ما و تحول راهبردی در افغانستان | دکتر سعداله زارعی

خانه / اختصاصی هیأت / ما و تحول راهبردی در افغانستان | دکتر سعداله زارعی

افغانستان از نظر منابع آبی یک کشور سرشار و پرآب به حساب می‌آید، رود آمو، هریرود، ارغند آب، هیرمند، رود کابل و آمودریا علاوه بر افغانستان کشورهای تاجیکستان، ازبکستان، پاکستان و ایران را هم پوشش می‌دهند و لذا افغانستان قدرت هیبرو استراتژیک نیز دارد.

ما و تحول راهبردی در افغانستان | دکتر سعداله زارعی

موقعیت انسانی و اقتصادی

افغانستان 652860 کیلومتر مربع مساحت دارد و با پاکستان (2430 کیلومتر)، با تاجیکستان (1206 کیلومتر)، با ایران (936 کیلومتر)، با ترکمنستان (746 کیلومتر)، با ازبکستان (137 کیلومتر) و با چین (76 کیلومتر) مرز دارد. این کشور دارای معادن زیرزمینی فراوانی است که شامل گاز طبیعی، نفت، زغال‌سنگ، مس، کرومیت، طلق، سولفات باریوم، گوگرد، سرب، روی، آهن، نمک، سنگ‌های قیمتی و اورانیوم می‌شود. ارزش این معادن سه هزار میلیارد دلار برآورد شده است. افغانستان از نظر گونه گیاهی که علاوه بر ارزش غذایی و دارویی، ارزش توریسمی هم دارد، با دارا بودن حداقل 5000 گونه یکی از غنی‌ترین کشورها از این جهت می‌باشد. گفتنی است آلمان که در زمینه گونه‌های گیاهی یکی از کشورهای غنی به حساب می‌آید و البته از نظر وسعت (با دارا بودن 357386 کیلومتر مربع) کمی بیش از نیمی از افغانستان است، حدود 4000 گونه گیاهی دارد و در مرتبه بعد از افغانستان قرار می‌گیرد.

افغانستان از نظر منابع آبی یک کشور سرشار و پرآب به حساب می‌آید، رود آمو، هریرود، ارغند آب، هیرمند، رود کابل و آمودریا علاوه بر افغانستان کشورهای تاجیکستان، ازبکستان، پاکستان و ایران را هم پوشش می‌دهند و لذا افغانستان قدرت هیبرو استراتژیک نیز دارد.

ما و تحول راهبردی در افغانستان | دکتر سعداله زارعی
ما و تحول راهبردی در افغانستان | دکتر سعداله زارعی

جمعیت افغانستان حدود 40 میلیون نفر برآورد شده که در این میان 2/64 درصد آن بین یک تا 24 سال سن دارند و این در حالی است که فقط 5 درصد جمعیت این کشور، در سنین 55 سال و بعد قرار دارند. نرخ رشد جمعیت این کشور 3/2 درصد و در ردیف دهم دنیا قرار گرفته است. با این وصف می‌توان گفت افغانستان کشوری جوان است و جمعیت جوان آن در دهه‌های آینده افزایش نیز خواهد داشت. 77 درصد جمعیت افغانستان اولاً به زبان فارسی تکلم می‌کنند و 23 درصد هم زبان اولشان پشتوئی، ازبکی، ترکمنی، بلوچی، نورستانی، پشه‌ای و… است و زبان رسمی این کشور، «فارسی دری» می‌باشد. پشتون‌ها در این کشور حدود 40 درصد، تاجیک‌ها حدود 32 درصد، هزاره‌ها حدود 12 درصد، ازبک‌ها حدود 9 درصد، ایماق‌ها حدود 4 درصد، ترکمن‌ها حدود 3 درصد، بلوچ‌ها حدود 2 درصد از جمعیت این کشور را تشکیل می‌دهند و درصد بسیار اندکی هم به اقوام دیگر شامل پشه‌ای، نورستانی، سیدها و براهویی‌ها می‌رسد. البته حداقل از 60 سال پیش به این طرف، هیچ سرشماری رسمی از جمعیت این کشور صورت نگرفته است و لذا آنچه از بافت و تقسیمات جمعیتی این کشور ذکر شد، متکی به نتایج چندین پژوهش می‌باشد که سازمان‌های مختلف تحقیقاتی دنیا در این خصوص ارائه کرده‌اند و در اینجا ما میانگین اعدادی که ذکر کرده‌اند را آوردیم.

هویت طالبان

اولین بار در اواخر سال 1372 زمزمه تشکیل گروهی متشکل از طلبه‌های دینی مدارس پاکستان که گفته می‌شد تحت حمایت مالی عربستان سعودی قرار دارند، به گوش رسید. پس از چندی و در اوائل سال 1372 گروهی تحت نام «تحریک اسلامی طلبای کرام»، با شعار اجرای شریعت اسلامی موجودیت خود را اعلام کرد. در سال 1373 و در زمان درگیری میان مجاهدین افغانی، نیروهای «طالبان» به شهر مرزی «اسپین بولدک» حمله و آن را تصرف کردند. پس از آن به ترتیب به ولایت قندهار و ولایت فراه حمله کردند. در نیمه دوم شهریور این سال شهر هرات نیز به تصرف آنان درآمد. در نیمه دوم شهریور 1375، شهر جلال‌آباد و پنجم مهر ماه همین سال بلاخره کابل به تصرف طالبان درآمد و جنگ در ایالت‌های دیگر استمرار یافت. سوم خرداد 1376 مزار شریف به تصرف طالبان درآمد؛ سه روز بعد با «قیام عمومی مردم» از آن عقب‌نشینی کرد اما طالبان در حدود 14 ماه بعد (17 مرداد 1377) با تلفات بسیار دوباره بر مزار شریف تسلط یافت. سه روز پس از این، طالبان بر «ولایت تخار» سیطره پیدا کرد و یک ماه پس از آن ـ 22 شهریور 1377 ـ بر «ولایت بامیان» نیز تسلط یافت. طالبان در 4 آبان 1376 رسماً نام «امارت اسلامی افغانستان» را جایگزین دولت اسلامی افغانستان کرد. بنابراین اگرچه استقرار حکومت طالبان، آبان 1376 شروع گردید اما این به معنای تسلط کامل حکومت طالبان بر همه ولایات و ولسوالی‌های این کشور نبود. کما اینکه طالبان در تاریخ پنجم مرداد ماه 1378 حمله وسیع خود را برای تصرف ولایات شمال کابل آغاز کرد. این به معنای آن است که طالبان پنج سال درگیر استقرار حکومت مطلوب خود بود. حکومت مطلوبی که 21 آبان 1380 با سقوط آخرین پایگاه‌های نظامی آن در اطراف شهر کابل به پایان رسید.

طالبان در این دوره، یک بار پس از آنکه با مقاومت شدید مردم در ولایات شمالی مواجه شد، در تاریخ 9 اردیبهشت 1377 به مذاکره با علمای جبهه متحد شمال در اسلام‌آباد تن داد. از آن طرف در دوره تشکیل امارت طالبان، این حکومت از سوی سازمان ملل و اکثریت قاطع کشورهای جهان و از جمله اغلب همسایگان این کشور به رسمیت شناخته نشد. سازمان ملل در تاریخ 3 آبان 1378، یک سال دیگر اعتبار حکومت شهید برهان‌الدین ربانی که بیش از ده درصد افغانستان در اختیار نداشت را تمدید کرد. پارلمان اروپا نیز هفت ماه پیش از سقوط طالبان، شهید «احمدشاه مسعود» وزیر دفاع دولت ربانی را به بروکسل، پایتخت اتحادیه اروپا دعوت و از وی استقبال نمود.

در این دوره هرج و مرج اتفاقات مهمی روی داد. پنجم مهر ماه 1375، دکتر نجیب‌الله آخرین رئیس‌جمهور دوره مارکسیست‌ها که به دفتر سازمان ملل در کابل پناهنده شده بود، به همراه برادرش احمدزی از این دفتر بیرون کشیده شده، به قتل رسیده و بدنشان در میادین کابل به دار آویخته شد.

در تاریخ 17 مرداد 1377، 9 دیپلمات و یک خبرنگار ایرانی در حمله مهاجمان به کنسولگری ایران در مزار شریف به شهادت رسیدند. منابع خارجی گروه طالبان را عامل این حمله معرفی کردند که البته با تکذیب مکرر رهبران این گروه مواجه گردید. بعضی منابع امنیتی معتقدند حمله به کنسولگری ایران و شهادت 10 نفر از مأمورین ایرانی از سوی سرویس اطلاعاتی پاکستان و با هدف ممانعت از شکل‌گیری روابط بین حکومت جدید افغانستان و ایران و نیز کشاندن پای ایران به درگیری صورت گرفته و ارتباطی به حکومت طالبان نداشته است. در واکنش به تحولات افغانستان و اتفاقاتی که برای دیپلمات‌های ایرانی افتاد، ارتش ایران 10 شهریور 77 دست‌اندرکار برگزاری یک مانور نظامی شد که منابع نظامی آن را علامت ورود ایران به جنگ علیه طالبان ارزیابی کردند. رهبر معظم انقلاب اسلامی در آن زمان به برگزاری مانور در مرزهای شمال شرق کشور انتقاد و ورود ایران به درگیری را رد کردند.

طالبان در تاریخ 27 اسفند 1378 بزرگداشت عید نوروز که یکی از وجوه مشترک فرهنگی ایران، افغانستان و  چند کشور دیگر است را ممنوع کرد و از برگزاری جشن پرهیز داد و آن را غیرمشروع خواند.

یک مفتی طالبان در تاریخ 9 اسفند 1379، فتوای نابودی تمام مجسمه‌ها را به عنوان آثار شرک‌ و مشرکین صادر نمود و 13 روز بعد آثار باستانی نایاب در ولایت بامیان تخریب شدند که اعتراضات شدیدی در پی داشت. در تاریخ 18 شهریور 1380، حدود دو ماه پیش از آنکه آخرین پایگاه‌های نظامی طالبان در اطراف کابل سقوط کند، چهره نامدار افغانستان، «احمدشاه مسعود» در منطقه خواجه بهاءالدین ولایت تخار به شهادت رسید. غربی‌ها انگشت اتهام را به سمت طالبان بردند؛ اما بررسی‌های اطلاعاتی بیانگر آن است که این ترور ناجوانمردانه از سوی سرویس اطلاعاتی انگلیس، MI6  و در پوشش مصاحبه یک خبرنگار و با استخدام عامل انتحاری به وقوع پیوسته است. گفته می‌شود آمریکا و انگلیس که در پی حمله به افغانستان و تصرف این کشور بودند، احمدشاه مسعود را به دلیل آنکه مهم‌ترین خطر امنیتی در به نتیجه رسیدن این تهاجم و استقرار سیستم سیاسی ـ امنیتی مدنظر خود می‌دانستند، پیش از حمله از میان برداشتند و ردپای خود را با عملیات انتحاری از بین بردند تا اتهام علیه گروه‌های مذهبی نظیر طالبان پذیرفتنی باشد.

پیش از این در تاریخ 20 اسفند 1373 یعنی در آغاز حرکت طالبان برای تصرف افغانستان، شخصیت جهادی برجسته شیعه «عبدالعلی مزاری» در ولایت میدان افغانستان در حالی که اسیر طالبان بود، به شهادت رسید منابع اطلاعاتی ایران عامل این ترور را سرویس اطلاعاتی پاکستان دانسته‌اند و بعضی از منابع خارجی طالبان را مسئول به شهادت رسیدن آقای مزاری دانسته و گفته‌اند قدرت فوق‌العاده مزاری در بسیج مردم و توانایی او در تقریب بین مذاهب سبب گردید طالبان آن را یک مانع مهم در سیطره کامل بر افغانستان و به خصوص بر ولایات شمالی آن بداند و از میان بردارد.

مذهب و مسلک طالبان  

اهل سنت افغانستان اعم از پشتون‌، تاجیک، هزاره، ازبک و… «حنفی» هستند. بعضی از محققین معتقدند ابوحنیفه اهل کابل بوده است. حنفی‌ها از نظر روش و نگرش دینی، «معتزله» و اهل رأی و اجتهاد خوانده می‌شوند و از این حیث در مقابل اشاعره ـ اهل حدیث ـ قرار گرفته و نسبت به اشاعره به شیعه و اعتقادات امامیه نزدیک‌ترند. حنفی‌ها بر اساس اندیشه اعتزالی‌ و نگرش اجتهاد محور، به «مصلحت» اعتقاد داشته و در مورد اجرای احکام انعطاف دارند. گفته می‌شود نعمان ابن ثابت مشهور به امام حنفیه (150 ـ 80ق) گفته است هر حدیث صحیحی یافتید فارغ از اینکه چه کسی نقل کرده باشد، مذهب من است. بنابراین پیروان ابوحنفیه، گرایش سلفی‌گری نداشته و با بقیه مذاهب اسلامی رویکرد تسامحی دارند.

طالبان چه از منظر حنفیت و چه از منظر پشتونیت، سلفی به حساب نمی‌آید. این گروه مثل اکثر احناف، صوفی به حساب آمده و در دو فرقه صوفی نقشبندیه و قادریه جانمایی می‌شود. رهبران طالبان به همین دلیل در برابر اندیشه‌هایی مثل «وهابیت» و «داعش» که رویه‌ای تکفیری دارند، حساس بوده و اعضای خود را از گرایش به آنان پرهیز می‌دهند. اختر محمد منصور معروف به ملامنصور که سابقاً عضو «حرکت انقلاب اسلامی» بوده و در فاصله 3 اردیبهشت 1392 تا 31 اردیبهشت 1395 رهبری طالبان را در دست داشت و سپس توسط پهبادهای آمریکایی کشته شد، در دوره خود در نامه‌ای خطاب به رهبران میدانی طالبان نوشته بود: «شنیده‌ام عده‌ای در طالبان تفکر سلفی دارند. اینها باید از طالبان اخراج شوند.» این افراد اخراج شدند و ـ براساس برخی گزارش‌های اطلاعاتی ـ  اخراجی‌های طالب از سوی سرویس‌ دولتی افغانستان ـ خاد ـ علیه طالبان به کار گرفته شدند.

مرحوم «عبدالله نوری» رهبر حنفی «حزب نهضت اسلامی تاجیکستان»، در زمانی که حکومت افغانستان دست طالبان بود، به یکی از دیپلمات‌های ایرانی گفته بود «اشتباه نکنید، فکر طالبان فکر حنفی است و در ورای فکر حنفی هم کار نمی‌کند» وی در جریان سفر به قندهار با «ملاعمر» رهبر وقت طالبان ملاقات کرده بود و در پاسخ به این سؤال که ملاعمر برای ایران چه پیامی به شما داد، گفته بود «ملاعمر از من خواست به شما بگویم آمریکا می‌خواهد مار را بگیرد و به شکم شیر بزند تا هر دو کشته شوند» منظور او از مار دولت طالبان و مراد او از شیر جمهوری  اسلامی بود.

طالبان براساس اصول اعتقادی و البته منافع سیاسی خود، مانع دور گرفتن داعش در این کشور شده و حال آنکه جغرافیای افغانستان بسیار مستعد حضور فعال گروه‌های تکفیری در این کشور بوده و بعضی سیاست‌های نهادهای اطلاعاتی غربی و بعضی سازمان‌های اطلاعاتی متعلق به کشورهای منطقه درصدد توسعه نفوذ گروه‌های تکفیری در این کشور بوده‌اند.

یک نکته دیگر تفاوت دیدگاه‌های سیاسی میان گروه‌های تکفیری با طالبان است. از نظر داعش و بسیاری دیگر از گروه‌های تکفیری، مقابله با شیعه و جمهوری اسلامی، اولویت اول و «جهاد قریب» به حساب می‌آید و در این راه آمادگی دارند با کشورهای مخالف ایران از جمله آمریکا و عربستان وارد ائتلاف بشوند. طالبان اما در طول سال‌های حیات خود ـ 1373 تا 1400 ش ـ از تعرض به شیعه اجتناب کرده و آنان را بخشی از امت در نظر گرفته است. از نظر طالبان اولویت در مبارزه با آمریکا و نفوذ غرب است. الان هم مناطق شیعی افغانستان، حتی در مقایسه با مناطق پشتون‌نشین، سفیدترین مناطق به حساب می‌آیند. طالبان در این 30 سال خواستار رابطه فعال با جمهوری اسلامی بوده و از نظر امنیتی مراقبت کرده تا در مرز ایران که در حدود سه دهه اخیر در سیطره گروه طالبان بوده، اتفاق ناخوشایندی روی ندهد. برای راستی‌آزمایی این ادعا، بررسی وضع امنیتی مرزهای ایران در دوران مورد اشاره کفایت می‌کند.در این سال‌ها مرزهای ایران با افغانستان از مرزهای ایران با پاکستان، عراق و ترکیه امنیت بیشتری داشته و حال آنکه در همه این سال‌ها، ایران رابطه رسمی با طالبان نداشته است.

درباره رفتارهای سلفی ملاحظه‌ای وجود دارد. همه می‌دانیم که طالبان در دوره حکومت خود ـ سال‌های 75 تا 80 ـ و پس از آن مرتکب تندروی‌هایی شده که در قواعد مذهب حنفی قابل گنجاندن نیست. ممانعت از تحصیل زنان، عدم اجازه به حضور انفرادی زنان در بیرون خانه، تخریب ابنیه تاریخی، اجبار به داشتن محاسن برای مردان، کوتاه کردن موی سر، اعدام متهمین به زنا بدون رعایت شرط شرع مقدس، مخالفت با مظاهر تمدن غرب نظیر تلویزیون و سینما، بخشی از رفتارهای افراط‌گرایانه این گروه می‌باشند.

واقعیت این است که افراط‌گرایی و سلفیت لزوماً جنبه مذهبی نداشته و ضرورتاً به وجود استنادهای دینی وابسته نیست. افراط‌گرایی یک رویکرد و رفتار فردی و یا اجتماعی است که گاهی فارغ از مذهب و استدلال‌های دینی صورت می‌گیرد. افراط‌گرایی حکومتی، به خصوص می‌تواند جنبه سیاسی داشته و متکی به خوی قدرت‌طلبی باشد. کما اینکه دستورات مذهب می‌تواند در مواجهه با پاره‌ای سنت‌های معارض قومی و یا اجتماعی، تغییر پیدا کند و برخی سنت‌های قومی جای رویکردهای مذهبی را بگیرد. یک محقق افغانستانی معتقد است آنچه از افراط دینی‌ طالبان مشاهده کرده‌ایم، ناشی از اعتقادات قومی و قبیله‌ای موسوم به «پشتونوالی» است.

واقعیت امروز طالبان

طالبان در طوله سه دهه‌ای که از پیدایی آن می‌گذرد، بخشی غیرقابل انکار در جامعه افغانستان بوده است. واقعیت این است که طالبان الان هم به طور طبیعی معرف بخش پشتون‌نشین افغانستان است و یک حزب با نیروهای محدود نمی‌باشد. هم‌اینک طالبان نزدیک 30 میلیون نفر از جمعیت و حدود 70 درصد از خاک افغانستان را در سیطره خود دارد. این گروه هم‌اینک حدود 200 هزار نیروی رزمی دارد که دست‌کم 30 هزار نفر از آنان به صورت منظم و با تجهیزات کامل و همه روزه در اختیار طالبان می‌باشند. طالبان در دوره اخیر تلاش گسترده‌ای برای توسعه قدرت خود و بومی‌سازی آن انجام داده است. طالبان با درس گرفتن از نگرش صرف پشتونیزم، هم‌اینک تلاش می‌کند تا در قاعده ملی و نه قومی دیده شود. بر این اساس در ده سال گذشته به موازات ضعیف شدن دولت‌ در کابل و از دست دادن نفوذ و محبوبیت آن، طالبان از میان غیرپشتون‌ها برای خود یارگیری کرده است. به طوری که گفته می‌شود هم‌اینک مناطق تاجیک‌نشین توسط تاجیک‌‌های هوادار امارت اسلامی طالبان از دست دولت خارج شده و آزادسازی مناطق ازبک‌نشین توسط «ازبک‌های طالب» انجام می‌شود. این بیانگر عقل و هوشمندی این گروه نیز می‌باشد. طالب در این سال‌ها روی پای خود ایستاد و به جایی وابسته نشد. گفته می‌شود طالبان در سال‌های گذشته به‌طور میانگین سالانه حدود 5/1 میلیارد دلار درآمد داشته و هم‌اینک حدود شش میلیارد دلار ذخیره ارزی دارد. بخشی از این درآمد از طریق گسترش فعالیت‌های مالیاتی به دست آمده است.

اما از آن طرف دولت اشرف غنی، باور کرده بود که وجود رابطه با آمریکا برای استقرار کفایت می‌کند. کما اینکه فرماندهان ارتش هم گمان می‌کردند برای همیشه از پوشش هوایی برخوردار خواهند بود و ضرورتی به بومی کردن آن وجود ندارد. همین تصور در رهبران جهادی افغانستان هم وجود داشت و لذا دست روی دست گذاشتند تا دولت در لحظه خروج آمریکا به فروپاشی فوری مبتلا گردد. امروز دولت افغانستان و حتی رهبران احزاب جهادی، فاقد هر نوع قدرت مقاومت هستند. این در حالی است که طالبان 20 سال در مقابل آمریکا و نیز در مقابل غرب ایستاد و امروز در هر شهرستان و استان دارای نیروی لازم می‌باشد. بی‌دلیل نیست که امروز بیشترین انتقادهای اجتماعی در این کشور متوجه اشرف غنی شده و گرایش به سمت طالبان را پدید آورده است.

در این فضا که طالبان در حال به دست گرفتن کامل قدرت می‌باشد و نیروی مقابل آن از توان مقاومت برخوردار نیست و حتماً به زودی سقوط می‌کند، ما در ارتباط با افغانستان چه سیاستی را باید در پیش بگیریم؟

آمریکا، اخراج از افغانستان و….

همه شواهد و قرائن و بسیاری از اسنادی که از سوی دستگاه‌های رسمی آمریکا منتشر شده‌اند، بیانگر آن است که این کشور برای حضور دراز مدت در افغانستان برنامه‌ریزی کرده بود و ماجرای پرابهام 11 سپتامبر 2001 در حکم کلید خوردن حضور 100 ساله آمریکا در این کشور بود. طولانی بودن دوره درگیری آمریکا با مردم و گروه‌های جهادی و قومی افغانستان و حجم سرمایه‌گذاری‌های انسانی و مالی آمریکا در این جنگ 20 ساله کفایت می‌کند تا ما با قاطعیت زیاد بگوییم، آمریکا برنامه‌ریزی دراز مدتی برای حضور در افغانستان کرده بود. به همین جهت روزی که آمریکا پایگاه نظامی بگرام را ترک کرد، بعضی از کارشناس‌های امور راهبردی از آن به «تصمیمات غیرقابل انتظار» یاد کردند.

آمریکا در این جنگ هر چند برای محافظت از نیروهای نظامی خود، حداکثر تمهیدات ایمنی را اندیشیده بود اما در عین حال خبرهای فرماندهی نظامی آمریکا در افغانستان، بیانگر آن است که آمریکا در این جنگ، نزدیک به 6000 نیروی ارتش خود را از دست داده است. علاوه بر آن در این جنگ بیش از 3800 نیروی امنیتی بخش خصوصی آمریکا کشته شده‌اند. کما اینکه از نیروهای ناتو که در قالب ایساف و تحت فرماندهی آمریکا در این کشور حضور داشته‌اند، دست‌کم 1500 نفر کشته شده‌اند. از آن طرف هم، در این جنگ دست‌کم 50 هزار نفر از مردم و از نظامیان این کشور حدود 60 هزار نفر کشته شده‌اند. آمریکا در طول این جنگ یعنی از سال 2001 میلادی، 29/2 تریلیون دلار هزینه کرده است.

بعضی مدعی شده‌اند که خروج نظامیان آمریکایی از افغانستان به واسطه تغییر سیاست در آمریکا و تمرکز بیشتر آن بر شرق آسیاست. این در حالی است که با فرض اینکه چرخش سیاست آمریکا از خاورمیانه به شرق آسیا واقعیت داشته باشد ـ که تاکنون آثار خارجی آن مشاهده  نشده است ـ ، حفظ تسلط بر افغانستان دقیقاً با سیاست مهار چین و مهار روسیه همخوان می‌باشد. باید توجه داشته باشیم که هیچ نقطه‌ای در شرق آسیا وجود ندارد که بتواند نقش افغانستان را برای آمریکا ایفا نماید. افغانستان از نظر جغرافیایی دقیقاً در نقطه تلاقی چهار قدرت مهم آسیایی یعنی روسیه، چین، ایران و هند قرار گرفته و نزدیک‌ترین نقطه به این چهار کشور می‌باشد. بر این اساس خروج از افغانستان به هیچ وجه نمی‌تواند انتخاب آمریکا برای رسیدن به موقعیت برتر باشد.

آمریکا با «شکست خفت‌بار» آخرین پایگاه نظامی خود در بگرام را تحویل داد. و به محض خارج شدن، میراث شوم آمریکا برای افغانستان که جز ضعف و تنش میان قومیت‌های مختلف آن نبود، ظاهر شد. آمریکا دولت و ارتش جدید این کشور را در حالی که به هیچ وجه توان و ظرفیت مواجهه با بحران را نداشتند میان‌ گرداب امنیتی رها کرد.

همه می‌دانند که در طول 20 سال گذشته، «اخراج آمریکا از منطقه» سیاست ثابت جمهوری اسلامی ایران بوده و همواره بر آن پافشاری داشته و در مورد جزئیات آن برنامه‌ریزی کرده و این  جزئیات را به اجرا درآورده است. ایران طبعاً برای اخراج آمریکا از یک کشور، نیازی به وارد کردن نیروی نظامی ندارد چرا که هزاران نیرو و ده‌ها سازمان در منطقه وجود دارند که در مسئله اخراج آمریکا با جمهوری اسلامی هم‌نظر می‌باشند.

گروه‌های ضدآمریکایی در افغانستان در یک تراز نبودند. «طالبان» مهم‌ترین جریانی بود که به دلیل انگیزه‌های دینی و اعتقاد جدی به مبارزه با آمریکا و نیز دارا بودن شبکه گسترده‌ای از هواداران می‌توانست به راهبرد اخراج آمریکا از منطقه کمک نماید. از این رو کار با طالبان مورد توجه ایران قرار گرفت کما اینکه طالبان هم‌ خواهان کار با ایران بود؛ چرا که می‌دانست در اطراف مرزهای افغانستان کشور دیگری که به‌طور  جدی در صدد اخراج آمریکا باشد، وجود ندارد. تجربه هم نشان داد دو طرف می‌توانند روی یکدیگر حساب باز نمایند. این همکاری در عین حال تغییرات مهمی در روش و نگاه طالبان را هم موجب شد و به مرور از تفکر طایفه‌گری به سمت نگاهی ملی‌تر و سعه‌صدر بیشتر سوق پیدا کرد. آمریکا به شدت از همکاری طالبان با ایران ناراحت است. چرا که می‌ترسد همگرایی این دو به بروز شکاف جدی در استراتژی تقابل اهل سنت علیه جمهوری اسلامی منجر شود و گروه‌های اهل سنت دیگر در دنیا را به همکاری با ایران ترغیب کند. از نظر واشنگتن این همکاری، پروژه اسلام‌هراسی، شیعه‌هراسی و ایران‌هراسی را از بین می برد و یا به طور جدی از آثار آن می‌کاهد.

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *