تاریخ تحلیلی اسلام
به قلم: محمد قهرمانی
مطلب این بخش پیرامون صلح حدیبیهو بیعت رضوان است. این مساله در تاریخ اسلام از جایگاه ویژه ای برخوردار است و به مسائل قرآنی، سیاسی و کلامی مربوط می شود.
تمامی آیات سوره فتح پس از صلح حدیبیه و هنگام مراجعت مسلمین به مدینه نازل شده است و بعضی به غلط خیال کرده اندمنظوراز نزول این سوره فتح مکه است، قطعاً چنین نیست، نزول سوره فتح بدلیل صلح حدیبیه است و ربطی به فتح مکه ندارد لذا با توجه به آیات این سوره صد در صد مربوط به ماجرای صلح حدیبیه است و مراد از فتح مبین هم صلح حدیبیه است، زیرا صلح حدیبیه از نظر قرآن فتح بسیار آشکاری بوده، اگر چه از نظر مسلمانان در آن روزگار حدیبیه شکست تلقی می شده و حتی الان هم بعضی ها صلح حدیبیه را مظهر سازش کاری و شکست تلقی می کنند اما قبل از شروع بحث این مسئله را یادآور شویم که مسلمانان در قضیه حدیبیه به قصد جنگ بیرون نرفته بودند، بلکه قصدشان انجام حج بود.
۱۴۰۰ نفر بدون ابزار و ادوات جنگی و فقط با شمشیر در غلاف که سلاح مسافر است رفتند و احتمال نمی دادند مشرکان مکه بگویند خصم با پای خود به دام افتاد! چه طور شد آن ها از این طعمه لذیذ استفاده نکردند؟
هنگامی که سوره فتح را قدری بیشتر مطالعه کنیم خیلی از ابهامات در این مورد برطرف می شود که به اختصار به برخی از آن ها اشاره می کنم.در ذی القعده سال ششم هجرت دستور پیامبر مبنی بر آماده شدن مسلمین برای خارج شدن از مدینه و رفتن به مکه برای حج اعلام شد، علت این دستور چیست؟ می گویند پیغمبر اکرم(ص) خوابی می بینند که به این خواب در خود قرآن اشاره شده است، پیغمبر در خواب می بینند که به در خانه کعبه آمده، سر خود را تراشیده و کلید خانه کعبه را در دست دارد. ایشان براساس این خواب خود به مردم اعلام می کند که برای عمره راه بیفتند و به این خواب در آیه ۲۷ سوره فتح اشاره شده است: «لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُءُوسَکُمْ وَمُقَصِّرِینَ لَا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذَلِکَ فَتْحًا قَرِیبًا» تصدیق کرد “البته خدا صدق و حقیقت خواب رسولش را آشکار و محقق ساخت، همانا به مسجد الحرام با دل ایمن وارد شوید (و بعد از انجام مناسک عمره) سرها را بتراشید و اعمال عمره را بی ترس و هراس بجای آرید و خدا آنچه را که شما نمی دانستید می دانست و قبل از آن( که مکه را فتح کنید) فتح نزدیک( حدیبیه و خیبر) را مقرر داشت”.
یکی از راه های نزول وحی به انبیاء که در قرآن هم به این اشاره شده رویا و خواب است، یعنی رؤیای صادقه ای که پیامبران می بینند در حکم وحی است که تخلف از آن برایشان جایز نیست و من نمونه ای از خود قرآن می آورم که قضیه حضرت ابراهیم(ع) است در سوره صافات آیات ۱۰۲ به بعد که وقتی حضرت اسماعیل به رشد رسید حضرت ابراهیم به ایشان فرمودند: “در خواب دیدم دارم ذبحت می کنم نظرت چیست؟ حضرت اسماعیل فرمود: ای پدر آنچه بدان مأمور شده ای انجام بده! إن شاء الله مرا جزء صابرین خواهی یافت” . وقتی هر دو تسلیم حق شدند و حضرت ابراهیم، حضرت اسماعیل را به خاک انداخت رؤیا محقق شد و مصداق خارجی خواب تحقق یافت و مفسرین گفته اند ذبح اسماعیل در واقع ذبح تعلقات و وابستگی هاست که ابراهیم به اسماعیل داشت و می گوید که این وابستگی را قطع کن و ابراهیم با برداشتن خنجر و انداختن اسماعیل به خاک قصد کشتن او را کرد و با این کار آن وابستگی را کشت و نشان داد که تسلیم حق است و رضا و فرمان خدا مقدم بر هر امری است.
خوابی که پیامبر مکرم اسلام(ص) دیده است برایش مسلم است که این دستور و تکلیف از جانب خداست، لذا با اطمینان خاطر اعلام می کند که إن شاء الله ما در زمره عمره گزاران خواهیم بود و برای عمره همراه من بیایید و پیامبر(ص) یک پشتوانه قوی دارد که عبارت است از خوابی که دیده و آن وحی است و تخلف ناپذیر و مطمئن است که وعده الهی تخلف ناپذیر است و افرادی که مخلص و با ایمان هستند و پیامبر را هم می شناسند حاضر می شوند با همان سلاح مسافری مدینه را ترک کنند و به طرف مکه راه بیفتند.
در تاریخ ذکر شده است که پیامبر از بادیه نشین های اطراف مکه هم می خواهند که آن ها را همراهی کنند تا به این ترتیب از خطر قریش کمی کاسته باشند، این بادیه نشین ها به جز عده قلیلشان اکثراً از همراهی با پیامبر خودداری می کنند و اظهار می کنند که اموال، اولاد، اهل و عیالمان بدون سرپرست می مانند. در آیه ۱۱ سوره فتح «بَلْ ظَنَنتُمْ أَن لَّن یَنقَلِبَ الرَّسُولُ وَالْمُؤْمِنُونَ إِلَى أَهْلِیهِمْ أَبَدًا وَزُیِّنَ ذَلِکَ فِی قُلُوبِکُمْ وَظَنَنتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَکُنتُمْ قَوْمًا بُورًا» به این اشاره شده است که می فرماید “بادیه نشین ها که پیامبر به آن ها می گوید که همراهیشان کنند به زودی به تو این گونه جواب می دهند که توجه به اموال و اهل ما باعث شده که ما نتوانیم تو را همراهی کنیم، برای ما از خداوند طلب مغفرت کن “، بادیه نشین ها به زبان این را می گویند ولی قرآن در آیه بعدش می فرماید این حرفی است که آن ها به زبان می گویند بلکه شما گمان بردید که رسول و مؤمنین هرگز به سوی اهلشان باز نمی گردند، یعنی بادیه نشین ها برگشتنشان به مدینه را غیر محتمل می دانستند و می گفتند که دیگر کارشان تمام است و طبیعی است که قریش همه را می کشَد و یکی از این ها بر نمی گردند به همین دلیل از همراهی مسلمانان و پیامبر خودداری کردند ولی آن ها که همراهی کردند و عده ای از بادیه نشین ها و خود پیامبر(ص) براساس خوابی که دیده که برایشان مسجل بود که خطری آن ها را تهدید نمی کند.
وعده الهی حق است و مسئله به خوبی و خوشی به آخر می رسد. در حقیقت خوابپیغمبر وحی الهی بوده که در قضیه حدیبیه یک مسئله اساسی است. به هر حال مسلمانان در ذی القعده سال ششم هجرت به همراه۱۴۰۰ نفر با شترهای قربانی راه افتاده اند به طرف مکه، هدف هم انجام مناسک عمره، این ها آمدند و رسیدند به منطقه “ذی الحُلیفِه” و در آن جا مُحرم شدند تا اعلام کنند که ما برای حج آمده ایم. مکیان وقتی با خبر می شوند که مسلمانان دارند نزدیک می شوند ولوله ای بینشان در می گیرد که جریان چیست و این ها برای چه دارند می آیند؟ سریع لشکری از مکه بیرون می آید که با مسلمانان بجنگند و در منطقه ای به نام “بَلدَه” اردو می زنند و ۲۰۰ نفر را به رهبری خالد ابن ولید جلو می فرستند که آن ها بیایند و از نزدیک ببینند و گزارش دهند.مسلمانان مسیر خود را عوض می کنند که درگیر نشوند و برخوردی پیش نیاید، به هر حال آن ها رسیدند به حدیبیه واقع در سه فرسخی مکه اردو زدند و مقدمات حرکت بعدیشان را فراهم می کردند، نخست کفار قاصدی را نزد پیامبر(ص) می فرستند که برای چه آمده اید؟ پیغمبر می فرمایند که “ما فقط قصدمان به جا آوردن عمره است” و این قاصد برمی گردد و بیان می کندکه فقط برای عمره آمده اند، مانعشان نشوید. قریشیان باز دو پیک دیگر نیز می فرستند، باز جواب همان است که برای عمره آمده ایم و نه قصد دیگری! بین قریشیان اختلاف می افتد، عده ای می گویند بگذاریم عمره شان را به جای بیاورند و عده ای می گویند که حتماً خدعه و نقشه ای دارند حتی اگر برای عمره هم آمده باشند امکان ندارد ما به این ها اجازه دهیم که وارد مکه و خانه کعبه شوند، هر جور شده مقابل شان می ایستیم.۵۰ سوار می فرستند که اگر می توانند دور و بر مسلمانان چرخ بزنند، تعدادی از آن ها را اسیر بگیرند و قضیه را شکل حادی ببخشند و شاید با گرفتن اسیر و کشتن آن ها قضیه بر وفق مراد خودشان رقم بخورد، مسلمانان هر ۵۰ نفر را می گیرند و بعد به دستور پیامبر آزادشان می کنند تا بدانند که قصدشان جنگ نیست، در غیر این صورت سواران را آزاد نمی کردند. با برگشت این ۵۰ نفر برای کفار حسن نیت مسلمانان کمی آشکار می شود که قصدشان جنگ نیست پیامبر اول از خلیفه دوم می خواهد که برود به مکه و پیغام را به مکیان برساند که وی امتناع می کند، به جای عمر به عثمان امر می کند و او تنها می رود. هنگامی که عثمان وارد مکه می شود تا پیغام پیامبر را به مکیان ابلاغ کند بلافاصله وی را اسیر می کنند و خبر هم به پیامبر(ص) این گونه می رسد که عثمان را کشتند و مکیان می خواهند درگیری و خونریزی ایجاد کنند.
پس از شایعه کشته شدن عثمان، بیعت رضوان منعقد می شود و پیغمبر از آن عده ای که با او بودند دعوت به بیعت می کند، به این بیعت “شجره”، “ثَمُره” و از همه معروف تر رضوان می گویند، این بیعت در زیر درختی که به آن “ثَمُره” می گویند صورت می گیرد.درباره هدف این بیعت دو نقل است یکی این که تا پای جان بایستند و حالا که این ها بنای جنگ دارند و قاصد ما را کشته اند پس ما هم تا پای جان ایستادگی می کنیم که اگر قصد جنگ دارند ما هم می جنگیم و نقل دوم از جابر که ذکر کرده است پیامبر(ص) از ما بیعت گرفت که فرار نکنیم و ایشان می دانستند که مسلماً جنگی رخ نخواهد داد و بیعت برای جنگ نبود بلکه برای عدم فرار بود و جز یک نفر که “جد ابن قیس” نام داشت همه در این بیعت شرکت کردند خداوند در سوره فتح آیه ۱۸ رضایت خود را از بیعت کنندگان اعلام کرده است: «لَقَدْ رَضِیَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یُبَایِعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَهِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّکِینَهَ عَلَیْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِیبًا» محققاً خداوند خشنود گردید از مؤمنین، آن هایی که با تو بیعت کردند در زیر درخت و خالصی های آنان را خداوند دانست و خداوند هم آرامش و امنیت بر این ها نازل کرد و به عنوان جزا و پاداش این کارشان فتح نزدیکی را برایشان مقدر کرد. پس از بیعت می گویند که خبر رسید که عثمان زنده است، کفار عثمان را رها کردند و مسلمانان می فهمند که جنگی در کار نبوده است.
خداوند در قضیه حدیبیه اراده اش بر این قرار گرفته که این عده را حفظ کند و مقدمات یک فتح بزرگ را فراهم کند. کفار بعد از اختلافاتی که بین خودشان رخ می دهد سرانجام “سهیل ابن عمرو” را می فرستند که برود با مسلمانان کنار بیاید و تاکید می کنند که قطعاً آن ها امسال نمی توانند به مکه بروند و به مدینه برگردند. سهیل ابن عمرو آمد نزد پیامبر(ص) و می گوید که به هیچ وجه امسال نمی توانید به مکه وارد شوید و این جاست که صلح مشهور حدیبیه بین پیامبر و سهیل ابن عمرو منعقد می شود. می گویند که کاتب صلح حدیبیه حضرت علی(ع) بودند و شما را ارجاع می دهم به کتاب “پیامبر امی” استاد شهید مطهری(ره) که راجع به جزییات آن بحث می کنند، پیامبر(ص) می فرمایند بنویس “بسم الله الرحمن الرحیم” ولی سهیل ابن عمرو می گوید که الرحمان و الرحیم را ما نمی شناسیم و باید بنویسید بسمک اللهم و حضرت هم این را می نویسند و پیامبر می گویند که این صلح نامه ای است بین سهیل ابن عمرو و رسول خدا که سهیل می گوید که ما تو را به عنوان رسول خدا نمی شناسیم و پیامبر(ص) هم به حضرت علی(ع) می گویند رسول خدا را حذف کند که ایشان امتناع می کند و می گوید که خود پیامبر(ص) آن را پاک کنند و عده ای هم می گویند چون پیامبر(ص) سواد نداشتند جایش را از علی(ع) می پرسند و خودشان آن را حذف می کنند _ در مورد امی بودن و یا نبودن پیامبر(ص) هم در همان کتاب بحث هایی است که توصیه می کنم حتماً بخوانید_ پس مصالحه ای بین پیامبر و سهیل ابن عمرو نوشته می شود که مهمترین مفاد این صلح نامه به این قرار است : ۱- جنگ به مدت ده سال بین مکه و مدینه متوقف شود. ۲- هر کس از قریشیان بدون اذن ولی خویش به مدینه بیاید مسلمانان موظفند که او را برگردانند، مثلاً اگر شخصی در مکه مسلمان شده و بدون اذن ولی خود آمده است به مدینه مسلمانان وظیفه دارند او را برگردانند به خود مکیان! اما اگر کسی از همراهان پیامبر رفت سراغ قریشیان آن ها لازم نیست او را برگردانند و مسلمانان حق مطالبه او را ندارند! در این مورد مسلمانان خیلی اعتراض کردند و گروهی در اصل نبوت شک کردند! از جمله این تشکیک کنندگان که خیلی از مورخین به آن اشاره می کنند همین عُمر است از یک طرف فکر می کردند که براساس خواب پیامبر حتما می روند زیارت خانه خدا و می بینند که نشد و نه تنها به زیارت بیت الله الحرام نرفتند بلکه باید تن دهند به این خفت و ذلت که اگر کسی از مسلمانان برود آن ها برنگردانند ولی اگر از آن ها فردی به مدینه آمد باید مسلمانان او را برگردانند! از قول خود عمر نقل می کنند که گفته به خدا من از ابتدای اسلامم تا حدیبیه هیچ گاه در اسلام شک نکردم، اما در این حدیبیه شک کردم، در جایی آمده که عُمر پیش پیامبر اسلام(ص) می آید و می گوید که تو مگر پیغمبر خدا نیستی و تو مگر وعده نکردی که کشتگان ما در بهشت و کشتگان این ها در دوزخند و مگر نفرمودید که به عمره می رویم پس چه شد؟ پیامبر(ص) فرمودند ” آیا من عرض کردم امسال می رویم و فقط گفتم که انشاءالله ما از زمره عمره گزاران خواهیم بود و حتماً هم خواهیم بود” ولی عمر همچنان خشمگین است و این را همه تواریخ نویسان، حتی تواریخ نویسان سنی هم نوشته اند و عمر با خشم نزد ابوبکر می رود و ابوبکر او را آرام می کند و پیامبر(ص) می گویند که اگر من تن به این کارها می دهم این ها بی ارتباط با وحی نیست و مرتبط است و در جوا ب آن ها که به آن ماده اعتراض داشتند از جمله می فرمایند:” آن مسلمانی که از طرف ما برود سراغ کفار در او خیری نیست همان بهتر که برود و اگر قرار است از جانب آن ها کسی بیاید و ما قرار باشد برگردانیم یقین بدانید که خداوند برای اینگونه افراد هم گشایشی ایجاد خواهد کرد”. اتفاقاً همین ماده دوم که برای بعضی ها قبول کردنش مشکل بود، خود کفار بعد از مدتی و طی قضایایی به پیامبر(ص) گفتند که این ماده را خذف کنند و نادیده بگیرند و نهایتاً همین ماده که به نظر می آید به ضرر مسلمانان است به ضرر قریش تمام می شود.
مفاد دیگر آن این است که مسلمانان و قریشیان می توانند با هر قبیله ای که می خواهند پیمان برقرار کنند و کسی مانع نباید باشد، در ماده ۳ آمده است که امسال باید مسلمانان برگردند به مدینه ولی سال بعد می توانند بیایند و خانه خدا را زیارت کنند اما فقط به مدت ۳ روز و قریش هم به احترام آن ها مکه را خالی خواهند کرد و آن ها می توانند در این سه روز خانه خدا را زیارت کنند، در ماده۴ صلح حدیبیه آمده است مسلمانانی که در مکه هستند باید آزادانه به شعائر مذهبی و تکالیف دینی خود بپردازند و هیچ کس از کفار حق آزار و اذیت آن ها را نداشته باشد. ماده ۵ طرفین اموال همدیگر را گرامی بشمارند و خدعه و حیله به کار نبرند و مسلمانانی که به مکه می روند هم مال و جانشان در امان باشد، این صلح نامه را در دو نسخه تهیه کردند یکی را به سهیل ابن عمرو دادند و یکی هم به پیامبر(ص) و امضاءصورت گرفت.
پیامبر(ص) دستور می دهند که همان جا شترها را قربانی کنند و مانند این است که حج را به جا آورده اند. در آن زمان خیلی ها برایشان سخت بود که این همه راه آمده اند، صلح را بخاطر ماده دومش شکست می دانستند و بعد برگشته اند و اینکه معلوم شد که خواب پیامبر(ص) هم درست بوده، اما ابهام و تردید در دلشان ایجاد شده است ولی به هر حال برمی گردند. ولی قرآن از این صلح به عنوان “فتح مبین” یاد کرده می فرماید”إِنَّا فَتَحْنَا لَکَ فَتْحًا مُّبِینًا” (فتح/۱) ما فتح کردیم برای تو فتحی آشکار، صلح حدیبیه در واقع آغاز فتح مکه است و از بزرگترین فتوحات مسلمانان است و بعد از این صلح است که قریش تضمین کرده که متعرض مسلمانان نشود و مسلمین آزاد می توانند رفت و آمد کنند، تبلیغ کنند، مسائل دینی را مطرح کنند و کفار قریش هم کاری به آن ها نداشته باشند. “ابن هشام” می گوید که در حدیبیه مسلمانان ۱۴۰۰ نفر بودند اما فتح در مکه ۱۰۰۰۰ نفر همراه پیامبر وارد مکه شدند، یعنی در این دو سال تعداد افرادی که مسلمان شدند بیش از حدود ۱۹ سال تبلیغ اسلام بوده و این خود زمینه ای است برای آن هایی که می گویند اسلام به زور شمشیر پیش رفت آن شمشیر اسلام که به کار افتاد حاصلش تا سال ۶ هجرت این است که می دانید و اما در فاصله دو سال که منطق اسلام آزادانه بیان شد و همه شنیدند و قدرت استدلال آن ها را هم کفار هم شنیدند خیلی ها در این فاصله مسلمان شدند از جمله “خالد ابن ولید”،”عمروعاص” و خیلی از بزرگانِ قریش در این فاصله مسلمان شد، ضمن اینکه مسلمانان طی این مصالحه ۱۰ سال از آزار و اذیت قریشیان مصون بودند.
دعوت از سران و پادشاهان کشور های مجاور در این تاریخ شروع شده است. یعنی از صلح حدیبیه به بعد و قبل از این مسلمانان جداً فرصتی برای این کارها نداشتند و زمینه ای هم برای این کارها نداشتند و علت این که این سال را “سنه الاستیناس” گذاشته اند، از این حیث است که این سال، سال انس ایجاد شدن و الفت یافتن است. استیناس از انس است و جهت دیگری که کمتر به آن توجه می شود این که اسلام از سال ۶ هجرت و بعد از صلح حدیبیه رسمیت یافت و تا قبل از آن مسلمانان را یاغی و متمرد می دانستند و صلح حدیبیه یعنی ما شما را به عنوان یک قدرت و یا دولت قبول داریم و خداوند هم به دل کفار انداخت که حاضر شوند این قدر با مسلمانان راه بیایند، ولی خداوند بنایش بر این بوده که زمینه پیروزی مسلمانان فراهم شود.
اما این ماده دوم که برای خیلی ها سئوال ایجاد کرده بود همان موقع که صلح حدیبیه نوشته شد، پسر سهیل ابن عمرو مسلمان شده بود و در زندان مکه بود به طریقی از زندان فرار کرد و به اردوگاه مسلمانان آمد، در این هنگام که صلح انجام شد سهیل ابن عمرو به پیامبر گفت که این شامل ماده دوم می شود و پسرم باید به مکه برگردانده شود و او را کشان کشان بردند به مکه و همین جا در بین مسلمانان شک ایجاد شد و عمر هم نزدیک ابوجَندَل امد و شمشیرش را نزدیک او گرفت و او را با حرف هایش تحریک کرد تا پدرش را بکشد ولی او این کار را نکرد و به کشتن پدرش رضایت نداد و پیامبر(ص) هم فرمودند ما به عهدی که بستیم باید وفا کنیم و یقین داشته باش که خداوند برای امثال شما فرجی ایجاد می کند. بعد از این قضیه ابوبصیراست، نام اصلی اش “عُتبه ابن عُسید ابن جاریه” است و ابو بصیر کنیه اش بود این فرد از جمله کسانی بود که از مکه فرار کرد و بعد از اینکه مسلمانان به مدینه آمدند، خود را به مدینه رساند. بلافاصله قریش نامه ای را به همراه دو نفر فرستادند که آن که فرار کرده را بگیرند و به مکه بیاورند، این دو نفر نزد پیامبر رفتند و نامه را به ایشان دادند و گفتند که طبق قرارمان او را به ما برگردانید و پیامبر(ص) به ابوبصیر فرمودند که ما قراری داریم و باید به عهد خویش پایبند باشیم و با این ها برو، ابوبصیر اعتراض کرد که من اگر بروم این ها من را شکنجه خواهند کرد و من را از دینم برمی گردانند. پیامبر(ص) فرمودند که إن شاءالله خداوند فرج و گشایشی برای شما ایجاد خواهد کرد و ما باید به عهدمان پایبند باشیم، خلاصه ابوبصیر با این ها برمی گردد. در راه ابوبصیر از غفلت آن ها استفاده می کند و با شمشیر خودشان یکی از آن ها را می کشد و آن فرد دیگر سریع می آید به مدینه و اعلام می کند که ای پیامبر ابوبصیر همراه مرا کشت و اعتراض می کند و ابوبصیر هم در این فاصله به مدینه می آید و به پیامبر(ص) می گوید تو به تکلیف عمل کردی و من را به آن ها دادی اما من هم این جا وظیفه ای دارم و هرگز به مکه نمی روم و کار را بر این ها سخت می کنم و این ها را پشیمان می کنم می نویسند که پیامبر فرمودند: “اگر مردانی داشته باشد ابوبصیر جنگ به راه می انداخت”.
او هم می رود در منطقه ای که کاروان قریشیان به شام می رفته به نام “عیص” و در آن جا اقامت می کند و سعی می کند که آن جا اگر کافری پیدا می کند او را بکشد، عده ای از این افرادی که در مکه محبوس بودند و فرموده پیامبر(ص) را در مورد ابوبصیر شنیدند وقتی توانستند فرار کردند و رفتند پیش ابوبصیر، اول کسی که می گویند به او ملحق شده “ابوجندل” پسر سهیل ابن عمرو بود مورخین می نویسند تا ۷۰ نفر به ابوبصیر ملحق شدند از همان هایی که در بند بودند و کارشان این بود که کاروانی که از مکه به شام می رفته را غارت می کردند و افرادش را می کشتند و تا می توانستند ضربه می زدند به آن کاروان و این ها عرصه را آنقدر بر قریش تنگ کردند که خود قریشیان نامه ای نوشتند به پیامبر که ما این ها نخواستیم و این ها برگردانید به مدینه و ما از ماده دوم صلح نامه صرف نظر می کنیم و کاروان های ما ازآزار و اذیت این ها در امان نیستند و به این شکل ماده دوم صلح حدیبیه نقض شد، فتح و یا صلح حدیبیه در ذی القعده سال ۶ هجرت رخ داده و بیعت رضوان هم در این واقعه بوده و علت اصلی آمدن مسلمانان هم خواب پیامبر بود که در حکم وحی بوده و مواد صلح نامه سود بسیار مهمی داشته و مقدمه فتح مکه شد و زمینه مناسبی برای تبلیغ مسلمانان، خداوند می فرماید ما برای تو فتحی آشکار کردیم این صلح حدیبیه برای این بود که خداوند گناهان دور و نزدیک تو را بیامرزد، اولا مگر پیامبر گناه می کند ثانیاً چه ارتباطی است بین صلح حدیبیه و آمرزش گناهان؟! مفسرین در این خصوص زیبا صحبت کرده اند ترجمه جلد ۳۶ المیزان صفحه ۹۰ و ۹۱ راجع به این بحث کرده که خودتان بخوانید.خلاصه آن این است که خداوند می خواست آن دلتنگی ها و تشویش ها را از بین ببرد و پیروزی و آرامش جای تشویش ها را بگیرد. صلح حدیبیه به هر حال به عنوان یک فتح بزرگ در تاریخ اسلام مطرح است، سوره فتح و قسمتی از آیات سوره ممتحنه از اواسط به بعد ناظر به همین حدیبیه است و در شماره بعد سال هفتم و قضایای مربوط به آن را مطرح خواهیم کرد.
انشاالله والسلام.
بازدیدها: 360