سخنرانی مکتوب حجت الاسلام و المسلمین قرائتی | اعتدال و صراط مستقیم

سخنرانی مکتوب حجت الاسلام و المسلمین قرائتی | اعتدال و صراط مستقیم

خانه / علما وسخنرانان / سخنرانی مکتوب علما / سخنرانی مکتوب حجت الاسلام و المسلمین قرائتی | اعتدال و صراط مستقیم

شاه عباس کاروانسرا ساخته چهارصد سال است در بیابان‌ها هست. هنوز هم بازسازی می‌‌کنند و مورد استفاده است. ما تبلیغاتمان را بنر می‌زنیم و بعد از یک ساعت پاره می‌کنند. یک کسی بیاید چهارصد سال آثارش بماند و یک کسی بیاید یک روز و دو روز! بعضی از کارهای فرهنگی ما مبنا ندارد.

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: اعتدال و صراط مستقیم
کارشناس: حجت الاسلام والمسلمین قرائتی
تاریخ پخش: ۰۱- ۱۱-۹۶
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
شریعتی: سلام می‌کنم به همه‌ی شما، سلام به شما و ایمانی که از آن سرشار هستید. انشاءالله در این روزهای سرد زمستان دلتان گرم و بهاری باشد. به همه‌ی بیننده‌ها و شنونده‌های عزیزمان که از رادیو قرآن صدای ما را می‌شنوند سلام مخصوص و ویژه می‌کنیم. انشاءالله هرجا هستید خداوند متعال پشت و پناه شما باشد. حاج آقای قرائتی سلام علیکم خیلی خوش آمدید.
حاج آقای قرائتی: سلام علیکم و رحمه الله.
شریعتی: از نگاه قرآن کریم پراختن به مسائلی که شاید این روزها همه ما به آن احتیاج داریم بسیار ارزنده باشد که حاج آقای قرائتی در روزهای یکشنبه این لطف را در حق ما می‌کنند که از آموزه‌های قرآن کریم بنا به اقتضائات زمانمان برای ما خواهند گفت. ببینیم امروز برای ما چه به ارمغان آورده‌اند.
حاج آقای قرائتی: بسم الله الرحمن الرحیم، الحمدلله رب العالمین بعدد ما احاط به علمه. اللهم صلی علی محمد و آل محمد. الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی. امروز یک مقدار در مورد «بسم الله» صحبت کنیم. جمله‌ای است معروف می‌گویند: همه قرآن در سوره حمد است. همه سوره حمد در بسم الله و همه بسم الله در «ب» است. این یعنی چه؟ نمی‌دانم این جمله را چه کسی گفته است اما حرف درستی است چون این «ب» یعنی به نام او. چه کسی می‌تواند بگوید: به نام او؟ ۱- عقیده به خدا داشته باشد. ۲- عقیده به این داشته باشد که قادر است و می‌تواند کمک کند. چون اگر نتواند کمک کند که به نام او نمی‌گویم. به نام او یعنی خدایا بیا کمکم کن. خدا را قبول دارد، رحم خدا را قبول دارد. چون اگر رحم نداشته باشد که کمک ما نمی‌کند. پناهندگی را قبول می‌کند چون «بسم الله» یعنی خدایا مرا بگیر. من به تو پناه می‌برم. توکل به تو می‌کنم. همه دین همین است. ایمان به خدا، ایمان به قدرت خدا، لطف و رحم خدا، یعنی همه عبارت‌ها در این «ب» جا می‌گیرد. این «ب» انرژی هسته‌ای است.
این الله هم همه چیز است. یکوقت می‌گوییم: آب و شیر، یکوقت می‌گوییم: مایع! مایع که شد همه را شامل می‌شود. نمی‌گوییم: بسم القادر… می‌گوییم: بسم الله! الله یک اسمی است که شامل همه اسماء خدا می‌شود. یعنی توکل می‌کنم به همه الطاف خدا. وگرنه می‌شود گفت: بسم القاسم الجبارین! بسم الرئوف الرحیم، بسم القادر، بسم الله، این الله کلمه‌ی مایعی است که شامل همه می‌شود. یعنی تکیه می‌کنم، ایمان و توسل دارد به همه کمالات خدا. این توکل‌ها نتیجه می‌دهد؟ او رحمان و رحیم است. سرچشمه رحمت است و به من می‌دهد. یکوقت می‌گوید: در بزن ولی کسی باز نمی‌کند. می‌گوید: در را می‌زنم که کسی باشد و در باز شود. یعنی سرچشمه انواع رحمت‌هاست. وقتی انسان ایمان دارد، امید هم دارد.
حضرت نوح قبل از عیسی و موسی و ابراهیم بوده است. وقتی سوار شد گفت: «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها» (هود/۴۱) یعنی این حرکت کشتی به نام خداست. زمان حضرت سلیمان هم بسم الله داشتیم. حضرت سلیمان به بالقیس نامه نوشت، «إِنَّهُ مِنْ‏ سُلَیْمانَ‏ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ» (نمل/۳۰) یعنی بسم الله الرحمن الرحیم بین المللی است. هرکدام بدون بسم الله باشد ابتر می‌ماند. رمز برکت است. بسم الله یعنی خدایا می‌شناسمت. دوستت دارم، به تو ایمان دارم، از تو کمک می‌خواهم. به تو پناه می‌برم. گاهی وقت‌ها می‌گوید: نمی‌شود نماز را فارسی بخوانیم؟ چه چیزی را جا می‌گذاری؟ بعضی عبارت‌ها کوتاه است. مثلاً می‌گوییم: ابالفضل آدم خوبی بود. هیچ کلمه‌ای جای نماز را نمی‌گیرد. بارها از من پرسیدند اگر یک دعای مستجاب داشته باشیم چه دعایی بکنیم. یا از خدا چه بخواهیم. یعنی دین بی نماز نمی‌شود. نماز ما برای اسلام نیست.
حضرت شعیب پدر زن موسی نماز می‌خواند. به شعیب گفتند: «أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُک‏» (هود/۸۷) تو بخاطر نمازت زور پیدا کردی و به ما می‌گویی: این کار را بکن، این کار را نکن؟ حضرت ابراهیم زن و بچه‌اش را برای نماز به مکه برد. در دعا می‌گفت: «رَبِّ اجْعَلْنِی‏ مُقِیمَ‏ الصَّلاهِ» (ابراهیم/۴۰) حضرت عیسی را خدا می‌گوید: «وَ أَوْصانِی‏ بِالصَّلاه» (مریم/۳۱) حضرت موسی را خدا می‌گوید: «أَقِمِ‏ الصَّلاه» نماز برای همه ادیان است. روزه هم برای اسلام نیست. «کُتِبَ‏ عَلَیْکُمُ‏ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُون‏» (بقره/۱۸۳) ایام دیگر هم روزه داشتند. حج هم برای اسلام نیست. خدا به ابراهیم می‌گوید: «وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَج‏» (حج/۲۷) ابراهیم قبل از موسی و عیسی بوده است. مردم را فرا خوان برای اینکه به مکه بیایند. امر به معروف هم برای اسلام نیست. لقمان به پسرش می‌گوید: «یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاهَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوف‏» (لقمان/۱۷) یعنی اسکلت دین یکی است. یک فروعاتی است که به دلایلی کم کم تکمیل شد. نماز برای همه ادیان است و در نماز هم باید سوره حمد را بخوانیم. چون داریم «لَا صَلَاهَ إِلَّا بِفَاتِحَهِ‏ الْکِتَابِ» (عوالى‏اللآلى، ج ۳، ص ۸۲)  نماز بدون حمد نیست. نماز مرده هم که حمد و سوره ندارد، نماز نیست. اسمش را نماز گذاشتند. در نماز وسطش «اهدنا الصراط المستقیم» است. یعنی بعد از اینکه از خدا تجلیل می‌کنیم که خدایا تو رحمان هستی، رحیم هستی، «مالک یوم الدین» هستی، «ایاک نعبد، ایاک نستعین» فقط بنده تو هستیم. نه بنده شرق و غرب، «اهدنا الصراط المستقیم». روزی چند بار؟ ما هفده رکعت نماز می‌خوانیم. حداقل ده رکعت که باید حمد بخوانیم ده بار می‌گوییم: «اهدنا الصراط المستقیم» یعنی به هر مسلمانی واجب است نماز بخواند و در نمازش هم باید بگوید: «اهدنا الصراط المستقیم» پیغمبر ما بیست بار باید بگوید. چون نماز شب بر پیغمبر واجب بود. پیغمبر در نماز شبش هم «اهدنا الصراط المستقیم» می‌گفت. با اینکه پیغمبر ما در راه مستقیم نبود. سوار راه مستقیم بود. چند جای قرآن داریم «انک لعلی صراط مستقیم» پیغمبر تو تسلط بر راه مستقیم داری. راه مستقیم در دست توست. تو که راه مستقیم در دستت است و تسلط داری و سوار بر راه مستقیم هستی، دو برابر مردم بگو: «اهدنا الصراط المستقیم» خیلی جاده لغزنده است.
اگر در جاده تابلو زده باشد خطر! سی متر دوباره نوشته خطر، اگر در یک کیلومتر راه ده بار، بیست بار تابلوی خطر را دیدی، پیداست جاده خیلی لغزنده است که پیغمبر اسلام که بر راه مستقیم تسلط دارد بیست بار باید بگوید: «اهدنا الصراط المستقیم». قصه چیست؟ کج می‌رویم. یکی در اقتصاد کج می‌رود. یکی در سیاست کج می‌رود. یکی در تحصیل کج می‌رود. یکی در انتخاب همسر کج می‌رود. یکی در انتخاب شغل کج می‌رود. یکی در محبت و یکی در تشویق کج می‌رود. یکی در انتقاد و توبیخ کج می‌رود. همه دعاها مستحب است جز این دعا، «اهدنا الصراط المستقیم» واجب است. یک دعای واجب داریم که پیغمبر روزی بیست بار می‌گفت و ما هم باید روزی ده بار بگوییم. یک خرده فکر کنیم قصه راه مستقیم چیست؟ در جستجوی راه مستقیم باشیم. آیا برخوردی که کردی راه مستقیم بود؟ این حقش بود برخورد کنی؟ این موضع گیری تو راه مستقیم بود؟ به این آقا رأی دادی راه مستقیم بود؟ قضاوت تو راه مستقیم بود؟ این پول را اینجا خرج کردی راه مستقیم بود؟ جاده خیلی لغزنده است.
گاهی می‌گوید: جزء اختیارات من است. شهرداری یک بودجه فرهنگی دارند. این ایام که کفگیر به ته دیگ خورده و به هرکس می‌گوییم، می‌گوید: نیست، نداریم! ولی زمانی که وضع خوب بود، گفتم: آقا بودجه‌تان را کجا خرج می‌کنید؟ مثلاً یک مرتبه می‌گویند: بیایید چنین کنید. من دیدم واقعاً بودجه فرهنگی خرج می‌شود. نه شهرداری، ارشاد، آموزش و پرورش، حوزه، مساجد، هرجایی ممکن است باشد. مثلاً این پول را خرج می‌کنیم و می‌گوییم: بودجه فرهنگی است. ولی فرهنگ یک اصولی دارد. من ۲۰۰ شرط نوشتم برای کسانی که کار فرهنگی می‌کنند. تا واجب هست ما حق نداریم کار مستحب انجام بدهیم. تا کار میلیونی هست چرا کار فردی انجام بدهیم؟ کار ارزان هست چرا کار گران انجام بدهیم؟ کار ماندگار هست چرا کار یکبار مصرف انجام بدهیم؟
شاه عباس کاروانسرا ساخته چهارصد سال است در بیابان‌ها هست. هنوز هم بازسازی می‌‌کنند و مورد استفاده است. ما تبلیغاتمان را بنر می‌زنیم و بعد از یک ساعت پاره می‌کنند. یک کسی بیاید چهارصد سال آثارش بماند و یک کسی بیاید یک روز و دو روز! بعضی از کارهای فرهنگی ما مبنا ندارد. چه کسی این را گفته است؟ «اهدنا الصراط المستقیم» در دعا کردن. یکی را اینقدر دوست داریم بدون او نمی‌توانیم نان بخوریم. در دعای کمیل داریم که می‌گوید: قلب ما از او پرشده است.     گاهی هم قهر می‌کنیم دیگر نه سلامی، نه علیکی! کشور ما نه چهل ستون دارد و نه بیستون! هردو هم دروغ است. چهل ستون بیست ستون است و بیست تای دیگر تصویرش است که درآب افتاده است. کرمانشاه رفتیم دیدیم بیستون کوه است. کوه خودش بزرگترین ستون است. همه ستون است. ما افراط و تفریط زیاد می‌کنیم. واقعاً باید بازنگری کنیم. معیار داریم ولی به معیارها مراجعه نکردیم.
یکبار از کسی خوشمان می‌آید، خمسش می‌دهیم. یک کسی را دوست نداریم، خمس نمی‌دهیم. از پیشنماز خوشم بیاید مسجد می‌روم. بدم بیاید مسجد نمی‌روم. می‌گوید: دوستش ندارم! می‌گویم: یکی از علامت پیشنمازی این است که دوستش داشته باشی. گناه کبیره از او ندیدی، برو نمازت را بخوان. خودت را از نماز جماعت محروم نکن که خوشم نمی‌آید. یک مقدار هم جلوی نفس را بگیر. اگر گناه کبیره علنی دیدی، بحثش جداست. از من تقاضا کرده در مسجد در مورد فلان مسأله صحبت کنم. تشخیص من این بوده این مسأله ضرورتی ندارد. بحث دیگر کردم، می‌گوید: برو بابا! چهار بار به قرائتی گفتیم: این را بگو نگفت. من دیگر به مسجدش نمی‌روم. بده و بستان می‌کنیم. می‌گویم: می‌آیم پشت سرت نماز می‌خوانم به شرطی که حرف‌های مرا بزنی. آنچه من می‌خواهم را بگویی.
گاهی کسی را بی‌خود می‌کوبیم. حمل برصحت هم دارد. ما خیلی پول و فکرمان     و دینمان و دنیایمان آتش می‌گیرد بخاطر اینکه در راه مستقیم  نیستیم. اول اینکه راه مستقیم فرمان خداست. «إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ‏» (نحل/۹۰) عدالت یعنی راه مستقیم. در حرف‌ها گفته مستقیم حرف بزن. «إِذا قُلْتُمْ‏ فَاعْدِلُوا» (انعام/۱۵۲) حرف می‌زنی به مقدار حرف بزن. تندش نکن.
ممکن است قبلاً این مطلب را گفته باشم. اعتدال در داوری، قرآن می‌گوید: «تَحْکُمُوا بِالْعَدْل‏» (نساء/۵۸) عادلانه حکومت کن. اعتدال در مصرف، «لا تُسْرِفُوا» (انعام/۱۴۱) اسراف نکنید. اعتدال در بخشش «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَهً إِلى‏ عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ» (اسراء/۲۹) یک کسی وصیت کرده بود همه اموالش را در راه خدا داده بود. حضرت فرمود: این آقا اولاد نداشت. گفتند: چرا. گفت: برای فرزندانش ارث نگذاشت؟ گفتند: نه! گفت: کار بیخودی کرده همه را وقف کرده است. گاهی وقف ما روی حساب و کتاب نیست. افرادی نزد من آمدند که خواستند اعمالشان را وقف کنند، بعد فهمیدم این با خانم و بچه‌هایش دعوایش شده است، گفته: من همه اموالم را وقف می‌کنم که بعد از من هیچ چیزی گیر شما نیاید. یعنی او از روی درگیری با خانواده می‌خواهد وقف کند. یعنی انگیزه لجبازی است. انگیزه‌اش خدا نیست.
«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ‏ وَ الْإِحْسانِ» (نحل/۹۰) ولی در مورد پدر و مادر می‌گوید: «و بالوالدین احسانا» نمی‌گوید: «بالوالدین عدل و احسان» این یک نکته است. با مردم عدالت و احسان، با پدر و مادر فقط «و بالوالدین احسانا» چرا خدا اینجا کلمه عدالت را برداشته است؟ کلمه عدالت، تعادل، مقابله به مثل است. تو یکی و من هم یکی! با مردم می‌شود با تعادل برخورد کرد. اگر گفته: ابتر، من ابتر هستم؟ «إِنَّ شانِئَکَ‏ هُوَ الْأَبْتَرُ» (کوثر/۳) دشمن تو ابتر است. اگر گفتند: خل هستی! من خل هستم؟ «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاء» (بقره/۱۳) خودش خل است. اما اگر پدر به بچه‌اش گفت: احمق! می‌شود بچه بگوید: من احمق هستم؟ تو احمق هستی! اینجا تعادل نیست. با پدر و مادر فقط احسان، حتی اگر سیلی هم به تو زد، هیچی نگو! «بالوالدین احسانا» ولی با مردم«إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ‏ وَ الْإِحْسانِ». این خودش یک نکته است.
مسأله دیگر اینکه در گفتار «وَ إِذا قُلْتُمْ‏ فَاعْدِلُوا» (انعام/۱۵۲) گاهی‌ وقت‌ها یک کسی را تجلیل می‌کنیم. حضرت امیر در نهج‌البلاغه می‌گوید: اگر از کسی بیش از اندازه تعریف کردی متملق هستی. «الثَّناءُ بِأَکْثَرَ مِنَ الاسْتِحْقَاقِ مَلَقٌ‏» (نهج‌البلاغه/ح۳۴۷) یعنی اگر کسی را بالا بردی، تملق کردی. حجه الاسلام را آیت الله می‌گویی. دکتر نیست، دکتر صدایش می‌کنی. چهار روز جبهه بوده، انقلابی می‌گویی. بنابراین اگر بیش از اندازه تجلیل کردی، تملق است. اگر  کم گذاشتی حسادت کردی. یعنی کسی یک کیلو خوبی داری، شما نیم کیلو را می‌گویی. یعنی نمی‌توانم تحمل کنم. این حسادت است که من خوبی مردم را تحمل نمی‌کنم و از یک کیلو، نیم کیلو را می‌گویم. یا می‌گویم: کاری نکرده! یک میلیون داده! میلیاردر است باید بدهد. یعنی نمی‌گوییم: سخاوت دارد. می‌گوییم: چشمش کور بدهد! یک کسی را هم بی‌خود زمین نزنیم. زمین زدن هم باید به اندازه باشد.
قبل از امام خمینی مرجع درجه یک آقای بروجردی بود. قبل از آقای بروجردی آ سید ابوالحسن اصفهانی بود. ایشان به یک کسی در منطقه‌ای حکم داد که تو نماینده من باش. این نماینده یک ضعف‌هایی از خودش نشان داد. یک ذره یک ذره محبوبیت نماینده کم شد. مردم نامه نوشتند آ سید ابوالحسن اصفهانی! تو مرجع درجه یکی هستی. این نماینده شما دسته گل آب داده است، او را بردار! ایشان گفت: می‌دانم! گفتند: چرا او را برنمی‌داری؟ گفت: وقتی نماینده من نبود نیم کیلو آبرو داشت. وقتی من حکمش دادم آبرویش ده کیلو شد. الآن اگر بگیرم، ده کیلو آبرو می‌ریزد. من می‌خواهم نیم کیلو خودش برایش باقی بماند. یعنی اینطور نباشد که وقتی از نمایندگی افتاد مردم در کوچه سلامش نکنند. این خیلی مهم است. کسی را طوری زمین نزنیم که نابودش کنیم. حتی اسلام می‌گوید اگر کسی زناکار بود. می‌خواهی شلاقش بزنی، ولی حق نداری بگویی: بدبخت! من جرم کردم مرا شلاق بزن. چرا می‌گویی: بدبخت؟ خاک بر سرت! نکبت! شما حق نداری این حرف‌ها را بزنی. ما روی عدالت رفتار نمی‌کنیم.
یک استاد دانشگاه در یزد هست. زمان جبهه هم در جبهه بود. چند سالی در عراق اسیر بود. ایشان در یزد کلاس‌های خوبی دارد. ما یزد رفتیم، فضلای یزد را دعوت کردیم در مورد تفسیر استان صحبت کنیم. ایشان هم استاد دانشگاه بود و اهل قرآن و تفسیر بود. گفت: من یک خاطره دارم برای شما بگویم. گفت: من رفیقی دارم. وارد خانه‌اش شدم. تلویزیون را روشن کردم. تا تلویزیون را روشن کردم، دیدم تو در تلویزیون آمدی. گفت: تلویزیون را خاموش کن. من با نژاد آخوندها بد هستم. گفتم: چه کردم؟ آنوقت از قوه قضاییه گفت که فلان شخص مجرم بوده خواستند شلاقش بزنند بردند بازار در دکان پدرش شلاق زدند که چرا آبروی بابا برود؟ پسر گناه کرده شلاقش بزنید اما چرا در بازار در مغازه پدرش؟ که دیگر فردا پدرش در بازار شرمنده شود. دوم اینکه وقتی شلاق می‌زدند آن آقایی که شلاق می‌زد مثل اینکه کار خوبی می‌کند، کیف می‌کرد. یعنی مثل اینکه کلید فتح هندوستان است. وقتی شلاق می‌زد صدا هم می‌کرد. من بدم آمد. گفتم: چرا در بازار، چرا در مغازه پدرش، چرا وقتی شلاق می‌زنی خوشحال هستی؟ باید غصه بخوری چرا یک مسلمان جرمی کرده و جرمش علنی شده است؟ می‌گفت: چون این صحنه را دیدم تصمیم گرفتم پای تلویزیون حرف هیچ آخوندی را گوش ندهم. گفتم: قرائتی که نبود؟ گفت: نه! ولی من بدم آمد. این استاد دانشگاهی که مهمان بود و هفت سال اسیر بود و خانه‌اش رفته بود از صاحبخانه این حرف‌ها را شنید. گفت: آقای قرائتی که در قوه قضاییه نیست. بحثش نیم ساعت است. شاید نیم ساعت تمام شده باشد. ولی اگر هست بنشینیم بشنویم. تا باز کردم تو گفتی: آقای قاضی می‌خواهی شلاق بزنی بزن! اما چرا در دکان پدرش؟ گفت: اِ… من هم همین را می‌گویم. چرا وقتی می‌زنی خوشحال می‌شوی، باید غصه بخوری. چرا وقتی شلاق را تاب می‌دهی هین می‌گویی! اینها دلیل بر این است که تو فقط شلاق زن نیستی، عقده‌ای هستی. خوشت می‌آید از اینکه کسی کتک بخورد. این خصلت بد است. می‌گفت هرچه تو در تلویزیون گفتی، حرف دل او بود. گفتم: تصادفی بوده است. من با قرائتی رابطه‌ای نداشتم و نمی‌دانستم چه می‌خواهد بگوید.
گاهی کسی ناراحت است. ما گاهی اسلام را بیش از اندازه تلخ می‌کنیم. گاهی شیرینش می‌کنیم. گاهی از آن طرف می‌افتیم. که هرکس این دعا را بخواند ثواب صد هزار حج و صد هزار عمره و صد هزار فقیر را دارد. می‌شود گفت: اجر زیادی دارد. اما این صد هزار تا و دویست هزار تا گاهی ممکن است درست باشد و گاهی ممکن است غلط باشد. به یک نفر گفتند: شما می‌گویی هرکس این سوره را بخواند اینقدر ثواب دارد، راست می‌گویی یا دروغ؟ گفت: دروغ. گفت: دروغ. گفت: پس چرا می‌گویی؟ گفت: من فکر کردم مردم قرآن نمی‌خوانند. این حدیث‌ها را بافتم که بلکه مردم قرآن بخوانند. لیوان آب ظهر عاشورا یک میلیارد می‌ارزد، غروب عاشورا یک قران هم نمی‌ارزد. ضربه علی نه کسی دیگر، یوم الخندق نه یوم الخیبر! اینها شرایطش فرق می‌کند. «وَ یُؤْثِرُونَ‏ عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَه» (حشر/۹) این با اینکه نداشت ایثار کرد. «الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ‏ الْقَرْحُ» (آل‌عمران/۱۷۲) با اینکه در احد زخمی بود تا پیغمبر فرا خواند، دوباره با بدن زخمی آمد. بدنش زخمی بود باز هم آمد. خواب بود «تَتَجافى‏ جُنُوبُهُم‏» (سجده/۱۶) خودش را از خواب کند. خودش هم نداشت، باز هم به فقرا کمک کرد. شرایط فرق می‌کند. چای، چای است. در فنجان یا در آفتابه؟ در فنجان، همراه قند، ظرف تمیز!
مثلاً کسی شراب می‌خورد. باید گفت: شراب خور… قمار باز! بابا این شراب خورده، چرا قمار باز گفتی؟ این هم چون علنی شراب خورده است. اگر مخفی شراب بخورد شما حق نداری در خیابان بگویی: فلانی شراب خوار است. شما چه حقی داری در خیابان می‌گویی؟ اگر علنی شراب خورد می‌توانی بگویی. دیگر قمار باز را رویش نگذارید. گاهی یک چیزی را برداشت می‌کنیم، باید بگوییم: شاید. خدا آیت الله میرزا جواد آقای تبریزی را رحمت کند. می‌گفت: شاید را در حرف‌هایت بیشتر بگو. مثلاً احتمال دارد معنای این آیه این باشد. شاید این باشد. نگو: حتماً معنای آیه این است. ممکن است این معنایی که کردی نظر تو باشد. کمی شاید را اضافه کن. گاهی وقت‌ها یک کسی از قرآن یک برداشتی می‌کند، فوری این طرف و آن طرف می‌گوید. نگو! به یک اسلام شناس بگو ببین درست فهمیدی یا نه! اگر درست فهمیدی نقد کن و درست فهمیدی، چاپ کن! آقایانی که کتاب چاپ می‌کنند یک اسلام شناس ببیند و بعد چاپ کنند. یکوقت ممکن است یک چیزی بگویند و چاپ کنند و روی منبر بگویند. بعد معلوم شود اسلام این را نگفته است. فهم درست خیلی مهم است. ما در فهم راه مستقیم برویم. مفاتیح را که برمی‌داری صفحه اولش نوشته: دعای ساعت اول روز! دعای ساعت دوم… همینطور یک جوانی می‌خواند، می‌گوید: آقای قرائتی این دین است شما آوردید؟ صبح تا شب بنشینیم دعا بخوانیم؟ دنیا در پیشرفت علم و تکنولوژی به کجا رسیده است؟ شما می‌گویی: بنشین دعا بخوان! این چه دینی است؟! فهم این یعنی چه؟ مثل این است که بگویند: تهران، قم ساعت هفت. تهران، قم ساعت هشت. تهران قم ساعت نه! معنایش این نیست که هی قم برو و برگرد. می‌خواهد بگوید: هروقت خواستی به قم بروی ماشین هست. داروخانه شبانه روزی معنایش این نیست که شبانه روز دارو بخر. یعنی هروقت خواستی دارو بخری هست. یعنی یک کسی ممکن است دعای ساعت اول و دوم و سوم و چهارم و پنجم نتواند دعا بخواند. تا سحر بلند شود خمیر درست کند برای نان صبح مردم، این ساعت نه آزاد می‌شود. اگر خمیرگیر خواست ساعت نه دعا بخواند، برای ساعت نه صبح هم دعا داریم. برای ساعت چهار و پنج هم داریم.
مثلاً می‌گوید: وارد حمام شدی، آب حمام را بخور. یعنی چه؟ یعنی آب خزینه را بخور! یعنی آب حمام باید آشامیدنی باشد. حدیث داریم اگر کسی در یک وان، خزینه، حوضی رفت غسل کرد، حالا آنکه قبل از او کس دیگری غسل کرده است، هر مرضی گرفت، خودش را ملامت کند. آب بهداشتی باشد. آب باید قابل خوردن باشد نه یعنی اینکه هر آبی در خزینه بود بخور. یک کسی در خیابان راه می‌رفت، نگاهش به شکمش بود. گفتند: چرا به شکمت نگاه می‌کنی؟ گفت: دکتر گفته مواظب شکمت باش. این مواظب شکمت باش را نفهمید یعنی چه! اسلام را درست بفهمیم. گاهی می‌گوید: من می‌خواهم دائم الوضو باش. دائم الوضو باش نه اینکه ادرار را نگه داری. حق نداری ادرار را نگه داری به خاطر اینکه دائم الوضو باشی. درست بفهمیم!
شریعتی: بارها تأکید کردید ارتباط با یک اسلام شناس و مطالعه منابع معتبر.
حاج آقای قرائتی: اعتدال در قصاص، «فَلا یُسرِف فی القَتل» (اسراء/۳۳) یعنی یکی را می‌شود کشت، چون نگفته نکش! اسراف نکن. پس یکی را می‌شود ترور کرد! این آیه معنایش این است از فامیل «الف» و فامیل «ب» درگیری شد، یکی از فامیل کشته شد، آنها گفتند: حالا که یکی از ما کشتی، ما چند نفر از شما را می‌کشیم. آیه نازل شد یکی به یکی! این اعتدال در قتل است.
اعتدال در ازدواج، در استفاده از زینت، «قُلْ مَنْ‏ حَرَّمَ‏ زِینَهَ اللَّه‏» (اعراف/۳۲) چه کسی زینت خدا را حرام کرده است؟ ولی در عین حال گفته: «خُذُوا زِینَتَکُمْ‏ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا» (اعراف/۳۱) یعنی زینت اندازه باشد. یک ماجرایی هست دیشب تلویزیون نشان داد. بنده خدایی یک کشتی چوبی ساخته است، مقداری هم طلا به این کشتی آویزان کرده است. مردم مثل بنزین هستند و منتظر یک جرقه هستند. یک وقتی پدر من فرمود: وقتی همه می‌دوند تو صبر کن و بایست! یک دقیقه تأمل کن و بعد بدو. نگو: همه می‌دوند پس من هم بدوم! یکبار یک موجی می‌آید همه سایت‌ها نقل می‌کنند. حتی بنده به امام جمعه قم تلفن کردم که ماجرا چیست؟ تحقیق کردم. می‌گویند: زن یک دنده از مرد کمتر دارد. واقعاً اینطور است؟ تحقیق کنیم. می‌گویند: عطسه کردی صبر کن. حدیث داریم عطسه کردی عجله کن. چه کسی گفته صبر کن؟ سیزده نحس است. چه کسی گفته سیزده نحس است؟ حضرت علی علیه السلام سیزده رجب به دنیا آمد. یعنی گاهی وقت‌ها ما چیزی را جزء فرهنگمان می‌کنیم که پایش به جایی بند نیست. من زنگ زدم و گفتم: قصه چیست؟ اولاً اینکه هفتاد کیلو وزن همه کشتی بوده نه طلا! مقدار طلا حدود چهل میلیون بوده است. برای دولت نبوده است. یک کسی شخصاً چهل میلیون طلا می‌خواهد به امام حسین بدهد. نمی‌ خواهم بگویم کار واجبی کرده است. گاهی وقت‌ها یک کلاغ چهل کلاغ می‌کنند.
کسی همینطور نگاهش به آسمان بود. یکی گفت: چرا نگاهت به آسمان است؟یکی گفت: به نظرم شهاب می‌خواهد بیاید. یکی گفت: می‌خواهد ماه و خورشید بگیرد. هرکسی یک چیزی گفت. آخر گفت: بی انصاف‌ها! یک دستمال کاغذی بدهید من دماغم خون شده است!
پیغمبر ما دو پسر داشت، منتهی از دنیا رفتند. یک از پسرها که از دنیا رفت، ماه یا خورشید گرفت. موج افتاد خورشید گرفته است. پیغمبر فرمود: پسر من هم مثل باقی پسرها مرد. مقدر خدا بود. خورشید یا ماه بخاطر مرگ کسی نمی‌گیرد. گاهی کسی را دوست داریم می‌گوییم: از قدم او بود باران آمد. یک کسی را دوست نداریم می‌گوییم: قدم او بود گرد و خاک شد. حوادث طبیعی را به کسی نسبت ندهیم! بنا نیست زندگی انبیاء با معجزه حل شود وگرنه در کربلا امام حسین می‌توانست نفرین کند، یزیدی‌ها دود شوند. بنا نیست امام حسین دشمن‌هایش را با نفرین دود کند آنوقت به من بگوید: جبهه برو. دیگر برای من امام نیست. باید خودش هم در جبهه باشد. امام حسین می‌توانست معجزه کند و آب از زمین کربلا بجوشد. بچه‌هایش تشنه نباشند. ولی بنا نیست زندگی امام حسین استثنایی باشد. باید مثل ما باشد. اگر زندگی اینها استثنایی بود، دیگر برای ما الگو و امام نیستند. وقتی برای من امام است که بگویم: خودش هم در سختی‌ها بود.
اعتدال در همسرداری، «عاشِرُوهُنَ‏ بِالْمَعْرُوف‏» (نساء/۱۹) همسرداری معروف باشد. گاهی وقت‌ها این طرف می‌افتیم. هزار سکه و دو هزار سکه، گاهی یک سکه می‌گوییم. اول انقلاب بود ما را به عروسی دعوت کردند، نان و پنیر و هندوانه دادند. ما گفتیم: عروسی، نان و پنیر و هندوانه! گفتم: این عروس وقتی متولد شد و چیزی بلد نبود، اسلام گفت: به احترام تولد عروس یک گوسفند عقیقه کن. گوسفند بکش و به مردم غذا بده. آن زمان که هیچی نداشت یک گوسفند فدای عروس شد. بچه کوچک بود. حالا که هم باسواد است و هم کمال دارد، باید هندوانه به او داد؟ گفت: می‌خواهم انقلابی، گفتم: معنای انقلابی این نیست که نان و پنیر و هندوانه بدهید. اول انقلاب بود ما جایی مهمانی رفتیم. آقا بزرگواری بود. ما در قسمتی نشسته بودیم. خانواده‌اش قسمت دیگر بود. آقایان دو تا خانه دارند. یک خانه که مردم می‌آیند و می‌روند و یک خانه هم خانواده‌اش زندگی می‌کنند. ما قسمت مهمان‌ها بودیم. آمد گفت: حاج آقا غذا خوردید؟ گفتم: هی… گفت: هی یعنی چه؟ گفتم: یک سوپی آوردند و بردند. گفت: غذا همان بود. گفتم: می‌گفتی با نان می‌خوردیم. گفت: ما انقلاب کردیم که زهد اسلامی را پیاده کنیم. گفتم: زهد اسلامی یعنی خودت نخور نه اینکه به مهمانت نده! این بخل اسلامی است. شما دو شاخه تلفن و برق را قاطی کردی. حضرت علی خودش نان خالی می‌خورد. قرآن می‌گوید: «فَجاءَ بِعِجْلٍ سَمینٍ» (ذاریات/۲۶) حضرت ابراهیم یک گوساله چاق را کباب کرد. از مهمان این رقمی پذیرایی می‌کردند. شما به ما سوپ دادی و نگفتی با نان بخوریم؟ یک خرده فکر کرد و گفت: راست می‌گویی من گرفتار بخل اسلامی شدم. حدیث داریم خدا هرکس را دوست دارد به او شناخت عمیق می‌دهد. فقه غیر از علم است. علم دین غیر از فقه دین است. علم دین یعنی بلد نبودم و یاد گرفتم. فقه دین یعنی شناخت عمیق!
اعتدال در توبیخ، چقدر قابل توبیخ است و باید او را توبیخ کرد. این دختر رفت غذا را سوزاند، وقتی می‌خواهد سرزنش کند به رگبار می‌بندد. نابودش می‌کنیم و این خوب نیست. تشویق اصولی دارد. بیست اصل برای تشویق و بیست اصل برای توبیخ داریم. اینها حساب و کتاب دارد.
شریعتی: امروز صفحه ۲۰۶ قرآن کریم، آیات ۱۱۸ تا ۱۲۲ سوره مبارکه توبه در سمت خدا تلاوت خواهد شد. این هفته قرار هست از شیخ اعظم، شیخ انصاری(ره) یاد کنیم.
«وَ عَلَى الثَّلاثَهِ الَّذِینَ خُلِّفُوا حَتَّى إِذا ضاقَتْ عَلَیْهِمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ وَ ضاقَتْ عَلَیْهِمْ أَنْفُسُهُمْ وَ ظَنُّوا أَنْ لا مَلْجَأَ مِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَیْهِ ثُمَّ تابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ «۱۱۸» یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ «۱۱۹» ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدِینَهِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصِیبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَهٌ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغِیظُ الْکُفَّارَ وَ لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلًا إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا یُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ «۱۲۰» وَ لا یُنْفِقُونَ نَفَقَهً صَغِیرَهً وَ لا کَبِیرَهً وَ لا یَقْطَعُونَ وادِیاً إِلَّا کُتِبَ لَهُمْ لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ «۱۲۱» وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّهً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَهٍ مِنْهُمْ طائِفَهٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ «۱۲۲»
ترجمه: و نیز بر سه نفرى که (از شرکت در جبهه‏ى تبوک به خاطر سستى) وامانده بودند، تا آنگاه که زمین با همه‏ى وسعتش (به سبب قهر ونفرت مردم) بر آنان تنگ شد و از خود به تنگ آمده و فهمیدند که در برابر خدا، هیچ پناهگاهى جز خود او نیست، پس خداوند لطف خویش را شامل آنان ساخت تا به توبه موفّق شوند. همانا خداوند توبه‏پذیر و مهربان است. اى کسانى‏که ایمان آورده‏اید! از خدا پروا کنید و با راستگویان باشید. اهل مدینه و بادیه‏نشینان اطرافِ آنان، حقّ ندارند از (فرمانِ) رسول خدا تخلّف کنند و (به جبهه نروند و) جان‏هاى خود را از جان پیامبر عزیزتر بدانند. زیرا هیچ گونه تشنگى، رنج و گرسنگى در راه خدا به آنان نمى‏رسد و هیچ گامى در جایى که کافران را به خشم آورد برنمى‏دارند وهیچ چیزى از دشمن به آنان نمى‏رسد، مگر آنکه براى آنان به پاداش اینها عمل‏صالح نوشته مى‏شود. قطعاً خداوند پاداش‏نیکوکاران را تباه نمى‏کند. هیچ مال اندک یا فراوانى را (در مسیر جهاد) انفاق نمى‏کنند و هیچ سرزمینى را نمى‏پیمایند، مگر آنکه براى آنان ثبت مى‏شود، تا خداوند آنان را به بهتر از آنچه مى‏کرده‏اند پاداش دهد. سزاوار نیست که همه‏ى مؤمنان (به جهاد) رهسپار شوند، پس چرا از هر گروهى از ایشان دسته‏اى کوچ نمى‏کنند تادر دین فقیه شوند و هنگامى که به سوى قوم خویش باز گشتند، آنان را بیم دهند تا شاید آنان (از گناه و طغیان) حذر کنند.
شریعتی: امشب تا ساعت ده برای ثبت نام زائر اولی‌های کربلای معلی فرصت دارید. دوستانی هم که می‌خواهند مشارکت کنند و سهیم شوند به ۲۰۰۰۰۳۰۳ پیام بدهند یا به سایت ما مراجعه کنند. حاج آقای قرائتی اشاره قرآنی را بفرمایید.
حاج آقای قرائتی: در آیه آخر این صفحه گفته شد: چرا از هر گروهی و از هر طایفه‌ای افرادی نمی‌روند «لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ» تا فقیه در دین شوند. وقتی فقیه هم شدند در حوزه قم و نجف و مشهد نمانند. به وطنشان برگردند. «وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ» هشدار بدهند که خطرها چیست. شیطان چه می‌کند؟ آمریکا و کفار چه می‌کنند؟ توطئه‌های دشمن را بگوید. سایت‌ها و ماهواره‌ها، خطر امروز را برای مردم بگویند. قراردادها و سیستم‌ها اقتصادی و سیاسی، یعنی همیشه باید افرادی از هر جمعیتی باشند و در حوزه‌های علمیه بروند و دین را عمیق بشناسند و به وطن برگردند و خطرها را به مردم گوشزد کنند. این آیه‌ای که ریشه‌ی حوزه‌های علمیه است. کسانی که اولادهای متعدد دارند، حتی یک اولاد، اگر پسر یا دختر علاقه دارد، اگر علاقه ندارد نه! اگر سیمان تر باشد می‌چسبد. اگر ظرفیت و علاقه دارد، انسان بچه‌اش را وقف دین کند. دین شناس و اسلام شناس باشد. حدیث شناس و قرآن شناس باشد. در دین عمیق شناخت داشته باشد «لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ» خطرشناس باشد و به قومش بگوید، «إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ» یکی از فقهایی که امروز شما اسمش را بردید، شیخ انصاری است. تقریباً از صد سال پیش به بعد هرکس فقیه شده کتاب ایشان را خوانده و مجتهد شده است. یعنی استاد الفقها و مجتهدین شده است. امیدواریم که کسانی که اولاد دارند، یک بچه‌شان را وقف حوزه علمیه کنند.
شریعتی: بهترین‌ها را برای شما آرزو می‌کنم. برای سلامت حضرت ولی‌عصر دست به دعا برمی‌داریم و دعا می‌کنیم.

پایگاه اطلاع رسانی هیأت رزمندگان اسلام

برای دریافت فایل صوتی اینجا کلیک نمایید

بازدیدها: 1029

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *