آیا آیات غدیر در قرآن از سوی اهل سنت جا به جا شد؟!

خانه / مطالب و رویدادها / آیا آیات غدیر در قرآن از سوی اهل سنت جا به جا شد؟!

این‌که معاندین خلافت و وصایت امیرالمؤمنین‏(علیه السلام)، به منظور اختفاى امر ولایت ایشان، اقدام به دست اندازى کرده و جابجایی‌هایى را در متن آیات صورت داده باشند

در برخورد با فقره «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا»؛[1] دو فرض اساسى را پیش روى خود داریم:
الف. بخش مورد نظر که درباره ولایت امیرالمؤمنین على‏(علیه السلام) است، جمله‌اى معترضه می‌باشد که با صدر و ذیل خود از لحاظ مفهومى، متباین است.
ب. هر چند که قسمت مذکور از لحاظ ظاهرى با پیش از خود و فرازهاى بعد مخالف است، اما با کمى دقت می‌توان ارتباط میان آن و آیات بعد را درک کرد.
توضیح فرض اوّل:
براى رسیدن به پاسخ صحیح، ناگزیریم تا تعارض مطرح شده را از حیث علل آن مورد بررسى قرار دهیم.
1. این‌که فقره فوق جمله‌اى معترضه باشد که با اراده الهى، از همان بدو نزول آیات سوره مائده، در میان آنها و همراه با آنها بوده است.
2. قسمت مورد نظر به خواست پیامبر(صلی الله علیه و اله و سلم)  و اذن صریح وى و توسط کاتبان وحى، از جایى دیگر به سوره مائده منتقل شده باشد.
3. این‌که معاندین خلافت و وصایت امیرالمؤمنین‏(علیه السلام)، به منظور اختفاى امر ولایت ایشان، اقدام به دست اندازى کرده و جابجایی‌هایى را در متن آیات صورت داده باشند.
چون از میان احتمالات سه‌گانه فوق، احتمال سوم با فرض سؤال تلاقى دارد بحث را از پاسخ بدان آغاز می‌کنیم:
حال این دخالت در امر وحى – بر فرض پذیرش آن – که از جانب اهل تسنن و به طور کلى معاندین خلافت صورت گرفته است؛ یا می‌باید در عصر رسول خدا و دوران ائمه‏(علیه السلام) انجام شده باشد و یا بعد از سال 329ق، پس از درگذشت آخرین نایب خاص امام – على بن محمد سمرى – محقق شده باشد. حساسیت خاص رسول اکرم(صلی الله علیه و اله و سلم) و علاقه شدید کاتبان وحى بر کتابت قرآن کریم و افزون بر همه کوشش فراوان حفاظ بر حفظ سینه به سینه قرآن، به طور قطع مانع از آن می‌شد که کسى در آن دوران در صدد جابه‌جایى و یا تحریف قرآن برآمده و موجب از هم پاشیدن نظام کتابت و حفظ مصحف شریف شود.
untitled-1
و اگر بگوییم که پراکندگى آیات شریف قرآن، در دوران غصب خلافت و اخفاى حق توسط آل امیه و بنى عباس صورت گرفته، به امر خلاف واقعى تن در داده‌ایم؛ زیرا:
اوّلاً: کتاب کریم در عصر پیامبر(صلی الله علیه و اله و سلم)  به رشته تحریر درآمده[2] و در همان دهه‌هاى نخست به مناطق مختلف ارسال شد[3] که موجبات دانش عموم مسلمین به آیات قرآنى را فراهم آورد. و این در حالى است که صحابه رسول اکرم بدون شک به متن و چینش آیات آشنا بودند. با در کنار هم قرار دادن موارد فوق، دیگر جایى براى اعمال نظر گروهى خاص در ترتیب و ترکیب آیه‌هاى مصحف شریف، باقى نماند.
ثانیاً: حضرت علی(علیه السلام) که در دوران حکومت عدل خویش – سال‌هاى 35 تا 40ق – هم توانایى سیاسى و هم امکانات لازم را براى جبران تحریف صورت گرفته داشتند؛ هرگز در این‌باره چیزى نفرموده و مردم را از عمل بدان نهى نفرمودند. بلکه فراتر از آن، در روایتى آمده است که ایشان قرآن‌هاى جمع ‏آورى شده، توسط عثمان را مورد تأیید قرار داده و می‌فرماید: «اگر من هم سرپرست امور بودم کارى را که عثمان کرده بود، می‌کردم».[4] افزون بر این روایت، حضرت علی(علیه السلام) در پاسخ به سؤال طلحه که آیا قرآن‌هاى جمع شده همان قرآن وحیانى است یا خیر؟ می‌فرماید: هرگاه به آن عمل کنید از آتش جهنم نجات یافته و به بهشت وارد خواهید شد؛ زیرا در همان حجت ما، حقوق ما و لزوم اطاعت از ما بیان شده است.[5]
پس از خلافت حضرت على‏(علیه السلام) و دوران ائمه معصومین(علیه السلام) نیز هیچ رد و یا نهیى درباره تسمک به قرآن کریم وارد نشده بلکه در قالب اخبارى چون ثواب قرائت، حفظ قرآن، رد احادیث بر آیات و… تأییدات فراوانى بر دست نخورده بودن آیات چه از لحاظ ترتیب و چه از حیث محتوا، به چشم می‌خورند.
اما این‌که بگوییم تحریف آیه ولایت، توسط معاندین و در برهه زمانى پس از غیبت صغرى، انجام شده؛ این نیز پذیرفتنى نیست؛ زیرا اوّلاً نسخه‌هاى خطى فراوانى منسوب به دوران پس از غیبت کبرى در دست است که حتى برخى از آنها به دست -ظاهراً – ائمه(علیه السلام) به نگارش درآمده است. و ثانیاً هیچ‌یک از علماى علوم قرآنى، حتى آنانى که تحریف در قرآن به نقص[6] را پذیرفته‌اند؛ تغییر متنى و ترتیبى در آیات قرآن را در این زمان نپذیرفته و در حجیت کامل قرآن‌هاى موجود، اتفاق نظر دارند.
توضیح فرض دوم:
حال نوبت به احتمال دوم می‌رسد؛ یعنى جابه‌جایى آیات توسط پیامبر(صلی الله علیه و اله و سلم) انجام شده باشد. هر چند که این فرض خارج از مورد سؤال است اما پاسخ بدان خالى از وجه نیست.
برخى از مفسرین بزرگ از تشیع، احتمال این‌که ترتیب آیات به پیامبر اسلام سپرده شده باشد را قوى دانسته و می‌گویند: واگذاری ترتیب آیات به امت هر چند قایلین زیادى دارد؛ اما ادلّه فراوانى برخلاف آن اقامه شده است. اوّل این‌که قرآن یک معجزه الهى است و معجزه، مجموعه‌اى است واحده به مثابه یک کل، که با زوال یک جزء، کلیت آن از بین رفته و آن مجموعه سازمان یافته از هم پاشیده می‌شود.
در کتب مفصل قرآنى، به اثبات رسیده است که یکى از جوانب اعجاز[7] قرآن کریم اسلوب نوشتارى آن است. پس واگذارى آن به امت یا حتى پیامبر(صلی الله علیه و اله و سلم) موجب می‌شود که دیگر کلام و فعل واحده حق تعالى نباشد، حال آن‌که نتیجه باطل است، فلذا مقدم که واگذارى ترتیب آیات به پیامبر(صلی الله علیه و اله و سلم)  است، نیز دور از ذهن به نظر می‌رسد و شاید باطل باشد. ادله دیگرى نیز در اثبات این مدعا آمده است که خواننده را به کتب[8] مطوّل در این‌باره ارجاع می‌دهیم.
تنها موردى که از احتمال «الف» باقى می‌ماند، فرض اوّل است. و آن این‌که تعارض موجود در آیه غدیر و آیات قبل و بعد از آن بنا به اراده الهى و در بدو نزول صورت گرفته و هیچ انسانى حتى پیامبر اسلام(صلی الله علیه و اله و سلم) در آن دخل و تصرفى نداشته است.
حال فلسفه این کار چه بوده؛ امرى است که حقیقت آن بر ما پوشیده است. البته در این راستا دلایلى استحسانى ارایه شده است که به یک نمونه از آنها اشاره می‌کنیم:
حضرت بارى تعالى، به همان دلیل که از القاب صریحه امام على(علیه السلام) در قرآن چیزى را به میان نیاورده، به همان دلیل یعنى جلوگیرى از تفرقه امت و دورى گرفتن از قرآن کریم، این فقره از آیه را در میان آیات الاحکام قرار داده تا موجب تحریک معاندین نشده و ایشان را از مقابله با قرآن کریم باز دارد. همان‌گونه که آدمى، اشیاء ذى قیمت و گرانبهاى خود را در میان چیزهایى پنهان می‌دارد که جلب توجه نکند.
آنچه گفته شد، در صورتى بود که تعارض میان آیه ولایت و دیگر فرازهاى آیات ابتدایى سوره مائده را پذیرفته باشیم.
اما احتمالى نیز وجود دارد، مبنى بر اتحاد مفهومى میان قسمت مورد نظر و آیات دیگر این سوره مبارکه. بدین صورت که از تدبر در آیات سوره مائده به روشنى به دست می‌آید که تأکید به سزایى بر عمل به عهد و پایبندى به پیمان‌ها در این سوره شده است. چه از عهدهاى خداوند با مردم گرفته و چه پیمان‌هاى میان مردم.
یکى از عهود الهى بر مردم که پایبندى بدان اکمال دین و اتمام نعمت را در پى دارد؛ پذیرفتن ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) به عنوان جانشین پیامبر(صلی الله علیه و اله و سلم) و خلیفه خدا بر زمین است. این پیمان جنبه دیگرى نیز دارد. چرا که ولایت تمام شئون زندگى انسان را در جوانب فردى و اجتماعى دربرمی‌گیرد. فلذا می‌تواند به عنوان بارزترین مصداق پیمان‌ها و مهم‌ترین بیعت الهى بر مردم مورد تأکید قرار گرفته و در جاى جاى دیگر پیمان‌ها بدان اشاره شود تا گذشت زمان موجب فراموشى و غفلت در آن نگردد. پس شاید بتوان گفت: «از این‌رو است که این فراز، در میان آیات احکام قرار گرفته است».
لازم است تا براى مطالعه بیشتر، درباره واقعه غدیر خم، آیات آن، تبریک صحابه و… به منابع ذیل مراجعه کنید:
1- مسند احمد ابن حنبل، ج 1، ص 84 – 370؛ ج 6، ص 401.
2- سنن ابن ماجه، ج 1، ص 55 – 60.
3- حاکم نیشابورى، المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 118 و 613.
4- علامه امینى، الغدیر، ج 1.
فهرست منابع و مآخذ:
1. جرجى زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهر کلام.
2. جواد على، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام.
3. شیخ ابوعبدالله زنجانى، تاریخ القرآن.
4. احمد ابن ابى یعقوب، تاریخ یعقوبى.
5. کامل ابن اثیر فى التاریخ.
6. سلیم ابن قیس هلالى، کتاب سلیم ابن قیس.
7. عبدالرحمن السیوطى، الاتقان فى علوم القرآن.
8. ترجمه محمد باقر موسوى همدانى، المیزان فى تفسیر القرآن.
9. سید ابوالفضل میر محمدى، تاریخ و علوم قرآن.

[1]. مائده، 3: «حرمت علیکم المیتة والدّم.. الیوم یأس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم واخشون الیوم أکملتُ لکم دینکم و أتممتُ علیکم نعمتى و رضیتُ لکم الإسلام دیناً…»؛ بر شما مردار و خون حرام شد… امروز]روزى است که[ آنان که کفر می‌ورزیدند از دین شما مأیوس شدند. پس هراسى از آنها نداشته باشید و از من بترسید. امروز دینتان را براى شما کامل و نعمتم را برایتان تمام کردم و بر این‌که اسلام دینتان باشد؛ راضى شدم.
[2]. یکى از خطوط نوشتارى عرب قبل از اسلام، خط نبطى بود که در طایفه انباط در شمال حجاز شهرت داشته که پس از گذشت زمان، خط نسخ از آن برگرفته و خطر مرسوم قرآن کریم شد. جواد على، المفصل فى تاریخ العرب قبل الاسلام، ص 153؛ زنجانى، شیخ ابوعبدالله، تاریخ القرآن، ص 48.
[3]. عثمان، پس از استنساخ از قرآن موجود در عصر خود، قرآن‌هایى را به شهرهاى کوفه، بصره، مدینه، مکه، شام، بحرین، مصر، یمن و الجزایر فرستاد. تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 158.
[4]. على بن اثیر، الکامل فى التاریخ، ج 3، ص 112.
[5]. هلالى، سلیم بن قیس، کتاب سلیم بن قیس، ص 312.
[6]. سیوطى، عبدالرحمن، الأتقان فى علوم القرآن، ج 1، ص 72.
[7]. میر محمدى، سید ابوالفضل، تاریخ و علوم قرآن، ص 197.
[8]. ر. ک: مناهل العرفان، ج 2، ص 309

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *