معرفی شاعر | احمد علوی

معرفی شاعر | احمد علوی

خانه / اشعار / معرفی شاعر | احمد علوی

اینها نشان می‌دهد که افق بسیار روشنی در پیش است؛ البته به

شرطی که این شاعران از آفت‌ها و گزندهایی که در این راه خیلی وجود دارد

ایمن و مصون باشند.

احمد حسین پور علوی معروف به احمد علوی از خوبان شعر هیات است. ولی که متولد سال 1354 می باشد اصالتا یزدی است ولی سالهای سال ساکن قم و مشرف به حضور در سایه سار لطف کریمه اهل بیت حضرت معصومه سلام الله علیها است. اشعار علوی احمد علوی که در مدح و منقمت امیرالمومنین علیه السلام سروده شده اند، خاص و کم نظیرند.

غزل لطف خداوند است، شاعرها خبر دارند
غزل خوب است در وصف امیرالمومنین باشد

از وی دو کتاب به نامهای سادات ببخشند (انتشارات فصل پنجم) و علوی ها (انتشارات جمهوری) به چاپ رسیده است. در زیر مصاحبه ای را با این شاعر جوان ولی پر تجربه و پر کار در حوزه شعر اهل بیت علیهم السلام، می خوانید:

تحلیل شما از شعر جوان امروز کشور چیست؟

شعر جوان امروز، اسمی که بر روی آن می‌گذارم، دورۀ شگفتی‌هاست.

دلیل من برای شگفت خواندن این شعر آن است که بیست سال پیش ــ

یعنی زمانی که من هیجده‌ساله بودم و شعر گفتن را یکی، دو سالی بود آغاز

کرده بودم ــ اگر کسی تصمیم می‌گرفت شعرای جوان کل کشور را جمع کند،

شاید به جرئت می‌توانم بگویم که نمی‌توانست حتی بیست یا سی شاعر خوب از

میان شاعران کل کشور انتخاب کند. این در حالی است که در دورۀ کنونی در ایران

و به ویژه شهر قم، که من به دلیل آشنایی و شرکت در محافل شعری،

از تعداد شاعران جوان آن اطلاع دارم، این تعداد چشمگیر و قیاس‌ناشدنی

با آن دوره است. شاعران پانزده، شانزده‌ساله شعرهایی می‌گویند که از

نظر معلومات، اشراف بر وزن و زیبایی‌شناسی‌های شعری و … آدمی را شگفت‌زده

می‌کنند. اینها نشان می‌دهد که افق بسیار روشنی در پیش است؛ البته به

شرطی که این شاعران از آفت‌ها و گزندهایی که در این راه خیلی وجود دارد

ایمن و مصون باشند.

به نظر شما تهدیدات و مشکلات گزنده‌ای که به آنها اشاره کردید چیست؟

بینید من خودم یک شاعر آیینی هستم. ممکن است که شعرهای دیگری هم بگویم.

هیچ شاعری این‌قدر ثبات ندارد که بگوید من فقط آیینی کار می‌کنم. ممکن است

هر آدمی هر نوع شعری را بگوید. اما بزرگ‌ترین قسمت کار من شعر آیینی است.

این را از نظر کمیت، کیفیت یا میزانی از انرژی که برای سرودن آن صرف می‌کنم

می‌گویم. در جامعه جریان‌های فکری منحرف وجود دارند و رویارویی نوجوان‌ها و

جوان‌هایی که وارد بازار پرخطر شعر شده‌اند با این جریان‌ها گریزناپذیر است

و نمی‌شود کاری کرد که از این مسایل به دور باشند. متأسفانه در میان جریان‌های

شعری کشور شاعرانی دیده می‌شوند که با اشعاری که واقعاً در شأن شاعر

انقلاب اسلامی و جوان مسلمان نیست سراغ مضمون‌های تکراری نخ‌نما‌شدۀ زمینی

و بسیار سطح پایین می‌روند و درصدد بیان مضامین عالی در شعر خودشان نیستند.

مشخصاً‌ منظور شما شعر عاشقانه است یا چیز دیگر؟

عاشقانه خیلی خوب است. اشعار عاشقانه‌ای که سرشار از حیا و عفت باشد

بسیار است. من خودم شعر عاشقانه می‌گویم. اما متأسفانه شعرهایی که گاه

این روزها از بعضی‌ها می‌شنویم شعر عاشقانه نیست.

شعرهای ناپاک و مبتذل…

اصلاً نمی‌توانم اسمی روی آن بگذارم. در این شعرها مسائل پیش پا افتاده بیان

می‌شوند؛ مسائلی که حتی آدمی از طرح آنها در نثر یا گفتار ابا دارد.

نمی‌خواهم اسمی هم روی این اشعار بگذارم، ولی امیدوارم که خداوند جوان‌هایمان،

به ویژه جوان‌های شاعرمان را از این آفت‌ها حفظ کند.

جایگاه و تأثیر نقد را در بحث شعر جوان چگونه می‌بینید؟

اگر این نقد نقاط قوت و ضعفی دارد بفرمایید.

خدمتتان عرض کنم که دربارۀ جایگاه نقد من شعاری دارم که مختص خودم هست

و همیشه به شاعران جوان می‌گویم. به نظر من شعری که نقد نشود نسیه است

و هیچ جایگاهی ندارد. شعر تا چکش نخورد و صیقل پیدا نکند، به مرحلۀ خلق اثر

هنری خلق نمی‌رسد. شعری که استادان دربارۀ آن نظر ندهند شعر نیست.

خود شاعر زمانی که شعری را می‌گویم آن را بسیار دوست دارد، اما نظر او چندان

مهم نیست و آنچه اهمیت دارد نظر جمع و افراد کارشناس است. جوانان باید

شاگردی کردن در شعر را سرلوحۀ کار خود قرار دهند و هر زمان احساس

کردند که نیاز به شاگردی ندارند قلمشان را زمین بگذارند؛ زیرا آنجا دیگر بن‌بست

و عقب‌گرد است. شعر باید نقد شود.

مقام معظم رهبری تأکید کردند که جوان‌ها احساس استغنا نکنند و

فکر کنند با چند شعر به قله رسیده و دیگر استاد شده‌اند. این

موضوعی که الان گفتید یک مقدار ناظر بر همین بحث است.

اگر نکته‌ای دارید در خدمتتان هستیم.

واقعاً همین است. من خودم که الان 38 سالم است و بیست سال است

که قلم می‌زنم و شعر می‌گویم، خدا شاهد است که هنوز جرئت چاپ یک مجموعه

را پیدا نکرده‌ام. شاید من آدم ترسویی باشم. خیلی شجاعت می‌خواهد که شاعری

پس از دو سال شعر گفتن به بازار شعر بیاید، کتابی چاپ کند و شناسنامه‌ای

خودش درست نماید، اما بعد از ده یا بیست سال افسوسش را بخورد.

احمدعلوی

چند تا شعر دارید؟

از نظر کمی فوق‌العاده زیاد است، اما از نظر کیفی فایده‌ای ندارد.

تواضع دارید…

نه ربطی به تواضع ندارد. ولی حداقل از یک چیز مطمئنم ــ و اگر کسی خلاف این را

از من دیده است بیاید بگوید ــ و آن این است که هنوز شعری را که دو یا سه مرحله

نقد کارشناسی نشده باشد هیچ جا جرئت خواندنش را پیدا نمی‌کنم؛ یعنی

هیچ گاه نشده است که شعری بگویم و خودم احساس کنم که این شعر خیلی

خوب است و بعد آن را در جایی بخوانم، بلکه نخست به دو یا سه کارگاه نقد می‌روم

و نقد را از دوستانم گدایی می‌کنم و از آنها خواهش می‌کنم که خیلی محکم

شعر من را نقد کنند و ایرادات من را به من بگویند. اگر هم شعری ایراد داشته باشد،

سعی می‌کنم در شعر بعدی آن ایراد را نداشته باشم.

البته مشکلی که در بحث نقد هست و در شهرستان‌ها بیشتر دیده می‌شود ــ

مثلاً در مشهد ــ این است که در جلسات دیدگاه‌ها خیلی کارشناسی نیست؛

برای مثال بعضی از افراد برای اینکه خودشان را مطرح کنند می‌کوشند

بیشتر صحبت کنند یا هر چیزی که به ذهنشان می‌رسد و احساس می‌کنند

مفید است به باقی حضار انتقال دهند. ضرر دیگر این گونه جلسات

آزار شاعران، به ویژه شاعران جوان به گونه‌ای است که آنها را برای مدتی

طولانی از فضای شعری و شعر گفتن دور می‌کند. در واقع از بس که

تیغ نقد تند بوده آنها انگیزۀ خود را برای شعر گفتن از دست داده‌اند.

در بحث نقد وجود نظریات کارشناسانه و نیز نقادان دلسوزی که با

روحیۀ معلمی نقدهای خود را مطرح کنند اهمیت دارد.

بسیاری از شاعران جوان نیز همین موضوع را مطرح می‌کنند و می‌گویند:

در شهر ما، افرادی به نقد شعر ما دست می‌زنند که ذره‌ای به شعر علم ندارند

و در این زمینه بی‌تجربه‌اند؛ این افراد با این تجربۀ کم، دربارۀ شعر ما نظری می‌دهند

که آبروی ما را در جمع می‌برد. من به این شاعران می‌گویم که از این نقدها نترسند

هرچند که غیرکارشناسانه باشد؛ زیرا خواه و ناخواه از بین آن صحبت‌ها می‌توان

به حداقل دو یا سۀ نکتۀ مفید دست یافت. شما گوهرشناس باشید؛ ایرادات

منطقی را که به شعرتان وارد هست بپذیرید و به آن عمل کنید، غیرمنطقی‌ها،

سلیقه‌ای‌ها و آنهایی را که از روی حب و بغض هست کنار بگذارید.

شاعر خودش صاحب تشخیص است و می‌تواند اینها را تشخیص دهد.

به نظر می‌رسد که بهتر آن باشد در میان چند نقاد یک نفر مرجع باشد

که او را قبول داشته باشیم و در کنار استفاده از دیدگاه‌های دیگران،

نظر او برایمان مهم‌تر باشد.

در شعر هیچ ملاک مشخصی وجود ندارد. من تا امروز فردی را خیلی قبول دارم،

استاد خودم می‌دانم، و از نقدش استفاده می‌کنم، اما ممکن است فردا فردی

را پیدا کنم که نقد موشکافانه‌تری داشته باشد. من شعر را اولین‌بار برای

خانواده‌ام می‌خوانم. در این میان شاید پسرم، که شاعر نیست و از

شعر هم چیزی نمی‌داند، به عنوان یک مخاطب عام نظری بدهد که بتوانم

از آن استفاده کنم.

شما به نکتۀ خوبی اشاره کردید که اولین شنوندۀ اشعارتان

خانواده‌تان است. بسیاری از شاعران شعرشان را برای خانواده‌شان

نمی‌خوانند؛ چون فکر می‌کنند که آن را درک نمی‌کنند.

خب، من و همسرم سال‌هاست که با هم همکاریم. ایشان سال‌هاست معلم است.

البته من شعرهای آیینی‌ام را نخست برای حضرت معصومه علیه السلام می‌خوانم و از ایشان

اجازه می‌گیرم. ما شاعران از مخاطبان عام هم می‌توانیم نکاتی را بیاموزیم.

دایرۀ نقد بسیار بزرگ است و اگر کسی جرئت رویارویی با آن را ندارد، بهتر است قلم را

زمین بگذارد و از این حوزه بیرون برود. من شعر جدیدی گفته بودم که دیشب برای تعدادی

از جوانان خواندم و بدون تعارف نظر یکی‌یکی‌شان را پرسیدم. خدا شاهد است

که بارها من اشکالات خودم را پیش یک جوان بیست‌ساله حل کرده‌ام؛ از این کار هم

هیچ ابا و ترسی هم ندارم. یک جوان بیست‌ساله، که کارشناس ادبیات فارسی است،

از امور فنی شعر بیشتر از من، که رشتۀ تحصیلی‌ام ادبیات نبوده است،

اطلاع دارد؛ بنابراین استفاده از دیدگاه‌های او به شعر من کمک می‌کند.

بعضی از شاعران در هنگام نقد شعرشان به سن و سال ناقد، جایگاه او،

مدرک و سطح تحصیلی‌اش نگاه می‌کنند و اگر از این نظر او را شایستۀ نقد ندانند

نه تنها نقدش را نمی‌پذیرند، بلکه به آن خورده نیز می‌گیرند. این در حالی است

که در نقد، دیدگاه است که اهمیت دارد. اگر نظر آن فرد خوب است، شما نباید

به سن و سال، سابقۀ شعری او و اینکه شاعر خوبی است یا نه توجهی داشته باشید.

نظر شما دربارۀ گردهمایی شاعران جوان و این هم‌نشینی‌ها،

که خودتان دو، سه روزی در آن حضور داشتید، چیست و نقاط قوت

و ضعف آن را در چه می‌دانید. خواهش می‌کنم ما را از نظرتان بهره‌مند

سازید و بدون تعارف آنچه به ذهنتان می‌رسد و می‌تواند به

بهتر شدن کار ما کمک کند بیان بفرمایید.

این گردهمایی‌هایی که در آن شاعران جوان گرد هم جمع می‌شوند بسیار مفیدتر

از کنگره‌هایی است که در بعضی از شهرها برگزار می‌شود و این جوانان

دست خالی از آنها بازمی‌گردند. کلاس‌های آموزشی فشرده‌ای که در اینجا برپا

می‌شود بسیار مفید است و شاعران می‌توانند از آن استفاده کنند، اما مفیدتر از

آن جمع‌های کوچکی است که در گوشه و کنار اینجا می‌بینیم. در این جمع‌ها

دو، سه نفر کنار  هم نشسته‌اند و برای هم شعر می‌خوانند و هر کسی نظر

خودش را می‌دهد. در این جمع‌ها شاعران از شهرهای متفاوت در کنار هم قرار

می‌گیرند و با هم آشنا می‌شوند. در پی این آشنایی‌ها شاعران با فعالیت‌ها

و دردهای همدیگر آشنا می‌شوند. برای نمونه شاعری از طبس به شاعری اهل

تهران می‌گفت: در کل شهر ما دو یا سه شاعر بیشتر نیست. آرزوی همۀ ما

این است که روزی به تهران بیاییم تا در آنجا شنیده و دیده شویم. قدر جایگاه،

موقعیت، امکانات و استادان خوبی که داریم بدانیم. بدانیم که در روستاها یا

شهرهای دورافتاده و محروم، بسیاری هستند که استعدادهایشان چندین برابر ماست،

اما به دلیل اینکه امکانات ما را ندارند کسی آنها را نمی‌شناسد. برای همین

ویژگی‌هاست که این گردهمایی‌ها را دوست دارم. در این محافل است

که می‌توان به ارزش کار شاعران شهرها و روستاهای دورافتاده پی برد؛

شهرهایی که هیچ انجمن، استاد یا تشکلی ندارد. انسان وقتی که شعرهای

خوب این شاعران و اشرافشان را به شعر معاصر می‌بیند و متوجه می‌شود

که با وجود محرومیت و نداشتن امکانات، بیشتر شاعران معاصر را می‌شناسد

و از آنها محفوظات دارد، لذت می‌برد.

دست شما درد نکند. امشب شب ولادت حضرت معصومه است؛

شما پیش از این اشاره کردید که شعرهای آیینی‌تان اول خدمت

حضرت معصومه می‌خوانید. اگر امکان دارد یکی از این شعرها یا

در صورت گفتن شعری برای خود حضرت، آن را برای ما بخوانید.

باید خدمت شما عرض کنم که من پیرمرد شده‌ام و حافظه‌ام ضعیف است.

از شعرهایی که برای حضرت معصومه گفته‌ام دو، سه بیت بیشتر یادم نیست.

پس یکی از شعرهایتان را که دربارۀ امیرالمؤمنین است بخوانید؛

چون شما دربارۀ ایشان شعرهای بسیاری گفته‌اید.

یکی از شعرهایی را که برای امام حسن مجتبی علیه السلام گفته‌ام برایتان می‌خوانم:

ای غریبی که غربت چشمت غزل ناب آشنایی شد

حس و حالت به شعر جان بخشید، حُسن تو آیتی خدایی شد

چهل و هفت گردش کامل، سهم دنیای توست اما دل

آن‌قدر حول محورت چرخید که دل آسمان هوایی شد

صلح تو جنگ نابرابر بود، قلم عهدنامه خنجر بود

شاهد این مثال آوردم پسرت را که کربلایی شد

ای نگاهت به سبزی قرآن، منبع چشمه‌های المیزان

هرکه از جام تو عسل نوشید، چشم‌هایش طباطبایی شد

کربلا و مدینه و کوفه با زیارات غیر معروفه

همه را گشتم و نفهمیدم این غزل عاقبت کجایی شد

دو برادر نگو دو نیمۀ سیب، هر دو بودید کم‌سپاه و غریب

پس چرا آستان تو خاکی است، او چرا گنبدش طلایی شد؟

سادات طباطبایی‌ها تنها ساداتی هستند که دو شرفه هستند.

آنها تنها ساداتی هستند که از نسل امام حسن مجتبی علیه السلام اند و به داشتن

چشمان بسیار زیبا مشهورند؛ مثل علامه طباطبایی. آنجا که گفتم:

«ای نگاهت به سبزی قرآن، منبع چشمه‌های المیزان، هرکه از چشمه تو عسل نوشید،

چشم‌هایش طباطبایی شد» در واقع به این نکته اشاره کردم.

شاید بیت‌ها را جابه‌جا خوانده باشم که به علت این قصور از شما عذر می‌خواهم.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *