متن روضه شهادت امام هادی علیه السلام

متن روضه شهادت امام هادی علیه السلام

متوکل ملعون اومد لشکریانش نشون امام هادی داد، گفت: سپاه منو می بینی، آقا فرمود: میخوای سپاه منم ببینی؟ گفت: سپاه شما، امام فرمود: آری، دست از مقابل صورت رد کرد فرمود نگاه کن، دید زمین و آسمان، شرق و غرب، ملائکه، سر و پا مسلح، فرمود: سپاه من اینها هستند ولی ماه به دنیا تو کاری نداریم

متن روضه شهادت امام هادی علیه السلام

متوکل براى زیر نظر گرفتن امام هادى – علیه السلام – از روش نیاکان پلید خود استفاده مى‏کرد و در صدد بود به هر وسیله ممکن فکر خود را از طرف حضرت راحت کند. او از طریق وصلتى که با حضرت جواد – علیه السلام – برقرار کرد، توانست کنترل و سانسور را حتى در درون خانه امام بر قرار سازد و تمام حرکات و ملاقاتهاى حضرت را زیر نظر داشته باشد. پس از شهادت امام جواد – علیه السلام – و جانشینى امام «هادى» به جاى پدر، ضرورت اجراى چنین نقشه‏اى بر خلیفه وقت کاملاً روشن بود، زیرا اگر امام در مدینه اقامت مى‏کرد و خلیفه به او دسترسى نمى‏داشت، قطعاً براى حکومت جابرانه او خطر جدى دربر مى‏داشت. اینجابود که کوچکترین گزارشى درباره خطر احتمالى امام، خلیفه را بشدت نگران ساخت و منجر به انتقال امام به سامرا گشت.
«یحیى بن هرثمه»، که ماءموریت داشت امام هادى – علیه السلام – را از مدینه به سامراء جلب نماید، ماجراى ماءموریت خود را چنین شرح مى‏دهد:
وارد مدینه شدم، به سراغ منزل «على» (النقى) رفتم. پس از ورود من به خانه او، و آگاه شدن مردم مدینه از جریان جلب او، اضطراب و ناراحتى عجیبى در شهر به وجود آمد و چنان فریاد و شیون برآوردند که تا آن روز مانند آن را ندیده بودم.
ابتداءا با قسم و سوگند تلاش کردم که آنان را آرام سازم، گفتم: هیچ قصد سوئى در کار نیست و من ماءمور اذیت و آزار او نیستم. آنگاه مشغول بازدید و جستجوى خانه و اثاثیه آن شدم. در اطاق مخصوص او جز تعدادى قرآن و کتاب دعا چیز دیگرى نیافتم. چند نفر ماءمور، او را از منزل خارج کردند و خود خدمتگزارى او را از منزل تا شهر سامراء عهده دار گشتم.
پس از ورود به «بغداد» ابتداءا با «اسحاق بن ابراهیم طاهرى»، فرماندار بغداد، روبرو شدم. وى به من گفت: یحیى! این آقا فرزند پیامبر است، اگر متوکل را در کشتن او تحریک و ترغیب نمایى بدان که خونخواه و دشمن تو، رسول خداخواهد بود.

متن روضه شهادت امام هادی علیه السلام
در پاسخ گفتم: به خدا قسم، تا به حال جز نیکى و خوبى چیز دیگرى از او ندیده‏ام که به چنین کارى دست بزنم.
(آنگاه به سوى سامراء حرکت کردم) و پس از ورود به شهر سامراء جریان را براى «وصیف ترکى» (۱) نقل کردم، او نیز به من گفت: اگر یک مو از سر او کم شود، مسئول آن تو خواهى بود! از سخنان اسحاق بن ابراهیم و وصیف ترکى تعجب کردم و پس از ورود به دربار و دیدار با متوکل، گزارش سفر را به اطلاع او رساندم، دیدم متوکل نیز براى او احترام قائل است (۲).
طبق دستور «متوکل» روز ورود به سامراء به بهانه اینکه هنوز محل اقامت امام آمده نیست! حضرت را در محل پستى که به «خان الصعالیک» (کاروانسراى گدایان و مستمندان) معروف بود، وارد کردند و حضرت آن روز را در آنجا به سر برد. البته هدف از این کار تحقیر موذیانه و دیپلمات مآبانه حضرت بود!(۳)
روز بعد، منزلى براى سکونت امام معیّن کردند که در آنجا استقرار یافت (۴).
****
۱- وصیف از درباریان با نفوذ زمان متوکل بود.
۲- سبط ابن الجوزى، تذکره الخواص، نجف، المطبعه الحیدریه، ۱۳۸۳ ه.ق ۳۵۹ – .۳۶۰ از سخنان «یحیى بن هرثمه» در مورد ورود او به مدینه، پایگاه مردمى امام بخوبى روشن مى‏گردد از اظهارات اسحاق بن ابراهیم و وصیف نیز استفاده مى‏شود که امام تا چه اندازه در میان مردم و حتى درباریان محبوبیت داشته است.
۳- چنانکه این معنا از چشم افراد آگاهى مانند «صالح بن سعید» پوشیده نبود. وى مى‏گوید: روز ورود امام به سامراء، به حضرت عرض کردم: اینها پیوسته براى خاموش ساختن نور شما تلاش مى‏کنند، و براى همین شما را در این کاروانسراى پست و محقر فرود آورده‏اند!… (شیخ مفید، الارشاد، ص ۳۳۴ – على بن عیسى الاربلى، کشف الغمّه، ج ۳، ص ۱۷۳)
۴- شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبه بصیرتى، ص .۳۳۴

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

متن روضه شهادت امام علی النقی ( هادی) علیه السلام- حاج محمودکریمی

ای کعبه ی دل کوی تو یا حضرت هادی
وی قبله ی جان روی تو یا حضرت هادی
ای چشم همه سوی تو یا حضرت هادی
ای خلق ثناگوی تو یا حضرت هادی

آیینه جلال نبی کیست تویی تو
چارم علی از آل نبی کیست تویی تو

تو اختر برج نبوی شمس هدایی
ماه علوی آیینه ی حُسن خدایی
فرمانده ی ملک قدر و جیش قضایی
آری تو علی ابن جواد ابن رضایی

خوبان جهان نور هدایت ز تو دارند
ارواح رسل روح ولایت ز تو دارند

تو جانی و در کالبد کل وجودی
تو وجه خدا آینه ی غیب و شهودی
تو نیت و تکبیر و قیامی و قعودی
تو رابطه ی خلق و خداوند ودودی

از فیض تو منت به سر خلق نهادند
با مهر تو دادند به ما آنچه که دادند

متوکل ملعون اومد لشکریانش نشون امام هادی داد، گفت: سپاه منو می بینی، آقا فرمود: میخوای سپاه منم ببینی؟ گفت: سپاه شما، امام فرمود: آری، دست از مقابل صورت رد کرد فرمود نگاه کن، دید زمین و آسمان، شرق و غرب، ملائکه، سر و پا مسلح، فرمود: سپاه من اینها هستند ولی ماه به دنیا تو کاری نداریم.

از سامره خیزد به فلک نور حقایق
دل ها به طواف حرم قدس تو شایق
مرهون تو روز و شب و ساعات و دقایق
روزی خور خان کرمت جمله خلایق

مدح تو ندای حق و جبریل منادی
نام تو علی کنیه زیبای تو هادی

آقا به خیرال فرمود: چه خبر از بغداد؟ از واثق چه خبر؟ عرض کرد: آقا حالش خوب بود، ده روز ازش جدا شدم، فرمود: برخی مردم مدینه میگن مرده، (یعنی خودش) از متوکل چه خبر؟ گفت: بیچاره است، گوشه ی زندان، فرمود: به سلطنت رسیده، از ابن زَیاد چه خبر؟ عرض کرد: مردم دورشن خیلی هوادار داره، فرمود: بیچاره شده؛ چند روز بعد قاصد اومد همه ی این اخبار داد، حقایق در دست امام هادیِ،

من آبرو از خاک در سامره دارم
من خاطره ها از سفر سامره دارم
من جلوه طور از شجر سامره دارم
من عشق دو قرص قمر سامره دارم

هر جا که روم مرغ دلم در حرم توست
چشمم به تو و لطف و عطا و کرم توست

تو حجت حق خلق به تایید تو بنده
توحید و نبوت به تَولای تو زنده
جبرئیل به بام تو یکی مرغ پرنده
در بین قفس رام تو شیران درنده

کردند چو بر ماه جمال تو نظاره
پروانه صفت گرد تو گشتند هماره

ای جود تو همچون یم و افلاک حبابت
آن وقت که رسید از ستم خصم عذابت
گریم به تو و غصه بیحد و حسابت
افسوس که بردند بسوی بزم شرابت

بر خیرگی خصم و بی شرمی او اُف
خاکم به دهن جام میت کرد تعارف

ای از غم تو بر جگر سنگ شراره
وی در همه ی عمر ستم دیده هماره
تو آیه تطهیری، دشمن به چه جرأت
با جام می خود به سویت کرده اشاره
از هجر تو باید کمر کوه شود خم
جایی که گریبان ولایت شده پاره
سوزد جگرم بر تو که با پای پیاده
همرای عدو رفتی او بود سواره

دنبال مرکب میدوندش، مردمم جمع شدن نگاه کردن،

از تیغ زبان زخم فراوان به دلت بود
کز زهر ز پا تا به سرت سوخت دوباره
فوجی پی آزار دلت دست گشودن
قومی ز دعا تو گرفتن کناره

خدا لعنت کنه یحیی بن هرثمه، رفت دنبال آقا از مدینه بیاردش، مأمور بودن آقا رو آزار بدن، اینقده تو راه کرامات دیدن، سپاهیان آرام شدن احترام نگه داشتن، وقتی رسیدن به سامرا، متوکل گذاشت از شهر رفت که پیداش نشه، چکار کنیم، عین عمه جانه سه ساله اش توی خرابه نگه اش داشتن…

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *