تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد نهم، سوره بقره، آيه195

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد نهم، سوره بقره، آيه195

در راه خدا انفاق كنيد و با كمكهاي مالي خود كه مانند جهاد في سبيل الله ارزشمند است، افزون بر تأمين هزينه‌هاي ميدانهاي نبرد و فراهم ساختن ساز و برگهاي جنگي، نيازهاي رزمندگان و خانواده‌هاي آنان را فراهم سازيد تا مجاهدان با قوّت و قدرت از كيان اسلام و مسلمانان جانانه دفاع كنند و نگذارند جبهه شرك و نفاق پيروز شود و با حاكميت كفر شما را هلاك سازد.

و انفقوا في سَبيلِ اللّهِ ولاتُلقوا بِاَيديكُم اِلَي التَّهلُكَةِ واَحسِنوا اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ المُحسِنين (195)

گزيده تفسير
در راه خدا انفاق كنيد و با كمكهاي مالي خود كه مانند جهاد في سبيل الله ارزشمند است، افزون بر تأمين هزينه‌هاي ميدانهاي نبرد و فراهم ساختن ساز و برگهاي جنگي، نيازهاي رزمندگان و خانواده‌هاي آنان را فراهم سازيد تا مجاهدان با قوّت و قدرت از كيان اسلام و مسلمانان جانانه دفاع كنند و نگذارند جبهه شرك و نفاق پيروز شود و با حاكميت كفر شما را هلاك سازد.
ترك انفاقِ لازم، يا سبب پديدآمدن دشمن است يا مايه طمع دشمن موجود و تقويت او، و هر دو حالْ زمينه هلاكت است، زيرا جامعه يا گرفتار استعمار، استثمار و استعباد شده كه هلاكت است يا به كفر و نفاق مبتلا خواهد شد كه هلاكت معنوي است. افراط و تفريط در انفاق نيز همچون ترك اصل انفاق، هلاكت‌آور است.
بايد قدرتي را كه خداوند به شما مسلمانان داده از نابودي حفظ كنيد و خود را به دست خويش به هلاكت نيندازيد، به گونه‌اي كه هلاكت مالك شما شده و زمامتان در اختيار آن باشد. انفاق در راه خدا، يعني تأمين هزينه دفاع از اسلام و نظام اسلامي كه مصداق بارز آيه و متبادر از آن است، حياتبخش و
656

مانع هلاكت است، زيرا جهاد با مال و جان و پاسخ به دعوت براي دفاع، عامل حيات و چنين عاملي حتماً نجاتبخش از هلاكت است؛ همان‌گونه كه ترك آن نابودساز است، بر همين اساس، شهادتهاي داوطلبانه در مورد لزوم كه زمينه ظفر بر دشمن يا وسيله نجات ميهن اسلامي از دشمن و براي حفظ دين و صيانت كيان امّت اسلامي است، شهامت محمود و شجاعت ممدوح و از سنخ دفاع مشروع است؛ نه القاي در تهلكه و تهوّر مذموم.
شما همواره در همه عرصه‌هاي فردي و اجتماعي، اعم از راستگويي، امانتداري، جهاد با مال و جان، كمك به نيازمندان و…، نيكوكار باشيد كه خداي سبحان نيكوكاران را دوست مي‌دارد.
اصل انفاق در راه خدا احسان و كار نيك است؛ خواه به عنوان تأمين سلاحهاي نظامي كه نسبت به ديگري احسان نيست و خواه به عنوان كمك و تأمين هزينه كسي باشد كه نسبت به او احسان است. احسانِ هر عملي آن است كه با اخلاص و به گونه‌اي كه واجد همه اجزا و شرايط و فاقد همه موانع باشد انجام شود.
سياق آيه اقتضا مي‌كند جامعه اسلامي افزون بر انفاقهاي فردي به انفاقهاي اجتماعي نيز اهتمام ورزد؛ به طوري كه همگان خود را موظف بدانند با رعايت اعتدال در انفاق كه نه به تنگدستي خود بينجامد و نه از بخل و شُح سر درآورد، در تأمين هزينه‌هاي جاري حكومت اسلامي نيز شريك و ياور آن در رفع مشكلات باشند وگرنه با در تنگنا قرار گرفتن حكومت، جامعه اسلامي خود را به هلاكت افكنده است، بر همين اساس يكي از وظايف اجتماعي امت اسلامي فقرزدايي است تا هم خود و دين خويش را از نابودي حفظ كنند و هم فقرا را از هرگونه انحراف و آشوب بازداشته و آنان بر اثر تهي‌دستي به گناه و
657

فحشا يا شورش و آشوب كشيده نشوند و سلامت و امنيت عمومي را به خطر نيندازند.

تفسير

مفردات
لاَ تُلْقُوا: القاء از «لقي» است كه به معناي روبه‌رو شدن با چيزي است؛ مانند: ﴿ولَقَد كُنتُم تَمَنَّونَ المَوتَ مِن قَبلِ اَن تَلقَوه) 1 يعني شما پيش از روبه‌رو شدن با مرگ همواره آرزوي آن را مي‌كرديد. «إلقاء» به معناي انداختن شي‏ء در جايي است كه ديده مي‌شود. سپس اسم براي هر انداختني شده است 2.
التهلكة: تهلكه چيزي است كه به هلاكت و نابودي مي‌كشاند 3. گفته‌اند: اين واژه تنها مصدري است كه بر وزن «تَفْعُله» (به ضم عين) آمده و به معناي هلاكت است 4. برخي آن را اسم مصدر دانسته‌اند، چون مصدر ثلاثي مجرد به اين وزن نيامده است، هرچند سيبويه دو كلمه «تنصره» و «تستره» را نظير تهلُكه دانسته‌ست 5. فخر رازي مي‌گويد: از اديبان نحوي در شگفتم كه اگر شاهدي را از شعر مجهولي بيابند به آن قناعت مي‌كنند؛ ولي اگر در كلام الهي كه فصاحت آن مورد قبول موافق و مخالف است بيابند به آن بسنده نمي‌كنند 6.
قرائت تهلِكه (به كسر) ثابت نشده است.
^ 1 – ـ سوره آل عمران، آيه 143.
^ 2 – ـ مفردات، ص745، «ل ق ي».
^ 3 – ـ همان، ص844، «ه ل ك».
^ 4 – ـ مجمع البيان، ج1 2، ص515.
^ 5 – ـ التفسير الكبير، مج3، ج5، ص136؛ تفسير البحر المحيط، ج2، ص67، و….
^ 6 – ـ التفسير الكبير، مج3، ج5، ص147.

658

تناسب آيات
آيه مورد بحث انفاق مال را براي تجهيز سپاه و اداره جنگ واجب مي‌كند 1 ، زيرا از بزرگ‌ترين پشتوانه‌هاي جهاد نظامي، تأمين بودجه‌هاي تسليحاتي و تداركاتي آن است. در صدر اسلام كه زندگي دشوار و داراييها اندك بود افراد جامعهْ امساك مال و ترك بذل و نيز هزينه نكردن آن را نجاتبخش و انفاق آن را مايه هلاكت مي‌پنداشتند، از اين‏رو خداوند سبحان با اعلام اينكه اين پندار از تسويلات شيطان است فرمود: ﴿واَنفِقوا في سَبيلِ اللّه… ) 2
به هر تقدير، در جنگ هم به عِدّه و رزمنده و هم به عُدّه و ساز و برگ نياز است و چون در جامعه هم ثروتمندان ناتوان از نبرد و هم افراد قادر بر رزم ولي فاقد مال وجود دارد، خداي متعالي براي فراهم آمدن سپاه و تجهيز آنان توانگران را به انفاق امر كرد 3 ، چنان كه واجد هر دو نعمت موظف است كه بين جهاد نفس و مال جمع كند.
مناسبت و پيوند اين آيه با آيات قبل طبق تحليلي ديگر اين است كه جهاد از دشوارترين كارها بر نفس است. خداوند سبحان در پي بيان حكم جهاد، به جود و انفاق فرمان داد كه گاهي بر نفس از جهاد دشوارتر است. جهاد جز در پرتو شجاعت و جود، سامان نيافته و به هدف مطلوب نمي‌انجامد، از اين‏رو بدترين آفت براي دين، بُخل و ترس است 4.
^ 1 – ـ الميزان، ج2، ص64.
^ 2 – ـ نظم الدرر، ج1، ص367.
^ 3 – ـ تفسير غرائب القرآن، ج1، ص532.
^ 4 – ـ نظم الدرر، ج1، ص367، به نقل از ابوالحسن حرالي.
659

حرالي گويد: جنگ دفع دشمن است و به ناچار نياز به جنگجو و ساز و برگ دارد و اين دو ممكن نيست جز با به كارگيري غريزه شجاعت و بخشش، از اين رو بدترين آفت در دينْ بخل و ترس است 1.
٭ ٭ ٭

مقدمه بودن جهاد مالي
خداي سبحان در آيات پيشين، جهادِ جاني را مبسوط و مستدل بيان كرد و اكنون به مسئله جهاد مالي مي‌پردازد.
در قرآن كريم جهاد مالي و جهاد جاني غالباً با هم آمده و از لحاظ ترتيب ذكري گاهي جهاد مالي مقدم آمده است: ﴿وجهَدوا بِاَمولِهِم واَنفُسِهِم) 2 ﴿وتُجهِدونَ في سَبيلِ اللّهِ بِاَمولِكُم واَنفُسِكُم) 3 و زماني جهاد جاني: ﴿اِنَّ اللّهَ اشتَري مِنَ المُؤمِنينَ اَنفُسَهُم واَمولَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَنّ‏ةَ) 4
شايد بتوان گفت: راز تقديم جهاد مالي آن است كه مقدمه جهاد جاني است و نيز سرّ تقديم جهادِ جاني اين است كه مهم‌تر از جهادِ مالي است، به‏طوري كه جهاد مالي مقدمه است و جهاد جاني مقدّم. البته اين‌گونه استظهارها از صرف تقديم ذكري بدون حروف تقديم و تأخير، مانند حرف «فاء» و «ثُمّ»، آسان نيست.
^ 1 – ـ نظم الدرر، ج1، ص367، به نقل از ابوالحسن حرالي.
^ 2 – ـ سوره انفال، آيه 72.
^ 3 – ـ سوره صفّ، آيه 11.
^ 4 – ـ سوره توبه، آيه 111.
660

انفاق اجتماعي
﴿اَنفِقوا﴾ به قرينه سياق، خطاب به جامعه اسلامي و نشان حيثيّت اجتماعي افراد است؛ نه حيثيّت فردي آنان، پس آيه فقط در صدد بيان حكم انفاق فردي نيست، بلكه انفاق اجتماعي را هم به دو دليل دربر مي‌گيرد:
1. آيه ترك انفاق را موجب هلاكت جامعه دانسته است؛ نه سبب آمدن عذاب الهي؛ نفرمود كه در راه خدا انفاق كنيد وگرنه گرفتار عذاب الهي مي‌شويد، بلكه فرمود: ﴿واَنفِقوا في سَبيلِ اللّهِ ولاتُلقوا بِاَيديكُم اِلَي‌التَّهلُكَةِ﴾، پس در صدد بيان انفاق اجتماعي است؛ نه انفاق فردي؛ مانند انفاق به واجب النفقه.
2. انفاق بايد «في سبيل الله» باشد كه متبادر از آن تقويت دين و نظام اسلامي است و اين با انحصار آيه در انفاق فردي نمي‌سازد.

ملاك ارزش انفاق
ارزش جهاد جاني و مالي در «في سبيل الله» بودنِ آن است: ﴿وقتِلوا في سَبيلِ اللّهِ الَّذينَ يُقتِلونَكُم… ) 1 ﴿واَنفِقوا في سَبيلِ اللّهِ﴾، پس در انفاق مالي، جهت آن مهم است؛ نه كمّيت آن، از اين رو هركس بايد به اندازه توان «در راه خدا» انفاق كند.
توضيح اينكه انفاق يا در راه خداست يا نه. اگر در راه خدا نبود يا در راه بستن راه خداست يا نه. محصول اين دو منفصله حقيقيه، سه قسم است؛ اول انفاق در راه خدا كه نافع است. دوم انفاق در صدّ از سبيل خدا كه زيانبار
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 190.
661

است. سوم انفاق در غير راه خدا، نه در راه غير خدا، كه يا مباح است يا لغو. آنچه مورد عنايت قرآن حكيم است همانا انفاق در راه خدا، يعني قسم اول است كه صبغه عبادي داشته و بركات ظاهري و باطني را به همراه دارد.
چنين انفاقي مانع از هلاكت است: ﴿واَنفِقوا في سَبيلِ اللّهِ ولاتُلقوا بِاَيديكُم اِلَي التَّهلُكَة﴾. راز مانعيت آن از هلاكت اين است كه خود عامل حيات بوده و از مصاديق بارز ﴿… استَجيبوا لِلّهِ ولِلرَّسولِ اِذا دَعاكُم لِما يُحييكُم… ) 1 است، زيرا هرچند همه دستورهاي الهي حياتبخش است؛ ليكن مورد نزول آيه و قدر متيقّن آن دفاع از كيان اسلامي است و جهاد با مال مانند جهاد با جان در آن فريضه است و پاسخ به دعوتِ براي دفاعْ عامل حيات است و چنين عاملي حتماً نجاتبخش از هلاكت خواهد بود.

هلاكت جان يا توان
«باء» ﴿بِاَيديكُم﴾ يا براي سببيّت است يا زايد است. در صورت اول، مفعول ﴿لاتُلقوا﴾ يعني واژه «أنفسكم» محذوف است و آيه چنين مي‌شود: «لاتلقوا أنفسكم بأيديكم إلي التهلكة»؛ يعني با دستان خود، جانتان را به هلاكت نيندازيد 2 ، به طوري كه هلاكت مالك شما شده و زمامتان در اختيار او باشد. منظور از اين تسبيب نفي واسطه غير است؛ نه اثبات واسطه خود؛ يعني مقصود آن است كه خودتان را به دستتان هلاك نكنيد؛ نه به واسطه دستتان.
غرض آنكه ترك انفاقِ لازم يا سبب پديد آمدن دشمن است يا مايه طمع دشمن موجود و تقويت او، و هر دو حال زمينه هلاكت است.
^ 1 – ـ سوره انفال، آيه 24.
^ 2 – ـ الميزان، ج2، ص64.
662

در صورت دوم، يعني اگر باءزايد باشد، ﴿اَيديكُم﴾ مفعول ﴿لاتُلقوا﴾ است و معنا چنين است: دستانتان را به هلاكت نيندازيد. دست در اين جمله كنايه از نفس يا قدرت است؛ يعني مسلمانان بايد قدرتي را كه خدا به آنان عطا كرده است، از نابودي حفظ كنند.
تذكّر: 1. زياده حرف (باء» و «مِنْ») در آيات ﴿خُذوا ما ءاتَينكُم بِقُوَّةٍ) 1 و ﴿واَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ) 2 نيز مطرح است، هرچند در تأديه مطلب از سنخ محلّ بحث نيستند.
2. آيه ياد شده يا با نقص است يا با زياده؛ نقص در صورت حذف مفعول اول و زياده در صورت افزون بودن حرف «باء».

مصاديق آيه شريفه
از ويژگيهاي كتاب حكيم، مانند قرآن، اين است كه همراه بيان اصل كلي، هم مصداقِ بارز و مورد نظر را بيان مي‌كند و هم مصاديق ديگر را. در اين آيه نيز اصلي كلي، و آن لزوم انفاق و پرهيز از نابود كردن جان يا قدرت بيان شده كه يكي از مصاديق آن با توجه به سياق، انفاق در راه دفاع از دين است.
برخي، مصاديق اين آيه را امور نه‌گانه دانسته‌اند 3 كه گوشه‌اي از آن اين است:

1. رعايت اعتدال در انفاق
افراط و تفريط در انفاق،هر دو هلاكت‌ور است و از اين‏رو نهي ﴿ولاتُلقوا
^ 1 – ـ سوره بقره، آيات 63 و 93.
^ 2 – ـ سوره انفال، آيه 60.
^ 3 – ـ تفسير البحر المحيط، ج2، ص78.
663

بِاَيديكُم اِلَي التَّهلُكَة﴾ در صورتي كه ناظر به كيفيت انفاق باشد، اين دو را دربر مي‌گيرد. اگر كم انفاق كردن و بخل ورزيدن موجب هلاكت باشد، ترك اصل انفاق به طريق اولي مايه هلاكت است، بنابراين، آيه مي‌فرمايد: اوّلاً اهل انفاق باشيد، ثانياً اهل اسراف و تبذير و تفريط نباشيد، زيرا ترك اعتدال دستتان را مي‌بندد و نابودتان مي‌سازد، پس اهل اعتدال در انفاق باشيد، چنان كه در وصف بندگان خداي رحمان آمده است: ﴿والَّذينَ اِذا اَنفَقوا لَم يُسرِفوا ولَم‏يَقتُروا وكانَ بَينَ ذلِكَ قَواماً) 1 و خداوند به رسول خود نيز فرمود: ﴿ولاتَجعَل يَدَكَ مَغلولَةً اِلي عُنُقِكَ ولاتَبسُطها كُلَّ البَسطِ فَتَقعُدَ مَلومًا مَحسوراً) 2 يعني نه بخل بورز و نه تبذير كن كه سرزنش و حسرت درپي‏دارد.

2. تأمين هزينه جهاد
از بارزترين مصاديق اين آيه، كه با آيات پيشين نيز سازگار است، لزوم انفاق در حال دفاع از نظام اسلامي است، چنان كه گروهي از مفسران، مانند طبري، شيخ طوسي و ابوحيان اندلسي كه مصاديق متعددي براي آيه مورد بحث ذكر كرده و عموميت آن را پذيرفته‌اند، مصداق بارز آن را هزينه دفاع از اسلام مي‌دانند 3.
ترك انفاق و نپرداختن هزينه‌هاي جهاد نابودساز است، از همين‏رو از آن نهي شده است. تأمين نيازهاي رزمندگان اسلام و خانواده‌هاي آنان و
^ 1 – ـ سوره فرقان، آيه 67.
^ 2 – ـ سوره اسراء، آيه 29.
^ 3 – ـ جامع البيان، مج2، ج2، ص264؛ التبيان، ج2، ص151؛ تفسير البحر المحيط، ج2، ص78.
664

فراهم‌وردن ساز و برگ نظامي و ديگر شئون دفاع هزينه بردار است و چنانچه اين نيازها تأمين نشود، يا اصلاً دفاع صورت نمي‌گيرد يا مسلمانان شكست مي‌خورند و در هر دو صورت، آنان گرفتار استعمار، استثمار و استعباد مي‌شوند كه اين خود هلاكت است و از طرف ديگر به كفر و نفاق مبتلا و گرفتار مي‌شوند كه هلاكت معنوي است، چون حيات انسان به توحيد و خداپرستي است و فرد بي‌ايمان در فرهنگ قرآن مرده است، گرچه به ظاهر زنده است.
كافران مالهايي را هزينه مي‌كنند تا از پيشروي دين الهي جلوگيري و فتنه و شرك را حاكم كنند: ﴿اِنَّ الَّذينَ كَفَروا يُنفِقونَ اَمولَهُم لِيَصُدّوا عَن سَبِيلِ اللّهِ فَسَيُنفِقونَها… ) 1 پس مسلمانان بايد در راه خدا انفاق كنند تا در پرتو جهاد دين خدا زنده شود تا هم ريشه كفر و نفاق سوزانده شود و هم خودشان به هلاكت نيفتند.

3. فقر زدايي
خداي سبحان برخي را با فقر و بعضي را با ثروت آزموده 2 و از ثروتمندان مسئوليت رسيدگي به فقيران را خواسته و حقي را براي آنها در اموال توانمندان گذارده است: ﴿والَّذينَ في اَمولِهِم حَقٌّ مَعلوم ٭ لِلسّآئِلِ والمَحروم) 3 بي‌توجهي به فقرا و تأمين نكردن نياز آنها مي‌تواند آنان را به تبهكاري و شورش برابر نظام اسلامي وادارد، پس انفاق به فقرا واجب است. انفاقهاي واجب تنها
^ 1 – ـ سوره انفال، آيه 36.
^ 2 – ـ سوره فجر، آيات 15 16.
^ 3 – ـ سوره معارج، آيات 24 25.
665

خمس، زكات، كفارات و نظاير آن نيست، بلكه انفاق به فقيرانِ بي‌چاره كه بودجه‌هاي عمومي نياز آنها را كفايت نكرده نيز واجب است؛ يعني متمكّني كه همه وجوه شرعي خود را نيز پرداخته است، چنانچه از فقر و اضطرار كسي تنها او آگاه باشد، بر وي واجب عيني است آن فقير را تأمين كند و اگر ديگران هم بدانند، بر همه حفظ جان آن فقير، هرچند نامسلمان (براساس حفظ نفس محترم) واجب كفايي است.
تحصيل هزينه زندگي خود و خانواده از واجبات است تا هيچ كس سربار جامعه نشود؛ ولي انسان جوياي كار كه شغلي پيدا نمي‌كند يا به او كاري نمي‌دهند و حكومتِ وقت هم درباره‌اش احساس مسئوليت نمي‌كند يا توان رفع نياز وي را ندارد و او گرسنه است، چنين شخصي يا در انتظار مرگ مي‌نشيند يا از راهي نامشروع خود و خانواده‌اش را تأمين مي‌كند، پس براي برچيدن زمينه شورش و كارهاي خلاف و براي حفظ نظام اسلامي، بر آگاهان به حال چنين فردي، واجب عيني يا كفايي است كه از وجوه شرعي معروف، مانند خمس و زكات، يا از اموالي ديگر او را تأمين كنند، پس جمله ﴿واَنفِقوا في سَبيلِ اللّهِ ولاتُلقوا بِاَيديكُم اِلَي التَّهلُكَةِ﴾ به اين معناست كه بكوشيد فقر اقتصادي مردم را برطرف كنيد تا هم خود و دينتان را از نابودي حفظ كنيد و هم تهيدستان را از هرگونه انحراف و آشوب باز داريد.

4. لزوم پرداخت ماليات
بر مردم واجبِ كفايي است كه هزينه‌هاي حكومت اسلامي (ماليات) را بپردازند، وگرنه با دست خويش خود را به هلاكت مي‌اندازند. چند نكته لازم در اين باره:
666

أ. بسياري از هزينه‌هاي حكومت اسلامي، نخست با انفال (نفت، گاز، معادن و…) پرداخت مي‌شود. انفال،به خدا و رسول و نظام اسلامي متعلق است؛ نه به اشخاص يا به امت، زيرا از اموال عمومي به شمار نمي‌آيد، بلكه مخصوص مكتب است كه پيامبرص يا امام معصوم(عليه‌السلام) يا نايب وي به اداره آن مي‌پردازند.
ب. كافي نبودن انفال را بايد با هزينه كردن وجوه شرعي، مانند خمس، زكات، كفّاره و مالهاي نذري، جبران كرد.
ج. چنانچه با هزينه كردن انفال و وجوه شرعي، مشكلات مالي نظام اسلامي برطرف نشود، بر امت اسلامي واجب كفايي است با پرداختن ماليات، مشكلات مانده را برطرف سازند، وگرنه خويش را به هلاكت انداخته‌اند: ﴿ولاتُلقوا بِاَيديكُم اِلَي التَّهلُكَةِ﴾.
لزومِ پرداخت ماليات،نخست ويژه كساني است كه از حكومت اسلامي خدماتي دريافت مي‌دارند. دولت اسلامي مي‌تواند جهت تأمين نيازهاي خود از آنان ماليات بگيرد. اگر همچنان مشكلات مالي حكومت اسلامي ناگشوده ماند، بر مردم واجب كفايي است براي رفع آنها هزينه‌هاي دولت در دفاع، آب و مانند آن را كه رايگان به دست نيامده، بلكه هزينه‌بر است بپردازند تا به هلاكت اجتماعي گرفتار نشوند.
برخي ديگر از مصاديق اين آيه در بحث روايي مي‌آيد.

احسان نفسي و نِسْبي
احسان در ﴿واَحسِنوا اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ المُحسِنين﴾ احسان نفسي، يعني كار خوب و نيك كردن است؛ نه احسان نِسبي، يعني نسبت به ديگران نيكي كردن.
667

احسان نفسي انجام هر كاري است كه در حدّ خود معتدل و زيباست و از آن به عنوان عَدْل و حَسَن ياد مي‌شود؛ مانند نمازگزاردن، امانتداري، راستگويي و…. كيفر عادلانه تبهكار نيز احسان نفسي است، زيرا گرچه نسبت به بزهكار احسان ولي در حدّ خود كار خوبي است.
از اينجا مي‌توان گفت تمام رفتار پيروان حضرت رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) كه نسبت به يكديگر رُحَماء و نسبت به كفّار اشدّاءااند 1 احسان است، هرچند خشم محمود براي كافران و نسبت به آنها احسان شمرده نشود، بنابراين، جهاد با دشمنان اسلام، احسان يعني كار نيك است.
نيز بر همين اساس، اصل انفاق در راه خدا احسان است؛ خواه به عنوان تأمين سلاحهاي نظامي باشد كه نسبت به ديگري احسان نيست و خواه به عنوان كمك و تأمين هزينه كسي باشد كه نسبت به او احسان است، پس منظور از «احسان»: ﴿اَحسِنوا﴾ اين است كه در همه‏شرايط افراد خوبي باشيد؛ نه اهل تجاوز باشيد و نه در جهاد جاني و مالي كوتاهي كنيد.

اشارات و لطايف

1. مرز بين ايثار و اسراف
قرآن كريم به انفاق تشويق و از اسراف نهي‌كرده است: ﴿والَّذينَ اِذا اَنفَقوا لَم‏يُسرِفوا ولَم يَقتُروا وكانَ بَينَ ذلِكَ قَواماً) 2 بازشناختن ايثار كه از عالي‏ترين مراحل انفاق است، از اسراف كه محرّم است، كاري آسان نيست تا همگان چونان معصومان(عليهم‌السلام) عمل كنند كه طعامي را كه با كوشش فراهم كرده بودند در
^ 1 – ـ سوره فتح، آيه 29.
^ 2 – ـ سوره فرقان، آيه 67.

668

راه خدا به مسكين، يتيم و اسير دادند و خود با آبِ خالص افطار كردند: ﴿ويُطعِمونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ مِسكينًا ويَتيمًا واَسيراً) 1 بلكه از مواردي است كه انسان دشواري آن را به خوبي مي‌فهمد و معناي اينكه صراط مستقيم از مو باريك‌تر و از شمشير تيزتر است را مي‌يابد.
اهل بيت عصمت(عليهم‌السلام) كه صِراط و ميزان اعمال امّت‌اند، به خوبي صراط مستقيم را مي‌دانند و به درستي بر همان حركت مي‌كنند، از اين‏رو كارشان عالي‌ترين مراحل ايثار است، چون از واجب بلكه از حدّ ضرورت هم درباره خودشان گذشتند؛ ولي ديگري را به زحمت نينداختند: ﴿ويُؤثِرونَ عَلي اَنفُسِهِم ولَو كانَ بِهِم خَصاصَةٌ) 2 چنان كه امام حسن(عليه‌السلام) بارها همه دارايي خود را با فقرا تقسيم كرد و گاهي همه آن را به تهيدستان بخشيد 3.
اهل تقوا و صاحبان فرقان نيز مي‌توانند انفاق نهايي في سبيل الله را از اسراف بازشناسند؛ ولي برخي كه معناي صراط مستقيم را نمي‌دانند و در متن آن مشي ندارند، با بخشش غذاي خود و خانواده به فقيران، سربار ديگران مي‌شوند و كار ناصواب خود را ايثار در راه خدا مي‌پندارند، در حالي كه كارشان حرام است، زيرا تأمين نفقه افراد خانواده واجب است و انسان نبايد آنقدر به ديگران انفاق كند كه خود را محتاج كرده و حقّ كساني را كه تأمين هزينه آنها بر او واجب است تباه كند، پس چنان انفاقي از هركس نمي‌تواند ايثار باشد تا درباره‌اش آيه نازل شود، بلكه بايد اهل تقوا و فرقان بود تا مرز ايثار
^ 1 – ـ سوره انسان، آيه 8؛ مجمع البيان، ج9 10، ص611 612؛ الدر المنثور، ج8، ص371؛ الجامع لاَحكام القرآن، مج10، ج20، ص116 118.
^ 2 – ـ سوره حشر، آيه 9؛ مجمع البيان، ج9 10، ص391.
^ 3 – ـ الكافي، ج1، ص461.
669

و اسراف را شناخت.
خلاصه آنكه: أ. صراط مستقيم، هسته مركزي بين كژراهه افراط و تفريط است: «اليمين و الشمال مَضَلّة و الطريق الوُسطي هي الجادّة» 1 و مناسب آن، اصلِ «خير الأمور أوسطها» 2 است.
ب. كسي كه صراط مستقيم را به خوبي بشناسد و از آن خارج نشود عادل و معتدل است.
ج. در پيمودن صراط مستقيم مي‌توان سريع و سابق شد؛ يعني از عادل‏بودن به اعدل شدن و از تَقي بودن به اَتقي شدن رسيد. در اين مرحله سخن از «خير الأمور أكثرها و أوفرها و أسرعها و أشدّها» است؛ نه «أوسطها».
با اصول ياد شده، اگر دقيقاً بر آن تفريع شود، مي‌توان مرز بين ايثار و اسراف را به خوبي شناخت.

2. انفاق مايه فراواني روزي
انفاق همانند هَرَس كردن درخت است كه به ظاهر از آن كاسته مي‌شود؛ ولي در پي اين كاستن رشد است. انفاق بر روزي انفاق كننده مي‌افزايد، چنان كه حضرت امام صادق(عليه‌السلام) فرمود: هر كه بداند جاي مال بخشيده شده پر مي‌شود و انفاق بر روزي مي‌افزايد، بيشتر مي‌بخشد: «من أيقن بالخلف، جاد بالعطية» 3 به فرموده رسول‏خدا(صلّي الله عليه وآله وسلّم) سخاوتْ درختي است در بهشت كه شاخه‌هاي آن در دنيا در دست سخاوتمندان است و پيوند با اين شاخه‌ها آنان را
^ 1 – ـ نهج البلاغه، خطبه 16، بند 7.
^ 2 – ـ الكافي، ج6، ص541.
^ 3 – ـ من لا يحضره الفقيه، ج4، ص416؛ بحار الاَنوار، ج75، ص208.
670

به بهشت مي‌كشاند: «إنّ السخاء شجرة من أشجار الجنّة لها أغصان متدلّية في‌الدنيا [فمن كان سخيّاً تعلّق بغصن من أغصانها فساقه ذلك الغصن إلي‌الجنة] » 1 اين روايت بسيار لطيف، سخاوت را درخت طوبا مي‌شناساند كه انسان را بهشتي مي‌كند.

بحث روايي

1. شأن نزول
قال أبو عمران: كنّا بالقسطنطينية و علي أهل مصر عُقبة بن عامر الجُهني صاحب رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و علي‌هل الشام فضالة بن عبيد صاحب رسول‌الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم). فخرج من المدينة صف عظيم من الروم و صففنا لهم صفّاً عظيماً من‌المسلمين، فحمل رجل من المسلمين علي صف الروم حتّي دخل فيهم ثمّ خرج إلينا مقبلاً، فصاح الناس فقالوا: سبحان‌الله ‌القي بيديه إلي التهلكة. فقام أبو أيوب الأنصاري صاحب رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فقال: أيّها النّاس! إنّكم تتأولون هذه الاية علي غير التأويل و إنّما أنزلت هذه الاية فينا معشر الأنصار، إنّا لمّا أعزّ الله(تعالي) دينه و كثّر ناصريه قلنا بعضنا لبعض سرّاً من رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم): إنّ أموالنا قد ضاعت فلو أنّا أقمنا فيها و أصلحنا ما ضاع منها. فأنزل الله تعالي في‏كتابه يرد علينا ما هممنا به فقال: ﴿واَنفِقوا في سَبيلِ اللّهِ ولاتُلقوا بِاَيديكُم اِلَي التَّهلُكَةِ﴾ في الإقامة الّتي أردنا أن نقيم في الأموال فنصلحها فأمرنا بالغزو. فمازال أبو أيوب الأنصاري غازياً في سبيل الله حتّي قبضه الله (عزّوجلّ ) 2.
^ 1 – ـ الاَمالي [طوسي]، ص475؛ بحار الاَنوار، ج68، ص352.
^ 2 – ـ اسباب نزول القرآن، ص60؛ ر.ك: جامع البيان، مج2، ج2، ص269.
671

اشاره: 1. عدّه‌اي شهامتهاي مردان نستوه را القاي در تهلكه مي‌پنداشتند، چنان كه گروهي شهادت در راه خدا را مردن (نابود شدن) مي‌پنداشتند و خداوند از اينكه بگويند يا بپندارند كه شهيد «مرده» (نابود شده) است نهي فرمود.
2. استنباط ابو ايّوب انصاري مستند به خود اوست؛ نه به معصوم(عليه‌السلام) و هرگز نطاق آيه مورد بحث منحصر در موردي كه وي گفت نخواهد بود، هرچند مورد مزبور نيز مشمول آيه مورد بحث است.

2. لزوم اعتدال در انفاق
قال الصادق(عليه‌السلام): «لو أنّ رجلاً أنفق ما في يديه في سبيل من سبيل الله ما كان أحسن و لا وفّق أليس يقول الله تعالي ﴿ولاتُلقوا بِاَيديكُم اِلَي التَّهلُكَةِ واَحسِنوا اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ المُحسِنين﴾؛ يعني المقتصدين» 1
اشاره: أ. اين روايت لزوم رعايت اعتدال در انفاق را بيان مي‌كند كه از مصاديق آيه است و در اين مطلب فرقي بين انفاق در دفاع از نظام اسلامي و انفاق در راه خير ديگر نيست.
ب. تطبيق «محسنين» بر «مقتصدين» (ميانه رواها) نشانِ مراد بودن احسان نفسي است. تطبيق احسان بر اقتصاد و ميانه‌روي نيز مانع شمول آن نسبت به موارد ديگر احسان نخواهد بود.

3. وجوب اطاعت از رهبر عادل
قال رسول الله(صلّي الله عليه وآله وسلّم): «طاعة السلطان واجبة و من ترك طاعة السلطان فقد ترك
^ 1 – ـ الكافي، ج 4، ص 53.
672

طاعة الله (عزّوجلّ) و دخل في نهيه؛ إنّ الله (عزّوجلّ) يقول: ﴿ولاتُلقوا بِاَيديكُم اِلَي التَّهلُكة) 1
اشاره: عصاره حديث از سنخ جري و تطبيق است؛ نه تفسير مفهومي، پس اين روايت نيز بيان يكي از مصاديق آيه است.
مقصود از سلطان، والي مشروع و سلطان عادل است كه سلطنت او معقول و مقبول الهي است؛ نظير سلطنت هر كسي بر مال و حق مشروع خويش: «إنّ الناس مسلّطون علي أموالهم» 2 نه سلطان مصطلح كه فاقد علم كافي يا عدل لازم است، زيرا اطاعت سلطان ظالم حرام است.

4. معناي احسان
عمر بن يزيد قال: سمعت أبا عبد الله(عليه‌السلام) يقول: «إذا أحسن المؤمن عمله، ضاعف الله عمله بكل حسنةسبعمائة و ذلك قول الله (تبارك و تعالي): ﴿يُضعِفُ لِمَن يَشاء) 3 فأحسنوا أعمالكم التي تعملونها لثواب الله». فقلت له: و ما الإحسان؟ قال: فقال: «إذا صلّيت، فأحسن ركوعك و سجودك و إذا صمت، فتوقّ كل ما فيه فساد صومك و إذا حججت؛ فتوقّ كل ما يحرم عليك في حجّك و عمرتك. قال: و كل عمل تعمله لله، فليكن نقيّاً من‌الدنس» 4
اشاره: احسانِ هر عملي همانا انجام آن است، به طوري كه به لحاظ متن عمل واجد تمام اجزا و شرايط و فاقد همه موانع باشد و به لحاظ نفس عامل
^ 1 – ـ الاَمالي [صدوق]، ص277؛ تفسير نور الثقلين، ج1، ص180 181.
^ 2 – ـ بحار الانوار، ج2، ص272.
^ 3 – ـ سوره بقره، آيه 261.
^ 4 – ـ تفسير نور الثقلين، ج1، ص181؛ تفسير الصافي، ج1، ص211.
673

همراه با اخلاص كامل باشد. ذكر نماز، روزه، حج و عمره در اين روايت، به عنوان تمثيل است؛ نه تعيين.
تذكّر: «مقام احسان» اصطلاح خاص سير و سلوك است كه از برخي روايات گرفته شده و اكنون محور بحث نيست.

5. فرق بين شهادت و القاي در تهلكه
عن النبي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) في حديث طويل يقول فيه لعلي(عليه‌السلام): «يا أخي! أنت ستبقي من‏بعدي و ستلقي من قريش شدّة من‏تظاهرهم عليك و ظلمهم لك، فإن وجدت عليهم أعواناً فجاهدهم و قاتل من خالفك بمن وافقك و إن لم تجد أعواناً فاصبر و كفّ يدك ولاتلق بها إلي التهلكة» 1
في الحقوق المرويّة عن علي بن الحسين(عليه‌السلام): «و حقّ السلطان أن تعلم أنّك جعلت له فتنة، و أنّه مبتلي فيك بما جعله الله عزّ و جلّ له عليك من السلطان و أنّ عليك أن لاتتعرّض لسخطه فتلقي بيدك إلي التهلكة وتكون شريكاً له فيما يأتي إليك من سوء» 2
قال الرضا(عليه‌السلام) بعد أن تهدّده المأمون بالقتل: «اللّهمّ إنّك قد نهيتني عن‌الإلقاء بيدي إلي التهلكة وقد أُكرهت و اضطررت كما أشرفت من‏قبل عبدالله المأمون علي القتل متي لم أقبل ولاية عهده وقد أكرهت واضطررت كما اضطرّ يوسف و دانيال(عليهما‌السلام) قبل كلّ واحد منهما الولاية من‏طاغية زمانه. اللّهمّ لاعهد إلاّ عهدك ولا ولاية لي إلاّ من قبلك فوفّقني لإقامة دينك وإحياء سنّة نبيّك
^ 1 – ـ كمال الدين و تمام النعمه، ج1، ص244؛ تفسير كنز الدقائق، ج1، ص458.
^ 2 – ـ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص620؛ تفسير كنز الدقائق، ج1، ص458.
674

محمد(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فإنّك أنت المولي و أنت النصير و نعم المولي أنت و نعم النصير» 1 و في خبر اخر بعد أن أبي من قبول العهد، قال له المأمون: فبالله أقسم لئن قبلت ولاية العهد والاّ أجبرتك علي ذلك، فإن فعلت والاّ ضربت عنقك، فقال الرضا(عليه‌السلام): «قد نهاني الله (عزّ وجلّ) أن ألقي بيدي إلي التهلكة، فإن كان الأمر علي هذا، فافعل ما بدا لك» 2
عن محمّد بن النعمان قال: قال الصادق(عليه‌السلام): «يابن النعمان! إذا كانت دولة الظلم، فامش و استقبل من تتّقيه بالتحيّة، فإنّ المتعرّض للدولة قاتل نفسه وموبقها. إنّ الله يقول: ﴿ولاتُلقوا بِاَيديكُم اِلَي التَّهلُكة) 3
و سأله [سأل أبا عبدالله(عليه‌السلام)] عبدالكريم بن عمرو فقال: إنّي جعلت علي‏نفسي أن أصوم حتّي يقوم القائم(عليه‌السلام): فقال(عليه‌السلام): «لا تصم في السّفر و لا في‌العيدين ولا [في] أيام التشريق ولا اليوم الّذي يشكّ فيه و من كان في بلد فيه سلطان فالصوم معه و الفطر معه لأن في خلافه دخولاً في نهي الله عزّ وجلّ حيث يقول: ﴿ولاتُلقوا بِاَيديكُم اِلَي التَّهلُكة) 4
اشاره: بذل جان يا نثار مال و ايثار ديگري بر خود در موردي رواست كه مطابق دستور الهي باشد. كشف دستور خدا يا با برهان عقلي است يا با دليل نقلي معتبر. در جايي كه نه دليل عقلي است و نه برهان نقلي هرگز نمي‌توان مشروع بودن چنين اقدامي را كشف كرد.
در موردي كه حفظ دين، حفظ امّت اسلامي، صيانت كيان ملت،
^ 1 – ـ عيون اَخبار الرضا(عليه‌السلام)، ج1، ص29.
^ 2 – ـ همان، ج2، ص152؛ وسائل الشيعه، ج17، ص204.
^ 3 – ـ تحف العقول، ص309؛ مستدرك الوسائل، ج12، ص260.
^ 4 – ـ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص127.
675

نگهباني از منافع، منابع و مصالح عمومي و مانند آن از خطر مطرح است، اقدام شجاعانه راجح و گاهي واجب است و چنين قيامي دفاع مشروع ناميده مي‌شود و چنان مدافع مقتولي شهيد خواهد بود.
آنچه سيّد شهداي جهان، حضرت حسين بن علي(عليهما‌السلام) و ياران باوفاي آن حضرت انجام دادند و آنچه در برخي از بلاد اسلامي به رهبري مراجع پيرو اهل‏بيت وحي(عليهم‌السلام) انجام مي‌گيرد، همگي از سنخ دفاع مشروع است؛ نه القاي در تهلكه. آري در موردي كه قتل بي‌اثر باشد و مطابق دستور خدا نباشد از قبيل القاي در تهلكه است.
تذكّر: شهادتهاي داوطلبانه و انتحاري نزد برخي تهوّر مذموم است؛ ليكن در مورد لزومْ شهامتِ محمود و شجاعتِ ممدوح است، زيرا زمينه ظفر بر دشمن يا وسيله نجات ميهن اسلامي از دشمن است.
قرطبي در تفسير الجامع لاحكام القرآن نمونه‌هايي از شهامت محمود و ابتكار ممدوح سربازان اسلامي را در جهاد با ايرانيانِ قبل از اسلام و نيز درباره جنگ يمامه ياد كرده كه اطلاع از آن سودمند است.
وي نقل مي‌كند كه اسبهاي مسلمانان از فيلهاي جنگي ايرانيان هراسان بودند و از آنها مي‌رميدند؛ يكي از مسلمانان مجسّمه فيل را از گِل ساخت و اسب با آن مجسّمه عادت كرد و از آن نمي‌رميد و با اين تدبير زمينه جرئت و تهاجم و پيروزي را فراهم كرد.
در جنگ يمامه وقتي بنو حنيفه در باغ متحصّن شدند، مردي از مسلمانان گفت: مرا در حَجْفه (به تقديم حاء بر جيم: سپر پوستي) بگذاريد و به درون باغ بيندازيد… و او با اين اقدام شهادت‌طلبانه، با شهامت به تنهايي وارد باغ
676

دشمن شد و دَرِ باغ را بر روي فاتحان گشود 1.

6. معيار عمل نبودن علم غيب
عن الحسن بن الجهم قال: قلت للرضا(عليه‌السلام): إنّ أميرالمؤمنين(عليه‌السلام) قد عرف قاتله و اللّيلة الّتي يقتل فيها و الموضع الّذي يقتل فيه و قوله(عليه‌السلام) لمّا سمع صياح الأوز في الدّار: «صوائح تتبعها نوائح» و قول اُمّ‏كلثوم: «لو صلّيت الليلة داخل الدار و أمرت غيرك يصلّي بالناس» فأبي عليها و كثر دخوله و خروجه تلك الليلة بلا سلاح و قد عرف(عليه‌السلام) أن ابن ملجم« قاتله بالسيف، كان هذا ممّا لايحسن [لايجز] تعرضه، فقال(عليه‌السلام): «ذلك كان و لكنّه خيّر في تلك الليلة لتمضي مقادير الله (عزّوجلّ) » 2
اشاره: بندگان خدا، اعم از نبي، وصي، ولي و افراد امت به حكم تشريعي خدا مكلّف‌اند. اين حكمِ مكشوفِ با برهان عقلي يا دليل معتبر نقلي، حجت خداست و بايد طبق آن عمل شود؛ امّا قضا و قدر الهي كه از سنخ تكوين است، نه تشريع، نيز علم غيب انسان كامل معصوم(عليه‌السلام) كه نه از قبيل برهان حصولي ذهني است و نه از صنف دليل نقلي معهود، معيار عمل به شريعت نيست.
نمونه آنكه رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) به اعلام الهي همه اعمال امّت را مي‌ديد، چنان‏كه هم‌اكنون نيز مي‌بيند: ﴿وقُلِ اعمَلوا فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُم ورَسولُهُ والمُؤمِنون) 3 ليكن چنان علم ملكوتي، حجّتِ منطقه اعتبار و تشريع
^ 1 – ـ الجامع لاَحكام القرآن، مج1، ج2، ص361، با تغيير اندك.
^ 2 – ـ الكافي، ج1، ص259؛ تفسير كنز الدقائق، ج1، ص458.
^ 3 – ـ سوره توبه، آيه 105.
677

نيست، از اين‏رو آن حضرت در محكمه قضا جز به سوگند و شاهد، داوري نمي‌فرمود: «إنّما أقضي بينكم بالبينات و الأيمان» 1 هرچند به همگان فرمود: اگر كسي با سوگند باطل يا شهادت زور و كذب، محكوم له شد و مال محكوم‏عليه را بيهوده از محكمه اسلام با صورت‌سازي تصاحب كرد، گويا پاره‌اي از آتش را به همراه مي‌برد 2 و هرگاه چنين مي‌شد آن حضرت(صلّي الله عليه وآله وسلّم) مسلماً مي‌ديد كه فلان متخاصمِ صورت‌سازْ پاره‌اي از آتش را به همراه مي‌برد؛ ليكن نه در اصل انشاي حكم و نه در اجراي آن هرگز از آن علم غيب استفاده نمي‌كرد. جريان اقدام اميرمؤمنان حضرت علي(عليه‌السلام) و اقدام ائمّه ديگر(عليهم‌السلام) مانند زهر نوشيدن حسن بن علي(عليه‌السلام) و رفتن حسين بن علي(عليه‌السلام) به كربلا همگي از اين سنخ است.
نتيجه آنكه: أ. بين شهادت و القاي در تهلكه فرق بيّن است، چنان كه قبلاً گذشت.
ب. بين علم ملكوتي و علم مُلكي حاصل از دليل عقلي يا نقلي معتبر فرق روشن است.
ج. علم غيب حاصل از وحي و الهام درباره خصوص تشريع، نه تكوين و قضا و قدر، مانند آنچه خود پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) مي‌يابد، حجت شرعي است.
د. گاهي ممكن است طبق دستور خاص خداوند از آن علم ملكوتي به منظور معجزه نبي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) يا كرامت وصي(عليه‌السلام) استفاده شود كه چنين بهره‌وري مختص به صورت اذن الهي است.
٭ ٭ ٭

^ 1 – ـ مستدرك الوسائل، ج17، ص361.
^ 2 – ـ الكافي، ج7، ص414.
678

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *