مهدویت در اصطلاح به سری مباحثی گفته می شود که پیرامون احوال حضرت مهدی(عج)، شامل تولد، غیبت و ظهور، حکومت، اتفاقات و وقایع مصادف یا بعد از آن ها است و با نگاهی کلی تر و برون دینی شامل نگاه منجی گرایانه و آخرالزمانی بشری به مقطع پایان تاریخ می باشد که اعم از نگاه اسلامی به آخرالزمان یا نگاه ادیان و مکاتب دیگر به آن و اتفاقات این دوران است.
ضرورت شناسی مهدویت
اولین سؤالی که بعد از شناخت معنای مهدویت به ذهن مخاطب خطور می نماید، ضرورت طرح این مباحث می باشد. باید به این نکته توجه داشت که بنابر اعتقاد ما شیعیان، آخرین امام از ائمه دوازده گانه مسلمانان، حضرت مهدی(عج) است که امام زمان ما و منجی بشریت هستند. در واقع مهم ترین وظیفه شیعه، شناخت و پیروی از جانشین پیامبر(ص) و امام زمانش است و با توجه به این نکته ضرورت طرح مباحث مهدویت را می توان با سه رویکرد اساسی دنبال کرد: «امام شناسی و معرفت امام عصر(عج)، دشمن شناسی، آینده شناسی و پیشگویی».
رویکرد اول: امام شناسی
قال رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم): «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میته جاهلیه»؛ پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «هر کس بمیرد و امام زمان خویش را نشناسد، به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.»
نکته حائز اهمیت در باب این حدیث، آن است که هر کس در هر زمانی، امام زمان خویش که نماینده و جانشین پیامبر خدا است را نشناسد، حتی اگر اطلاعات دینی بسیاری داشته و یا خودش را متدین بداند، به مرگی مرده که مربوط به عصر جاهلیت است؛ یعنی زمانی که اصلاً دین اسلام نیامده بود. این حدیث نشان مي دهد که نبود شناخت و معرفت امام زمان آن قدر مهم است که انسان متدین را بی دین می کند و یا بهتر بگوئیم، دین او مورد قبول حضرت حق واقع نمی گردد و انسان را به سوی کمال و قرب حق نمی کشاند. پس انسان حتماً می بایست دینش را از امام زمانش اخذ نماید و مطیع اوامر او باشد و ناگفته پیداست که در صورتی این امر ممکن است که در ابتدا انسان امام زمانش را بشناسد تا بتواند از او پیروی و توسط او هدایت شود. قریب این مضمون در روایات و ادعیه دیگری نیز موجود است؛ مثلاً دعای «الهی عرفنی نفسک» (که خواندن آن در دوران غیبت سفارش شده): «خداوندا! خود را به من بشناسان که اگر خود را به من نشناسانی، پیامبرت را نمی شناسم؛ خدایا! پیامبرت را به من بشناسان که اگر پیامبرت را به من نشناسانی، امامت را نمی شناسم؛ خدایا! حجت خود را به من بشناسان، اگر حجت خود را به من نشناسانی، از دینم گمراه می شوم.»
با توجه به این امر پیداست که اولین وظیفه هر شیعه و انسان حقیقت جو این است که در وهله اول نسبت به امام زمان خویش تحقیق نموده و پیرامون ایشان شناخت و معرفت کافی کسب کند.
منظور از شناخت و معرفت
باید توجه داشت که منظور از شناخت و معرفت، اعم از شناخت شخصی و شأنی امام است. شناخت شخصی و فردی امام بسیار مهم است و روایات گوناگونی از پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) درباره امامان دوازده گانه و خصوصاً حضرت مهدی(عج) آخرین جانشین پیامبر(ص)، وارد شده که ابعاد مختلف شخصيتي ایشان را معرفی و توصیف نموده است، از نسب شناسی و القاب گرفته تا خصوصیات بدنی، ظاهری، اخلاق، رفتار، وقایع دوران ایشان و … این معرفی جای هر گونه انحراف و اشتباه در شناخت امام را از جستجوگر مؤمن و حقیقت جو می گیرد و اگر این روایات به خوبی برای مردم تبیین گردد، راه مدعیان دروغین مهدویت که هر از گاهی از گوشه ای از سرزمین اسلامی سر در می آورند بسته شده، مسلمانان به اشتباه به فرقه های ضاله کشیده نمی شوند.
اما همان طور که گفتیم شناخت، منحصر در خصوصیات فردی و شخصی امام نیست؛ بلکه خصوصیات شأنی و جایگاهی را هم شامل می شود؛ یعنی ممکن است مسلمانی بداند که حضرت علی(ع) جانشین پیامبر (ص) و معرفی شده توسط ایشان است، اما چون جایگاه، مقام و شأن امام را نمی داند، پیروی صحیحی از ایشان ندارد و به ورطه گمراهی می رود. همان طور نسبت به ائمه دیگر و حضرت مهدی(عج). پس شناخت شأن و جایگاه امام بسیار حائز اهمیت است و در سعادت و شقاوت انسان تأثیر مستقیم دارد؛ کما اینکه در طول تاریخ عده ای از مسلمانان، از امر امام تخطی کردند به دلیل اینکه جایگاه امام را به درستی نشناخته بودند. لذا باید گفت شناخت شأنی و جایگاهی بسیار حائز اهمیت است و در مرتبه ای بعد و بالاتر از شناخت شخصی امام است و همین شناخت، مقدمه پیروی از ایشان است.
نتیجه: برای معرفت پیدا کردن و شناخت شخصی و شأنی امام می بایست تحقیق و بررسی نمود تا انسان به شناخت صحیحی نائل شود که ذیل مصادر کلامی، ادامه اصل نبوت در علم کلام، شناخت امام به صورت عام و در مباحث مهدویت شناخت حضرت مهدی(عج) به عنوان آخرین امام به صورت خاص مورد بررسی قرار می گیرد كه با این توضیح ضرورت طرح مباحث مهدویت روشن شد.
رویکرد دوم: دشمن شناسی
اما با نگاهی متفاوت تر باید توجه داشت که هر موجودی در عالم، دشمنانی دارد و بین انسان ها، اقوام، ملیت ها و ادیان، هر کدام به دلیلی ممکن است با عده ای دیگر در تعارض و دشمنی باشند.
ما مسلمانان از این موضوع مستثنا نمی باشیم؛ بلکه به دلیل اصرار بر حق و حقیقت، دشمنان ما بیشتر از دیگر ادیان نيز می باشد. دشمنان اسلام و مذهب شیعه و امام زمان(عج) را در عصر کنونی در دو حوزه دینی و غیر دینی می توان شناسائی کرد.
الف ) حوزه دینی:
در بین ادیان جهانی، مسيحيت و دين يهود بیشترین دشمنی را با اسلام می نماید. البته باید توجه داشت که دشمنی های کنونی نه از جانب کل مسیحیت و یهودیت، بلکه گروه هایی خاص که در هر دو دین نام صهیونیسم بر خود نهاده اند می باشد. صهیونیست های یهودی و صهیونیست های مسیحی که فرقه هائی از مسیحیت پروتستان با نام ایوانجلیسم و نو انجیلی هستند، با اسلام و مسلمانان دشمنی خاصی داشته و هیچ گاه این موضوع را در گفتار و رفتار انکار ننموده اند. این دشمنان نیز در حوزه آخرالزمان و منجی گرائی، نظرات خاص خودشان را دارند و قصد تحقق این نظرات را نیز در عالم دارند؛ یعنی اعتقادات آخرالزمانیِ صهیونیسم مسیحی و یهودی، همانند یهودیان و مسیحیان سنتی (که باید دست روی دست گذاشت تا منجی مان بیاید) نمی باشد، بلکه این صهیونیست ها معتقدند که باید برای آمدن منجی کارهايی را انجام دهند؛ مثلاً ایوانجلیست ها می گویند برای نزول عیسی (که مدعی اند منجی شان است)، باید یهودیان عالم را در فلسطین جمع نمود و برای آن ها حکومت تشکیل داد و آن ها را یاری داد تا دشمنانشان (که مسلمانان هستند) را نابود کنند و مسجدالاقصی را تخریب و به جای آن معبد موسوم به سلیمان را ساخت تا اینکه منجی بیاید، و این گونه ادعا می کنند که منجی مسلمانان، دشمن منجی غربی ها و مسیحیان است و باید منجی مسلمانان و پیروان او را نابود کرد تا جهان متعلق به خودشان گردد.
ناگفته پیداست که این اهداف صهیونیستی در تعارض با ادیان آسمانی، خصوصاً اسلام و مسلمانان می باشد. اما متأسفانه صهیونیست های مسیحی و یهودی شدیداً این فکر را با رسانه ها و شبکه های ماهواره ای و فیلم های سینمايی ترویج می نمایند و از حوزه فرهنگ سازی نیز گذشته و عملاً به لشکرکشی به خاورمیانه دست می زنند و هدف خود را نیز زمینه سازی برای نزول منجی معرفی می نمایند؛ یعنی با اسم دین، مبارزه با ادیان و به اسم منجی به مبارزه با منجی عالم می روند!
همچنین در بخشی دیگر از جبهه دینی می توان از یهودیان صهیونیست نام برد که اعتقادات آخرالزمانی شان تقریباً با ایوانجلیست های مسیحی یکی است به جز قسمت آخر آن؛ یعنی یهودیان به ایوانجلیست ها این خادمان حلقه به گوششان هم فرصت حیات نمی دهند و معتقدند منجی بنی اسرائیل که آمد، حکومت جهانی یهود برپا می شود و تمامی ساکنان زمین به جز نژاد بنی اسرائیل کشته خواهند شد.
ب) حوزه غیر دینی:
مکتب دیگری که درباره آینده جهان در غرب و آمریکا نظرات جدی و خشنی دارد، لیبرال دموکراسی است. استراتژیست های این گروه که پایگاه اصلی شان در آمریکا حزب دموکرات است، نظرات خطرناکی درباره آینده جهان عنوان می نمایند.
از جمله این افراد فرانسیس فوکویاما، ژاپنی الاصل آمریکائیست که در نظریه و کتاب معروفش “پایان تاریخ” عنوان نمود تمامی ادیان و مکاتب در طول تاریخ ما را به اینجا رساندند که بفهمیم لیبرال دموکراسی تنها دین و راه زندگی است و مابقی ادیان و مکاتب باید نابود شوند و بشر در آینده یک دین، یک حکومت و یک کشور دارد و در یک حکومت جهانی راه و رسم زندگی بشر، روش لیبرالی یعنی سبک زندگی آمریکایی است و نه چیز دیگر.
فرد دیگر این جبهه، نظریه پردازی به نام ساموئل هانتیگتون آمریکایی است که با ارائه نظریه “برخورد تمدن ها” راه را برای اقدامات صهیونیست های لیبرال هموار نمود؛ او جهان را به چند حوزه تمدنی تقسیم می نماید و اعلام می کند هر تمدنی که قوی تر است، حق است! و چون تمدن غربی بر پایه لیبرال دموکراسی از همه قوی تر است، پس باید حاکم باشد و مخالفینش نابود شوند. برای نابودی دیگر تمدن ها هم دو راه پیشنهاد می کند:
1- هزم فرهنگی: مثلاً تمدن ارتودکس را که شامل روسیه و حوزه پیرامونی اش می شود، در مقابل تهاجم فرهنگی غرب بی دفاع می داند و اعلام می کند که به زودی روسیه جزئی از فرهنگ غرب می شود و تمام ماهیت دینی، ملی، سنت ها و …. به روش ها و فرهنگ و ارزش های غربی تبدیل می شوند.
2- نبرد نظامی برای از بین بردن تمدن: درباره تمدن اسلامی با محوریت ایران، عنوان می کند با تهاجم فرهنگی نمی شود تمدن اسلامی – ایرانی را به طور کامل از میان برداشت، بلکه باید با جنگی تمام عیار، مسلمانان و آثار اسلامی را از بین برد تا اثری از این تمدن باقی نماند!
با توجه به دو رویکرد دینی و غیر دینی فوق که در رأس آن ها صهیونیست های یهودی قرار دارند و هدف مشترکشان نابودی اسلام و مسلمانان است و رهبری هر دو جریان در آمریکا (با مشخصه دو حزب سیاسی نامبرده) در اختیار صهیونیست ها قرار دارد، صحنه نبرد آینده و دلیل دشمنی های غرب با اسلام و ایران اسلامی روشن تر می شود.
به صورت خلاصه باید گفت دشمنان اسلام در حوزه دینی و غیر دینی، نظراتی نسبت به آینده و منجی دارند و بر اساس آن نظرات دست به اقداماتی می زنند که این اقدامات در حوزه فرهنگ، سیاست، اقتصاد و نظامی گری در جهت دشمنی و ضربه زدن به اسلام و مسلمانان و فرهنگ اسلامی است.
می دانیم که یکی از شرایط ظهور حضرت مهدی(عج) پذیرش مردمی برای حکومت الهیِ عادلانه جهانی است که در فرج و ظهور آقا امام زمان(عج) تأثیر مستقیم دارد؛ درست در مقابل این دیدگاه، اقدامات فرهنگی دشمنان اسلام قرار دارد. آن ها برای اینکه ظهور حضرت مهدی(عج) به تأخیر افتد و حاکمیت آن ها بر مردم جهان ادامه داشته باشد، دست به منحرف کردن مردم و ترویج گناهان در سطح جهان می زنند و با این کار به نتیجه مورد نظر خود (که همانا گمراهی بشریت و خواست آن ها برای ظلم و فساد و حکومتی مستکبر و جهانی و بی تفاوتی آن ها در قبال اعمال ظالمانه حکّام بین المللی و زرسالاران جهانی می باشد)، می رسند و این انحراف در تفکر و تیرگی باطنی، منجر به نتیجه غم انگیزی برای مظلومین و انسان های آزاد در سراسر جهان، یعنی تأخیر در ظهور منجی بشریت حضرت مهدی(عج) می گردد.
برای جلوگیری از به تأخیر افتادن ظهور، می بایست جلوی اعمال مستکبرین عالم، مخصوصاً در حوزه فرهنگی گرفته شود. برای جلوگیری از اقدامات آن ها می بایست در مورد عقاید، اهداف و نظرات آینده شناسانه دشمنان اسلام و امام زمان(عج) و مستکبرین عالم اطلاع کافی داشت و خودِ این علم و اطلاع هم، متوقف بر شناخت دشمن است، باید توجه داشت بررسی تمامی این موارد و معلومات و اقدامات و نتایج از سری مباحث مهدویت می باشد. اگر می خواهیم از منتظران واقعی حضرت مهدی(عج) و از زمینه سازان و یاوران قیام ایشان باشیم و در تعجیل ظهور مؤثر باشیم، می بایست در زمینه یاد شده، اطلاع کافی داشت.
پس با رویکرد دوم و دشمن شناسی نیز ضرورت طرح مباحث مهدویت روشن می گردد و ما با این رویکرد هم متوجه می شویم که چه نیازی به مطالعه و تحقیق در این حوزه داریم.
منبع:مرکز جهانی حضرت ولی عصر(عج الله تعالی فرجه شریف)
بازدیدها: 54