آخرین مرحله ایمان حق الیقین است
اولین مرحله در ایمان عین الیقین است یعنی بعد از مرحله برهان است. برهان دلیل قانع کننده است، گفته اند کشف اگر صحیح باشد با برهان فرقی ندارد الا در ظهور و خفا. مثلا الان می بینیم دود از پشت دیوار در می آید این برهان است که پشت دیوار اجاق یا تنور روشن است. یک وقت هم هست در را باز می کنند و آتش را می بینند این عین الیقین است، برهان یعنی دلایلی دارد.
مرحله سوم بعد از عین الیقین، حق الیقین است و داخل حقیقت برود، اینها فقط مثال است. اینکه اول دود را می بینی(برهان) و بعد خود آتش را می بینی(عین الیقین) و بعد داخل آتش می روی که حق الیقین است. اینها چیزهایی است که انسان باید به آن برسد. من در جوانی نامه ای پیدا کردم که یکی از بزرگان به فخر رازی نامه نوشته است، درست است فخر رازی اختلافات مبنایی با ما دارند اما به هر حال رقم درشتی بوده و انسان بلندپرواز و بزرگی بوده و کتب بسیار زیادی داشته است. کتابی به نام “المباحث المشرقیه” دارد که در تعبیری می گوید: این چیزی است که قبل از من هیچ کس این را نفهمیده؛ به همین راحتی چنین می گوید.
اما چنین آدمی که هیچ کس را قبول ندارد به نمط نهم در کتاب “اشارات” ابوعلی سینا که می رسد می گوید: من این کاره نیستم، کسی مانند این باب را عمل نکرده و نساخته است، یعنی این باب نهم اعجوبه ای است. فخر رازی در “شرح اشارات” خیلی با شیخ درافتاده است چون میدانش میدان کلام و استدلال بوده اسبش را تازانده اما به عرفان که رسیده چون نمط ابوعلی سینا خیلی بالا بوده اعنراف می کند که متوجه نمی شود.
به خیلی از بزرگان توهین شد اما چیزی نگفتند چون اگر بگویند اسرار باز می شود.
شرح دعای بیستم صحیفه سجادیه
اللَّهُمَّ وَفِّرْ بِلُطْفِکَ نِیَّتِی ، وَ صَحِّحْ بِمَا عِنْدَکَ یَقِینِی ، وَ اسْتَصْلِحْ بِقُدْرَتِکَ مَا فَسَدَ مِنِّی؛
“توفیر” در اینجا به معنای تکمیل است، معنایش این است: خدایا کاری کن که نیتم فقط برای تو باشد، یقینم را تصحیح کن با رحمت و فضلی که نزد تو هست، آنچه که در اخلاق و کار من هست که فاسد شده با کَرم خود اصلاح کن. یک وقت انسان فکر می کند هیچ کم و کسری ندارد به ما فرموده اند محاسبه نفس کنید درست، اما یک وقت عیب های ما مخفی است در این دعا از خدا می خواهیم هر چه هست خودت اصلاح کن.
“اسْتَصْلِحْ” از باب استفعال است اما گاهی ابواب مزید در معنای خودش به کار نمی رود و معنای لازم می دهد و “اسْتَصْلِحْ” به معنای “اصلح” است یعنی خدا خوت اصلاح کن در واقع باید قدرت خدا را باور کنیم و خدا قدرت این را دارد که من را عوض کند و آنچه فاسد شده از من را اصلاح کند.
تواضع در معارف الهی مطرح است، خیلی از دربها را به روی انسان باز می کند و تکبر خیلی از دربها را می بندد اما دین ما دین عقل است، تواضع به حدی نباید برسد که فرد ذلیل شود و تواضع در مقابل کسی که نمی فهمد جایز نیست. بعضی ها اصلا خوبی را نمی فهمند. فرموده اند در جای خودش باید تواضع و تکبر داشته باشید. علامه طباطبایی نابغه ی تواضع بود، الله اکبر.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا تَرْفَعْنِی فِی النَّاسِ دَرَجَةً إِلَّا حَطَطْتَنِی عِنْدَ نَفْسِی مِثْلَهَا؛
خدایا بر پیغمبر و آله او علیهم السلام درود بفرست. مرا در بین مردم یک درجه ای بلند نکن الا اینکه به همان درجه در درون خودم مرا پایین آورده باشی تا بفهمم خبری نیست.
در نهج البلاغه می فرماید: ای بسا کسانی که درباره شان گفتارهای خوبی هست گول می خورند و مفتون می شوند. مثلا ده نفر به آنها می گویند التماس دعا، فکر می کنند حتما خیلی آدم خوبی هستند. دعای پشت سر قبول می شود و همین برای انسان بس است.
مناجات سیدجعفر نجفی
سیدجعفر نجفی صاحب کتاب “کشف الغطاء” است. شیخ مرتضی انصاری دستش می لرزید و به کسی نمی توانست حکم اجتهاد بدهد او می فرمود: اگر کسی مقدمه “کشف الغطاء” را بفهمد نزد من مجتهد است. از اینجا می توان فهمید “کشف الغطاء” چه کتابی بود و سیدجعفر چه مرد بزرگی بوده!
سیدجعفر کسی بود که در دو صف اول نماز جماعتش فقط مجتهدین بوده و این همه مردم دور او بچرخند و کتابش هم این قدر عظمت داشته باشد، این آدم با خودش می گوید من یک وقت مفتون نشوم. ایشان یک حجره ای داشته و هر روز قبل از درس به آنجا می رفته. قرآن می فرماید: مراقب خودتان باشید تا متکبر نشوید. چطور از کنار چاه رد می شوید مراقبت می کنید همانطور هم درباره خودتان مراقبت کنید.
سیدجعفر در حجره به خودش می گفت: در ابتدا خاک بودی، بعد نطفه شدی، بعد علقه، مضغه شدی این مراحل را گذراندی و سپس به صورت کودک پا به دنیا گذاشتی و هیچ نمی دانستی( خدا مواظبتت کرد، بلاها را از تو دور کرد و نیکی ها را به تو نزدیک کرد و عرصه ای برایت فراهم کرد یک چیزی شدی) در كوچكی تو را جعیفر (جعفر كوچک صیغه مصُغر) میگفتند، سپس جعفر شدی و پس از آن شیخ جعفر و سپس شیخ الاسلام، پس تا كی خدا را معصیت میكنی و این نعمت را سپاس نمیگویی؟
سپس اشکش سرازیر می شد و می گفت: خدا اینها را به من بخشیده آن وقت با داده های او به بنده هایش پز بدهم؟ اگر کسی اینها را بداند هرگز تکبر نمی کند.
وَ لَا تُحْدِثْ لِی عِزّاً ظَاهِراً إِلَّا أَحْدَثْتَ لِی ذِلَّةً بَاطِنَةً عِنْدَ نَفْسِی بِقَدَرِهَا؛
خدایا یک عزت ظاهری برای من پدید نیاور مگر اینکه به همین مقدار یک کوچکی در نفس و باطنم برایم فراهم کن تا همدیگر را جبران کنند.
منبع:وارث
بازدیدها: 215