اولین خانواده شهید صدر اسلام

خانه / انقلاب و دفاع مقدس / اولین خانواده شهید صدر اسلام

مختصری از زندگینامه اولین شهدای صدر اسلام (یاسر و سمیه)

                                                                     59823336041155079853

مؤلف کتاب سیرة المصطفی می نویسد: (1) زمان اسلام ابوذر وعمار بن یاسر بیکدیگر نزدیک بود و هر دوی آن ها در همان روزهای نخست و آغاز دعوت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) یعنی روزهای پنهانی دعوت در خانه ارقم بن ابی ارقم(2)به آن حضرت ایمان آوردند. و آن روزهایی بود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پیروان خود را به صبر و بردباری در برابر آزار مشرکان دعوت می فرمود.

و سپس در شرح حال پدر و مادر عمار می نویسد:

وی در اصل اهل یمن بود که پدرش یاسر بن عامر با دوبرادرش حارث و مالک – پسران دیگر عامر – به دنبال برادر گمشده دیگرشان که خبری از وی نداشتند به مکه آمدند ولی او را نیافته وحارث و مالک باز گشتند اما یاسر و پدرش در مکه مانده و چون غریب بودند با ابو حذیفه بن مغیرة که از قبیله بنی مخزوم بودهم پیمان شده و جزء هم پیمانان – و موالیان – ایشان در آمدند.

ابو حذیفة کنیز خود – سمیه دختر خیاط – را به همسری وازدواج یاسر در آورد و سپس آن کنیز را آزاد کرد و خداوند پس ازاین ازدواج عمار را به آن دو عنایت فرمود.                             و پس از آنکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به رسالت مبعوث گردید خاندان یاسر از نخستین کسانی بودند که به آن حضرت ایمان آورده و با کمال اخلاص در ایمان خود پایداری کرده و در برابرانواع شکنجه ها پایداری و مقاومت نمودند.                                                                                                                                               پسر عمار- یعنی محمد بن عمار – داستان اسلام پدرش را ازخود او این گونه نقل کرده که عمار گفت: روزی که به منظور ایمان به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به سمت خانه ارقم رفتم صهیب بن سنان را بر در خانه دیدم که برای اجازه ورود چشم براه است، از اوپرسیدم:

– چه می خواهی؟

گفت: می خواهم بر محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در آیم تا سخنش را بشنوم.

بدو گفتم: من نیز به همین منظور آمده ام.                                                                                                                                                                          پس از آن به نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رفته و آن حضرت اسلام را برما عرضه کرد و ما ایمان آوردیم و آن روز را تا بشام نزد آن بزرگوارماندیم و چون شب شد از آنجا بیرون رفته و اسلام خود را از ترس مشرکان پنهان می داشتیم…

مؤلف مزبور سپس می نویسد:

HM-2013795094067913951397064427.5972

و چون داستان اسلام عمار و پدر و مادرش و دیگر موالیان و مستضعفان آشکار گردید. قرشیان تصمیم بر شکنجه و فشار آن هارا گرفتند تا عبرتی برای دیگران باشد، و به همین جهت ابو جهل و جمعی از مشرکین به خانه یاسر آمده و آن جا را به آتش کشیدند و عمار و پدر و مادرش را نیز به زنجیر کشیده و جلو انداخته و باسر نیزه و تازیانه به سوی محله «بطحاء» (3)مکه سوق دادند و درآنجا آنها را چندان زدند که خون از بدنشان جاری شد، آنگاه آتشهائی را افروخته و بر سینه و دست و پای ایشان قرار دادند وسپس سنگهای سخت و سنگینی روی سینه شان گذاردند…

و به همین ترتیب انواع شکنجه ها را بر ایشان وارد ساختند وآن ها تحمل میکردند…

و چنان شد که روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از کنار محله «بطحاء» عبور کرد و عمار و پدر و مادرش را که تحت شکنجه مشرکان و زیر تازیانه و آتش بودند بدید که جلادان دشمن روی سینه هر کدام سنگی گذارده و همچنان زیر آفتاب سوزان مکه تحمل آن شکنجه های سخت را میکردند…

در این وقت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای نجات آن ها دعا کرده و فرمود:«صبرا یا آل یاسر فان موعدکم الجنة»؛ ای افراد خاندان یاسر شکیبا باشید! موعد شما بهشت است‏.

و آنگاه به عمار فرمود: «تقتلک الفئة الباغیة» گروه ستمکار تو را خواهند کشت!

چنانچه در مناسبت های دیگری نیز این خبر را به عمار می داد.

در اینجا صدای «سمیه» مادر عمار بلند شده به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عرض کرد:

«اشهد انک رسول الله و ان وعدک الحق» گواهی دهم که براستی تو رسول خدا هستی و براستی که وعده ات حق و مسلم است. و به دنبال این سخنان جلادان بر سر آن ها می ریختند و شکنجه ایشان را تکرار می کردند تا وقتی که آنان بحال غشوه می افتادند واز حال می رفتند و پس از آنکه بهوش می آمدند دوباره همان وضع راتکرار می کردند، و آن ها نیز شکنجه ها را تحمل کرده و ذکر خدا رابر زبان جاری می کردند.

تا اینکه خشم ابوجهل نسبت به ایشان زیاد شده و بر سرسمیه فریاد زد: که باید خدایان ما را به نیکی یاد کنی و محمدرا به زشتی نام بری یا اینکه کشته خواهی شد؟ !

سمیه گفت: «بؤسا لک و لآلهتک» مرگ بر تو و خدایانت!

در این جا بود که ابوجهل او را مهلت نداده و نخست لگد خودرا بر شکم آن زن با ایمان زد و سمیه نیز او و خدایانش را دشنام می داد که ناگاه ابوجهل با حربه ای که در دست اشت به شرمگاه سمیه زد و همچنان این عمل وحشیانه و شرم آور خود را ادامه داد تا آنکه سمیه در زیر آن رفتار ناهنجار و شکنجه شرمگین از دنیا رفت و نام آنزن با ایمان بنام نخستین شهید در راه رسالت پیامبر اسلام در تاریخ ثبت گردید.

ابو جهل پس از اینکه سمیه را به شهادت رسانید به سراغ شوهرش یاسر رفت و او را که با بدن برهنه بزنجیر کشیده بودند زیر ضربات لگد خود گرفت و آنقدر لگد به شکم او زد که او نیز به شهادت رسید.

و نیز در کتاب قصص الرسول داستان شهادت سمیه و یاسر  اینگونه نقل شده است به این ترتیب که، پاهای سمیه را از دو جهت مخالف بر دو شتر بستند و سپس با حربه ای بدنش را از وسط دو نیم کردند و سپس یاسر را نیز به ضربتی کشتند و این دو نخستین مسلمانانی بودند که در راه اسلام به درجه رفیع شهادت نائل آمدند

(1- سیرة المصطفی ص 143  .2 – ارقم بن ابی ارقم از مسلمانان صدر اسلام است که بگفته ابن اثیر جرزی دراسد الغابة دوازدهمین نفری بود که مسلمان شد و خانه اش در پائین کوه صفا قرارداشته و چون رسول خدا و مسلمانان اندکی که به او ایمان آورده بودند از آزار مشرکان بیمناک گشتند بخانه او پناه برده و در آنجا پنهان شدند تا وقتی که عدد آنها به چهل نفر رسیده و نیروئی پیدا کردند از آنجا خارج گشتند.3 – بطحاء به مسیل و جلگه ای گفته میشود که در اثر جریان سیل پر از شن و ماسه شده و در مکه چنین جایگاهی بوده که به «بطحاء مکه» معروف گشته است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *