اثرات بی نظیر صحیفه سجادیه بر اهل سنت….
هیات: یکى از علماى بزرگ شیعه در ارتباط با صحیفه داستانى را براى من نقل کرد که شنیدنى است. ایشان مى فرمودند: در زمان مرجعیت آیت الله العظمى اصفهانى، با یکى از افراد اهل دل در ایام تبلیغ به بصره آمدیم و براى شیعیان بصره مدت زیادى معارف قرآن و اهل بیت علیهم السلام را بیان کردیم.
زمان تبلیغ که تمام شد، بلیط قطار گرفتیم که از بصره به بغداد بیاییم و از بغداد نیز با ماشین به نجف برویم. مى گفت: من سید بودم و رفیقم شیخ. وقتى در کوپه قطار مستقر شدیم، دیدیم پنج جوان با خانمى جوان وارد کوپه شدند. نشستیم. در همان مرحله اول براى ما معلوم شد که این خانم به هیچ کدام از این پنج نفر محرم نیست و از دوستان این هاست و همگى اهل گناه هستند و این خانم را براى عیش و نوش در اختیار دارند.
تا قطار حرکت کرد، این ها شروع به زدن و این خانم نیز در میان کوپه، شروع به رقصیدن و خواندن کرد. خیلى شلوغ بود و جایى نبود که ما جاى خود را عوض کنیم. در محاصره افتاده بودیم. مجلس نیز مجلس حرامى بود و نشستن ما هم حرام. نمى توانستیم پیاده شویم؛ چون تا ایستگاه بعدى فاصله زیادى بود.
مى گفت: من به این دوستم گفتم: توانش را دارى که امر به معروف و نهى از منکر کنى تا این ها آرام شوند؟ گفت: با چهره اى که این ها دارند و کارى که این ها مى کنند، من مى ترسم حرف بزنم.
گفتم: پس من وارد مبارزه مى شوم. گفت: آنها شش نفر هستند و اگر درگیرى به وجود بیاید، قطعاً شکست با توست و ممکن است زخمى یا کشته شوى. گفتم: نه، من از طریق درگیرى وارد کار نمى شوم.
آن وقتى که ایشان این داستان را براى من تعریف مى کرد، نزدیک به نود سال داشت و اکنون نیز زنده است و از صد گذشته است، اما در همان سن نودسالگى، صداى او خیلى دلربا و زیبا بود.
عمرش را در راه خدا، قرآن و اهل بیت علیهم السلام هزینه کرد و جداً از اولیاى خدا و شخصیتى با کرامت است.
ایشان مى گفت: گره بقچه ام را باز کردم و تنها کتابى که به بصره برده بودم، «صحیفه سجادیه» بود. صحیفه را باز کردم و دعاى مربوط به توبه امام زین العابدین علیه السلام را که بسیار فوق العاده است، شروع کردم با صدا خواندن.
آنها داشتند مى زدند و مى رقصیدند. کم کم آن خانم به صداى من توجه کرد.
صداى خوب، با حال، مؤثر، نافذ، البته صدایى که از جان، قلب، نفَس و گلوى پاک بیرون بیاید، قطعاً اثر دارد. مگر این که نیروى اثرگیرى طرف مقابل نابود شده باشد.
چه صدایى بالاتر، بهتر و پرقیمت تر از صداى خدا که صوت قرآن است و چه صدایى پاک تر از صداى انبیا، امامان و اولیاى خدا؟ ما نیز مى توانیم در حد خودمان، صدایى را در طول صداى آنها پیدا کنیم. صدایى که اگر زمینه اثرگیرى طرف مقابل نابود نشده باشد، اثر بگذارد.
گفت: در قطار، زن در حال رقص بود و آن پنج جوان نیز در حال کوبیدن به دایره و تمبک. من شروع کردم صحیفه سجادیه را خواندم. اول آن زن متوجه صداى من شد و کم کم از رقص افتاد و سر جایش نشست. بقچه اش را باز کرد و چادر خود را درآورد و روى سرش انداخت و خود را پوشاند. از گوشه هاى چشمش اشک ریخت و آن پنج نفر نیز آرام شدند.
تمام کوپه آرام شد. من سرم را بلند نکردم و صحیفه را ادامه دادم. داشتم براى خودم مى خواندم و گریه مى کردم. آن خانم آرام گریه مى کرد و این پنج نفر نیز مبهوت شده بودند.
تا قطار به ایستگاهى در شهر کوچکى رسید. ظاهراً این خانم و آن پنج نفر اهل آن شهر بودند. قطار که ایستاد، این ها گفتند: آقا سیّد! ما سنّى هستیم، تا به حال این دعا را نشنیده بودیم. این دعا را بزرگان ما ندارند، این دعا از چه کسى بود؟ این کتاب از کیست؟ به آنها گفتم: این کتاب پنجاه و چهار دعا دارد که از وجود مبارک امام زین العابدین پسر سیدالشهداء و نوه امیرالمؤمنین على بن ابى طالب علیهم السلام است.
گفتند: ما مى خواهیم پیاده شویم، آیا این کتاب را به ما مى دهید؟ گفت: من بازار گرمى کردم و گفتم: این کتاب براى من خیلى قیمت دارد و نمى توانم آن را از دست بدهم، اگر به شما بدهم، دوباره از کجا بروم بخرم؟ این ها التماس کردن که این کتاب را به ما بده. بالاخره کتاب را به آنها دادم. قطار ترمز کرد، آنها اثاث خود را برداشتند و با چشم گریان پیاده شدند و رفتند.
منبع:عرفان
بازدیدها: 0