در پي سرعت گرفتن حرکت انقلابي مردم در سال 56 و افزايش آن در سال 57 شاه براي حفظ قدرتمجبور به استفاده از ارتش شد. شاه به دليل آگاه نبودن به عمق نارضايتي مردم بر اين نارضايتي ها دامن زد و حرکت مردم را به استهزا گرفت به طوري که در مصاحبه مطبوعاتي روز 23 ارديبهشت 1357 در مورد اوضاع بحراني ايران گفت: «اين شورش ها را دو گروه تجزيه طلبان و سياسيون قديمي رهبري مي کنند تظاهرات ضدميهني چند روز اخير کار کساني است که به سلامتي پيشهوري شراب مي خورند و با کساني که مي خواهند ايران را به ايرانستان تبديل کنند و افراد اين شورش ها به عقايد بچه گانه، احمقانه، عجيب و غيرقابل درک مربوط مي شوند.»
اما اين سخنان بر آتش خشم مردم دميد؛ يكي از تجليهاي اصلي اين خشم در نماز عيد فطر به امامت شهيد مفتح در روز 13 شهريور 1357 و تظاهرات گسترده پس از آن در تهران و ساير شهرها رخ نمود. سپهبد ناصر مقدم پس از تظاهرات روز عيد فطر به ديدار شاه رفت و با اشاره به راهپيماييهاي مردم و ابراز نگراني از تبعات سوئي كه ميتوانست براي اركان حاكميت به بار آورد، و با استناد به نظر كارشناسان ساواك و اداره دوم ارتش دستور شاه را براي برقراري حكومت نظامي در تهران و برخي شهرها به دست آورد و دولت شريف امامي سرانجام در شامگاه روز 16 شهريور 1357 در تهران و 11 شهر ديگر اعلام حكومت نظامي كرد. با اين اقدام فاجعه جمعه خونين 17 شهريور 1357 در ميدان ژاله (شهدا) تهران رقم خورد و به نقطه عطفي در گسترش مخالفتهاي عمومي با حكومت پهلوي تبديل شد.
با پرداختن به وقايع روز قبل از اين تاريخ ميتوان آن چه را به اين رخداد تاريخي منجر شد، پيگيري كرد:
پس از آنكه برگزاري راهپيمايي 13 شهريور (عيد فطر) تجربه موفقي ارزيابي شد، تصميم گرفته شد بار ديگر در مقابل حكومت شريفامامي و به منظور برائت از وي، تظاهراتي انجام شود.
شهيد محلاتي در اين ارتباط ميگويد:”بعد از راهپيمايي عيد فطر به اين نتيجه رسيديم كه اين كار بايد با نظم و ترتيبي ادامه يابد، جلسهاي گرفتيم و از صبح تا غروب دور هم بوديم و تصميم گرفتيم كه روز پنجشنبه (16 شهريور) راهپيمايي كنيم.”
آيتالله بهشتي نيز در جامعه روحانيت استدلال كرد كه”بعد از راهپيمايي عيد فطر حالا كه مردم آمدند نبايد در اين حركت مردمي فترت ايجاد شود” لذا از مردم براي راهپيمايي دعوت شد.
با وجود برخي اختلافات براي اعلام عزاي عمومي يا برپايي راهپيمايي با فرارسيدن سحرگاه روز 16 شهريور سيل جمعيت از گوشه گوشهي تهران جاري شد. به گزارش كيهان، تهران يكپارچه تعطيل و تظاهرات بود. صدها هزار تظاهركننده در خيابانهاي تهران راهپيمايي كردند. راهپيمايان براي سربازان دست تكان ميدادند و گل پرتاب ميكردند. ناظران تعداد رهپيمايان را تا يك ميليون نفر تخمين زدند. طول صفهاي راهپيمايان به چند كيلومتر ميرسيد.
در اين راهپيمايي زنان با چادر سياه جلو جمعيت در حركت بودند و موتورسواران با فاصله 100 و 200 متري جلوتر از همه حركت ميكردند تا هم راه را باز كنند و هم به راهپيمايان آب و غذا برساندند. در اين تظاهرات رهبران جبهه ملي نيز شركت كردند. روزنامه اطلاعات نيز گزارش داد: جمعيت راهپيمايي در پايان به صدها هزار نفر رسيد. مردم بر سر راهپيمايان گلاب ميريختند. ابتدا مأموران كوشش كردند جلو راهپيمايي را بگيرند.، اما بعد راه را باز كردند و به دنبال جمعيت به حركت درآمدند. صدها موتورسوار با شعار و تابلو جلوي جمعيت حركت ميكردند.
در زير پل سيدخندان يك شعار كمونيستي بر روي پارچه علم شد كه بلافاصله مردم آن را پايين كشيدند. كاميونهاي ميوه كه هر لحظه خالي و پر ميشدند جمعيت را همراهي ميكردند.
اين خبرها تا نزديكي ظهر براي چاپ در روزنامههاي عصر تهيه شده و به دليل اخبار 17 شهريور روزنامهها نتوانستند اخبار عصر را منتشر كنند.
شهيد محلاتي كه در آن روز از طرف جامعه روحانيت مسئول ستاد برگزاري راهپيمايي بوده است، چنين گزارش ميكند: ارتش با وسايل زرهي در سراسر خيابان انقلاب فعلي مستقر شده بود. با اين حال ملت از شميران حركت كردند به طرف پايين. ما رابط داشتيم كه مرتب به ما خبر ميدادند.
هنگام ظهر آيتالله بهشتي در خيابان انقلاب نزديك پيچ شميران به نماز ايستاد، خبر آوردند آخر صف حدود چهارراه قصر است. بعد از نماز، جمعيت را به طرف ميدان شهياد (آزادي) حركت داديم. شعارها را كنترل ميكرديم. شعارها از جلو تعيين ميشد. عصر به ميدان آزادي رسيديم. قرار شد آيتالله بهشتي براي جمعيت صحبت كند و آقاي ناطق نوري كه لباسش را عوض كرده و لباس شخصي پوشيده بود، قطعنامه را بخواند. به روايت آقاي ناطق نوري، نزديك به غروب بود كه جمعيت به ميدان آزادي رسيد. كاميونهاي ارتشي داخل ميدان آزادي استقرار يافته بودند، مردم به ويژه خانمها با شعارهاي خود سربازان و درجهداران را منقلب كردند و آنها را به گريه انداخته بودند.
آيتالله بهشتي تصميم گرفت براي جمعيت سخنراني كند. از او دعوت كردند روي يك اتومبيل پاركشده برود، وي اين اقدام را بدون اجازه صاحبش غاصبانه شمرد و امتناع كرد. بشكهاي پيدا كردند و ايشان روي آن ايستاد و سخنراني كرد. آقاي ناطق نوري همچون تحت تعقيب بود، با لباس شخصي و عينك دودي قطعنامه را قرائت كرد.
آيتالله بهشتي نيز اعلام كرد جامعه روحانيت برنامهاي براي راهپيمايي ندارد.
بنا بر گزارش ساواك،”تظاهرات اين روز از منطقه قيطريه، ونك، پهلوي (وليعصر) ژاله و مناطق جنوب شهر شروع شد و جمعيتها در شاهرضا (انقلاب) و آيزنهاور(آزادي) به هم پيوستند و ساعت 30 : 18 به ميدان شهياد (آزادي) رسيدند.”
طبق اين گزارش مردم تابلوهاي خيابان شاهرضا را محو و روي آن نوشتند”خيابان خميني”. همچنين مردم در مقابل دانشگاه صنعتي شريف شعار ميدادند”دانشگاه خميني” و تابلوهاي خيابان آيزنهاور را به خيابان”شريعتي و خميني” تبديل كردند.
طبق اين گزارش مردم”در خيابان آيزنهاور مرتباً اعلام ميكردند كه جمعيت فردا صبح در خيابان شهدا ـ نامي كه تظاهركنندگان به خيابان ژاله دادهاند ـ اجتماع كنيد.”
ماه رمضان 1357 براي رژيم بسيار شكننده بود. شاه ميپنداشت با تعويض آموزگار و روي كار آمدن شريفامامي و دادن امتيازات مردم را آرام خواهد كرد، ولي سير حوادث نشان داد كه حركت مردم در حال وسعت و سرعت است.
به گزارش ساواك “از اوّل ماه مبارك رمضان تا روز 17 شهريور مجموعاً حوادث و وقايعي رخ داده كه اوجگيري آن تقريباً از روز 9 شهريور”، يعني 26 رمضان و چهار روز بعد از دولت شريفامامي بوده و طي اين مدت جمعاً 687 مورد شكستن شيشه، 206مورد آتشسوزي، 528 مورد شهادت مردم و قتل مأمورين انتظامي، 69 مورد حمله به مأمورين، 38 مورد بمبگذاري، 27 مورد حمله به مؤسسات دولتي و ملي، 3380 جلسه سخنراني مذهبي در سراسر كشور كه بيش از 1750 جلسه از اين جلسات ضديت با رژيم و تحريك مردم به آشوب و بلوا سخن گفته شده و توزيع 343 نوع اعلاميه و نشريه با نام مشخص و غيرمشخص مبني بر ضديت با رژيم و حكومت ايران و برپايي نزديك به 923 مورد تظاهرات نسبتاً توأم با خشونت در نقاط مختلف مملكت رخ داد و سازمانيافته است.”
رژيم شاه بعد از راهپيمايي بزرگ 16 شهريور به اين نتيجه رسيد كه بايد بر شدت سركوب افزود تا بتوان بحران را مهار كرد. به روايت فريدون هويدا، پس از راهپيمايي روز 16 شهريور، فرماندهان نظامي به شاه فشار آوردند كه هر چه زودتر در تهران حكومت نظامي اعلام كند و خواسته خود را نيز چنين توصيه كردند:”در راهپيمايي امروز سيل جمعيت به راحتي ميتوانست عمارت مجلس و تأسيسات راديو ـ تلويزيون را به تصرف خود درآورد. شاه بعد از چند ساعت ترديد و دوددلي با سفراي انگليس و آمريكا به تبادل نظر پرداخت و تصميم گرفت تسليم نظر فرماندهان ارتش شود.”
ارتشبد فردوست نيز اين خبر را به شكل ديگري تأييد ميكند و ميگويد بعد از واقعه 17 شهريور من در جلسه فرماندهان نظامي با ادامه حكومت نظامي مخالفت كردم، ولي بقيه از جمله ازهاري رييس ستاد ارتش، صمديانپور رييس شهرباني، مقدم رييس ساواك و قرهباغي (وزير كشور) صراحتاً گفتند كه حكومت نظامي دستور صريح محمدرضاست.
از طرف ديگر شريفامامي كه پنداشته بود با تغيير تاريخ شاهنشاهي به هجري شمسي و بستن چند قمارخانه مردم و رهبري نهضت را آرام خواهد كرد، بلافاصله بعد از راهپيمايي عيد فطر متوجه شد كه سخت در اشتباه است؛ به همين جهت با سرعت عكسالعمل نشان داد و طي اطلاعيهاي اعلام كرد:”متأسفانه دستهاي پنهان با استفاده از روشهاي شناختهشده در صدد سوءاستفاده از اين شرايط برآمده و با تشكيل اجتماعات و ترتيب تظاهرات مطالبي را كه بر خلاف قوانين كشوري است مطرح ميسازد… به منظور تأمين آسايش عموم و جلوگيري از اقدامات خرابكارانه، دولت مقرر ميدارد كه تشكيل اجتماعات با اجازه شهرباني و فقط در محلهايي كه موجب سد معبر نباشد آزاد است و به مسئولان انتظامي دستور داده شده است از تشكيل اجتماعات بدون اجازه در معابر عمومي شديداً جلوگيري نمايد.”
بديهي بود كه راهپيماييها در خيابانها شكل ميگرفت كه معابر عمومي محسوب ميشدند و اين اعلاميه به معناي موقوف كردن راهپيمايي و تظاهرات بود و در واقع اين اعلاميه آغاز خودنشاندادن دولت آشتي ملي بود و خبر از سختگيري دولت ميداد. شريفامامي در اجراي اطلاعيه دولت در شانزدهم شهريور دستور ممانعت از راهپيمايي را صادر كرد و پليس در چند نقطه تهران با مردم درگير شد، ولي جمعيت آن قدر زياد بود كه متوجه شد كنترل راهپيمايي با نيروي پليس ممكن نيست.شريفامامي تصميم شاه مبني بر حكومت نظامي را مغتنم شمرد و شبانه از اعضاي شوراي امنيت ملي دعوت كرد. جلسه در ساعت 20 روز 16 شهريور با حضور نخستوزير، اميرخسرو افشار وزير امور خارجه، ارتشبد ازهاري رييس ستاد بزرگ ارتشتاران، سپهبد ناصر مقدم رييس ساواك، سپهبد احمدعلي محققي فرمانده ژاندارمري، سپهبد صمديانپور رييس كل شهرباني، سپهبد برومند جزي رييس اداره دوم ارتش، سپهبد خواجهنوري رييس اداره سوم ارتش و ارتشبد قرهباغي وزير كشورتشكيل شد. ابتدا سپهبد مقدم گزارشي از چند روز اخير داد و اعلام كرد” قرار است فردا در مملكت آشوب به پا بكنند و مملكت را به هم بزنند . من مراتب را به عرض اعليحضرت رساندم كه به نظر من ضرورت دارد كه اعلام حكومت نظامي بشود.” رئيس اداره دوم و سوم ارتش هم كه در اين جلسه شركت كرده بودند به برقراري حكومت نظامي تأكيد ميكنند. همهي اعضاي جلسه بر ضرورت حكومت نظامي اعلام نظر ميكند و بلافاصله شريفامامي اعضاي دولت را احضار و هيأت دولت با اعضاي شوراي امنيت جلسه مشترك گرفتند و نظر شوراي امنيت به تصويب هيأت دولت رسيد. جلسه در ساعت نزديك به 24 خاتمه يافت و شريفامامي نتيجه را تلفني به اطلاع شاه رساند و تأييد نهايي را از او گرفت. سپس ارتشبد ازهاري با شاه صحبت كرد و بنا به تصويب وي ارتشبد غلام علي اويسي فرمانده نيروي زميني به فرمانداري نظامي تهران و حومه انتخاب شد.
سردمداران رژيم از حركت مردم چنان به وحشت افتاده بودند كه جرأت به تأخيرانداختن يك روز حكومت نظامي را براي مطلع كردن مردم نداشتند. نيمههاي شب دولت اطلاعيهاي تنظيم كرد كه راديو در اخبار صبحگاهي آن را قرائت كرد، امّا اكثر مردماز آن بيخبر بودند؛ خصوصاً كه آن روز جمعه بود و روزنامه صبح هم منتشر نميشد. دولت در اين اطلاعيه با اشاره به اطلاعيهي 15 شهريور كه تظاهرات را در معابر عمومي ممنوع اعلام كرده بود و اشاره به راهپيمايي 16 شهريور اعلام كرد”تنها براي جلوگيرياز خونريزي تظاهرات غيرقانوني و ضدملي آنان تحمل شد.”
فرمانداران نظامي شهرها نيز منصوب شدند: سرلشكر عبدالرضا اسفندياري (شيراز)، سرلشكر رضا ناجي (اصفهان)، سرلشكر بيدآبادي (تبريز)، سرتيپ عبدالرحيم جعفري (مشهد)، سرتيپ شمس تبريزي (اهواز)، سرتيپ جهانگير اسفندياري (آبادان)، سرلشكر كمال نظامي (قم)، سرتيپ غفاري (كازرون)، سرتيپ شاپور ميرهادي (كرج)، سرتيپ نعمتالله معتمدي(قزوين)، سرتيپ نادور (جهرم).
وزارت امور خارجه آمريكا نيز بلافاصله برقراري حكومت نظامي در ايران را مورد تأييد قرار داد و سخنگوي آن اعلام كرد”ما جمعه اظهار اميدواري كرديم نظم به زودي در تهران برقرار شود و امروز تكرار ميكنيم كه آرامش نيز مجدداً برقرار شود.”
**روز واقعه
عدهاي از مردم در راهپيمايي بزرگ 16 شهريور فرياد ميزدند: فردا صبح در ميدان ژاله. سپهبد مقدم براي جلوگيري از تكرار راهپيمايي از شاه درخواست برقراري حكومت نظامي كرد و سرانجام با موافقت شاه، تصويب شوراي امنيت و هيأت دولت، حكومت نظامي به تصويب رسيد و با فرمان شاه ارتشبد اويسي فرماندار نظامي تهران شد. فرماندار نظامي تهران به سپهبد بدرهاي فرمانده گارد جاويدان دستور داد تا واحدهايي از گارد را به فرمانداري نظامي منتقل كند. بدرهاي فرمان اعزام واحدهايي را به سرلشكر اميني افشار فرمانده لشكر 1 گارد جاويدان صادر كرد و يگانهايي از لشكر در ميدان و خيابان ژاله (شهدا) مستقر شدند. ارتشبد اويسي با صدور اولين اطلاعيه فرمانداري نظامي اعلام كرد:”به منظور ايجاد رفاه مردم و نحوه نظم از ساعت 6 صبح روز 17 شهريور ماه مقررات حكومت نظامي را به مدت شش ماه” به اجرا ميگذارد. مردم صبح زود بيخبر از حكومت نظامي در دستههاي بزرگي از خيابانهاي فرحآباد، شهباز و ميدان خراسان به طرف ميدان ژاله حركت كردند. در نزديكي و خود ميدان كاميونهاي مملو از نظاميان ايستاده بودند، ولي مردم بياعتنا به راه خود ادامه ميدادند.
ساعت نزديك 30: 7 صبح بود كه جمعيت در ميدان ژاله و خيابانهاي منتهي به آن مستقر شدند. يكي از فرماندهان نظامي با بلندگو به مردم اخطار كرد كه حكومت نظامي است، چرا تجمع كردهايد؟ يكي از روحانيون مردم را به نشستن دعوت كرد. جمعيت روي زمين نشست، ولي ظواهر امر نشان ميداد كه نيروهاي فرمانداري نظامي قصد متفرق كردن مردم را ندارند. راه عبور را از چهار طرف بر روي مردم بستند. ناگهان صداي رگبار از خيابانهاي منتهي به ميدان بلند شد و همين كه جمعيت از چهار طرف به سوي ميدان هجوم آوردند، نيروهاي مستقر در ميدان نيز از چند سو مردم را به رگبار مسلسل بستند. در مدت چند ثانيه صدها نفر در خاك و خون غلطيدند. مردم بيمحابا مجروحان و شهدا را بر روي دست به سوي بيمارستانها حمل ميكردند. اطاقها، راهروها و حيات بيمارستانها مملو از مجروح و جنازه بود. مردم اطراف بيمارستانها خانههاي خود را براي پذيرش مجروحان مهيا ميكردند. هر كس هر چه از لوازم پزشكي، پنبه، پانسمان و ملافه داشت به بيمارستان ميآورد. نفرت مردم به اوج خود رسيده بود. خبر قتلعام مردم در ميدان ژاله در تهران پيچيد و سرتاسر تهران به جنب و جوش درآمد.
طبق گزارش ساواك، تظاهرات از ميدان ژاله به “خيابانهاي ديگري از قسمت شرق تهران” كشيده شد، سپس تظاهرات به جنوب تهران، خيابانهاي مولوي، ميدان خراسان، ميدان شوش و ميدان راهآهن سرايت كرد و در مدت كوتاهي خيابانهاي فردوسي، منوچهري، سعدي شمالي، نظامآباد، فرحآباد، منطقهي نارمك، ميدان سپه، خيابان لالهزار، به صحنه درگيري تبديل شد.
تظاهرات و درگيري تا پاسي از شب ادامه داشت. روزنامهها در فرداي آن روز بدون پرداختن به چگونگي درگيري اعلام كردند: “100 آتشسوزي در تهران روي داد، شعب چند بانك، يك فروشگاه بزرگ، يك فروشگاه شهر و روستا در آتش سوخت.”
“عباس ملكي” عكاس حاضر در صحنه جمعه سياه ميگويد: “در بيسيم صدايي آمد كه همه را محاصره كنيد، تيراندازي شروع شد. من در بين نيروهاي نظامي ايستاده بودم. بين مردم هم ميرفتم، اما آن لحظه وسط نيروهاي نظامي بودم. مردم پا به فرار گذاشتند. نيروهاي نظامي تيرهوايي ميزدند. مردم وحشتزده بودند و هر جا كوچهاي يا گذري ميديدند فرار ميكردند. من ديدم كه شش نفر روي هم ريخته بودند تا يك نفر فرار كند. مردم تا آن روز در تهران چنين اتفاقي را نديده بودند.
تيراندازي چند دقيقه بيشتر طول نكشيد اما ديدم كه ديگر هيچ كس اطراف ميدان نيست. يك نفر يكي از جنازهها را ميكشيد و يك نفر هم، جنازه ديگري را در آغوش گرفته بود. شهدا بر روي زمين بودند. مردم همه وسايلشان مثل دوچرخه را رها و فرار كردند. آمبولانسها اطراف ميدان نميآمدند و مردم جنازه يا زخميها را روي شانهها ميبردند، زيرا اگر ارتشيها جنازه را ميبردند، خانوادهها را اذيت ميكردند…. عكسها را براي ظهور به همكارانم دادم. من در شرايطي بدي بودم و ترسيده بودم. همكارانم كار لابراتوار بلد بودند و در آن موقعيت همه كمك ميكردند. آقاي پرتوي، عكسها را در قطع 30×40 ظاهر كرد. عكسها را روي زمين اتاق عكس پخش كردند؛ همه گريه ميكردند و هيچ كس باور نميكرد در تهران چنين اتفاقي افتاده باشد. عكس از مردم قم، اصفهان، همدان و… گرفته بوديم؛ اما اين عكسها جور ديگري بود.”
فرماندار نظامي در اطلاعيه شماره 4 خود ضمن متهمكردن مردم ، اعلام كرد در واقعه 17 شهريور 58 نفر كشته و 205 نفر مجروح شدهاند. دو روز بعد دادگستري اعلام كرد تعداد كشتهشدگان به 95 نفر رسيد. گر چه تعداد شهداي آن روز رسماً اعلام نشد، ولي آگاهان آمار وحشتناكي را از شهداي 17 شهريور ارائه كردهاند. پارسونز سفير انگليس تعداد شهدا را”صدها نفر” ذكر كرده است. سوليوان سفير آمريكا نيز گزارش ميكند كه در ميدان ژاله ”بيش از دويست نفر از تظاهركنندگان كشته شده بودند.” جان دي . استمپل كه خود از مسؤولين رده بالاي سفارت ايالات متحده آمريكا در ايران بود، بعدها كتابي منتشر كرد. وي در كتاب خود درباره واقعه ميدان شهدا مينويسد:
“بلادرنگ پس از آغاز برخورد در ميدان ژاله ، مجروحين حادثه به سه بيمارستان واقع در ناحيه روانه شدند. منابع پزشكي كشته شدگان را بين 200 تا 400 نفر برآورد كردند. در ابتدا دولت مدعي شد كه مقتولين 58 نفر بودهاند اما در عرض يك هفته اين رقم به 122 نفر افزايش يافت كه به اين رقم بين 2000 تا 3000 زخمي نيز افزوده گرديد. در نيم روز 8 سپتامبر (17/6/57) رقم مقتولين اعلام شده از طرف مخالفين 400 تا 500 نفر بود، اما طي 24 ساعت تا حدود 1000 نفر بالا رفت … قبرستان بهشت زهرا تنها محل رسمي دفن مردگان در تهران به كنترل مخالفين درآمد و نيز تحريكات قابل توجهي درباره ثبت ارقام قبور مقتولين از هر دو طرف به عمل آمد پزشكاني كه مدت 36 ساعت كار كرده بودند عقيده داشتند كه رقم 300 تا 400 كشته و 3000 تا 4000 مجروح كه در بيمارستانها و مراكز درماني درمان سرپايي شدهاند برآوردي منطقي است.”
موضوع مهم ديگر در واقعه 17 شهريور، تمرّد سربازان از دستورات فرماندهان نظامي بود. در همان لحظهي اول در ميدان ژاله يك سرباز فرمانده خود را هدف قرار داد و سپس خود را به قتل رساند. طبق گزارش ساواك “سه نفر از سربازان وظيفه لشكر گارد در حين اجراي مأموريت كنترل اغتشاشات، ضمن سرقت سه قبضه تفنگ ژـ3 با 300 تيرفشنگ متواري شدند”. اسامي اين سه نفر عبارت بود از قاسم دهقان، علي غفوري و محمد محمدي. فرداي آن روز محل اختفاي اين سه سرباز كشف و به محاصره نيروهاي نظامي درآمد كه هر سه نفر مورد اصابت گلوله قرار گرفتند كه محمد محمدي در دم به شهادت رسيد.
از مجموعه اسناد به دست ميآيد كه در اين روز هفت سرباز خودزني كردند. مشهد نيز كه در اين روز خود را براي استقبال از آيتالله قمي كه از تبعيد در كرج آزاد شده بود آماده ميكرد با حكومت نظامي مواجه شد و تظاهرات و درگيري از همان آغاز روز شروع شد. مردم در مدرسه نواب اجتماع كردند، ولي نيروهاي فرمانداري نظامي به آنان حمله و آنان را متفرق كردند. جنگ و گريز تا پاسي از شب ادامه داشت. در اين روز به گزارش ساواك 14 نفر مورد اصابت گلوله قرار گرفتند كه چهار نفر از آنان به شهادت رسيدند. در شيراز نيز شبانه آيتالله دستغيب را دستگير و به تهران منتقل كردند كه فرداي آنروز تظاهرات پراكندهاي صورت گرفت. شهرهاي كرج، ابهر، سمنان و كرمان نيز شاهد درگيريهايي با نيروهاي رژيم بودند.
خبر فاجعه قتلعام مردم در ميدان ژاله بهسرعت در جهان پيچيد و سياستمداران، دولتمداران، خبرگزاريها و محافل بينالمللي را وادار به عكسالعمل كرد؛ امّا هيچ عكسالعملي زشتتر از دولت آمريكا نسبت به اين قتلعام فجيع نبود. در آن روزها رؤساي كشورهاي آمريكا، مصر و رژيم صهيونيستي در كمپديويد مشغول مذاكرات سازش بودند. فرداي آن روز”وارن كريستوفر” معاون وزير امور خارجه آمريكا از واشنگتن با “سايروس ونس” وزير امورخارجه كه در كمپديويد بود، تماس برقرار و توصيه كرد كه “پرزيدنت كارتر هر چه زودتر با شاه صحبت كند”.
ونس گزارشي از وضعيت ايران را به كارتر ارائه داد و از كارتر خواست تا با شاه تماس بگيرد. ابتدا انورسادات با شاه تماس گرفت و”مراتب همدردي و پشتيباني خود را از شاه به وي اطلاع داد” و سپس كارتر با شاه تلفني صحبت كرد و”پشتيباني آمريكا را از وي در اقداماتي كه براي برقراري نظم به عمل ميآورد تأييد كرد.” خبر حمايت كارتر از شاه در رسانهها منتشر شد. رژيم كه سعي ميكرد مخالفان خود را مرعوب كند، به انتشار اين خبر دامن ميزد. روزنامههاي كيهان و اطلاعات اعلام كردند كه”كارتر با شاهنشاه مكالمه تلفني كرد.” روزنامهها به نقل از اطلاعيه كاخ سفيد نوشتند كه”كارتر با شاهنشاه تماس گرفته و وضع كنوني ايران را كه در آن تظاهرات ضددولتي به رهبري افراطيها جريان داشته و دست كم 95 نفر كشته بر جاي گذارده مورد بحث قرار داده است. پرزيدنت كارتر مناسبات نزديك و دوستانه ميان ايران و آمريكا را مورد تأييد قرار داده است و نسبت به ادامه جنبش اعطاي آزادي سياسي اظهار اميدواري كرده است.”
خبر حمايت كارتر از شاه آن هم بعد از قتلعام مردم تهران، موضع امام خميني را به شدت تثبيت كرد. امام خميني درعكسالعمل به اين پيام كارتر در مصاحبه با راديو تلويزيون فرانسه فرمودند:”آقاي كارتر كه براي يك زنداني در شوروي آن قدر هياهو درآورد، پس از كشتارهاي پياپي شاه، پشتيباني خود را از او دريغ نكرد. اين به خاطر اين است كه آمريكا به دنبال منافع خودش فقط هست.”
علما نيز به عنوان تاثيرگذارترين قشر در عرصه حيات سياسي كشورمان نسبت به اين واقعه عكسالعملهاي مختلفي داشتند؛ چنانچه آيتالله گلپايگاني با انتشار نامهاي سرگشاده به شريفامامي اخطار كرد” اعلام حكومت نظامي و جوي خون راه انداختن هيچ دردي را دوا نخواهد كرد.” .
آيتالله گلپايگاني علاوه بر نامههاي فوقالذكر اطلاعيهاي صادر و اعلام كرد كه” فاجعهي خونين كشتار بيرحمانه ديروز تهران مملكت را غرق در عزا و مصيبت ساخت”.
آيتالله مرعشي با صدور اطلاعيهاي اعلام كرد:”بار ديگر هيأت حاكمه ايران دست از آستين ظلم به در آورده، صدها مردم ستمديده و شريف ايران را به ضرب گلوله در تهران مقتول و مضروب و مجروح كرد.” آيتالله بار ديگر خواست خود را مبني بر” اجراي احكام شرعيه و برقراري عدالت و بازگشت هر چه زودتر حضرت آيتالله خميني” مورد تأكيد قرار داد. همچنين آيتالله شيخبهاءالدين محلاتي از شيراز و آيتالله صدوقي از يزد اطلاعيههايي در اين رابطه صادر كردند.
يكي از موضوعاتي كه مردم شركت كننده در راهپيمايي روز هفده شهريور و بازماندگان شهيدان و مجروحان حادثه در پي آن بودند، اطلاع از نظر رهبر انقلاب حضرت امام خميني ( رحمة الله علیه ) در اين باره بود. اعلاميه امام ( رحمة الله علیه) كه بلافاصله پس از اين واقعه در نجف منتشر شد و به سرعت اكثر مردم ايرن از آن آگاهي يافتند، در واقع به حركت مردم مشروعيت بخشيد و مردم شادمان از مهر تأييد مرجع و رهبرشان به مبارزه تا سرنگوني حكومت پهلوي ادامه دادند. امام خميني در پيام به ملت ايران آرزو كردند كه”اي كاش خميني در ميان شما بود و در كنار شما در جبهه دفاع براي خداي تعالي كشته ميشد.” امام خميني كشتار 17 شهريور را آشكارشدن واقعيت دولت آشتي ملي اعلام كردند كه”شاه با حكومت آشتي ملي ميخواست روحانيت شريف ايران و سياسيون محترم را در كشتارخود سهيم گرداند، ولي فريب او خيلي زود برملا گرديد. انّ كيدَ الشيطان كان ضعيفاً”. امام خميني(رحمة الله علیه) بار ديگر از ارتش خواستند به مردم بپيوندند تا”نام خود را در تاريخ كه به سود ملت ايران به راه خود ادامه ميدهد هر چه زودتر ثبت” كنند. امام خميني خطاب به علما فرمودند:”در اين موقع حساس نه تنها بايد استقامت كنيد، بلكه روحيه عالي مقاومت جامعه را هر چه بيشتر تقويت كنيد و هر چه بيشتر صفوف خود را براي مقابله با دشمن مردم ايران متشكلتر كنيد.”
منبع:رجا نیوز
بازدیدها: 296