و انفقوا فی سَبیلِ اللّهِ ولاتُلقوا بِاَیدیکُم اِلَی التَّهلُکَهِ واَحسِنوا اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُحسِنین (۱۹۵)
گزیده تفسیر
در راه خدا انفاق کنید و با کمکهای مالی خود که مانند جهاد فی سبیل الله ارزشمند است، افزون بر تأمین هزینههای میدانهای نبرد و فراهم ساختن ساز و برگهای جنگی، نیازهای رزمندگان و خانوادههای آنان را فراهم سازید تا مجاهدان با قوّت و قدرت از کیان اسلام و مسلمانان جانانه دفاع کنند و نگذارند جبهه شرک و نفاق پیروز شود و با حاکمیت کفر شما را هلاک سازد.
ترک انفاقِ لازم، یا سبب پدیدآمدن دشمن است یا مایه طمع دشمن موجود و تقویت او، و هر دو حالْ زمینه هلاکت است، زیرا جامعه یا گرفتار استعمار، استثمار و استعباد شده که هلاکت است یا به کفر و نفاق مبتلا خواهد شد که هلاکت معنوی است. افراط و تفریط در انفاق نیز همچون ترک اصل انفاق، هلاکتآور است.
باید قدرتی را که خداوند به شما مسلمانان داده از نابودی حفظ کنید و خود را به دست خویش به هلاکت نیندازید، به گونهای که هلاکت مالک شما شده و زمامتان در اختیار آن باشد. انفاق در راه خدا، یعنی تأمین هزینه دفاع از اسلام و نظام اسلامی که مصداق بارز آیه و متبادر از آن است، حیاتبخش و
۶۵۶
مانع هلاکت است، زیرا جهاد با مال و جان و پاسخ به دعوت برای دفاع، عامل حیات و چنین عاملی حتماً نجاتبخش از هلاکت است؛ همانگونه که ترک آن نابودساز است، بر همین اساس، شهادتهای داوطلبانه در مورد لزوم که زمینه ظفر بر دشمن یا وسیله نجات میهن اسلامی از دشمن و برای حفظ دین و صیانت کیان امّت اسلامی است، شهامت محمود و شجاعت ممدوح و از سنخ دفاع مشروع است؛ نه القای در تهلکه و تهوّر مذموم.
شما همواره در همه عرصههای فردی و اجتماعی، اعم از راستگویی، امانتداری، جهاد با مال و جان، کمک به نیازمندان و…، نیکوکار باشید که خدای سبحان نیکوکاران را دوست میدارد.
اصل انفاق در راه خدا احسان و کار نیک است؛ خواه به عنوان تأمین سلاحهای نظامی که نسبت به دیگری احسان نیست و خواه به عنوان کمک و تأمین هزینه کسی باشد که نسبت به او احسان است. احسانِ هر عملی آن است که با اخلاص و به گونهای که واجد همه اجزا و شرایط و فاقد همه موانع باشد انجام شود.
سیاق آیه اقتضا میکند جامعه اسلامی افزون بر انفاقهای فردی به انفاقهای اجتماعی نیز اهتمام ورزد؛ به طوری که همگان خود را موظف بدانند با رعایت اعتدال در انفاق که نه به تنگدستی خود بینجامد و نه از بخل و شُح سر درآورد، در تأمین هزینههای جاری حکومت اسلامی نیز شریک و یاور آن در رفع مشکلات باشند وگرنه با در تنگنا قرار گرفتن حکومت، جامعه اسلامی خود را به هلاکت افکنده است، بر همین اساس یکی از وظایف اجتماعی امت اسلامی فقرزدایی است تا هم خود و دین خویش را از نابودی حفظ کنند و هم فقرا را از هرگونه انحراف و آشوب بازداشته و آنان بر اثر تهیدستی به گناه و
۶۵۷
فحشا یا شورش و آشوب کشیده نشوند و سلامت و امنیت عمومی را به خطر نیندازند.
تفسیر
مفردات
لاَ تُلْقُوا: القاء از «لقی» است که به معنای روبهرو شدن با چیزی است؛ مانند: ﴿ولَقَد کُنتُم تَمَنَّونَ المَوتَ مِن قَبلِ اَن تَلقَوه) ۱ یعنی شما پیش از روبهرو شدن با مرگ همواره آرزوی آن را میکردید. «إلقاء» به معنای انداختن شیء در جایی است که دیده میشود. سپس اسم برای هر انداختنی شده است ۲٫
التهلکه: تهلکه چیزی است که به هلاکت و نابودی میکشاند ۳٫ گفتهاند: این واژه تنها مصدری است که بر وزن «تَفْعُله» (به ضم عین) آمده و به معنای هلاکت است ۴٫ برخی آن را اسم مصدر دانستهاند، چون مصدر ثلاثی مجرد به این وزن نیامده است، هرچند سیبویه دو کلمه «تنصره» و «تستره» را نظیر تهلُکه دانستهست ۵٫ فخر رازی میگوید: از ادیبان نحوی در شگفتم که اگر شاهدی را از شعر مجهولی بیابند به آن قناعت میکنند؛ ولی اگر در کلام الهی که فصاحت آن مورد قبول موافق و مخالف است بیابند به آن بسنده نمیکنند ۶٫
قرائت تهلِکه (به کسر) ثابت نشده است.
^ ۱ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۴۳٫
^ ۲ – ـ مفردات، ص۷۴۵، «ل ق ی».
^ ۳ – ـ همان، ص۸۴۴، «ه ل ک».
^ ۴ – ـ مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۵۱۵٫
^ ۵ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۱۳۶؛ تفسیر البحر المحیط، ج۲، ص۶۷، و….
^ ۶ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۱۴۷٫
۶۵۸
تناسب آیات
آیه مورد بحث انفاق مال را برای تجهیز سپاه و اداره جنگ واجب میکند ۱ ، زیرا از بزرگترین پشتوانههای جهاد نظامی، تأمین بودجههای تسلیحاتی و تدارکاتی آن است. در صدر اسلام که زندگی دشوار و داراییها اندک بود افراد جامعهْ امساک مال و ترک بذل و نیز هزینه نکردن آن را نجاتبخش و انفاق آن را مایه هلاکت میپنداشتند، از اینرو خداوند سبحان با اعلام اینکه این پندار از تسویلات شیطان است فرمود: ﴿واَنفِقوا فی سَبیلِ اللّه… ) ۲
به هر تقدیر، در جنگ هم به عِدّه و رزمنده و هم به عُدّه و ساز و برگ نیاز است و چون در جامعه هم ثروتمندان ناتوان از نبرد و هم افراد قادر بر رزم ولی فاقد مال وجود دارد، خدای متعالی برای فراهم آمدن سپاه و تجهیز آنان توانگران را به انفاق امر کرد ۳ ، چنان که واجد هر دو نعمت موظف است که بین جهاد نفس و مال جمع کند.
مناسبت و پیوند این آیه با آیات قبل طبق تحلیلی دیگر این است که جهاد از دشوارترین کارها بر نفس است. خداوند سبحان در پی بیان حکم جهاد، به جود و انفاق فرمان داد که گاهی بر نفس از جهاد دشوارتر است. جهاد جز در پرتو شجاعت و جود، سامان نیافته و به هدف مطلوب نمیانجامد، از اینرو بدترین آفت برای دین، بُخل و ترس است ۴٫
^ ۱ – ـ المیزان، ج۲، ص۶۴٫
^ ۲ – ـ نظم الدرر، ج۱، ص۳۶۷٫
^ ۳ – ـ تفسیر غرائب القرآن، ج۱، ص۵۳۲٫
^ ۴ – ـ نظم الدرر، ج۱، ص۳۶۷، به نقل از ابوالحسن حرالی.
۶۵۹
حرالی گوید: جنگ دفع دشمن است و به ناچار نیاز به جنگجو و ساز و برگ دارد و این دو ممکن نیست جز با به کارگیری غریزه شجاعت و بخشش، از این رو بدترین آفت در دینْ بخل و ترس است ۱٫
٭ ٭ ٭
مقدمه بودن جهاد مالی
خدای سبحان در آیات پیشین، جهادِ جانی را مبسوط و مستدل بیان کرد و اکنون به مسئله جهاد مالی میپردازد.
در قرآن کریم جهاد مالی و جهاد جانی غالباً با هم آمده و از لحاظ ترتیب ذکری گاهی جهاد مالی مقدم آمده است: ﴿وجهَدوا بِاَمولِهِم واَنفُسِهِم) ۲ ﴿وتُجهِدونَ فی سَبیلِ اللّهِ بِاَمولِکُم واَنفُسِکُم) ۳ و زمانی جهاد جانی: ﴿اِنَّ اللّهَ اشتَری مِنَ المُؤمِنینَ اَنفُسَهُم واَمولَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَنّهَ) ۴
شاید بتوان گفت: راز تقدیم جهاد مالی آن است که مقدمه جهاد جانی است و نیز سرّ تقدیم جهادِ جانی این است که مهمتر از جهادِ مالی است، بهطوری که جهاد مالی مقدمه است و جهاد جانی مقدّم. البته اینگونه استظهارها از صرف تقدیم ذکری بدون حروف تقدیم و تأخیر، مانند حرف «فاء» و «ثُمّ»، آسان نیست.
^ ۱ – ـ نظم الدرر، ج۱، ص۳۶۷، به نقل از ابوالحسن حرالی.
^ ۲ – ـ سوره انفال، آیه ۷۲٫
^ ۳ – ـ سوره صفّ، آیه ۱۱٫
^ ۴ – ـ سوره توبه، آیه ۱۱۱٫
۶۶۰
انفاق اجتماعی
﴿اَنفِقوا﴾ به قرینه سیاق، خطاب به جامعه اسلامی و نشان حیثیّت اجتماعی افراد است؛ نه حیثیّت فردی آنان، پس آیه فقط در صدد بیان حکم انفاق فردی نیست، بلکه انفاق اجتماعی را هم به دو دلیل دربر میگیرد:
۱٫ آیه ترک انفاق را موجب هلاکت جامعه دانسته است؛ نه سبب آمدن عذاب الهی؛ نفرمود که در راه خدا انفاق کنید وگرنه گرفتار عذاب الهی میشوید، بلکه فرمود: ﴿واَنفِقوا فی سَبیلِ اللّهِ ولاتُلقوا بِاَیدیکُم اِلَیالتَّهلُکَهِ﴾، پس در صدد بیان انفاق اجتماعی است؛ نه انفاق فردی؛ مانند انفاق به واجب النفقه.
۲٫ انفاق باید «فی سبیل الله» باشد که متبادر از آن تقویت دین و نظام اسلامی است و این با انحصار آیه در انفاق فردی نمیسازد.
ملاک ارزش انفاق
ارزش جهاد جانی و مالی در «فی سبیل الله» بودنِ آن است: ﴿وقتِلوا فی سَبیلِ اللّهِ الَّذینَ یُقتِلونَکُم… ) ۱ ﴿واَنفِقوا فی سَبیلِ اللّهِ﴾، پس در انفاق مالی، جهت آن مهم است؛ نه کمّیت آن، از این رو هرکس باید به اندازه توان «در راه خدا» انفاق کند.
توضیح اینکه انفاق یا در راه خداست یا نه. اگر در راه خدا نبود یا در راه بستن راه خداست یا نه. محصول این دو منفصله حقیقیه، سه قسم است؛ اول انفاق در راه خدا که نافع است. دوم انفاق در صدّ از سبیل خدا که زیانبار
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۹۰٫
۶۶۱
است. سوم انفاق در غیر راه خدا، نه در راه غیر خدا، که یا مباح است یا لغو. آنچه مورد عنایت قرآن حکیم است همانا انفاق در راه خدا، یعنی قسم اول است که صبغه عبادی داشته و برکات ظاهری و باطنی را به همراه دارد.
چنین انفاقی مانع از هلاکت است: ﴿واَنفِقوا فی سَبیلِ اللّهِ ولاتُلقوا بِاَیدیکُم اِلَی التَّهلُکَه﴾. راز مانعیت آن از هلاکت این است که خود عامل حیات بوده و از مصادیق بارز ﴿… استَجیبوا لِلّهِ ولِلرَّسولِ اِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم… ) ۱ است، زیرا هرچند همه دستورهای الهی حیاتبخش است؛ لیکن مورد نزول آیه و قدر متیقّن آن دفاع از کیان اسلامی است و جهاد با مال مانند جهاد با جان در آن فریضه است و پاسخ به دعوتِ برای دفاعْ عامل حیات است و چنین عاملی حتماً نجاتبخش از هلاکت خواهد بود.
هلاکت جان یا توان
«باء» ﴿بِاَیدیکُم﴾ یا برای سببیّت است یا زاید است. در صورت اول، مفعول ﴿لاتُلقوا﴾ یعنی واژه «أنفسکم» محذوف است و آیه چنین میشود: «لاتلقوا أنفسکم بأیدیکم إلی التهلکه»؛ یعنی با دستان خود، جانتان را به هلاکت نیندازید ۲ ، به طوری که هلاکت مالک شما شده و زمامتان در اختیار او باشد. منظور از این تسبیب نفی واسطه غیر است؛ نه اثبات واسطه خود؛ یعنی مقصود آن است که خودتان را به دستتان هلاک نکنید؛ نه به واسطه دستتان.
غرض آنکه ترک انفاقِ لازم یا سبب پدید آمدن دشمن است یا مایه طمع دشمن موجود و تقویت او، و هر دو حال زمینه هلاکت است.
^ ۱ – ـ سوره انفال، آیه ۲۴٫
^ ۲ – ـ المیزان، ج۲، ص۶۴٫
۶۶۲
در صورت دوم، یعنی اگر باءزاید باشد، ﴿اَیدیکُم﴾ مفعول ﴿لاتُلقوا﴾ است و معنا چنین است: دستانتان را به هلاکت نیندازید. دست در این جمله کنایه از نفس یا قدرت است؛ یعنی مسلمانان باید قدرتی را که خدا به آنان عطا کرده است، از نابودی حفظ کنند.
تذکّر: ۱٫ زیاده حرف (باء» و «مِنْ») در آیات ﴿خُذوا ما ءاتَینکُم بِقُوَّهٍ) ۱ و ﴿واَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّهٍ) ۲ نیز مطرح است، هرچند در تأدیه مطلب از سنخ محلّ بحث نیستند.
۲٫ آیه یاد شده یا با نقص است یا با زیاده؛ نقص در صورت حذف مفعول اول و زیاده در صورت افزون بودن حرف «باء».
مصادیق آیه شریفه
از ویژگیهای کتاب حکیم، مانند قرآن، این است که همراه بیان اصل کلی، هم مصداقِ بارز و مورد نظر را بیان میکند و هم مصادیق دیگر را. در این آیه نیز اصلی کلی، و آن لزوم انفاق و پرهیز از نابود کردن جان یا قدرت بیان شده که یکی از مصادیق آن با توجه به سیاق، انفاق در راه دفاع از دین است.
برخی، مصادیق این آیه را امور نهگانه دانستهاند ۳ که گوشهای از آن این است:
۱٫ رعایت اعتدال در انفاق
افراط و تفریط در انفاق،هر دو هلاکتور است و از اینرو نهی ﴿ولاتُلقوا
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیات ۶۳ و ۹۳٫
^ ۲ – ـ سوره انفال، آیه ۶۰٫
^ ۳ – ـ تفسیر البحر المحیط، ج۲، ص۷۸٫
۶۶۳
بِاَیدیکُم اِلَی التَّهلُکَه﴾ در صورتی که ناظر به کیفیت انفاق باشد، این دو را دربر میگیرد. اگر کم انفاق کردن و بخل ورزیدن موجب هلاکت باشد، ترک اصل انفاق به طریق اولی مایه هلاکت است، بنابراین، آیه میفرماید: اوّلاً اهل انفاق باشید، ثانیاً اهل اسراف و تبذیر و تفریط نباشید، زیرا ترک اعتدال دستتان را میبندد و نابودتان میسازد، پس اهل اعتدال در انفاق باشید، چنان که در وصف بندگان خدای رحمان آمده است: ﴿والَّذینَ اِذا اَنفَقوا لَم یُسرِفوا ولَمیَقتُروا وکانَ بَینَ ذلِکَ قَواماً) ۱ و خداوند به رسول خود نیز فرمود: ﴿ولاتَجعَل یَدَکَ مَغلولَهً اِلی عُنُقِکَ ولاتَبسُطها کُلَّ البَسطِ فَتَقعُدَ مَلومًا مَحسوراً) ۲ یعنی نه بخل بورز و نه تبذیر کن که سرزنش و حسرت درپیدارد.
۲٫ تأمین هزینه جهاد
از بارزترین مصادیق این آیه، که با آیات پیشین نیز سازگار است، لزوم انفاق در حال دفاع از نظام اسلامی است، چنان که گروهی از مفسران، مانند طبری، شیخ طوسی و ابوحیان اندلسی که مصادیق متعددی برای آیه مورد بحث ذکر کرده و عمومیت آن را پذیرفتهاند، مصداق بارز آن را هزینه دفاع از اسلام میدانند ۳٫
ترک انفاق و نپرداختن هزینههای جهاد نابودساز است، از همینرو از آن نهی شده است. تأمین نیازهای رزمندگان اسلام و خانوادههای آنان و
^ ۱ – ـ سوره فرقان، آیه ۶۷٫
^ ۲ – ـ سوره اسراء، آیه ۲۹٫
^ ۳ – ـ جامع البیان، مج۲، ج۲، ص۲۶۴؛ التبیان، ج۲، ص۱۵۱؛ تفسیر البحر المحیط، ج۲، ص۷۸٫
۶۶۴
فراهموردن ساز و برگ نظامی و دیگر شئون دفاع هزینه بردار است و چنانچه این نیازها تأمین نشود، یا اصلاً دفاع صورت نمیگیرد یا مسلمانان شکست میخورند و در هر دو صورت، آنان گرفتار استعمار، استثمار و استعباد میشوند که این خود هلاکت است و از طرف دیگر به کفر و نفاق مبتلا و گرفتار میشوند که هلاکت معنوی است، چون حیات انسان به توحید و خداپرستی است و فرد بیایمان در فرهنگ قرآن مرده است، گرچه به ظاهر زنده است.
کافران مالهایی را هزینه میکنند تا از پیشروی دین الهی جلوگیری و فتنه و شرک را حاکم کنند: ﴿اِنَّ الَّذینَ کَفَروا یُنفِقونَ اَمولَهُم لِیَصُدّوا عَن سَبِیلِ اللّهِ فَسَیُنفِقونَها… ) ۱ پس مسلمانان باید در راه خدا انفاق کنند تا در پرتو جهاد دین خدا زنده شود تا هم ریشه کفر و نفاق سوزانده شود و هم خودشان به هلاکت نیفتند.
۳٫ فقر زدایی
خدای سبحان برخی را با فقر و بعضی را با ثروت آزموده ۲ و از ثروتمندان مسئولیت رسیدگی به فقیران را خواسته و حقی را برای آنها در اموال توانمندان گذارده است: ﴿والَّذینَ فی اَمولِهِم حَقٌّ مَعلوم ٭ لِلسّآئِلِ والمَحروم) ۳ بیتوجهی به فقرا و تأمین نکردن نیاز آنها میتواند آنان را به تبهکاری و شورش برابر نظام اسلامی وادارد، پس انفاق به فقرا واجب است. انفاقهای واجب تنها
^ ۱ – ـ سوره انفال، آیه ۳۶٫
^ ۲ – ـ سوره فجر، آیات ۱۵ ۱۶٫
^ ۳ – ـ سوره معارج، آیات ۲۴ ۲۵٫
۶۶۵
خمس، زکات، کفارات و نظایر آن نیست، بلکه انفاق به فقیرانِ بیچاره که بودجههای عمومی نیاز آنها را کفایت نکرده نیز واجب است؛ یعنی متمکّنی که همه وجوه شرعی خود را نیز پرداخته است، چنانچه از فقر و اضطرار کسی تنها او آگاه باشد، بر وی واجب عینی است آن فقیر را تأمین کند و اگر دیگران هم بدانند، بر همه حفظ جان آن فقیر، هرچند نامسلمان (براساس حفظ نفس محترم) واجب کفایی است.
تحصیل هزینه زندگی خود و خانواده از واجبات است تا هیچ کس سربار جامعه نشود؛ ولی انسان جویای کار که شغلی پیدا نمیکند یا به او کاری نمیدهند و حکومتِ وقت هم دربارهاش احساس مسئولیت نمیکند یا توان رفع نیاز وی را ندارد و او گرسنه است، چنین شخصی یا در انتظار مرگ مینشیند یا از راهی نامشروع خود و خانوادهاش را تأمین میکند، پس برای برچیدن زمینه شورش و کارهای خلاف و برای حفظ نظام اسلامی، بر آگاهان به حال چنین فردی، واجب عینی یا کفایی است که از وجوه شرعی معروف، مانند خمس و زکات، یا از اموالی دیگر او را تأمین کنند، پس جمله ﴿واَنفِقوا فی سَبیلِ اللّهِ ولاتُلقوا بِاَیدیکُم اِلَی التَّهلُکَهِ﴾ به این معناست که بکوشید فقر اقتصادی مردم را برطرف کنید تا هم خود و دینتان را از نابودی حفظ کنید و هم تهیدستان را از هرگونه انحراف و آشوب باز دارید.
۴٫ لزوم پرداخت مالیات
بر مردم واجبِ کفایی است که هزینههای حکومت اسلامی (مالیات) را بپردازند، وگرنه با دست خویش خود را به هلاکت میاندازند. چند نکته لازم در این باره:
۶۶۶
أ. بسیاری از هزینههای حکومت اسلامی، نخست با انفال (نفت، گاز، معادن و…) پرداخت میشود. انفال،به خدا و رسول و نظام اسلامی متعلق است؛ نه به اشخاص یا به امت، زیرا از اموال عمومی به شمار نمیآید، بلکه مخصوص مکتب است که پیامبرص یا امام معصوم(علیهالسلام) یا نایب وی به اداره آن میپردازند.
ب. کافی نبودن انفال را باید با هزینه کردن وجوه شرعی، مانند خمس، زکات، کفّاره و مالهای نذری، جبران کرد.
ج. چنانچه با هزینه کردن انفال و وجوه شرعی، مشکلات مالی نظام اسلامی برطرف نشود، بر امت اسلامی واجب کفایی است با پرداختن مالیات، مشکلات مانده را برطرف سازند، وگرنه خویش را به هلاکت انداختهاند: ﴿ولاتُلقوا بِاَیدیکُم اِلَی التَّهلُکَهِ﴾.
لزومِ پرداخت مالیات،نخست ویژه کسانی است که از حکومت اسلامی خدماتی دریافت میدارند. دولت اسلامی میتواند جهت تأمین نیازهای خود از آنان مالیات بگیرد. اگر همچنان مشکلات مالی حکومت اسلامی ناگشوده ماند، بر مردم واجب کفایی است برای رفع آنها هزینههای دولت در دفاع، آب و مانند آن را که رایگان به دست نیامده، بلکه هزینهبر است بپردازند تا به هلاکت اجتماعی گرفتار نشوند.
برخی دیگر از مصادیق این آیه در بحث روایی میآید.
احسان نفسی و نِسْبی
احسان در ﴿واَحسِنوا اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُحسِنین﴾ احسان نفسی، یعنی کار خوب و نیک کردن است؛ نه احسان نِسبی، یعنی نسبت به دیگران نیکی کردن.
۶۶۷
احسان نفسی انجام هر کاری است که در حدّ خود معتدل و زیباست و از آن به عنوان عَدْل و حَسَن یاد میشود؛ مانند نمازگزاردن، امانتداری، راستگویی و…. کیفر عادلانه تبهکار نیز احسان نفسی است، زیرا گرچه نسبت به بزهکار احسان ولی در حدّ خود کار خوبی است.
از اینجا میتوان گفت تمام رفتار پیروان حضرت رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) که نسبت به یکدیگر رُحَماء و نسبت به کفّار اشدّاءااند ۱ احسان است، هرچند خشم محمود برای کافران و نسبت به آنها احسان شمرده نشود، بنابراین، جهاد با دشمنان اسلام، احسان یعنی کار نیک است.
نیز بر همین اساس، اصل انفاق در راه خدا احسان است؛ خواه به عنوان تأمین سلاحهای نظامی باشد که نسبت به دیگری احسان نیست و خواه به عنوان کمک و تأمین هزینه کسی باشد که نسبت به او احسان است، پس منظور از «احسان»: ﴿اَحسِنوا﴾ این است که در همهشرایط افراد خوبی باشید؛ نه اهل تجاوز باشید و نه در جهاد جانی و مالی کوتاهی کنید.
اشارات و لطایف
۱٫ مرز بین ایثار و اسراف
قرآن کریم به انفاق تشویق و از اسراف نهیکرده است: ﴿والَّذینَ اِذا اَنفَقوا لَمیُسرِفوا ولَم یَقتُروا وکانَ بَینَ ذلِکَ قَواماً) ۲ بازشناختن ایثار که از عالیترین مراحل انفاق است، از اسراف که محرّم است، کاری آسان نیست تا همگان چونان معصومان(علیهمالسلام) عمل کنند که طعامی را که با کوشش فراهم کرده بودند در
^ ۱ – ـ سوره فتح، آیه ۲۹٫
^ ۲ – ـ سوره فرقان، آیه ۶۷٫
۶۶۸
راه خدا به مسکین، یتیم و اسیر دادند و خود با آبِ خالص افطار کردند: ﴿ویُطعِمونَ الطَّعامَ عَلی حُبِّهِ مِسکینًا ویَتیمًا واَسیراً) ۱ بلکه از مواردی است که انسان دشواری آن را به خوبی میفهمد و معنای اینکه صراط مستقیم از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است را مییابد.
اهل بیت عصمت(علیهمالسلام) که صِراط و میزان اعمال امّتاند، به خوبی صراط مستقیم را میدانند و به درستی بر همان حرکت میکنند، از اینرو کارشان عالیترین مراحل ایثار است، چون از واجب بلکه از حدّ ضرورت هم درباره خودشان گذشتند؛ ولی دیگری را به زحمت نینداختند: ﴿ویُؤثِرونَ عَلی اَنفُسِهِم ولَو کانَ بِهِم خَصاصَهٌ) ۲ چنان که امام حسن(علیهالسلام) بارها همه دارایی خود را با فقرا تقسیم کرد و گاهی همه آن را به تهیدستان بخشید ۳٫
اهل تقوا و صاحبان فرقان نیز میتوانند انفاق نهایی فی سبیل الله را از اسراف بازشناسند؛ ولی برخی که معنای صراط مستقیم را نمیدانند و در متن آن مشی ندارند، با بخشش غذای خود و خانواده به فقیران، سربار دیگران میشوند و کار ناصواب خود را ایثار در راه خدا میپندارند، در حالی که کارشان حرام است، زیرا تأمین نفقه افراد خانواده واجب است و انسان نباید آنقدر به دیگران انفاق کند که خود را محتاج کرده و حقّ کسانی را که تأمین هزینه آنها بر او واجب است تباه کند، پس چنان انفاقی از هرکس نمیتواند ایثار باشد تا دربارهاش آیه نازل شود، بلکه باید اهل تقوا و فرقان بود تا مرز ایثار
^ ۱ – ـ سوره انسان، آیه ۸؛ مجمع البیان، ج۹ ۱۰، ص۶۱۱ ۶۱۲؛ الدر المنثور، ج۸، ص۳۷۱؛ الجامع لاَحکام القرآن، مج۱۰، ج۲۰، ص۱۱۶ ۱۱۸٫
^ ۲ – ـ سوره حشر، آیه ۹؛ مجمع البیان، ج۹ ۱۰، ص۳۹۱٫
^ ۳ – ـ الکافی، ج۱، ص۴۶۱٫
۶۶۹
و اسراف را شناخت.
خلاصه آنکه: أ. صراط مستقیم، هسته مرکزی بین کژراهه افراط و تفریط است: «الیمین و الشمال مَضَلّه و الطریق الوُسطی هی الجادّه» ۱ و مناسب آن، اصلِ «خیر الأمور أوسطها» ۲ است.
ب. کسی که صراط مستقیم را به خوبی بشناسد و از آن خارج نشود عادل و معتدل است.
ج. در پیمودن صراط مستقیم میتوان سریع و سابق شد؛ یعنی از عادلبودن به اعدل شدن و از تَقی بودن به اَتقی شدن رسید. در این مرحله سخن از «خیر الأمور أکثرها و أوفرها و أسرعها و أشدّها» است؛ نه «أوسطها».
با اصول یاد شده، اگر دقیقاً بر آن تفریع شود، میتوان مرز بین ایثار و اسراف را به خوبی شناخت.
۲٫ انفاق مایه فراوانی روزی
انفاق همانند هَرَس کردن درخت است که به ظاهر از آن کاسته میشود؛ ولی در پی این کاستن رشد است. انفاق بر روزی انفاق کننده میافزاید، چنان که حضرت امام صادق(علیهالسلام) فرمود: هر که بداند جای مال بخشیده شده پر میشود و انفاق بر روزی میافزاید، بیشتر میبخشد: «من أیقن بالخلف، جاد بالعطیه» ۳ به فرموده رسولخدا(صلّی الله علیه وآله وسلّم) سخاوتْ درختی است در بهشت که شاخههای آن در دنیا در دست سخاوتمندان است و پیوند با این شاخهها آنان را
^ ۱ – ـ نهج البلاغه، خطبه ۱۶، بند ۷٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج۶، ص۵۴۱٫
^ ۳ – ـ من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۴۱۶؛ بحار الاَنوار، ج۷۵، ص۲۰۸٫
۶۷۰
به بهشت میکشاند: «إنّ السخاء شجره من أشجار الجنّه لها أغصان متدلّیه فیالدنیا [فمن کان سخیّاً تعلّق بغصن من أغصانها فساقه ذلک الغصن إلیالجنه] » ۱ این روایت بسیار لطیف، سخاوت را درخت طوبا میشناساند که انسان را بهشتی میکند.
بحث روایی
۱٫ شأن نزول
قال أبو عمران: کنّا بالقسطنطینیه و علی أهل مصر عُقبه بن عامر الجُهنی صاحب رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) و علیهل الشام فضاله بن عبید صاحب رسولالله(صلّی الله علیه وآله وسلّم). فخرج من المدینه صف عظیم من الروم و صففنا لهم صفّاً عظیماً منالمسلمین، فحمل رجل من المسلمین علی صف الروم حتّی دخل فیهم ثمّ خرج إلینا مقبلاً، فصاح الناس فقالوا: سبحانالله القی بیدیه إلی التهلکه. فقام أبو أیوب الأنصاری صاحب رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فقال: أیّها النّاس! إنّکم تتأولون هذه الایه علی غیر التأویل و إنّما أنزلت هذه الایه فینا معشر الأنصار، إنّا لمّا أعزّ الله(تعالی) دینه و کثّر ناصریه قلنا بعضنا لبعض سرّاً من رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): إنّ أموالنا قد ضاعت فلو أنّا أقمنا فیها و أصلحنا ما ضاع منها. فأنزل الله تعالی فیکتابه یرد علینا ما هممنا به فقال: ﴿واَنفِقوا فی سَبیلِ اللّهِ ولاتُلقوا بِاَیدیکُم اِلَی التَّهلُکَهِ﴾ فی الإقامه الّتی أردنا أن نقیم فی الأموال فنصلحها فأمرنا بالغزو. فمازال أبو أیوب الأنصاری غازیاً فی سبیل الله حتّی قبضه الله (عزّوجلّ ) ۲٫
^ ۱ – ـ الاَمالی [طوسی]، ص۴۷۵؛ بحار الاَنوار، ج۶۸، ص۳۵۲٫
^ ۲ – ـ اسباب نزول القرآن، ص۶۰؛ ر.ک: جامع البیان، مج۲، ج۲، ص۲۶۹٫
۶۷۱
اشاره: ۱٫ عدّهای شهامتهای مردان نستوه را القای در تهلکه میپنداشتند، چنان که گروهی شهادت در راه خدا را مردن (نابود شدن) میپنداشتند و خداوند از اینکه بگویند یا بپندارند که شهید «مرده» (نابود شده) است نهی فرمود.
۲٫ استنباط ابو ایّوب انصاری مستند به خود اوست؛ نه به معصوم(علیهالسلام) و هرگز نطاق آیه مورد بحث منحصر در موردی که وی گفت نخواهد بود، هرچند مورد مزبور نیز مشمول آیه مورد بحث است.
۲٫ لزوم اعتدال در انفاق
قال الصادق(علیهالسلام): «لو أنّ رجلاً أنفق ما فی یدیه فی سبیل من سبیل الله ما کان أحسن و لا وفّق ألیس یقول الله تعالی ﴿ولاتُلقوا بِاَیدیکُم اِلَی التَّهلُکَهِ واَحسِنوا اِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُحسِنین﴾؛ یعنی المقتصدین» ۱
اشاره: أ. این روایت لزوم رعایت اعتدال در انفاق را بیان میکند که از مصادیق آیه است و در این مطلب فرقی بین انفاق در دفاع از نظام اسلامی و انفاق در راه خیر دیگر نیست.
ب. تطبیق «محسنین» بر «مقتصدین» (میانه رواها) نشانِ مراد بودن احسان نفسی است. تطبیق احسان بر اقتصاد و میانهروی نیز مانع شمول آن نسبت به موارد دیگر احسان نخواهد بود.
۳٫ وجوب اطاعت از رهبر عادل
قال رسول الله(صلّی الله علیه وآله وسلّم): «طاعه السلطان واجبه و من ترک طاعه السلطان فقد ترک
^ ۱ – ـ الکافی، ج ۴، ص ۵۳٫
۶۷۲
طاعه الله (عزّوجلّ) و دخل فی نهیه؛ إنّ الله (عزّوجلّ) یقول: ﴿ولاتُلقوا بِاَیدیکُم اِلَی التَّهلُکه) ۱
اشاره: عصاره حدیث از سنخ جری و تطبیق است؛ نه تفسیر مفهومی، پس این روایت نیز بیان یکی از مصادیق آیه است.
مقصود از سلطان، والی مشروع و سلطان عادل است که سلطنت او معقول و مقبول الهی است؛ نظیر سلطنت هر کسی بر مال و حق مشروع خویش: «إنّ الناس مسلّطون علی أموالهم» ۲ نه سلطان مصطلح که فاقد علم کافی یا عدل لازم است، زیرا اطاعت سلطان ظالم حرام است.
۴٫ معنای احسان
عمر بن یزید قال: سمعت أبا عبد الله(علیهالسلام) یقول: «إذا أحسن المؤمن عمله، ضاعف الله عمله بکل حسنهسبعمائه و ذلک قول الله (تبارک و تعالی): ﴿یُضعِفُ لِمَن یَشاء) ۳ فأحسنوا أعمالکم التی تعملونها لثواب الله». فقلت له: و ما الإحسان؟ قال: فقال: «إذا صلّیت، فأحسن رکوعک و سجودک و إذا صمت، فتوقّ کل ما فیه فساد صومک و إذا حججت؛ فتوقّ کل ما یحرم علیک فی حجّک و عمرتک. قال: و کل عمل تعمله لله، فلیکن نقیّاً منالدنس» ۴
اشاره: احسانِ هر عملی همانا انجام آن است، به طوری که به لحاظ متن عمل واجد تمام اجزا و شرایط و فاقد همه موانع باشد و به لحاظ نفس عامل
^ ۱ – ـ الاَمالی [صدوق]، ص۲۷۷؛ تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۱۸۰ ۱۸۱٫
^ ۲ – ـ بحار الانوار، ج۲، ص۲۷۲٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۲۶۱٫
^ ۴ – ـ تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۱۸۱؛ تفسیر الصافی، ج۱، ص۲۱۱٫
۶۷۳
همراه با اخلاص کامل باشد. ذکر نماز، روزه، حج و عمره در این روایت، به عنوان تمثیل است؛ نه تعیین.
تذکّر: «مقام احسان» اصطلاح خاص سیر و سلوک است که از برخی روایات گرفته شده و اکنون محور بحث نیست.
۵٫ فرق بین شهادت و القای در تهلکه
عن النبی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فی حدیث طویل یقول فیه لعلی(علیهالسلام): «یا أخی! أنت ستبقی منبعدی و ستلقی من قریش شدّه منتظاهرهم علیک و ظلمهم لک، فإن وجدت علیهم أعواناً فجاهدهم و قاتل من خالفک بمن وافقک و إن لم تجد أعواناً فاصبر و کفّ یدک ولاتلق بها إلی التهلکه» ۱
فی الحقوق المرویّه عن علی بن الحسین(علیهالسلام): «و حقّ السلطان أن تعلم أنّک جعلت له فتنه، و أنّه مبتلی فیک بما جعله الله عزّ و جلّ له علیک من السلطان و أنّ علیک أن لاتتعرّض لسخطه فتلقی بیدک إلی التهلکه وتکون شریکاً له فیما یأتی إلیک من سوء» ۲
قال الرضا(علیهالسلام) بعد أن تهدّده المأمون بالقتل: «اللّهمّ إنّک قد نهیتنی عنالإلقاء بیدی إلی التهلکه وقد أُکرهت و اضطررت کما أشرفت منقبل عبدالله المأمون علی القتل متی لم أقبل ولایه عهده وقد أکرهت واضطررت کما اضطرّ یوسف و دانیال(علیهماالسلام) قبل کلّ واحد منهما الولایه منطاغیه زمانه. اللّهمّ لاعهد إلاّ عهدک ولا ولایه لی إلاّ من قبلک فوفّقنی لإقامه دینک وإحیاء سنّه نبیّک
^ ۱ – ـ کمال الدین و تمام النعمه، ج۱، ص۲۴۴؛ تفسیر کنز الدقائق، ج۱، ص۴۵۸٫
^ ۲ – ـ من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۶۲۰؛ تفسیر کنز الدقائق، ج۱، ص۴۵۸٫
۶۷۴
محمد(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فإنّک أنت المولی و أنت النصیر و نعم المولی أنت و نعم النصیر» ۱ و فی خبر اخر بعد أن أبی من قبول العهد، قال له المأمون: فبالله أقسم لئن قبلت ولایه العهد والاّ أجبرتک علی ذلک، فإن فعلت والاّ ضربت عنقک، فقال الرضا(علیهالسلام): «قد نهانی الله (عزّ وجلّ) أن ألقی بیدی إلی التهلکه، فإن کان الأمر علی هذا، فافعل ما بدا لک» ۲
عن محمّد بن النعمان قال: قال الصادق(علیهالسلام): «یابن النعمان! إذا کانت دوله الظلم، فامش و استقبل من تتّقیه بالتحیّه، فإنّ المتعرّض للدوله قاتل نفسه وموبقها. إنّ الله یقول: ﴿ولاتُلقوا بِاَیدیکُم اِلَی التَّهلُکه) ۳
و سأله [سأل أبا عبدالله(علیهالسلام)] عبدالکریم بن عمرو فقال: إنّی جعلت علینفسی أن أصوم حتّی یقوم القائم(علیهالسلام): فقال(علیهالسلام): «لا تصم فی السّفر و لا فیالعیدین ولا [فی] أیام التشریق ولا الیوم الّذی یشکّ فیه و من کان فی بلد فیه سلطان فالصوم معه و الفطر معه لأن فی خلافه دخولاً فی نهی الله عزّ وجلّ حیث یقول: ﴿ولاتُلقوا بِاَیدیکُم اِلَی التَّهلُکه) ۴
اشاره: بذل جان یا نثار مال و ایثار دیگری بر خود در موردی رواست که مطابق دستور الهی باشد. کشف دستور خدا یا با برهان عقلی است یا با دلیل نقلی معتبر. در جایی که نه دلیل عقلی است و نه برهان نقلی هرگز نمیتوان مشروع بودن چنین اقدامی را کشف کرد.
در موردی که حفظ دین، حفظ امّت اسلامی، صیانت کیان ملت،
^ ۱ – ـ عیون اَخبار الرضا(علیهالسلام)، ج۱، ص۲۹٫
^ ۲ – ـ همان، ج۲، ص۱۵۲؛ وسائل الشیعه، ج۱۷، ص۲۰۴٫
^ ۳ – ـ تحف العقول، ص۳۰۹؛ مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۲۶۰٫
^ ۴ – ـ من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۱۲۷٫
۶۷۵
نگهبانی از منافع، منابع و مصالح عمومی و مانند آن از خطر مطرح است، اقدام شجاعانه راجح و گاهی واجب است و چنین قیامی دفاع مشروع نامیده میشود و چنان مدافع مقتولی شهید خواهد بود.
آنچه سیّد شهدای جهان، حضرت حسین بن علی(علیهماالسلام) و یاران باوفای آن حضرت انجام دادند و آنچه در برخی از بلاد اسلامی به رهبری مراجع پیرو اهلبیت وحی(علیهمالسلام) انجام میگیرد، همگی از سنخ دفاع مشروع است؛ نه القای در تهلکه. آری در موردی که قتل بیاثر باشد و مطابق دستور خدا نباشد از قبیل القای در تهلکه است.
تذکّر: شهادتهای داوطلبانه و انتحاری نزد برخی تهوّر مذموم است؛ لیکن در مورد لزومْ شهامتِ محمود و شجاعتِ ممدوح است، زیرا زمینه ظفر بر دشمن یا وسیله نجات میهن اسلامی از دشمن است.
قرطبی در تفسیر الجامع لاحکام القرآن نمونههایی از شهامت محمود و ابتکار ممدوح سربازان اسلامی را در جهاد با ایرانیانِ قبل از اسلام و نیز درباره جنگ یمامه یاد کرده که اطلاع از آن سودمند است.
وی نقل میکند که اسبهای مسلمانان از فیلهای جنگی ایرانیان هراسان بودند و از آنها میرمیدند؛ یکی از مسلمانان مجسّمه فیل را از گِل ساخت و اسب با آن مجسّمه عادت کرد و از آن نمیرمید و با این تدبیر زمینه جرئت و تهاجم و پیروزی را فراهم کرد.
در جنگ یمامه وقتی بنو حنیفه در باغ متحصّن شدند، مردی از مسلمانان گفت: مرا در حَجْفه (به تقدیم حاء بر جیم: سپر پوستی) بگذارید و به درون باغ بیندازید… و او با این اقدام شهادتطلبانه، با شهامت به تنهایی وارد باغ
۶۷۶
دشمن شد و دَرِ باغ را بر روی فاتحان گشود ۱٫
۶٫ معیار عمل نبودن علم غیب
عن الحسن بن الجهم قال: قلت للرضا(علیهالسلام): إنّ أمیرالمؤمنین(علیهالسلام) قد عرف قاتله و اللّیله الّتی یقتل فیها و الموضع الّذی یقتل فیه و قوله(علیهالسلام) لمّا سمع صیاح الأوز فی الدّار: «صوائح تتبعها نوائح» و قول اُمّکلثوم: «لو صلّیت اللیله داخل الدار و أمرت غیرک یصلّی بالناس» فأبی علیها و کثر دخوله و خروجه تلک اللیله بلا سلاح و قد عرف(علیهالسلام) أن ابن ملجم« قاتله بالسیف، کان هذا ممّا لایحسن [لایجز] تعرضه، فقال(علیهالسلام): «ذلک کان و لکنّه خیّر فی تلک اللیله لتمضی مقادیر الله (عزّوجلّ) » ۲
اشاره: بندگان خدا، اعم از نبی، وصی، ولی و افراد امت به حکم تشریعی خدا مکلّفاند. این حکمِ مکشوفِ با برهان عقلی یا دلیل معتبر نقلی، حجت خداست و باید طبق آن عمل شود؛ امّا قضا و قدر الهی که از سنخ تکوین است، نه تشریع، نیز علم غیب انسان کامل معصوم(علیهالسلام) که نه از قبیل برهان حصولی ذهنی است و نه از صنف دلیل نقلی معهود، معیار عمل به شریعت نیست.
نمونه آنکه رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) به اعلام الهی همه اعمال امّت را میدید، چنانکه هماکنون نیز میبیند: ﴿وقُلِ اعمَلوا فَسَیَرَی اللّهُ عَمَلَکُم ورَسولُهُ والمُؤمِنون) ۳ لیکن چنان علم ملکوتی، حجّتِ منطقه اعتبار و تشریع
^ ۱ – ـ الجامع لاَحکام القرآن، مج۱، ج۲، ص۳۶۱، با تغییر اندک.
^ ۲ – ـ الکافی، ج۱، ص۲۵۹؛ تفسیر کنز الدقائق، ج۱، ص۴۵۸٫
^ ۳ – ـ سوره توبه، آیه ۱۰۵٫
۶۷۷
نیست، از اینرو آن حضرت در محکمه قضا جز به سوگند و شاهد، داوری نمیفرمود: «إنّما أقضی بینکم بالبینات و الأیمان» ۱ هرچند به همگان فرمود: اگر کسی با سوگند باطل یا شهادت زور و کذب، محکوم له شد و مال محکومعلیه را بیهوده از محکمه اسلام با صورتسازی تصاحب کرد، گویا پارهای از آتش را به همراه میبرد ۲ و هرگاه چنین میشد آن حضرت(صلّی الله علیه وآله وسلّم) مسلماً میدید که فلان متخاصمِ صورتسازْ پارهای از آتش را به همراه میبرد؛ لیکن نه در اصل انشای حکم و نه در اجرای آن هرگز از آن علم غیب استفاده نمیکرد. جریان اقدام امیرمؤمنان حضرت علی(علیهالسلام) و اقدام ائمّه دیگر(علیهمالسلام) مانند زهر نوشیدن حسن بن علی(علیهالسلام) و رفتن حسین بن علی(علیهالسلام) به کربلا همگی از این سنخ است.
نتیجه آنکه: أ. بین شهادت و القای در تهلکه فرق بیّن است، چنان که قبلاً گذشت.
ب. بین علم ملکوتی و علم مُلکی حاصل از دلیل عقلی یا نقلی معتبر فرق روشن است.
ج. علم غیب حاصل از وحی و الهام درباره خصوص تشریع، نه تکوین و قضا و قدر، مانند آنچه خود پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) مییابد، حجت شرعی است.
د. گاهی ممکن است طبق دستور خاص خداوند از آن علم ملکوتی به منظور معجزه نبی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) یا کرامت وصی(علیهالسلام) استفاده شود که چنین بهرهوری مختص به صورت اذن الهی است.
٭ ٭ ٭
^ ۱ – ـ مستدرک الوسائل، ج۱۷، ص۳۶۱٫
^ ۲ – ـ الکافی، ج۷، ص۴۱۴٫
۶۷۸
بازدیدها: 472