اختصاصی هیات | صلح حدیبیه و بیعت رضوان (جلسه یازدهم)

خانه / مطالب و رویدادها / یادداشت و گفتگو / اختصاصی هیات | صلح حدیبیه و بیعت رضوان (جلسه یازدهم)

مطلب این بخش پیرامون صلح حديبيهو بیعت رضوان است. اين مساله در تاريخ اسلام از جایگاه ویژه ای برخوردار است و به مسائل قرآني، سياسي و كلامي مربوط مي شود.

تاریخ تحلیلی اسلام

به قلم: محمد قهرمانی

 مطلب این بخش پیرامون صلح حديبيهو بیعت رضوان است. اين مساله در تاريخ اسلام از جایگاه ویژه ای برخوردار است و به مسائل قرآني، سياسي و كلامي مربوط مي شود.

تمامی آیات سوره فتح پس از صلح حديبيه و هنگام مراجعت مسلمين به مدينه نازل شده است و بعضي به غلط خيال كرده اندمنظوراز نزول اين سوره فتح مكه است، قطعاً چنين نيست، نزول سوره فتح بدلیل صلح حديبيه است و ربطي به فتح مكه ندارد لذا با توجه به آيات اين سوره صد در صد مربوط به ماجرای صلح حديبيه است و مراد از فتح مبين هم صلح حديبيه است، زیرا صلح حديبيه از نظر قرآن فتح بسيار آشكاري بوده، اگر چه از نظر مسلمانان در آن روزگار حديبيه شكست تلقي مي شده و حتي الان هم بعضي ها صلح حديبيه را مظهر سازش كاري و شكست تلقي مي كنند اما قبل از شروع بحث اين مسئله را یادآور شویم كه مسلمانان در قضيه حديبيه به قصد جنگ بيرون نرفته بودند، بلكه قصدشان انجام حج بود.

1400 نفر بدون ابزار و ادوات جنگي و فقط با شمشير در غلاف كه سلاح مسافر است رفتند و احتمال نمي دادند مشرکان مكه بگويند خصم با پاي خود به دام افتاد! چه طور شد آن ها از اين طعمه لذيذ استفاده نكردند؟

هنگامی كه سوره فتح را قدري بيشتر مطالعه كنیم خيلي از ابهامات در این مورد برطرف می شود كه به اختصار به برخی از آن ها اشاره مي كنم.در ذي القعده سال ششم هجرت دستور پيامبر مبني بر آماده شدن مسلمين براي خارج شدن از مدينه و رفتن به مكه براي حج اعلام شد، علت اين دستور چيست؟ مي گويند پيغمبر اكرم(ص) خوابي مي بينند كه به اين خواب در خود قرآن اشاره شده است، پيغمبر در خواب مي بينند كه به در خانه كعبه آمده، سر خود را تراشيده و كليد خانه كعبه را در دست دارد. ايشان براساس اين خواب خود به مردم اعلام مي كند كه براي عمره راه بيفتند و به اين خواب در آيه 27 سوره فتح اشاره شده است: «لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لَا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَتْحًا قَرِيبًا» تصديق كرد “البته خدا صدق و حقیقت خواب رسولش را آشکار و محقق ساخت، همانا به مسجد الحرام با دل ایمن  وارد شوید (و بعد از انجام مناسک عمره) سرها را بتراشید و اعمال عمره را بی ترس و هراس بجای آرید و خدا آنچه را که شما نمی دانستید می دانست و قبل از آن( که مکه را فتح کنید) فتح نزدیک( حدیبیه و خیبر) را مقرر داشت”.

یکی از راه های نزول وحي به انبياء كه در قرآن هم به اين اشاره شده رویا و خواب است، يعني رؤياي صادقه اي كه پيامبران مي بينند در حكم وحي است كه تخلف از آن برايشان جايز نيست و من نمونه اي از خود قرآن می آورم كه قضيه حضرت ابراهيم(ع) است در سوره صافات آيات 102 به بعد که وقتي حضرت اسماعيل به رشد رسيد حضرت ابراهيم به ایشان فرمودند: “در خواب ديدم دارم ذبحت مي كنم نظرت چيست؟ حضرت اسماعيل فرمود: اي پدر آنچه بدان مأمور شده اي انجام بده! إن شاء الله مرا جزء صابرين خواهي يافت” . وقتي هر دو تسليم حق شدند و حضرت ابراهيم، حضرت اسماعيل را به خاك انداخت رؤيا محقق شد و مصداق خارجي خواب تحقق يافت و مفسرين گفته اند ذبح اسماعيل در واقع ذبح تعلقات و وابستگي هاست كه ابراهيم به اسماعيل داشت و مي گويد كه اين وابستگي را قطع كن و ابراهيم با برداشتن خنجر و انداختن اسماعيل به خاك قصد كشتن او را كرد و با اين كار آن وابستگي را کشت و نشان داد كه تسليم حق است و رضا و فرمان خدا مقدم بر هر امري است.

خوابي كه پيامبر مکرم اسلام(ص) ديده است برايش مسلم است كه اين دستور و تكليف از جانب خداست، لذا با اطمينان خاطر اعلام مي كند كه إن شاء الله ما در زمره عمره گزاران خواهيم بود و براي عمره همراه من بياييد و پيامبر(ص) يك پشتوانه قوي دارد كه عبارت است از خوابي كه ديده و آن وحي است و تخلف ناپذير و مطمئن است كه وعده الهي تخلف ناپذير است و افرادي كه مخلص و با ايمان هستند و پيامبر را هم مي شناسند حاضر مي شوند با همان سلاح مسافری مدينه را ترك كنند و به طرف مكه راه بيفتند.

در تاریخ ذکر شده است كه پيامبر از باديه نشين هاي اطراف مكه هم مي خواهند كه آن ها را همراهي كنند تا به اين ترتيب از خطر قريش كمي كاسته باشند، اين باديه نشين ها به جز عده قليلشان اكثراً از همراهي با پيامبر خودداري مي كنند و اظهار مي كنند كه اموال، اولاد، اهل و عيالمان بدون سرپرست مي مانند. در آيه 11 سوره فتح «بَلْ ظَنَنتُمْ أَن لَّن يَنقَلِبَ الرَّسُولُ وَالْمُؤْمِنُونَ إِلَى أَهْلِيهِمْ أَبَدًا وَزُيِّنَ ذَلِكَ فِي قُلُوبِكُمْ وَظَنَنتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَكُنتُمْ قَوْمًا بُورًا» به اين اشاره شده است كه مي فرمايد “باديه  نشين ها كه پيامبر به آن ها مي گويد كه همراهيشان كنند به زودي به تو اين گونه جواب مي دهند كه توجه به اموال و اهل ما باعث شده كه ما نتوانيم تو را همراهي كنيم، براي ما از خداوند طلب مغفرت كن “، باديه نشين ها به زبان اين را مي گويند ولي قرآن در آيه بعدش مي فرمايد اين حرفي است كه آن ها به زبان مي گويند بلكه شما گمان برديد كه رسول و مؤمنين هرگز به سوي اهلشان باز نمي گردند، يعني باديه نشين ها برگشتنشان به مدينه را غير محتمل مي دانستند و مي گفتند كه ديگر كارشان تمام است و طبيعي است كه قريش همه را مي كشَد و يكي از اين ها بر نمي گردند به همين دليل از همراهي مسلمانان و پيامبر خودداري كردند ولي آن ها كه همراهي كردند و عده اي از باديه نشين ها و خود پيامبر(ص) براساس خوابي كه ديده كه برايشان مسجل بود كه خطري آن ها را تهديد نمي كند.

وعده الهي حق است و مسئله به خوبي و خوشي به آخر مي رسد. در حقيقت خوابپیغمبر وحي الهی بوده که در قضيه حديبيه يك مسئله اساسي است. به هر حال مسلمانان در ذي القعده سال ششم هجرت به همراه1400 نفر با شترهاي قرباني راه افتاده اند به طرف مكه، هدف هم انجام مناسک عمره، اين ها آمدند و رسيدند به منطقه “ذي الحُليفِه” و در آن جا مُحرم شدند تا اعلام كنند كه ما براي حج آمده ايم. مكيان وقتي با خبر مي شوند كه مسلمانان دارند نزديك مي شوند ولوله اي بينشان در مي گيرد كه جريان چيست و اين ها براي چه دارند مي آيند؟ سريع لشكري از مكه بيرون مي آيد كه با مسلمانان بجنگند و در منطقه اي به نام “بَلدَه” اردو مي زنند و 200 نفر را به رهبري خالد ابن وليد جلو مي فرستند كه آن ها بيايند و از نزديك ببينند و گزارش دهند.مسلمانان مسير خود را عوض مي كنند كه درگير نشوند و برخوردي پيش نيايد، به هر حال آن ها رسيدند به حديبيه واقع در سه فرسخي مكه اردو زدند و مقدمات حركت بعديشان را فراهم می کردند، نخست كفار قاصدي را نزد پیامبر(ص) مي فرستند كه براي چه آمده ايد؟ پيغمبر مي فرمایند كه “ما فقط قصدمان به جا آوردن عمره است” و اين قاصد برمي گردد و بيان مي كندكه فقط براي عمره آمده اند، مانعشان نشويد. قریشیان باز دو پيك ديگر نیز مي فرستند، باز جواب همان است كه براي عمره آمده ايم و نه قصد ديگري!  بين قريشيان اختلاف مي افتد، عده اي مي گويند بگذاريم عمره شان را به جای بياورند و عده اي مي گويند كه حتماً خدعه و نقشه ای دارند حتی اگر براي عمره هم آمده باشند امكان ندارد ما به اين ها اجازه دهيم كه وارد مكه و خانه کعبه شوند، هر جور شده مقابل شان مي ايستيم.50 سوار مي فرستند كه اگر مي توانند دور و بر مسلمانان چرخ بزنند، تعدادي از آن ها را اسير بگيرند و قضيه را شكل حادي ببخشند و شايد با گرفتن اسير و كشتن آن ها قضيه بر وفق مراد خودشان رقم بخورد، مسلمانان هر 50 نفر را مي گيرند و بعد به دستور پيامبر آزادشان مي كنند تا بدانند كه قصدشان جنگ نيست، در غیر این صورت سواران را آزاد نمي كردند. با برگشت اين 50 نفر براي كفار حسن نيت مسلمانان كمي آشكار مي شود كه قصدشان جنگ نيست پيامبر اول از خلیفه دوم مي خواهد كه برود به مكه و پيغام را به مكيان برساند كه وی امتناع مي كند، به جاي عمر به عثمان امر مي كند و او تنها مي رود. هنگامی که عثمان وارد مكه مي شود تا پيغام پيامبر را به مكيان ابلاغ کند بلافاصله وی را اسير مي كنند و خبر هم به پيامبر(ص) اين گونه مي رسد كه عثمان را كشتند و مکیان مي خواهند درگيري و خونريزي ايجاد كنند.

پس از شایعه كشته شدن عثمان، بيعت رضوان منعقد می شود و پيغمبر از آن عده اي كه با او بودند دعوت به بیعت مي كند، به اين بيعت “شجره”، “ثَمُره” و از همه معروف تر رضوان مي گويند، اين بيعت در زير درختي كه به آن “ثَمُره” مي گويند صورت مي گيرد.درباره هدف اين بيعت دو نقل است يكي اين كه تا پاي جان بايستند و حالا كه اين ها بناي جنگ دارند و قاصد ما را كشته اند پس ما هم تا پاي جان ايستادگي مي كنيم كه اگر قصد جنگ دارند ما هم مي جنگيم و نقل دوم از جابر كه ذکر کرده است پيامبر(ص) از ما بيعت گرفت كه فرار نكنيم و ايشان مي دانستند كه مسلماً جنگي رخ نخواهد داد و بيعت براي جنگ نبود بلكه براي عدم فرار بود و جز يك نفر كه “جد ابن قيس” نام داشت همه در اين بيعت شركت كردند خداوند در سوره فتح آيه 18 رضايت خود را از بيعت كنندگان اعلام كرده است: «لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا» محققاً خداوند خشنود گرديد از مؤمنين، آن هايي كه با تو بيعت كردند در زير درخت و خالصي هاي آنان را خداوند دانست و خداوند هم آرامش و امنيت بر اين ها نازل كرد و به عنوان جزا و پاداش اين كارشان فتح نزديكي را برايشان مقدر كرد. پس از بيعت مي گويند كه خبر رسيد كه عثمان زنده است، كفار عثمان را رها كردند و مسلمانان مي فهمند كه جنگی در کار نبوده است.

خداوند در قضيه حديبيه اراده اش بر اين قرار گرفته كه اين عده را حفظ كند و مقدمات يك فتح بزرگ را فراهم كند. كفار بعد از اختلافاتی که بين خودشان رخ مي دهد سرانجام “سهيل ابن عمرو” را مي فرستند كه برود با مسلمانان كنار بيايد و تاکید می کنند که قطعاً آن ها امسال نمي توانند به مكه بروند و به مدینه برگردند. سهيل ابن عمرو آمد نزد پيامبر(ص) و مي گويد كه به هيچ وجه امسال نمي توانيد به مكه وارد شويد و اين جاست كه صلح مشهور حديبيه بين پيامبر و سهيل ابن عمرو منعقد مي شود. مي گويند كه كاتب صلح حديبيه حضرت علي(ع) بودند و شما را ارجاع مي دهم به كتاب “پيامبر امي” استاد شهيد مطهري(ره) كه راجع به جزييات آن بحث مي كنند، پيامبر(ص) مي فرمایند بنویس “بسم الله الرحمن الرحيم” ولي سهيل ابن عمرو مي گويد كه الرحمان و الرحيم را ما نمي شناسيم و بايد بنويسيد بسمك اللهم و حضرت هم اين را مي نويسند و پيامبر مي گويند كه اين صلح نامه اي است بين سهيل ابن عمرو و رسول خدا كه سهيل مي گويد كه ما تو را به عنوان رسول خدا نمي شناسيم و پيامبر(ص) هم به حضرت علي(ع) مي گويند رسول خدا را حذف كند كه ايشان امتناع مي كند و مي گويد كه خود پيامبر(ص) آن را پاك كنند و عده اي هم مي گويند چون پيامبر(ص) سواد نداشتند جايش را از علي(ع) مي پرسند و خودشان آن را حذف مي كنند _ در مورد امي بودن و يا نبودن پيامبر(ص) هم در همان كتاب بحث هايي است که توصيه مي كنم حتماً بخوانيد_ پس مصالحه اي بين پيامبر و سهيل ابن عمرو نوشته مي شود كه مهمترين مفاد اين صلح نامه به اين قرار است : 1- جنگ به مدت ده سال بین مكه و مدينه متوقف شود. 2- هر كس از قريشيان بدون اذن ولي خويش به مدينه بيايد مسلمانان موظفند كه او را برگردانند، مثلاً اگر شخصي در مكه مسلمان شده و بدون اذن ولي خود آمده است به مدينه مسلمانان وظيفه دارند او را برگردانند به خود مكيان! اما اگر كسي از همراهان پيامبر رفت سراغ قريشيان آن ها لازم نيست او را برگردانند و مسلمانان حق مطالبه او را ندارند!  در این مورد مسلمانان خيلي اعتراض كردند و گروهی در اصل نبوت شك كردند! از جمله اين تشكيك كنندگان كه خيلي از مورخين به آن اشاره مي كنند همين عُمر است از يك طرف فكر مي كردند كه براساس خواب پيامبر حتما مي روند زيارت خانه خدا و مي بينند كه نشد و نه تنها به زیارت بیت الله الحرام نرفتند بلكه بايد تن دهند به اين خفت و ذلت كه اگر كسي از مسلمانان برود آن ها برنگردانند ولي اگر از آن ها فردی به مدينه آمد بايد مسلمانان او را برگردانند! از قول خود عمر نقل مي كنند كه گفته به خدا من از ابتداي اسلامم تا حديبيه هيچ گاه در اسلام شك نكردم، اما در اين حديبيه شك كردم، در جایی آمده كه عُمر پيش پيامبر اسلام(ص) مي آيد و مي گويد كه تو مگر پيغمبر خدا نيستي و تو مگر وعده نكردي كه كشتگان ما در بهشت و كشتگان اين ها در دوزخند و مگر نفرموديد كه به عمره مي رويم پس چه شد؟ پيامبر(ص) فرمودند ” آيا من عرض كردم امسال مي رويم و فقط گفتم كه انشاءالله ما از زمره عمره گزاران خواهيم بود و حتماً هم خواهيم بود” ولي عمر همچنان خشمگين است و اين را همه تواريخ نویسان، حتي تواريخ نویسان سني هم نوشته اند و عمر با خشم نزد ابوبكر مي رود و ابوبكر او را آرام مي كند و پيامبر(ص) مي گويند كه اگر من تن به اين كارها مي دهم اين ها بي ارتباط با وحي نيست و مرتبط است و در جوا ب آن ها كه به آن ماده اعتراض داشتند از جمله می فرمایند:” آن مسلماني كه از طرف ما برود سراغ كفار در او خيري نيست همان بهتر كه برود و اگر قرار است از جانب آن ها كسي بيايد و ما قرار باشد برگردانيم يقين بدانيد كه خداوند براي اينگونه افراد هم گشايشي ايجاد خواهد كرد”. اتفاقاً همين ماده دوم كه براي بعضي ها قبول کردنش مشكل بود، خود كفار بعد از مدتي و طي قضايايي به پيامبر(ص) گفتند كه اين ماده را خذف كنند و نادیده بگيرند و نهايتاً همين ماده كه به نظر مي آيد به ضرر مسلمانان است به ضرر قريش تمام مي شود.

مفاد ديگر آن اين است كه مسلمانان و قريشيان مي توانند با هر قبيله اي كه مي خواهند پيمان برقرار كنند و كسي مانع نبايد باشد، در ماده 3 آمده است كه امسال بايد مسلمانان برگردند به مدينه ولي سال بعد مي توانند بيايند و خانه خدا را زيارت كنند اما فقط به مدت 3 روز و قريش هم به احترام آن ها مكه را خالي خواهند كرد و آن ها مي توانند در اين سه روز خانه خدا را زیارت کنند، در ماده4 صلح حدیبیه آمده است مسلماناني كه در مكه هستند بايد آزادانه به شعائر مذهبي و تكاليف ديني خود بپردازند و هيچ كس از كفار حق آزار و اذيت آن ها را نداشته باشد. ماده 5 طرفين اموال همديگر را گرامي بشمارند و خدعه و حيله به كار نبرند و مسلماناني كه به مكه مي روند هم مال و جانشان در امان باشد، اين صلح نامه را در دو نسخه تهيه كردند يكي را به سهيل ابن عمرو دادند و يكي هم به پيامبر(ص) و امضاءصورت گرفت.

پيامبر(ص) دستور مي دهند كه همان جا شترها را قرباني كنند و مانند اين است كه حج را به جا آورده اند. در آن زمان خيلي ها برايشان سخت بود كه اين همه راه آمده اند، صلح را بخاطر ماده دومش شكست مي دانستند و بعد برگشته اند و اينكه معلوم شد كه خواب پيامبر(ص) هم درست بوده، اما ابهام و ترديد در دلشان ايجاد شده است ولی به هر حال برمي گردند. ولي قرآن از اين صلح به عنوان “فتح مبين” ياد كرده مي فرمايد”إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا” (فتح/1) ما فتح كرديم براي تو فتحي آشكار، صلح حديبيه در واقع آغاز فتح مکه است و از بزرگترين فتوحات مسلمانان است و بعد از اين صلح است كه قريش تضمين كرده كه متعرض مسلمانان نشود و مسلمین آزاد مي توانند رفت و آمد کنند، تبليغ كنند، مسائل ديني را مطرح كنند و كفار قريش هم كاري به آن ها نداشته باشند. “ابن هشام” مي گويد كه در حديبيه مسلمانان 1400 نفر بودند اما فتح در مكه 10000 نفر همراه پيامبر وارد مكه شدند، يعني در اين دو سال تعداد افرادي كه مسلمان شدند بيش از حدود 19 سال تبليغ اسلام بوده و اين خود زمينه اي است برای آن هايي كه مي گويند اسلام به زور شمشير پيش رفت آن شمشير اسلام كه به كار افتاد حاصلش تا سال 6 هجرت اين است كه می دانید و اما در فاصله دو سال كه منطق اسلام آزادانه بيان شد و همه شنيدند و قدرت استدلال آن ها را هم كفار هم شنيدند خيلي ها در اين فاصله مسلمان شدند از جمله “خالد ابن وليد”،”عمروعاص” و خيلي از بزرگانِ قریش در این فاصله مسلمان شد، ضمن اينكه مسلمانان طي اين مصالحه 10 سال از آزار و اذيت قريشيان مصون بودند.

دعوت از سران و پادشاهان کشور های مجاور در اين تاريخ شروع شده است. يعني از صلح حديبيه به بعد و قبل از اين مسلمانان جداً فرصتي براي اين كارها نداشتند و زمينه اي هم براي اين كارها نداشتند و علت این كه اين سال را “سنه الاستيناس” گذاشته اند، از این حیث است كه اين سال، سال انس ايجاد شدن و الفت يافتن است. استيناس از انس است و جهت ديگري كه كمتر به آن توجه مي شود اين كه اسلام از سال 6 هجرت و بعد از صلح حديبيه رسميت يافت و تا قبل از آن مسلمانان را ياغي و متمرد مي دانستند و صلح حديبيه يعني ما شما را به عنوان يك قدرت و يا دولت قبول داريم و خداوند هم به دل كفار انداخت كه حاضر شوند اين قدر با مسلمانان راه بيايند، ولي خداوند بنايش بر اين بوده كه زمينه پيروزي مسلمانان فراهم شود.

اما اين ماده دوم كه براي خيلي ها سئوال ايجاد كرده بود همان موقع كه صلح حدیبیه نوشته شد، پسر سهيل ابن عمرو مسلمان شده بود و در زندان مكه بود به طريقي از زندان فرار كرد و به اردوگاه مسلمانان آمد، در اين هنگام كه صلح انجام شد سهيل ابن عمرو به پيامبر گفت كه اين شامل ماده دوم مي شود و پسرم بايد به مکه برگردانده شود و او را كشان كشان بردند به مكه و همين جا در بين مسلمانان شک ایجاد شد و عمر هم نزديك ابوجَندَل امد و شمشيرش را نزديك او گرفت و او را با حرف هايش تحريك كرد تا پدرش را بكشد ولي او اين كار را نكرد و به کشتن پدرش رضایت نداد و پيامبر(ص) هم فرمودند ما به عهدي که بستيم بايد وفا كنيم و يقين داشته باش كه خداوند براي امثال شما فرجي ايجاد مي كند. بعد از اين قضية ابوبصيراست، نام اصلي اش “عُتبه ابن عُسيد ابن جاريه” است و ابو بصير كنيه اش بود اين فرد از جمله كساني بود كه از مكه فرار كرد و بعد از اينكه مسلمانان به مدينه آمدند، خود را به مدینه رساند. بلافاصله قريش نامه اي را به همراه دو نفر فرستادند كه آن كه  فرار كرده را بگيرند و به مکه بياورند، اين دو نفر نزد پيامبر رفتند و نامه را به ايشان دادند و گفتند كه طبق قرارمان او را به ما برگردانيد و پيامبر(ص) به ابوبصير فرمودند كه ما قراري داريم و بايد به عهد خويش پايبند باشيم و با اين ها برو، ابوبصير اعتراض كرد كه من اگر بروم اين ها من را شكنجه خواهند كرد و من را از دينم برمي گردانند. پيامبر(ص) فرمودند كه إن شاءالله خداوند فرج و گشايشي براي شما ايجاد خواهد كرد و ما بايد به عهدمان پايبند باشيم، خلاصه ابوبصير با اين ها برمي گردد. در راه ابوبصير از غفلت آن ها استفاده مي كند و با شمشير خودشان يكي از آن ها را مي كشد و آن فرد ديگر سريع مي آيد به مدينه و اعلام  مي كند كه اي پيامبر ابوبصير همراه مرا كشت و اعتراض مي كند و ابوبصير هم در اين فاصله به مدينه مي آيد و به پيامبر(ص) می گوید تو به تكليف عمل كردي و من را به آن ها دادي اما من هم اين جا وظيفه اي دارم و هرگز به مكه نمي روم و كار را بر اين ها سخت مي كنم و اين ها را پشيمان مي كنم مي نويسند كه پيامبر فرمودند: “اگر مرداني داشته باشد ابوبصير جنگ به راه مي انداخت”.

او هم مي رود در منطقه اي كه كاروان قريشيان به شام مي رفته به نام “عيص” و در آن جا اقامت مي كند و سعي مي كند كه آن جا اگر كافري پيدا مي كند او را بكشد، عده اي از اين افرادي كه در مكه محبوس بودند و فرموده پيامبر(ص) را در مورد ابوبصير شنيدند وقتي توانستند فرار كردند و رفتند پيش ابوبصير، اول كسي كه مي گويند به او ملحق شده “ابوجندل” پسر سهيل ابن عمرو بود مورخين مي نويسند تا 70 نفر به ابوبصير ملحق شدند از همان هايي كه در بند بودند و كارشان اين بود كه كارواني كه از مكه به شام مي رفته را غارت مي كردند و افرادش را مي كشتند و تا مي توانستند ضربه مي زدند به آن كاروان و اين ها عرصه را آنقدر بر قریش تنگ كردند كه خود قريشيان نامه اي نوشتند به پيامبر كه ما اين ها نخواستيم و اين ها برگردانيد به مدينه و ما از ماده دوم صلح نامه صرف نظر مي كنيم و كاروان هاي ما ازآزار و اذيت اين ها در امان نيستند و به اين شكل ماده دوم صلح حدیبیه نقض شد، فتح و يا صلح حديبيه در ذي القعده سال 6 هجرت رخ داده و بيعت رضوان هم در اين واقعه بوده و علت اصلي آمدن مسلمانان هم خواب پيامبر بود كه در حكم وحي بوده و مواد صلح نامه سود بسيار مهمي داشته و مقدمه فتح مكه شد و زمينه مناسبي براي تبليغ مسلمانان، خداوند مي فرمايد ما براي تو فتحي آشكار كرديم اين صلح حديبيه براي اين بود كه خداوند گناهان دور و نزديك تو را بيامرزد، اولا مگر پيامبر گناه مي كند ثانياً چه ارتباطي است بين صلح حديبيه و آمرزش گناهان؟! مفسرين در اين خصوص زیبا صحبت كرده اند ترجمه جلد 36 الميزان صفحه 90 و 91 راجع به اين بحث كرده كه خودتان بخوانيد.خلاصه آن این است  كه خداوند می خواست آن دلتنگي ها و تشويش ها را از بين ببرد و پيروزي و آرامش جاي تشويش ها را بگيرد. صلح حديبيه به هر حال به عنوان يك فتح بزرگ در تاريخ اسلام مطرح است، سوره فتح و قسمتي از آيات سوره ممتحنه از اواسط به بعد ناظر به همين حديبيه است و در شماره بعد سال هفتم و قضاياي مربوط به آن را مطرح خواهيم كرد.

 انشاالله والسلام.

بازدیدها: 360

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *