نگاهی تاریخی به وقایع روز چهارم محرم

خانه / مطالب و رویدادها / نگاهی تاریخی به وقایع روز چهارم محرم

بي‌نتيجه بودن مذاكره حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) با عمر بن سعد براي وادار كردن لشكر وي به ترك جنگ و دعوت او و لشكرش جهت ملحق شدن به سپاه اسلام

اول خلافت عثمان است، بدانكه گاهى كه عمر بن الخطاب در جناح سفر آخرت بود، امر خلافت را در ميان شش نفر به شورى افكند و مدت آنرا سه روز قرار داد چنانكه روز بيست و ششم ذيحجه معلوم شد. پس از آنكه عمر در سلخ ماه ذى الحجة درگذشت تا سه روز كار خلافت بجهت شورى تأخير افتاد و عاقبت بر عثمان قرار گرفت . پس روز چهارم عثمان لباس خلافت برتن پوشيد و مورخين ثبت كرده اند كه بعد از استقرار امر خلافت بر عثمان بسراى خويش آمد. جماعت بنى اميه ، صغير و كبير به شادمانى گرد او فراهم شدند و در خانه را از بيگانگان مسدود داشتند. در اين وقت ابوسفيان بانگ برداشت كه آيا غير از بنى اميه كس ديگر در اين سراى مى باشد؟ گفتند: نه . گفت : اى جماعت بنى اميه از در نشاط و بازى ، اين منصب خلافت را مانند گوى در ميان خود، دست بدست دهيد. قسم بآنكه ابوسفيان را سوگند بارور است كه نه عذابى است و نه حسابى و نه بهشتى است و نه جهنمى و نه حشرى است و نه قيامتى .
عثمان چون اين كلمات را شنيد، بيمناك شد كه اگر اين كلمات گوشزد مسلمانان شود، فتنه اى بزرگ پديد آيد. فرمان داد تا او را از مجلس بيرون كردند. گويند اول مسامحتى بود از عثمان در اجراى حكم خداوند. چه حكم مرتد قتل است نه اخراج از مجلس .
بالجمله ، پس از آن عبدالرحمن بن عوف بر عثمان وارد شد و عثمان را امر كرد به مسجد رود و بر منبر صعود كند. عثمان به مسجد رفت و بر منبر صعود كرد و خواست تا خطبه اى ايراد كند، راه سخن بر او مسدود شد و نتوانست چيزى بگويد. لاجرم گفت: اى مردم همانا ابوبكر و عمر ساخته اين مقام مى شدند و از آن پيش كه بالاى منبر شوند خطبه اى پرداخته و از بر مى كردند و بر بالاى منبر قرائت مى كردند و من تدارك اين كار نكردم و عاجز ماندم و شما آن را خرده نگيريد چه احتياج شما به امام عادل 51 افزون است از امام خطيب و زود باشد كه خطبه ها برحسب مراد اصغا نمائيد. اين كلمات بگفت و از منبر فرود آمد و بسراى خويش رفت .
در روايت روضه الاحباب است كه عثمان در اول جمعه از خلافت خويش بر منبر رفت . راه سخن بر او بسته شد و نتوانست اداء خطبه كند، لاجرم ترك خطبه كرد و اين كلمات بگفت و از منبر فرود آمد:
بسم الله الرحمن الرحيم ايها الناس سيجعل الله بعد عسر يسرا و بعدعى نطقا و انكم الى امام فعال احوج منكم الى امام قوال اقول قولى و استغفر الله لى ولكم .
روز چهارم محرم، عبیداللّه‌ بن زیاد مردم كوفه را در مسجد جمع كرد و سخنرانی نمود و ضمن آن مردم را برای شركت در جنگ با امام حسین علیه‌السلام تشویق و ترغیب نمود.

به دنبال آن 13 هزار نفر در قالب 4 گروه كه عبارت بودند از :

.1 شمر بن ذی الجوشن با چهار هزار نفر؛
.2 یزید بن ركاب كلبی با دو هزار نفر؛
.3حصین بن نمیر با چهار هزار نفر؛
.4مضایر بن رهینه مازنی با سه هزار نفر؛
به سپاه عمر بن سعد پیوستند. بهم پیوستن نیروهای فوق از این روز تا روز عاشورا بوده است.

حر بن يزيد رياحي و شهادت در كربلا

حر بن يزيد رياحي كه از سپاه كوفه به سپاه امام حسين عليه السلام ملحق شده و توبه كرده بود، با شادماني به استقبال شهادت رفت و فرزند پيامبر را ياري كرد.
او نزد امام رفت و گفت:« من اولين كسي بودم كه راه را بر تو گرفتم. به من اجازه ده تا اولين كشته باشم، به اميد اينكه در قيامت با جدت مصافحه كنم.»
امام فرمود:« تو از كساني هستي كه خدا توبه آنها را پذيرفته است.»
پس اولين كسي كه جلو افتاد و با سپاه دشمن مبارزه كرد حرّ بود.
او در روز عاشورا دليرانه مي جنگيد و رجز مي خواند:« من حّر هستم كه ميزبان ميهمان‌هايم. شمشيرم را بر شما فرود مي آورم و از بهترين كسي كه ساكن سرزمين بلا شده است حمايت مي كنم. مي زنم شما را و باكي ندارم.»
حر بن يزيد به اتفاق زهير بن قين با دشمن پيكار مي كردند. هر گاه يكي از آنها در محاصره دشمن قرار مي گرفت، ديگري او را از محاصره بيرون مي آورد، و مدتي به اين گونه پيكار كردند. اسب حرّ زخمي شد اما او همچنان سواره پيكار مي كرد و رجز مي خواند تا اين كه مردي به نام « يزيد بن سفيان » كه با حر دشمني ديرينه داشت به او حمله كرد ولي حرّ به او هم امان نداد و او را از دم شمشير گذراند.
پس از آن فردي به نام «ايوب بن شرح» تيري به اسب حر زد و آن را از پاي در آورد. حرّ بناچار از اسب پياده شد و پياده رزميد تا بيش از چهل نفر را به قتل رساند. در اين هنگام بود كه لشگر پياده نظام عمر بن سعد بر او حمله ور شدند و او را به شهادت رساندند.
امام عليه السلام بر بالين حرّ نشست و خون از چهره او پاك كرد و اين جملات را فرمود:« تو حر و آزادي، همان گونه كه مادرت بر تو نام «حرَ» را نهاد، تو در دنيا و آخرت حرّ و آزاده هستي.»
يكي از اصحاب امام عليه السلام در رثاي حرّ اين گونه سرود:« نيكو آزاده‌اي بود حرّ كه از قبيله بني رياح است. او هنگامي كه نيزه ها بر او فرود مي آمدند صبور و شكيبا بود. و نيكو حرّي بود؛ چرا كه خود را فداي حسين كرد و صبح هنگام جان خود را نثار كرد.»
بعضي اين اشعار را به امام حسين عليه السلام نسبت داده اند.

بدن سالم حر پس از صدها سال

شاه اسماعيل صفوي پس از تصرف بغداد، به كربلا آمد و در آنجا از برخي مردم شنيد كه از حر به دليل اينكه به امام حسين عليه السلام اجازه‌ي خروج از كربلا را نداده و باعث وقوع حادثه عاشورا شده بد مي‌گويند.
شاه اسماعيل فرمان داد قبر او را نبش كنند. آن‌گاه بدن سالم او را ديد كه شبيه مردي بود كه خفته باشد. دستمالي كه امام حسين عليه السلام بر سر وي بسته بود، هنوز بر سرش بود. همين كه دستمال را باز كردند، خون تازه روان شد و هرچه كردند با دستمال ديگري خون را بند بياورند ممكن نشد.
با مشاهده‌ي عظمت حر، شاه اسماعيل دستور داد گنبد و بارگاهي برايش بنا كنند.

منبع: فیض الاعلام شیخ عباس قمی، بحارالانوار، ج44، ص386، مقتل الحسين خوارزمي، ج 2، ص 10 ، حياة الامام الحسين، ج 3، ص 221، قصه كربلا، ص 303، نفس المهموم، ص 141

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *