اشعار شهادت حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام

خانه / تازه ها / اشعار شهادت حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام

چو دید تشنه‌ی لب‌های خشک او دریاست

به آب خیره شد و ناله‌اش زدل برخاست

که آب! از چه نگردیدی از خجالت آب؟

تو موج می‌زنی و تشنه یوسف زهراست

ز یک‌طرف تو زنی نعره از جگر در بحر

ز یک‌طرف به حرم بانگ العطش برپاست

قسم به فاطمه هرگز تو را نمی‌نوشم

که در تو عکس لب خشک سیدالشهداست

ز خون دیده‌ی من روی موج بنویسید

که از تمامی اطفال تشنه‌تر سقّاست

خدا گواست که با چشم خویشتن دیدم

سکینه را که لبش خشک و دیده‌اش دریاست

درون بحر همه ماهیان به هم گویند

حسین تشنه و سیراب وحشی صحراست

نوشته‌اند به لب‌های خشک من ز ازل

که تشنه‌کام گذشتن ز بحر، شیوه‌ی ماست

ز شیر خواره برایت پیام آوردم

پیام داده که: ای آب! غیرت تو کجاست؟

صدای نعره‌ی دریا به گوشِ جان بشنو

که موج آب هم این طُرفه بیت را گویاست

سلام خالق منّان سلام خیرالنّاس

سلام خیل شهیدان به حضرت عبّاس

#غلامرضا_سازگار

___________

به نام آب، به نام فرات نام شما

من آفريده شدم كه كنم سلام شما

نوشته‌اند به روي جبين ما دو نفر

شما غلام حسين و منم غلام شما

خوشا به حال پروبال اين كبوترها

گهي به بام حسين و گهي به بام شما

تو آن هميشه امامي و ما همان مأموم

به قامتي كه گرفتيم با قيام شما

تو ماه بودي و نزديك آب‌ها كه شدي

تمام علقمه پا شد به احترام شما

هزار باده، هزاران پياله می‌روئید

همین‌که تير رسيد و شكست جام شما

همین‌که ناله‌ي ادراك اخايتان پيچيد

شكست قامت طوبائي امام شما

مسير علقمه را بوي انكسار گرفت

چه حس بی‌رمقی بود در كلام شما

به حال‌وروز بلنداي تو چه آوردند

تمام علقمه پر گشته از تمامِ شما

#علی_اکبر_لطیفیان

_________

چنان كه وقت عطش جرعه‌اي گوارا را

طلب كنيد فقط ساقي العطاشا را

هنوز جاي علامت به شانه‌ی پدر است

سپرده زير علم دست صاحبش ما را

دوباره خانه‌ی ما سفره‌ی ابالفضل است

گمان كنم گره‌اي هست كار بابا را

به يك نگاه ابالفضل هم نخواهم داد

اگر دهند به دستم تمام دنيا را

به چشم دل بنگر ظهر روز تاسوعا 

ميان دسته ميانداري مسيحا را

غروب مي‌كند از فرط خجلتش خورشيد

نقاب اگر كه بگيرند ماه زيبا را

فقط به علقمه آنهم درست ظهر عطش

خدا به ماه رسانده‌ست دست دريا را

خدا كند برساند به خيمه مشكش را 

خدا كند نبرند آبروي سقا را

خبر رسيد كه از روي زين زمين افتاد 

خدا كند برسانند زود زهرا را

#سعيد_پاشازاده

_________

سرِ پا بود، اما ناگهان روی زمین افتاد

و مَشک تیرخورده از دهان روی زمین افتاد

به مژگان تیر زد دشمن، ولی آن‌قدر محکم زد

که ابرو هم ترک خورد و کمان روی زمین افتاد

امید آخر لب تشنگان عباس بود، اما

امید آخر لب تشنگان روی زمین افتاد

نمی‌دانم کجا روی زمین افتاد آن دستی

که با هر ضربه‌اش یک پهلوان روی زمین افتاد

زمین خورد و زمین از هیبتش لرزید،  طوری که

ستون خیمه‌های کاروان روی زمین افتاد

عجب ماه بلندی بود، ماهی که به دنبالش

زمین تا عرش رفت و آسمان روی زمین افتاد

عمود آمد، عمو دستی ندارد تا که برخیزد

به این جا که رسیدم روضه خوان روی زمین افتاد

::

به یاد حضرت عباس چای روضه می‌خوردم

نمی‌دانم چه شد که استکان روی زمین افتاد

#حسین_طاهری_زنجانی

_________

مشک برداشت که سیراب کند دریا را

رفت تا تشنگی‌اش آب کـند دریا را

آب روشن شد و عکـس قمر افتاد در آب

ماه می‌خواست که مهتاب کند دریا را

تشنه می‌خواست ببیند لـب او را دریا

پس ننوشید که سیراب کند دریا را

کوفه شد علقمه، شقّ القمری دیگر دید

ماه افتاد که محراب کند دریا را

تـا خجالت بکشد، سرخ شود چهره‌ی آب

زخم می‌خورد که خوناب کند دریا را

ناگهان موج برآمد که رسید اقیانوس

تا در آغوش خودش خواب کند دریا را

آب مهریّه‌ی گل بود والّا خـورشید

در توان داشت که مرداب کند دریا را

روی دست تو ندیده است کسی دریا را

چون خدا خواست که نایاب کند دریا را

#سیدحمید_رضا_برقعی

_________

تا تو بودی خیمه‌ها آرام بود

دشمنم در کربلا ناکام بود

تا تو بودی من پناهی داشتم

با وجود تو سپاهی داشتم

تا تو بودی خیمه‌ها پاینده بود

اصغر ششماهه‌ی من زنده بود

تا تو بودی خیمه‌ها غارت نشد

گوشوار بچه‌ها غارت نشد

تا تو بودی دست زینب باز بود

بودنت بهر حرم اعجاز بود

تا تو بودی چهره‌ها نیلی نبود

دست‌ها آماده‌ی سیلی نبود

تا که مشکت پاره و بی آب شد

دشمنت در خنده و شاداب شد

پهنه‌ی پیشانی‌ات در هم شکست

خیمه‌ات مثل حسین از پا نشست

ای که تو دست خدائی داشتی

هستی‌ات را بر زمین بگذاشتی

ای که زینب خواهرت گردیده است

فاطمه دور سرت گردیده است

آنکه طاق ابروانت را شکست

بعد تو بر سینه‌ی یارت نشست

بعد تو دشمن هیاهو می‌کند

وحشیانه بر حرم رو می‌کند

مرحوم #حبیب_الله_چایچیان

___________

سقا شدم که آب مهیا کنم، نشد

کاری برای خشکی لب‌ها کنم، نشد

با اشتیاق آمدم از بین نخل‌ها

راهی به انتظار حرم وا کنم، نشد

تیر آمد و نشد که در این آخرین نگاه

روی تو را دوباره تماشا کنم، نشد

می‌خواستم که با همه قامت بایستم

عرض ادب به حضرت زهرا کنم، نشد

همراه کاروان شدم از روی نی مگر

کاری برای زینب کبری کنم، نشد

#سیدمحمدجواد_شرافت

__________

صدایی آمد از دریا که مردی بر زمین افتاد

و بر رخسار زرد مادری در خیمه چین افتاد‌

زدند آنقدر سویش تیرهای بی هوا اما

نیفتاد از نفس تا این که مشکش بر زمین افتاد

چنان بر سرو قدی که جهان در سایه سارش بود

تبر زد بارها دشمن که از بالا چنین افتاد

به جای دست، تیری که به چشمش بود شد حائل

زمانی که به روی خاک‌ها از صدر زین افتاد

فلک وقتی رکاب خالی‌اش را دید زد فریاد

که از انگشتری آسمان‌هایم نگین افتاد

#موسی_علیمرادی

_________

سقا به آب، لب ز ادب آشنا نکرد

از آب پُرس از چه ز سقّا حیا نکرد

تجدید شد وضوی نماز امام عشق

بیهوده دستِ خویش به آب آشنا نکرد

تن چاک چاک دید و به بیداد، تن نداد

سر شد دو تا و قد برِ دونان، دو تا نکرد

«غیر از دمی که مشک به دندان گرفته بود

در عُمرِ خویش خندهٔ دندان‌نما نکرد»

دندان کند کمک، چو گره وا نشد ولی

دندان او هم آن گره‌ی بسته وا نکرد

معراج او به روی زمین شد ز پشت زین

همچون نَبی عروج به سوی سما نکرد

مسجود را ندیده سر از سجده برنداشت

حقِّ سجود عشق، چو او کس اَدا نکرد

#علی_انسانی

_________

علقمه گفتم و دیدم دلم از پا افتاد

یاد لب‌های علی اصغر و دریا افتاد

علقمه گفتم و دیدم که سواری بی دست

تیر آنقدر به او خورد که از نا افتاد

علقمه گفتم و دیدم که عمودی آمد

ناگهان در وسط معرکه سقا افتاد

شیری افتاد ز پا و همگی شیر شدند

گذر گرگ به آهوی حرم‌ها افتاد

وسط این همه سرنیزه و شمشیر و سنان

ناگهان چشم علمدار به زهرا افتاد

روضه‌ی دست بریده وسط علقمه بود

روضه‌خوان دست بدون رمق فاطمه بود

#محسن_عرب_خالقی

____________

روضه و توسل قمر بنی هاشم علیه السلام

بازدیدها: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *