رجعت به معناي رجوع افراد به دنيا در موارد متعددي در قرآن آمده است، که به برخي از آن ها اشاره مي کنيم:
1- خداوند متعال مي فرمايد: ( ألم تر الي الذين خرجوا من ديارهم و هم ألوف حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم أحياهم ) ؛(1) «آيا نديديد کساني را که از ترس مرگ از ديار خود بيرون رفتند که هزاران تن بودند، خدا فرمود : بميريد؛ همه مردند ، سپس آنان را زنده کرد».
در تفاسير آمده است: آنان هفتاد هزار خانوار بودند. هر سال در ميان آنان مرض طاعون مي آمد، اغنيا به جهت ثروتشان از آن شهر بيرون مي رفتند و فقيران به دليل ضعف و ناتواني بيرون نمي رفتند. از همين رو اغنيا را طاعون نمي گرفت و تنها فقيران بودند که به اين مرض مبتلا مي شدند. ضعيفان مي گفتند: اگر ما نيز با اغنيا خارج مي شديم به اين مرض مبتلا نمي گشتيم. هم چنين اغنيا مي گفتند: اگر ما نيز در شهر مي مانديم به اين مرض مبتلا مي شديم. لذا قرار گذاشتند که قبل از آمدن طاعون همگي از آن ديار خارج شوند قبل از وارد شدن طاعون همه از ديار خارج شده و در کنار شط دريايي فرود آمدند. آنان به محض آن که اثاث خود را بر زمين نهادند خداوند متعال جانشان را گرفت، و مدتي به اين حالت بودند تا اين که يکي از انبياي بني اسرائيل به نام «حزقيل» بر آنان گذر نمود، و با مشاهده ي اين حال عرض کرد: خدايا! اگر ممکن است آنان را زنده گردان تا شهرهايت را آباد، و فرزنداني متولد سازند و که با عابدان تو را عبادت کنند. خداوند به او وحي فرستاد: آيا دوست داري که آنان را زنده کنم؟ عرض کرد: آري. خداوند آنان را زنده کرد و بعد از مدتي نيز به مرگ هاي طبيعي از دنيا رفتند. (2)
2- خداوند متعال مي فرمايد: « فقلنا اضربوه ببعضها و کذلک يحي الله الموتي و يريکم آيانه لعلکم تعقلون ».(3) «پس دستور داديم که پاره اي از اعضاي آن گاو را بر بدن کشته زنيد تا ببينيد که اين گونه خداوند مردگان را زنده خواهد فرمود و قدرت کامل خويش را آشکار خواهد ساخت شايد شما به خرد درآييد.»
مفسران نقل مي کنند: مردي از بني اسرائيل يکي از نزديکانش را کشت تا ارث تا او را صاحب شود. يهود ميل داشتند که قاتلش را بيابند؛ خداوند متعال به آنان امر نمود که گاوي ذبح کنند و قسمتي از بدنش را به بدن مقتول زنند تا زنده گردد و از قاتل خبر دهد.
بعد از جدال و نزاع فراوان گاو مورد نظر را پيدا کرده و آن را ذبح نمودند و برخي از اعضاي گاو را به بدن مقتول زدند، او را زنده يافتند، و با سؤال از او به قاتل پي بردند .(4)
3- خداوند متعال مي فرمايد: ( و إذ قلتم يا موسي لن نؤمن لک حتي نري الله جهره فأخذتکم الصاعقه و أنتم تنظرون – ثم يبعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون )؛(5) « به ياد آريد وقتي که گفتيد: اي موسي ما به تو نمي آوريم، مگر آن که خدا را آشکار ببينيم، پس صاعقه ي سوزان بر شما فرود آمد و آن را به چشم خود مشاهده کرديد. سپس شما را بعد از مرگ برانگيختيم باشد که خدا را شکر گزاريد ».
آيه، مربوط به گروهي از تابعين حضرت موسي عليه السلام است که از او درخواست ديدن خداوند را نمودند، که اين خواسته سبب نزول عذاب و مرگ آنان شد، ولي باز خداوند آنان را زنده نمود. (6)
4- خداوند متعال مي فرمايد: ( أو کالذي مر علي قريه و هي خاويه علي عروشها قال أني يحيي هذه الله بعد موتها فأماته الله مائه عام ثم بعثه )؛ (7)
« يا به مانند آن که به دهکده اي گذر کرد که خراب و ويران شده بود، گفت: به حيرتم که خداوند چگونه اين مردگان را دوباره زنده خواهد کرد، پس خداوند او را صد سال ميراند و سپس زنده اش کرد ».
اکثر مفسران چنين نقل مي کنند و که يکي از انبياي الهي در سفري بر دهکده اي گذر کرد و که مرگ بر تمام اهالي آن سايه افکنده بود؛ با ايماني که به قدرت مطلق خداوند ايمان داشت، در دلش سؤال نمود: کيست که اين مردگان را بعد از توقف طولاني مبعوث گرداند؟ در آن هنگام خداوند جانش را گرفت و بعد از صد سال که اجزاي جسدش پراکنده شده بود، برانگيزانيد، و نيز کيفيت حشر دابه اش را به او نشان داد تا اين که در عمل، حشر و نشر را ببيند و به معاد اطمينان قلب حاصل کند. (8)
5 – خداوند از حضرت عيسي عليه السلام حکايت مي کندکه فرمود: ( وأحي الموتي بإذن الله )؛(9) « من مرده را زنده مي کنم به اذن خداوند ».
سيوطي نقل مي کند: عيسي عليه السلام دوستش عارز را زنده نمود. و نيز حيات را به فرزند پيرز ني بازگرداند. و نيز دختري را زنده کرد. هر سه بعد از زنده شدن در قيد حيات بودند و فرزنداني نيز از خود به يادگار گذاشتند. (10)
طبري مي گويد: « حضرت عيسي عليه السلام مردگان را با دعايش زنده مي کرد و خداوند نيز استجابت مي نمود ». (11)
6- خداوند متعال مي فرمايد: ( و يوم نحشر من کل أمه فوجا ممن يکذب بآياتنا فهم يوزعون )؛ (12) « و اي رسول ! يادآور روزي را که از هر قومي يک دسته را که تکذيب مي کنند و برانگيزيم و آنان را بازداشت خواهند شد ».
در آيه ي شريفه قرايني هست که مي تواند شاهد حمل آيه بر رجعت باشد نه قيامت:
الف ) کلمه ي ( من کل امه ) ؛ از هر امتي. و ما مي دانيم که معاد مربوط به همه بشر و امت ها است.
ب ) کلمه ي ( فوجا )؛ دسته اي. زيرا استغراق با نکره بودن کلمه سازگاري ندارد.
7- خداوند متعال مي فرمايد: ( قالوا ربنا أمتنا اثنتين و أحييتنا اثنتين فاعترفنا بذنوبنا فهل الي خروج من سبيل )؛ (13) «در آن حال کافران گويند: پروردگارا تو ما را دوبار ميراندي و باز زنده کردي تا به گناهان خود اعتراف کرديم. آيا اينک ما را راهي است که از اين عذاب دوزخ باز آييم؟»
درکيفيت استدلال به اين آيه درباره ي رجعت گفته شده که اماته ، عبارت است از: سلب حيات از موجود داراي حيات و اين به تنهايي با رجعت سازگاري دارد.
وقوع حوادث امت هاي پيشين در اين امت
در رواياتي که شيعه و اهل سنت آن را نقل کرده اند، مشاهده مي کنيم که پيامبر اکرم صلي الله و عليه و آله خبر از وقوع حوادثي ميدهد که امت هاي پيشيين نيز رخ داده است که در صحيح بخاري از ابوسعيد خدري از پيامبر اکرم صلي الله و عليه و آله روايت شده که فرمود: « لتتبعن سنن من کان قبلکم شبرا و بشبر، و ذراعا بذارع » (14)؛ « به طور حتم شما از سنت هاي کساني که پيش از شما بوده اند پيروي خواهيد کرد. وجب به وجب و ذراع به ذراع ».
هم چنين شيخ صدوق رحمه الله از پيامبر اکرم صلي الله و عليه و آله روايت کرده که فرمود: « کل ما کان في الأمم السالفه فانه يکون في هذه الأمه مثله، حذوا النعل بالنعل، و القذه بالقذه ». (15) « هر آنچه در امت هاي پيشين بده همانند آن در اين امت نيز خواهد بود و بدون کم و زياد ».
بديهي است، رجعت از حوداث مهمي است که در تا ريخ امت هاي پيشين رخ داده است؛ چنان که قرآن کريم درباره ي قوم يهود و بني اسرائيل مواردي را ذکر نموده است، لذا به مقتضاي حديث نبوي مزبور، رجعت در امت اسلامي نيز واقع خواهد شد. امام رضا عليه السلام در پاسخ سؤال مأمون عباسي درباره ي رجعت، به حديث نبوي مزبور استدلال کرده است. (16)
هیات رزمندگان اسلام
پي نوشت :
1- سوره بقره ، آيه 243.
2- دارالمنثور ، ج 1 ، ص 311 ؛ جامع البيان ، ج 2 ، 797 ؛ کشاف ، ج1 ، ص 286.
3-سوره بقره ، آيه 73.
4- ثعلبي ، قصص الانبياء ، ص 204 و 207 ؛ درالمنثور ، ج 1 ، ص 79 ؛ جامع البيان ، ج 1 ، ص 509.
5- سوره بقره ، آيات 55 و 56.
6- کشاف ، ج 1 ، ص 27 ؛ جامع البيان ، ج 1 ، ص 415 ؛ دالمنثور ، ج 1 ، ص 70 و …
7- سوره بقره ، آيه 259 .
8- کشاف ، ج1 ، ص 295 ؛ المنثور ، ج 1 ، ص 331 ؛ جامع البيان ، ج 3 ، ص 40 .
9- سوره آل عمران ، آيه 49.
10- تفسير الجلالين ، ج 1 ، ص 73 .
11- جامع البيان ، ج 3 ، ص 375 .
12- سوره نمل ، آيه 83 .
13- سوره غافر ، آيه ي 11 .
14- صحيح بخاري ، ج 9 ، ص 112 ؛ کتاب الاعتصام بقول النبي صلي الله و عليه و آله .
15- کمال الدين ، ص 576 .
16- بحار الانوار ، ج 53 ، ص 59 ، ح 45.
منبع: کتاب غيبت کبري
بازدیدها: 163