باز دل میل توسّل می کند
یاد تـو در باغ جان گُل می کند
یاعلی ای عشق حق در جوهرت
سرفرازان جهان خاک درت
ای هزاران خضر سرگردان تـو
میثم و سلمان ز شاگردان تو
رهنوردان را چراغ ره توئی
رهنمای مردم آگه توئی
عاقلان در عشق تو دیوانه اند
دور شمع عشق تو پروانه اند
صبر از تو رنگ زیبا یافته
عشق با عشق تو معنا یـافته
تو گهر هستی و کعبه چون صدف
کعبه را داده خدا از تو شرف
ای نسیم مهربان سرنوشت
ای شمیم ناب گلزار بهشت
جوهر ایمان توئی عرفان توئی
عدل و فضل و عشق را میزان توئی
نور محراب تو شد نور فلک
مات و مبهوت نمازت شد ملک
در زمین گر بوترابت خوانده اند
در سماوات آفتابت خوانده اند
ره کجا یابد به قدر تو خرد
ذات تو ذات خداوند احد
یاعلی آموزگار انبیا
ای امامت را تو ختم الاوصیا
خلقت از قدرت شرافت یافته
یازده خورشید از تو تافته
ای کریم کلّ خلقت یاعلی
ای قسیم نار و جنّت یاعلی
عاشقان تو سیادت یافتند
با ولای تـو سعادت یافتند
یاعلی من از غلامان توام
خاکبوس خاکبوسان توام
ای گل امید من از بذر تو
اشک خود را کرده ام من نذر تو
نام تو با عشق دارد الفتی
نام تو با اشک دارد نسبتی
نام تو آرام بخش جان بود
نام تو بـر دردها درمان بود
یاعلی درد تو درد مکتب است
ای که ذکر یا مجیبت بر لب است
قدر نشناسان تو را نشناختند
بر حریم حُرمت تو تاختند
دوزخی مردم بهشتت سوختند
آتشی بر گلشنت افروختند
زآتش در شعله بر دل ها زدند
پیش چشمان تو زهرا را زدند
گرچه جانت زین همه غم خسته بود
صبر می کردی و دستت بسته بود
ای که از جهل بشر رنجیده ای
کوفه کوفه بی وفائی دیده ای
بوی غم دارد قیام آخرت
جان به قربان سلام آخرت
ای که شد محراب خونین بسترت
خون دل می ریخت از فرق سرت
داشتی بـا چهرۀ غرقه بخون
نغمۀ اناالیه راجعون
ای که بخشیدی«وفائی»را شرف
میهمانش کن به ایوان نجف
شاعر : استاد سید هاشم وفایی
******************************
یک جور زدند ، از دو زانو افتاد
یا فاطمه گفت و روی پهلو افتاد
از شدت ضربه سر فقط باز نشد
چه فاصله ای بین دو ابرو افتاد
***
بالت اگر افتاد پرت ضربه نخورد
دیگر که کنارت پسرت ضربه نخورد
هرچند که بی هوا ز پشتت زده اند…
صد شکر دگر پشت سرت ضربه نخورد
شاعر : حبیب نیازی
******************************
امشب فضای دل من ، در التهاب غم توست
این چند شب قلب عالم ، درگیر در ماتم توست
یامرتضی یاعلی جان
******
امشب یتیمان کوفه ، در انتظار تو هستند
چشم انتظار قدومت ، در بین راهت نشستند
شاید دوباره بیاید ، بر دوش او نان و خرما
دیگر نمانده تحمل ، از غصه اش در دل ما
شب های کوفه به یاد ، ذکر و دعای تو مانده
بین خرابه مریضی ، شعر فراق تو خوانده
یامرتضی یاعلی جان
******
در لحظه ی واپسینت ، دیدی دو چشمان عباس
دست حسینت نهادی ، در بین دستان عباس
کردی وصیت عزیزم ، در کربلا یاورش باش
در موعد قحطی آب ، آری تو آب آورش باش
یاری نما زینبم را ، می گردد از غصه بی تاب
گفتی مبادا بنوشی ، پیش از حسین جرعه ی آب
یامرتضی یاعلی جان
شاعر : حسین رضائیان
******************************
ای کوه درد این دم آخر سخن بگو
امشب به جای چاه، غمت را به من بگو
گر فکر می کنی که تحمل نمیکنم
من می روم ز حجره برون، با حسن بگو
با آنکه فکر بی تو شدن قاتل من است
حتی شده دوباره ز بی تو شدن، بگو
بنگر رسانده ای به کجا کار دل، که من
گویم به التماس، ز غسل و کفن بگو
گر چه سخن ز پر زدنت می کشد مرا
راضی به هر چه گویی ام، از پر زدن بگو
لب باز کن دوباره تو و باز هم به من
“زینب چنین به سینه و بر سر مزن” بگو
آن را که گفتی از من و عباس تا شنید-
-رنگش پرید و لرزه فتادش به تن بگو
گفتی تو از حسین و اباالفضل زد به سر
گر میشود بریده سرش از بدن، بگو
شاعر : حیدر توکل
******************************
سر به زیر آمده خورشید گدایی بکند
ماه را روی تو هر بار هوایی بکند
روسیاه آمده تا با قلم گلدسته
روی خود را پر از انوار طلایی بکند
آمد از دور غریبی دم ایوان طلا
تا که با بردن اسم تو صفایی بکند
پای عشق تو گرفتار شده کهنه گدا…
پس محال است اگر فکر رهایی بکند
از حدیثی که (اَنَا اولُ وَالْآخِر) داشت
میشود گفت علی کار خدایی بکند…
کعبه از عشق برای تو گریبان بدرد
بهر مدح تو غزل جامه ی ایمان بدرد
کوچه کوچه نفسش را که صبا می آورد
با خودش حال مناجات و دعا می آورد
عطر نان و رطبش , عطر بهشت است یقین…
لقمه ای را که فقط دست خدا می آورد
تا که دشمن به دلش ترس بیفتد، احمد
با خودش حرز علی را همه جا می آورد
از نجف تا به نجف دور زمین آشوب است
مست بودن فقط از جام ولایت خوب است
مثل ابری که از آن درّ و گهر می بارید
علی از خوف خدا تا به سحر می بارید
وقت رزمش همه دیدند که باران آمد
از هوا روی زمین یکسره سر می بارید
آنقدر شهر نظر تنگ به جانش افتاد
که فقط بر سر او چشم نظر می بارید
او خودش دید میان در و دیواره ی باغ
که روی یاس و اقاقیش تبر می بارید
کوچه نا امن شد و دست ز حیدر نکشید
بر سر فاطمه اش گرچه خطر می بارید
گرچه یک روز علی کشته به محراب شده ست
لیک از داغ در و کوچه ی غم آب شده ست
شاعر : ایمان کریمی
******************************
ای به همه عالم ولی یا علی یا علی
نور حق از تو منجلی یا علی یا علی
دل و دلبر،به همه یاور،ساقی کوثر،یار پیغمبر
مدح تو رو،میخونم آقا،با دلی مضطر،وَ دو چشم تر
کاش می شد ماها از بند گناه جدا شیم
کاش می شد پیرو واقعی تو باشیم
علی علی علی علی علی…یا حیدر
من که غلام قنبر سائل حیدرم
میخونه چشمای ترم سائل حیدرم
هر کی میشه،سائل حیدر،آبرو دار،همه ی دنیاس
هر کی میشه،سائل حیدر،بی برو برگرد،مادرش زهراس
ایشالا که با ولای مرتضایی
قرار ِ ماها یه روز ایوون ِ طلایی
علی علی علی علی علی…یا حیدر
دلا شده به غم مبتلا مبتلا مبتلا
بده یه برات کربلا کربلا کربلا
حاجت ماس،که به زودی ها،پای پیاده،بریم ای آقا
با نوحه و،دم ِ یا حسین،چشای گریون،سوی کربلا
بخونیم روضه ی شاه بی کفن رو
امام ِ تشنه ی خونین بدن رو
یا حسین عزیز فاطمه…ثارالله
شاعر : حاج امیر عباسی
******************************
یا شافع العقبی علی ، ای بانی دنیا علی
ای سید و آقا علی ، مولا علی مولا علی
ای دلبر دلها علی ، ای شمع محفلها علی
ارباب سائلها علی ، مولا علی مولا علی
مولا علی ، مولا علی
******
یا حضرت سلطان علی ، ای در جزا میزان علی
ای جان علی ای جان علی ، مولا علی مولا علی
ای سوره ی انسان علی ، قرآن علی برهان علی
کامل ترین عرفان علی ، مولا علی مولا علی
مولا علی ، مولا علی
******
یاحق علی یاهو علی ، ای دلبر مه رو علی
ای قوت بازو علی ، مولا علی مولا علی
ای کاتب حق گو علی ، ای درد و ای دارو علی
این سو علی آن سو علی ، مولا علی مولا علی
مولا علی ، مولا علی
شاعر : مجتبی دسترنج
******************************
شب و تاریکی و صحرایِ خاموش
فلک از جامه ی ماتم سیه پوش
گرفته در زمین چندین ستاره
یکی خورشید خون آلوده بر دوش
سکوت مرگ، عالم را گرفته
تو گویی آسمان هم رفته از هوش
درون سینه ها فریاد فریاد
صدای ناله ها خاموش خاموش
بیابان نجف چشم انتظار است
که گیرد جان عالم را در آغوش
خدا داند که خون فرق مولا
ز قلب آفرینش می زند جوش
ز صحرای نجف آهسته آید
صدای ناله ی عبّاس بر گوش
“جوانمردی” دل شب رفت در خاک
“عدالت” تا قیامت شد فراموش
کجا رفت آن امیری کز رعیّت
رسیدش نیش ها در پاسخ نوش
کتاب غربتش تا حشر باز است
چنانکه فرقِ سر، تا طاق ابرویش
زخونت «میثم» ار شد خاک مفروش
ولای دوست را مفروش مفروش
شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار
******************************
تابوت دل شکسته ای رو می برن رو شونه های خسته ای
بر سر و سینه می زنن با چشمای به موج خون نشسته ای
نگاهاشون پریشون خاطر و سـرده
دلاشون مصحف اشک و غم و درده
می پیچه تو آسمونا ، ناله ماتم و عزا
که شبونه ، داره میره ، مرد غریب کوچه ها
« هر دلی محزون ، خسته پریشون
همه عالـم سیاپوش داغ آقامـون »
علی غریبه(۳)
چی میکشن اون دمی که خاک میریزن روی تن بی رمقش
بوسه آخرو حسین می گیره از چهره رنگ شفقش
تو آتیش غریبی می سوزه دلها
دلم خـونه به یاد داغ عاشـورا
امون از اون مرثیه حسین و دفن پیکرش
می ذاره لب زینب روی رگای سرخ حنجرش
« هر دلی محزون ، خسته پریشون
همه عالـم سیاپوش داغ آقامـون »
علی غریبه(۳)
شاعر : یوسف رحیمی
بازدیدها: 1