«بسم الله الرحمن الرحیم»
چون شب اول که شب هشتم این محفل نورانی است، معمولا رسم این است که به نام نامی حضرت علی اکبر(علیه السلام) نام گذاری شده است، با عنایت خدا جملاتی راجع به شان جوانی، برکات جوانی و ظرفیتی که خدا برای این مقطع عمر قرار داده است در این محضر نورانی به جوان های عزیزی که اکثریت شرکت کنندگان این مجلس هستند تقدیم می داریم.
خداوند متعال برای حضرت ابراهیم (علیه السلام) مناسبی را در قرآن مطرح فرموده است و ابراهیم(علیه السلام) را جزء الگوها حتی برای امت اسلامی در سوره ی مجادله بیان فرموده است.
خصوصیت اولی که حضرت ابراهیم (علیه السلام) دارد و در دوره ی جوانی حضرت ابراهیم(علیه السلام) این ماموریت اجرا شده است، در سوره ی مبارکه ی انبیاء آن را بیان فرموده است. آن بت شکنی حضرت ابراهیم(علیه السلام) بود، گفتند: «مَنْ فَعَلَ هَذَا بِآلِهَتِنَا» در جواب نمرود گفته شد که «فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيم» یک جوانی این کار را کرده است که به او ابراهیم گفته می شود.
حضرت ابراهیم(علیه السلام) تبر برداشت، با اینکه فضای عالم با ظلمت شکر مملو بود، خفقان استبداد نمرودی نفس ها را خاموش کرده بود یک تنه از یک فرصت بسیار مناسب استفاده کرد و رفت وارد بت خانه شد، همه ی بت ها را فرو ریخت و درهم شکست و تبر را گذاشت روی دوش بت بزرگ؛ وقتی گفتند چه کسی این کار را کرده است؟ معلوم شد یک جوانی این کار را کرده است. قرآن کلماتش با محاسبات ریاضی و فوق ریاضی است، چرا «فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيم» یک جوانی که ابراهیم نامیده شد این قهرمانی را او اجرا کرده است. وقتی حضرت ابراهیم(علیه السلام) را احضار کردند گفتند چرا این کار را کرده ای؟ فرمود «بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُم» چرا به من نسبت می دهید؟! آن بت بزرگ، تبر روی دوش آن است، اگر می تواند حرف بزند از او بپرسید. اینجا بود که حضرت ابراهیم (علیه السلام) هم بت های آن ها را شکست و هم در یک مرحله ی امری، در یک تهاجم فرهنگی بسیار پر حجم فرمود: «أُفٍّ لَّكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ».
این ایران ما، این بت های منطقه، چه کسی بود که دنبال ابراهیم (علیه السلام) حرکت کرد و به امریکا تاخت، امریکا را تحقیر کرد، قدرت های بزرگ را استصغار کرد، استکثار توبیخ کرد، قدرت ایمان را به صحنه آورد، اسلام را در صحنه ی جهاد و مبارزه علیه بت ها، تبرها را به دست جوان ها داد، بعد هم به این نوچه ها گفت «أُفٍّ لَکُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّه».
حضرت امام حسین(علیه السلام) فرزند ابراهیم(علیه السلام) است و نهضت ها و مبارزات همه زیر پرچم ابراهیم خلیل است. آن کسی که بت بزرگ را در یک آزمون عملی در میان مردم خوارش می کند و نشان می دهد که آن نه سخنی بلد است بگوید و نه کاری از او ساخته است و همه ی شماها راه باطل می روید، کسانی را مهم می دانید که واقعا مهم نیست اثری و نقشی از این ها ساخته نیست. این آغاز حرکت حضرت ابراهیم (علیه السلام) است. کسی که بت شکن باشد، کسی که تکیه گاه او قدرت لایزال خدا باشد، کسی که از خدا بترسد از هیچ کسی نمی ترسد و همه کس از او می ترسند، برای او آتش روشن کردند ولی وقتی به درون آتش افتاد، زمین و زمان و ملائکه می نالیدند و نگران ابراهیم(علیه السلام) بودند، ابراهیم (علیه السلام) در نهایت آرامش بود، نه از جبرئیل کمک خواست و نگاهش به احدی در عالم نبود، وقتی در درون آتش، آتش بر او به فرمان خدا که فرمان صریح اعلان کرد « قُلْنا يا نارُ كُونِى بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيم». نمرود که از آن بالا تماشا می کرد این آتش وسیع سوزان را می دید، ابراهیم(علیه السلام) را در میان این آتش سالم و خندان مشاهده می کرد، بی اختیار گفت «مَنِ اتَّخَذَ إِلَهاً فَلْیَتَّخِذْ مِثْلَ إِلَهِ إِبْرَاهِیمَ» اگر کسی دنبال این است که معبودی را انتخاب کند، برود الهی را مثل اله ابراهیم(علیه السلام) را انتخاب کند.
این انقلاب ما، این پرچم دار انقلاب ما به آن قدرتی که ابراهیم(علیه السلام) به آن قدرت تکیه کرده بود تکیه کرده است، لذا هم آن پرچم دار می گفت امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند و هم این پرچمدار امریکا را عهد شکن، خلافکار معرفی می کند، همیشه توبیخ می کند، همیشه تحقیر می کند، همیشه بنا دارد بر اینکه این بت بی جانی که آدم برفی است، این ضُعَفا و این ایمان ضعیف ها آن را بزرگ کردند، این ها بزرگ نیستند، کاری از این ها ساخته نیست.
ابراهیمی که در دوره ی جوانی اش جبه ای است، مبارز است، رزمنده است، شجاع است، نترس است، به استقبال آتش سوزان می رود، این در پایان باید در مورد او گفته شود «وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنین» باید در حق او گفته شود «وَ إِذِ ابْتَلی إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً» شایسته است که در حق او، خدای او بگوید «وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهیمَ خَلیلاً» هم مقام خُلَت، هم مقام امامت، هم مقام نبوت و هم خدا یک ویژگی از این ابراهیم(علیه السلام) برای ما به عنوان درِ رحمت گشوده است و نشان داده است «ان ابراهیم لاواح حلیم» ابراهیم(علیه السلام) آه سوزان داشت، ابراهیم(علیه السلام) سیم دلش وصل بود، ابراهیم(علیه السلام) دائما در محضر او اهل ابتهال و تضرّع بود، آن باطن، این ظاهر مقتدرانه را همراه خواهد داشت.
از ابراهیم(علیه السلام) مطالب دیگری است ولی آنچه که مبداء حرکت ابراهیمی بود و او را به مقام خٌلَّت و مقامات عالی و نهایتا «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً» بود، امام باید بت شکن باشد، اگر مردم ایران همانند حضرت ابراهیم(علیه السلام)، به تأسّی از حضرت ابراهیم(علیه السلام) «رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّهَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً»، اگر دنبال امامت جهانیان هستید باید اینگونه باشیم از بت های زمانمان نه تنها نحراسیم، حالت انفعالی نداشته باشیم، در تمام قراردادهایمان، مذاکرات، ما دست برتر داشته باشیم، ما حالت تهاجم داشته باشیم، امروز امریکا و قدرت های بزرگ با ما جنگ اقتصادی دارند، که رهبر عزیز انقلاب مسئله ی اقتصاد مقاومتی را به عنوان سنگر صیانت و حفاظت این کشور روی آن تاکید دارند، با ما جنگ فرهنگی دارند، با شبکه های مجازی، با ماهواره ها، با نفوذی ها، با افراد سست عنصری که نفوذی های دشمن هستند و فرهنگ فساد را ترویج می دهند اما با این حال شما می بینید ما دست برتر داریم. این جمعی که در اینجا هستند یک قطره از دریای عاشقانی هستند که دلشان در این حسینیه است. تبریز رفته بودم، یکی از شهدای مدافع حرم را یکی دو روز بعد از جریان تشییعش بود، ما به خانواده اش رفتیم سر بزنیم، مادر آن خانواده که همسرش هم از رزمندگان بود و در حال بیماری صعب العلاج بود، این بانوی بزرگوار به ما می گفت دار و ندارمان فدای رهبرمان است، او بر ما ولایت دارد، همه ی امور ما در اختیار او است، اما نکته ای به من گفت که من برسانم، گفت این فرزند ما با اخوی اش در جبهه ی سوریه بودند، او که شهید شده است این فرزند دوم ما را دیگر نمی برند، این چه بخشنامه ای است، این چه راهی است که اگر کسی برادرش شهید شد خودش از شهادت محروم باشد و سنگر خالی او خالی بماند! با عمق جانش داوطلب بود یک قربانی داده است فرزند دومش هم برود جای او را پر کند و دعا می کرد که خدا همسرم را شفا بدهد که بار دیگر او هم برود و سینه سپر کند، این پیروزی ما است، این اقتدار ما است، این حرکت جهانی ما است، ما مرزها را درنوردیدیم، ما این جوان های عزیزی که در دانشگاه ها با آن ها مواجه هستیم چه صفای حسینی دارند، چه صفای ولایی دارند، چه پروانه های صادقی دور پرچم ولایت هستند و همه ی وجودشان را آماده کردند تا رهبر عزیزمان هر فرمانی بدهد به پای فرمان او جان می دهند و منتظر ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هستند.
وجود نازنین پیامبر خدا فرمودند «أوصیکُمْ بِالشُّبّانِ خَیْراً فَاِنَّهُمْ اَرَقُّ اَفـْئِدَهً»، خیلی عجیب است، این رقت قلب چه نعمتی است، این گریه چه روزنه ی امیدی است، چه چشمه ی مطهری است. پیامبر اکرم فرمودند من در مورد جوان ها به شما توصیه ی خیر می کنم، زیرا که آن ها قلب رقیقی دارند، خدا نکند کسی مبتلا به حرام خواری باشد، مبتلا به بیت المال خواری باشد، مبتلا به بی رحمی در مورد مردم باشد. در روایت دارد خدای متعال هیچ کسی را «مَا ضُرِبَ عَبْدٌ بِعُقُوبَهٍ أَعْظَمَ مِنْ قَسْوَهِ الْقَلْبِ» خدا هیچ بنده ای را با هیچ تازیانه ای سخت تر از قساوت قلب نزده است و قساوت قلب مربوط به گناه است، فرمود که « جُمُودُ الْعَیْنِ قَسْوَهُ الْقَلْبِ مِنْ جَفْوَهِ الْعُیُونِ وَ جَفْوَهُ الْعُیُونِ مِنْ کَثْرَهِ الذُّنُوبِ».
روایت دیگری: فرمود «أَرَی الشَّابَّ مِنْکُمْ إِلَّا غَادِیاً فِی حَالَیْن» نبینم در جامعه ی اسلامی جوان ها را مگر در یکی از دو حال باشند «إِمَّا عَالِماً أَوْ مُتَعَلِّماً» یا باید دانشمند باشند، اندیشمند باشند، فرهیخته باشند، فرزانه باشند یا باید دانشجو باشند، عاشق علم باشند، تشنه ی دانش باشند «فَإِنْ لَمْ يَفْعَلْ فَرَّطَ» اگر نه اندیشمند و دانشمند و فرهیخته بود و نه عطش علم داشت، وقت گذرانی می کرد، این کوتاهی کرده است، و کسی که در عمرش گرفتار تفریط شده باشد عمرش را ضایع کرده است، و اگر تضییع عمر کند گنهکار می شود، و کسی که اهل گناه باشد او در آتش ساکن خواهد شد.
در روایت فرمود که «أَصْحَابُ الْمَهْدِیِّ شَبَاب» یاران حضرت مهدی جوان ها هستند. جوان ها حیف شما نیست نتوانید زمینه سازی کنید آقاجانتان تشریف بیاورند. الحمدالله در وفای به ولایت تا کنون قدم راسخی داشتید ولی متن مردم خوب باشند کافی نیست، متن جوان های ما رقیق القلب باشند کافی نیست، ما مدیران صالح لازم داریم، مدیران در تراز حکومت جهانی حضرت حجت می خواهیم و این را باید دانشگاه های ما، حوزه های ما کمر ببندند، مدیر سازی کنند، کادر سازی کنند، ما داریم چه می کنیم! ما سر سفره ی غرب نشسته ایم، هنوز نه آموزش و پرورشمان را متحول کردیم و نه دانشگاه هایمان، این راهی که ما می رویم این راه ما را به امام زمان نمی رساند، راه رسیدن به امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) جان فشانی است، باید صحنه ی دانشگاه ما، صحنه ی مسابقه ی در رفتن به جبهه ها باشد، نه فقط در جبهه ی نظامی، در جبهه ی اقتصادی امروز اقتصاد مقاومتی شهید همت میدان مقاومت اقتصادی را لازم دارد، شهید باکری در این سنگر را لازم دارد، شهید صیاد شیرازی در این میدان را لازم دارد، در عرصه ی فرهنگی ما به حمدالله مسجدهای دانشگاه های ما پر است و بنده دلگرم و مفخر هستم که با این جوان ها مانوس هستم، این شب ها در دانشگاه شریف صفا می کنیم با جمع عظیم و خیل عظیم جوان هایی که آنجا حضور دارند ولی این همه نیست، ما باید فرهنگی، ما باید معنویتی در خور آن جوانی که پیامبر خدا با او نماز می خوانند بر می گردند نگاه می کنند می بینند چهره ی برافروخته، یک انسان دل شده، جوانی که حالش با دیگران فرق دارد، می فرمایند « کَیْفَ أَصْبَحْتَ » حالت چطور است؟ عرضه می دارد « أَصْبَحْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مُوقِناً » یا رسول الله خدا به من تفضل کرده است من در رتبه ی یقین قرار گرفته ام، فرمودند عجب ادعای بزرگی است، علامت یقین شما چه است؟ عرض کرد همین قدر بس که شب ها خوابم نمی برد،
خواب هرگز نکند آنکه دلش بیدار است ما شبی صبح نکردیم به بیداری دل
«کَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یُحِبُّنِی» دروغ گفتند آن هایی که فکر کردند عاشق من هستند «وَ إِذَا جَنَّهُ اللَّیْلُ نَامَ عَنِّی» ما عاشق می خواهیم. « قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی » عالم می خواهیم ولی عالمی که عاشق نباشد به درد جامعه نمی خورد، عالمی می خواهیم که از خود گذشته باشد، از مقام بگذرد، از موقعیت های طلب قدرت خودش را کنار بکشد، خودش را فدا کند، نه اینکه همه چیز را فدای خودش کند، ما عاشق می خواهیم، آن وقت دلیل بر اینکه این عشقش صادقانه بود، وقتی وجود نازنین پیامبر جواب او را شنید عرضه داشت یا رسول الله من معذّبین در جهنم را گویا دارم می بینم و زفیر و شهیق جهنم در گوشم شنیده می شود، اهل بهشت را در بهشت متنعّم می بینم و اگر شما اجازه بدهید به شما عرض می کنم، در محضر شما جهنمیان چه کسانی هستند و بهشتی ها کدام هستند، وجود نازنین پیامبر نه تنها این را انکار نفرمودند، فرمودند « هَذَا عَبْدٌ نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ بِالْإِیمَانِ » این بنده ای است که خدا دلش را با چراغ ایمان روشن کرده است. ما اگر به اینجا رسیدیم امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تشریف می آورند. آقای ما کسی را می خواهد که در تَعَبُّد، تَعَبُّد اسماعیلی جوان را داشته باشد که شب جوان است، شب علی اکبر(علیه السلام) است، وقتی به او بگویند « إِنِّی أَری فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ » فتوا ندهد، تحلیل در برابر نظر رهبری نداشته باشد، تسلیم محض ولایت باشد، بداند نِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَکُمْ » شعار نباشد، شعور باشد، بداند ولایت از بالا مُلهم است، مورد تایید است، این عالم صاحب دارد، این سنگر مالک دارد، اگر پستی را به کسی واگذار کردند هوای او را دارند « إِنَّا غَیْرُ مُهْمِلِینَ لِمُرَاعَاتِکُمْ وَ لَا نَاسِینَ لِذِکْرِکُمْ».
این حارثه بن مالک جوان وقتی این مدال را از پیامبر(صلی الله علیه و آله) گرفت « هَذَا عَبْدٌ نَوَّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ بِالْإِیمَانِ» اینجا بود عرضه داشت یا رسول الله من هم یک آرزو دارم، من هم یک خواهش دارم، حضرت فرمودند بگو، عرض کرد دعا کنید من هم شهید شوم، من از شما این را می خواهم، حضرت رسول هم مضایقه نکردند. آقا، نایب امام زمان، ما باید بوی حضرت را از شما استشمام کنیم، شما هم همین دعا را در حق ما داشته باشید، گرچه ما لیاقتش را نداریم، آن کسی لیاقت شهادت دارد که شب ها دیگر نمی تواند خوابش ببرد، او جهاد اکبر پشت سر گذاشته است، حالا جهاد اصغر را دارد تعقیب می کند، بعضی از ماها در جهاد اصغر فی الجمله حضور داریم، ولی جهاد اکبر که جهاد با گناه است، جهاد با رذایل اخلاقی است و از همه ی این ها خودشویی است، خودمان را بشوییم بگذاریم کنار، خود ما مانع هستیم، خود ما حجاب هستیم، اگر خودمان را برداریم، جلوه ی خدا است، نور خدا است، « اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ »، این حالت در جوان های دل شده، در جوان های به خدا وصل شده، در حدی است که تحمل مشکلات دنیا و حفظ عزت ایمانی برای آن ها امری عادی است، لذا یوسف جوان که یکی از الگوهای مدیریتی ما است، این نقشه ی راه برای یوسف است، اینکه هم دوران قحطی را دید، هم دوران فراخی را دید، هم برنامه های آینده را سنجید. این سوره ی یوسف سوره ی مسئولین ما است، بخوانند و درس بگیرند، سوره ی تحمل است، سوره ی عفو است، سوره ی ایثار است، سوره ی ولایت است، سوره ی انتظار است، سوره ی عشق به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است « اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَ أَخیهِ وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ ». ما را از تحریم نترسانید، ما را از محدودیت نترسانید، ما قرآن داریم، قرآن سوره ی یوسف دارد، یوسف ما گفته است « رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنی إِلَیْهِ » ما زندان را، ما سختی را، ما محدودیت را تحمل می کنیم ولی تهاجم فرهنگی را تحمل نمی کنیم، فساد را تحمل نمی کنیم، اکل مال به باطل را تحمل نمی کنیم، اینطور اجحاف ها و ظلم ها را تحمل نمی کنیم « رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنی إِلَیْهِ » این ها را قرآن کریم بیان کرده است.
جوان های دیگری هم در قرآن مطرح هستند، همه ی این ها تابلو هایی هستند خدا برای ما که منتظر هستیم، امید عالم برسد، آنکه همه خوبان هرچه دارند او تنهایی دارد، او بیاید ما دور او نفس بکشیم، به آن مرحله ای از کمال برسیم که تمام انبیاء منتظر آن روز بودند، اگر ما آن را بخواهیم باید یک مقداری به این الگوها و تابلوها بیشتر دل بدهیم، خودمان را منطبق با آن ها بکنیم، اما در میان کسانی که عاشق هستند، عالم هستند، عارف هستند، هیچ کسی به کربلایی ها نمی رسد، هم خود سیدالشهدا، خامس آل عبا است، امام حسین(علیه السلام) را ما در دعای وارث همه ی انبیاء می بینیم، همه ی اوصیا و انبیاء می بینیم، امام حسین(علیه السلام) یک نفر نیست، امام حسین(علیه السلام) همه ی پیغمبران است، همه ی اولیای الهی است، همه ی قدسیان عالم در وجود امام حسین(علیه السلام) خلاصه شده است، هم از امام باقر(علیه السلام) سوال کردند، هم خود حضرت سیدالشهدا وقتی به زیب (سلام الله علیها) فرمودند خواهرم جدم بهتر از من بود، بابام بهتر از من بود، برادرم بهتر از من بود، داغ مادرم و همه ی آن ها را دیدی صبر کردی، باید برای من هم صبر کنی، آن جا حضرت زینب(سلام الله علیها) که عالمه ی غیر معلمه بود یک نکته ای گفت، آخه امام حسین(علیه السلام) خامس است یعنی خاتم است، هر چه آن ها دارند به این دادند، همه آن ها را یک جا در خودش خلاصه کرده است، عرضه داشت یا اباعبدالله همه ی این ها را از دست دادم دلم خوش بود حسین دارم، اما الان باید بگویم «الْیَوْمَ مَاتَ جَدِّی رَسُولُ اللَّهِ» من تنها شما را از دست نمی دهم، با رفتن شما من همه را از دست دادم، من همه کسم را از دست دادم. جوان های کربلا همه بوی امام حسین(علیه السلام) می دادند، این ها هیچ کدامشان شخص نبودند، همه شخصیت هستند، همه قانون زندگی هستند، همه سبک زندگی هستند، همه جریان عشق هستند، جریان زندگی عزتمندانه و شرافتمندانه هستند، هیچ کدامشان شخص نیستند، محدود در زمان نیستند، محبوس در مکان نیستند، این ها آفتاب عالم تاب تاریخ هستند، زوایای دل ها را روشن می کنند، همان کسی که می گوید « أَحْلَی مِنَ الْعَسَل» هم آن کسی که در قنداقه است، در گهواره است، وقتی هل من ناصر پدر را می شنود، با زبان بی زبانی می گوید بابا من را جای نگذاری، من هم می توانم با خون گلوی خودم کمک کنم، همش با اسلحه نیست، ما اهل تحمل هستیم، ما اهل خون دادن هستیم، اهل نثار و ایثار هستیم، هم آن و هم حضرت علی اکبر، آن ویژگی که در علی اکبر است، همان ویژگی است که در امام حسین (علیه السلام) است. علی اکبر جزء نبود کل بود، لذا مصیبت حضرت علی اکبر از اعظم مصیبت ها است، حضرت زینب(سلام الله علیها) پرده نشین بود، راوی می گوید همسایه ی علی(علیه السلام) بودم، چهار سال همسایه ی دیوار به دیوار علی(علیه السلام) بودم یک بار قد و بالای زینب(سلام الله علیها) را ندیده بودم، از مدینه تا کربلا یک جا نشد بخواهد پرده ی کجاوه را کنار بزند پیاده شود، این جوان ها، این مهربان ها، این غیور مردان، این محرم ها، دور زینب (سلام الله علیها) را نگیرند، اما اولین باری که راوی می گوید یک خانم بلند بالا از خیمه بیرون زد، آن طور که خورشید طلوع می کند از خیمه طلوع کرد اما حالت عجیبی داشت، دو دستش را روی سرش گذاشت می گفت «یَا أُخَیَّاهْ وَ ابْنَ أُخَیَّاهْ» وای برادرم وای پسر برادرم. این گرگ های درنده تماشا می کردند چه بسا می خندیدند به این حالت زینب(سلام الله علیها) می گویند اگر حضرت زینب(سلام الله علیها) نیامده بود آمد کنار جنازه ی علی اکبر خودش را روی جنازه انداخت، اباعبدالله (علیه السلام) او را بلند کرد « ارجعی إِلَی الْفُسْطَاطِ » خواهرم به خیمه برگرد، حالت خود امام حسین(علیه السلام) هم عجیب است « لَقد اِستَرحتَ مِن هَمَّ الدنیا و غَمَّها و بَقِیَ ابوکَ فَریداً وحیداً» پسرم رفتی تو راحت شدی، اما پدرت را تنها گذاشتی، چر گفت تنها گذاشتی؟! هنوز اباالفضل (علیه السلام) را داشت، قاسم را داشت، چرا گفت « بَقِیَ ابوکَ فَریداً وحیداً »؟ زیرا او اشبه الناس به رسول الله این بود، این بوی پیامبر(صلی الله علیه و آله) داشت، او برای اباعبدالله(علیه السلام) همه چیز بود، این بود قانون عشق، این بود قانون شیدایی، این بود که فرمود « بَقِیَ ابوکَ فَریداً وحیداً».
«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّهَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»
بازدیدها: 405