تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد دهم، سوره بقره، آیه۲۰۴

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسیر تسنیم (اجمالی)| جلد دهم، سوره بقره، آیه۲۰۴

برخی از مردم چنان به ظاهر خیرخواهانه و با الفاظی شیوا از قسط و عدل و از ارزشها سخن می‌گویند که در دنیا همگان حتی پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را پیش از اعلام الهی و افشای باطن آنان، شگفت‌زده می‌کنند. این منافقان که خصم دیرینه عدالت‌اند برای تصدیق گفته‌های به ظاهر صادقانه و نیات به ظاهر اصلاح‌طلبانه خود خدای سبحان را شاهد می‌گیرند یا سوگند یاد می‌کنند که دل و زبانشان یکسان و بر خیر است، در حالی که کینه‌توزترین دشمنان اسلام و جامعه مسلمان‌اند.

ومِنَ النّاسِ مَن یُعجِبُکَ قَولُهُ فِی الحَیوهِ الدُّنیا ویُشهِدُ اللّهَ عَلی ما فی قَلبِهِ وهُوَ اَلَدُّ الخِصام (بقره، ۲۰۴)

گزیده تفسیر
برخی از مردم چنان به ظاهر خیرخواهانه و با الفاظی شیوا از قسط و عدل و از ارزشها سخن می‌گویند که در دنیا همگان حتی پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را پیش از اعلام الهی و افشای باطن آنان، شگفت‌زده می‌کنند. این منافقان که خصم دیرینه عدالت‌اند برای تصدیق گفته‌های به ظاهر صادقانه و نیات به ظاهر اصلاح‌طلبانه خود خدای سبحان را شاهد می‌گیرند یا سوگند یاد می‌کنند که دل و زبانشان یکسان و بر خیر است، در حالی که کینه‌توزترین دشمنان اسلام و جامعه مسلمان‌اند.

تفسیر

مفردات
یعجبک: «عَجَب» و «تعجّب» حالتی است که به هنگام جهل به سبب چیزی بر انسان عارض می‌شود. این حالت در خداوند راه ندارد، زیرا او از جهل مبرّاست.
^ ۱ – ـ من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۴۸۰٫
^ ۲ – ـ همان.
۲۰۱

>
اعجاب به طور استعاره در معنای سرور و خوشحالی به کار می‌رود؛ مانند ﴿اَعجَبَ الکُفّارَ نَباتُه) ۱ برخی گفته‌اند: اعجاب، سرور و خوشحالی شخص متعجب از چیزی است که او آن را نیکو می‌پندارد ۲٫
یشهد: «شهود» و «شهادت»، حضور همراه با مشاهده به بصر یا به بصیرت است ۳٫
شهود اگر با حرف «لام» یا «علی» استعمال شود به معنای اعمال علم به‏نفع یا ضرر دیگری است که لازم آن اظهار و اعلام دانسته خود است. این همان معنای گواهی دادن عرفی است؛ مانند: ﴿شَهِدَ عَلَیهِم سَمعُهُم واَبصرُهُم وجُلودُهُم) ۴
ألدّ: «لدد» شدت خصومت است و «ألدّ» مانند اعمی و اعور، صفت مشبهه و به معنای شدیدالخصومه است. در روایت نیز «ألد» شدیدالخصومه معنا شده است ۵٫ جمع اَلدّ، لُدّ است؛ مانند أحمر و حُمر ۶٫
ابوحیّان از خلیل نقل کرده است که «ألدّ» افعل تفضیل است ۷٫ استاد علاّمه طباطبایی نیز آن را افعل تفضیل می‌داند ۸٫
الخصام: «خِصام» یا جمع خَصْم است، مانند بحر و بحار ۹ ، یا مصدر
۲۰۲

>
باب مفاعله است ۱ ؛ مانند قتال و طعان. آیه ﴿وهُوَ فِی الخِصامِ غَیرُ مُبین) ۲ از همین قبیل یعنی به معنای مخاصمه است. خصومت به معنای مطلق دشمنی است؛ خواه دشمنی هنگام نزاع و در مقام انکار حق، یا دشمنی در مقام تندی و تجاوز به حق دیگران یا هنگام مجادله و در مقام منع از ظهور حق ۳٫

تناسب آیات (۲۰۴ ـ ۲۰۷)
در مجموعه پیشین (۱۹۶ ـ ۲۰۳) از تشریع حج تمتّع و خطوط کلی احکام حج و عمره سخن به میان آمد. در بخش پایانی آن آیات، خداوند متعالی انسانها را از نظر منطق و سیره عملی به دو گروه دنیاطلبان و نیکی خواهان دنیا و آخرت تقسیم کرد؛ به همین مناسبت در ادامه به تقسیم دیگری از انسانها پرداخته و آنها را از جهت صفات و نتایج اعمالشان نیز به دو گروه منافقان و مخلصان دسته‌بندی می‌کند.
در نخستین آیه به برخی از ویژگی‌های منافقان، مانند برخورداری از ظاهری فریبا و گفتاری شگفت‌انگیز و دلپذیر اشاره کرده و در آیه بعد به معرفی ویژگی دیگر آنها پرداخته است که قبل از دستیابی به جاه و مق‌م، داعی‏ه اصلاح‌طلبی و خیرخواهی دارند؛ اما چون بدان دست یافتند، اهل نفاق و فساد و دشمن عنود و لجوج جامعه انسانی و اسلامی خواهند بود و در آیه سوم از سرکشی و نصیحت ناپذیری آنها در برابر دعوت به تقوا خبر می‌دهد که از عزت کاذب آنها نشئت می‌گیرد، آن‌گاه به معرفی گروه مقابل آنها، یعنی
^ ۱ – ـ سوره حدید، آیه ۲۰؛ مفردات، ص۵۴۷، «ع ج ب».
^ ۲ – ـ مجمع البیان، ج۱ ۲، ص۵۳۳٫
^ ۳ – ـ مفردات، ص۴۶۵، «ش ه د».
^ ۴ – ـ سوره فصّلت، آیه ۲۰؛ التحقیق، ج۶، ص۱۵۱، «ش ه د».
^ ۵ – ـ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۱۰۱٫
^ ۶ – ـ المصباح، ص۵۵۱، «ل د د».
^ ۷ – ـ تفسیر البحر المحیط، ج۲، ص۱۲۳٫
^ ۸ – ـ المصباح، ص۱۷۱، «خ ص م»؛ المیزان، ج۲، ص۹۶٫
^ ۹ – ـ همان.
۲۰۳

>
مخلصان، می‌پردازد که هستی خود را برای کسب رضای حق نثار و دیگران را بر خویش ایثار می‌کنند و هدفی جز اصلاح جامعه و تحصیل خشنودی خدا ندارند و عزت و کرامت خود را تنها در سایه ارتباط با عزیز بالذات، یعنی خداوند، می‌دانند.
٭ ٭ ٭

دسته‌بندی انسانها
دین برای اصلاح جامعه از یک‏سو و تأمین سعادت ابدی از سوی دیگر آمده است، از این‏رو خدای سبحان افزون بر تقسیم انسانها به موحد (مؤمن) و غیرموحد (منافق، مشرک، کافر): ﴿وهَدَینهُ النَّجدَین) ۱ ﴿اِنّا هَدَینهُ السَّبیلَ اِمّا شاکِرًا واِمّا کَفورا) ۲ ﴿وقُلِ الحَقُّ مِن رَبِّکُم فَمَن شاءَ فَلیُؤمِن ومَن شاءَ فَلیَکفُر) ۳ ﴿هُوَ الَّذی خَلَقَکُم فَمِنکُم کافِرٌ ومِنکُم مُؤمِن) ۴ مؤمن و فاسق: ﴿مِنهُمُ المُؤمِنونَ واَکثَرُهُمُ الفسِقون) ۵ مسلمان و مجرم: ﴿اَفَنَجعَلُ المُسلِمینَ کالمُجرِمین) ۶ متقی و فاجر: ﴿اَم نَجعَلُ المُتَّقینَ کالفُجّار) ۷ و مانند آن، در تقسیمی دیگر راه کسانی را که با تهذیب و تربیت و مسائل اخلاقی هدایت می‌شوند به رسول خود ارائه کرد و راه کسانی را نیز که با تربیت و
^ ۱ – ـ مفردات، ص۲۸۴، «خ ص م».
^ ۲ – ـ سوره زخرف، آیه ۱۸٫
^ ۳ – ـ التحقیق، ج۳، ص۷۱، «خ ص م».
۲۰۴

>
تهذیب و تزکیه قابل هدایت نیستند نشان داد؛ یعنی هم ویژگی و خصوصیات افراد و اصناف و هم راه درمان آنها و هم درمان ناپذیری برخی را به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ارائه کرد.
خداوند به خصوصیات این دو گروه در این آیات اشاره کرده و چنین می‌فرماید: انسانها دو دسته‌اند: گروهی ظاهری فریبا دارند که کلام آنها در دنیا شگفت‌آور است و برای تصدیق کلام خود خداوند را شاهد قرار می‌دهند و…. اینان همه شئون اجتماعی را فدای مصالح شخصی خود می‌کنند. درمقابل، گروهی دیگر هستند که جان خود را در راه خدا نثار کرده و همه شئون خویش را فدای دین می‌کنند.
آیات گذشته انسانها را از نظر منطق و سیره عملی به دو گروه دنیاطلب و حسنه‌طلب تقسیم می‌کرد. از تعبیر ﴿ومِنَ النّاس﴾ در آیه مورد بحث که به صورت اسم ظاهر بیان شده معلوم می‌شود که در این آیه و آیات بعد، تقسیمی دیگر جدای از تقسیم در آیات قبل مطرح است.
آنچه از این‌گونه آیات برمی‌آید اموری است:
۱٫ به لحاظ حکمت نظری تقسیم به «بود» و «نبود» مطرح است؛ مانند اینکه مردم برخی این چنین‌اند (فقط دنیاطلب‌اند) و بعضی این چنین نیستند (بلکه حسنه دنیا و آخرت می‌خواهند).
۲٫ به لحاظ حکمت عملی، تحسین یکی و تقبیح دیگری «باید» و «نباید» مطرح است.
۳٫ به همان لحاظ، یعنی لحاظ حکمت عملی که از باید و نباید سخن می‌گوید، امر به یکی و نهی از دیگری طرح می‌شود.
۴٫ نیز به همان لحاظ حکمت عملی، دعوت به احتیاط و پرهیز از
^ ۱ – ـ سوره بلد، آیه ۱۰٫
^ ۲ – ـ سوره انسان، آیه ۳٫
^ ۳ – ـ سوره کهف، آیه ۲۹٫
^ ۴ – ـ سوره تغابن، آیه ۲٫
^ ۵ – ـ سوره آل عمران، آیه ۱۱۰٫
^ ۶ – ـ سوره قلم، آیه ۳۵٫
^ ۷ – ـ سوره ص، آیه ۲۸٫
۲۰۵

>
زودباوری و اجتناب از فریبکاری یا فریب‌خوری مطرح است. چه بسا اهل‏طغوا که در کسوت فریبای تقوا ظهور می‌کنند و چه فراوان اهل نیرنگ که در جامه بی‌رنگی درمی‌آیند و چه بسیار ظالمانی که با تریبون عدل سخن می‌گویند و چه فراوان دشمنانی که در لباس دوستی، چاه را به عنوان جاه معرّفی می‌کنند.

مصداق بارز آیه
برخی از مفسران، محتوای آیه مورد بحث را وصف منافقان دانسته‌اند ۱ ، هرچند به زعم ایشان در تطبیق، تضییق و توسعه آن اختلاف کرده‌اند. عدّه‌ای مانند شیخ طوسی محور آیه را منافق و مرائی دانسته و چنین نقل کرده‌اند که این آیه درباره اخنس بن شریق ثقفی نازل شده است ۲٫ بعضی مانند فخر رازی نقل کرده‌اند که اختلاف، در خصوص و عموم آیه است که آیا آیه، عام یا راجع به قوم معیّن است ۳٫
دلیل قائلان به اختصاص آن است که آیه درباره اخنس بن شریق ثقفی، حلیف بنی زهره نازل شده، چنان‏که برخی گفته‌اند: آیه درباره کفار قریش نازل شده که از رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مبلّغ اسلامی طلب کردند و چون آن حضرت عده‌ای از علمای اسلام را اعزام کرد، کفار قریش آنان را کشتند ۴٫
دلیل قائلان به عموم آیه این است که بر فرض نزول درباره اشخاص معین،
۲۰۶

>
هرگز شأن نزولْ مخصص نیست و تعمیم آن مفیدتر است.
فخر رازی پس از نقل این ادله، برای نفی اختصاص آیه به منافقان، اوصاف زشت پنج‌گانه‌ای را که در آیه مورد بحث و برخی آیات آینده بازگو شده تحلیل و ثابت کرد که این پدیده‌های قبیح همان‌طور که در منافق موجود است در مرائی و نیز در مسلمان فاسق خونریز هم یافت می‌شود ۱٫
لازم است عنایت شود که استفاده عموم از آیه بعید نیست؛ لیکن مصداق بارز آن منافق و سپس مرائی است.
نکته: زبان مخالف با قلب می‌تواند از مصادیق «خَضْراء الدَمَن» باشد که پیامبر اعظم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از آن تحذیر فرمود: «ایّاکم و خضراء الدمن» ۲
لطف کاید بی دل و جان از زبان ٭٭٭ همچو سبزه تُون بود ای دوستان ۳

گفتار شگفت‌نگیز منافقان
خدای سبحان در این آیه صفات دنیاطلبان را چنین بیان می‌کند که آنها ظاهری فریبا دارند و گفتارشان تو را شگفت‌زده می‌کند: ﴿ومِنَ النّاسِ مَن یُعجِبُکَ قَولُهُ فِی الحَیوهِ الدُّنیا﴾. قرآن کریم اوصاف این گروه را که منافقانه سخن می‌گویند، هم در اوایل سوره «بقره» برشمرد و هم در سوره «منافقون» چنین بیان می‌کند که آنها را با ظاهری فریبا می‌بینی و سخنانی جذاب و دلنشین با محتوایی مردم‌پسند می‌گویند: ﴿اِذا جاءَکَ المُنفِقونَ… واِذا رَاَیتَهُم تُعجِبُکَ
^ ۱ – ـ جامع البیان، مج۲، ج۲، ص۴۱۵٫
^ ۲ – ـ التبیان، ج۲، ص۱۷۸٫
^ ۳ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۱۹۶٫
^ ۴ – ـ تفسیر البحر المحیط، ج۲، ص۱۲۲؛ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۱۹۷٫
۲۰۷

>
اَجسامُهُم واِن یَقولوا تَسمَع لِقَولِهِم) ۱ منافقان ظاهری رنگین و باطنی ننگین دارند؛ گیرا و دلپذیر سخن می‌گویند؛ هم خوب حرف می‌زنند و هم حرف خوب می‌گویند و هم از نظر محتوا گفتارشان دلرباست، چون از خیرخواهی و اصلاح جامعه سخن می‌گویند و خلاف میل باطنی خود دیگران را به قسط و عدل فرا می‌خوانند و هم این محتوای لطیف را با الفاظ و عبارتهای ظریف و شیوا بیان می‌کنند، به گونه‌ای که مسلمانان شگفت زده می‌شوند؛ ولی درونشان جز ظلمت و تباهی چیزی نیست.
یکی دیگر از اوصاف آنها این است که از جهت مال و فرزند متنعّم‌اند؛ ولی این برخورداری نباید دیگران را شگفت‌زده کند: ﴿فَلا تُعجِبکَ اَمولُهُم ولااَولدُهُم اِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِها فِی الحَیوهِ الدُّنیا وتَزهَقَ اَنفُسُهُم وهُم کفِرون) ۲
تذکّر: درباره متعلَّق قید ﴿فِی الحَیوهِ الدُّنیا﴾ دو احتمال مطرح است:
۱٫ متعلِق به ﴿یُعجِبُک﴾ و مفعول با واسطه و بدین معناست که گفتار آنان تنها در دنیا اعجاب آور است، زیرا اولاً در آخرت درون و نهان آنان آشکار می‌شود: ﴿یَومَ تُبلَی السَّرائِر) ۳ و چیزی را از نظر خداوند پنهان نمی‌کنند: ﴿ولایَکتُمونَ اللّهَ حَدیثا) ۴
ثانیاً این گروه در آخرت کور، کر و گنگ محشور شده و توان سخن گفتن ندارند؛ یا دهانشان بسته است و دستها و پاهایشان سخن می‌گوید: ﴿اَلیَومَ
^ ۱ – ـ التفسیر الکبیر، مج۳، ج۵، ص۱۹۸، با تحریر و تلخیص.
^ ۲ – ـ الکافی، ج۵، ص۳۳۲٫
^ ۳ – ـ مثنوی معنوی، ص۲۸۶، دفتر دوم، بیت ۲۸۴۰٫
۲۰۸

>
نَختِمُ عَلی اَفوهِهِم وتُکَلِّمُنا اَیدیهِم وتَشهَدُ اَرجُلُهُم بِما کانوا یَکسِبون) ۱ یا اگر دهانشان باز باشد، از نیروی گفتن محروم‌اند: ﴿ونَحشُرُهُم یَومَ القِیمَهِ عَلی وُجوهِهِم عُمیًا وبُکمًا وصُمّا) ۲ بنابراین، گفتار رونق‌بخش اینان تنها در دنیاست و در آخرت گنگ‌اند ۳٫
۲٫ متعلِق به ﴿قَولُه﴾ و بدین معناست که گفتار او درباره مسائل دنیایی مایه شگفتی می‌شود. زمخشری بعد از بیان تعلّق ﴿فِی الحَیوهِ الدُّنیا﴾ به «قول»، می‌گوید: تعلق آن به یُعجبُ رواست … ۴٫ ابوحیان اندلسی بعد از نقل مقال زمخشری آن را بعید دانسته و گفته است: ظاهر آن است که به «یُعْجبُ» تعلق می‌گیرد؛ لیکن نه به وجهی که زمخشری گفته است ۵٫
جمع بین «الدّ الخصام» و «اعجاب»، شاهد آن است که اعجاب در دنیاست.

اعجاب پیامبر اعظم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)
تعجب و اعجاب، چنان که در بحث از مفردات آیه اشاره شد، درباره رخدادی صادق است که انسان به علت و سبب آن جاهل باشد. بر اساس آیه مورد بحث، پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از سخنان منافقان به تعجّب می‌آمده است. این شگفت‌زدگی به همان سبب که گفته شد می‌تواند نشان ناآگاهی آن حضرت از
^ ۱ – ـ سوره منافقون، آیات ۱ ۴٫
^ ۲ – ـ سوره توبه، آیه ۵۵٫
^ ۳ – ـ سوره طارق، آیه ۹٫
^ ۴ – ـ سوره نساء، آیه ۴۲٫
۲۰۹

>
درون و نهان آنان باشد، حال آنکه طبق برخی آیات قرآن پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از باطن آنان خبر داشته است: ﴿ولَتَعرِفَنَّهُم فی لَحنِ القَول) ۱ این دو مطلب (آگاهی و شگفت‌زدگی) چگونه با هم قابل جمع است؟
در پاسخ باید گفت که پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به لحاظ نشئه ﴿اِنَّما اَنا بَشَرٌ مِثلُکُم) ۲ نه به لحاظ نشئه خلافت و ولایت الهی از درون و باطن منافقان آگاه نبود و بدین لحاظ از سخنان شگفت‌نگیز آنان تعجب می‌کرد؛ لیکن خدای سبحان آن حضرت را از راه وحی آگاه می‌ساخت و از نفاق آنان پرده برمی‌داشت، و همین آیات نوعی افشای باطن منافقان است. بدین لحاظ به رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرماید: با اعلام الهی می‌توانی منافقان را از لحن سخنشان بشناسی: ﴿ولَتَعرِفَنَّهُم فی لَحنِ القَول﴾. بدین سبب پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هیچ‏گونه انعطافی در برابر منافقان نشان نداد، چون گرچه ظاهر گفتارشان اعجاب‌آور بود؛ ولی رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به کمک وحی الهی آنان را از طرز و لحن کلامشان می‌شناخت. منافقان نمی‌توانستند اسرار خود را از خداوند مخفی نگه دارند، هرچند آنها را از مردم پنهان می‌کردند، زیرا خدا افزون بر اطلاع از باطن آنان، همواره با آنهاست و از مجالس سرّی شبانه آنان آگاه است و بر اعمالشان احاطه دارد: ﴿یَستَخفونَ مِنَ النّاسِ ولایَستَخفونَ مِنَ اللّهِ وهُوَ مَعَهُم اِذ یُبَیِّتونَ ما لایَرضی مِنَ القَولِ وکانَ اللّهُ بِما یَعمَلونَ مُحیطا) ۳ پنهان‏کاری از مردم ممکن است؛ ولی اثر چندانی ندارد؛ اما مخفی‏کردن از خدا اثر فراوانی دارد؛ لیکن محال است، چون خدای سبحان بر ذوات، افعال و اوصاف همه احاطه
^ ۱ – ـ سوره یس، آیه ۶۵٫
^ ۲ – ـ سوره اسراء، آیه ۹۷٫
^ ۳ – ـ الکشاف، ج۱، ص۲۵۱٫
^ ۴ – ـ همان.
^ ۵ – ـ تفسیر البحر المحیط، ج۲، ص۱۲۲٫
۲۱۰

>
دارد، پس پنهانکاری منافقان بی‌نتیجه بود، زیرا خداوند همان اسرار پوشیده را به پیامبر اعظم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اعلام می‌فرمود.

داعیه ‏وحدت دل وزبان
از دیگر اوصاف زشت منافقان، سوگند دروغ آنان بر یگانگی ظاهر و باطن خویش است. اینان برای بها دادن دیگران به سخنان فریبا و اعجاب‌میزشان و نیز برای صادق نشان دادن گفتارشان خداوند را شاهد می‌گیرند که دل و زبانشان یکی است، در حالی که از لجوج‌ترین دشمنان دین و جامعه اسلامی‌اند: ﴿ویُشهِدُ اللّهَ عَلی ما فی قَلبِهِ وهُوَ اَلَدُّ الخِصام﴾. تأکیدی که در این تعبیر (گواه گرفتن خدا) است از قسم بیشتر است و کسی که به دروغ چنین ادعایی کند، در واقع به خداوند نسبت جهل می‌دهد ۱٫ البته در اینکه آیا این تعبیر به منزله سوگند به خداوند است یا اسناد علم به او، بین مفسران اختلاف نظر است.
به هر روی، منافقان برای تصدیق محتوای کلام خود، خداوند را شاهد می‌گیرند که قلبشان مطابق با گفتارشان می‌اندیشد و زبانشان مطابق با باطن آنها سخن می‌گوید، در حالی که دروغ می‌گویند، زیرا گرچه معیار صدق و کذب کلام، مطابقت آن با عقیده و قلب نیست، بلکه معیارِ حق بودن، مطابقت با واقع است؛ لیکن واقعیت بعضی از گزارشها، امور قلبی است؛ یعنی اگر کسی از امور قلبی خبر داد مطابَق واقعی این امر همان جریان قلبی است، چنان‌که در سوره منافقون آمده است: ﴿اِذا جاءَکَ المُنفِقونَ قالوا نَشهَدُ
^ ۱ – ـ سوره محمّدص، آیه ۳۰٫
^ ۲ – ـ سوره کهف، آیه ۱۱۰٫
^ ۳ – ـ سوره نساء، آیه ۱۰۸٫
۲۱۱

>

اِنَّکَ لَرَسولُ اللّهِ واللّهُ یَعلَمُ اِنَّکَ لَرَسولُهُ واللّهُ یَشهَدُ اِنَّ المُنفِقینَ لَکذِبون) ۱
منافقان به پیامبر گفتند: ما شهادت می‌دهیم که تو رسول خدا هستی. گرچه رسالت نبی اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با واقع و نفس الامر مطابق است؛ لیکن قرآن گزارش منافقان را کذب می‌داند، و مقصود از آنْ کذب مخبری است؛ نه کذب خبری، زیرا منافقان از واقع خودشان که عقیده و قلب آنهاست خبر دادند و این کلام آنها چون با آن عقیده و امر قلبی مطابق نبود، قرآن به آنها نسبت کذب داده است؛ یعنی اگر منافق بگوید: «تو رسول خداوند هستی»، این خبر صادق است؛ ولی اگر بگوید: «من شهادت می‌دهم که تو رسول هستی»، این خبر کاذب است، زیرا او شهادت نمی‌دهد.

سرسخت‌ترین دشمن
به شهادت آیه مورد بحث و آیات دیگر، منافق نه تنها خصم جامعه انسانی و اسلامی است، بلکه معاند سرسخت و دشمن لجوج قسط و عدل و اصلاح جامعه است: ﴿وهُوَ اَلَدُّ الخِصام﴾، زیرا با ظاهری فریبا بزرگ‌ترین ضربه‌ها را به پیکر دین می‌زند و جامعه اسلامی و انسانی را به فساد و تباهی می‌کشاند.
در سنجش نسبی دوستی و دشمنی، دشمنی یهود و مشرکان نسبت به امّت اسلامی از دشمنی ترسایان بیشتر است: ﴿اَشَدَّ النّاسِ عَدوهً لِلَّذینَ ءامَنُوا الیَهودَ والَّذینَ اَشرَکوا) ۲ امّا عداوت مطلق را منافقان دارند که خداوند به صورت حصر درباره آنان می‌فرماید: ﴿هُمُ العَدُوُّ فَاحذَرهُم) ۳ بنابراین، گرچه
^ ۱ – ـ مواهب الرحمن، ج ۳، ص ۱۹۶٫
۲۱۲

>
یهود و مشرکان هم دشمن اسلام هستند؛ لیکن عداوت کامل، خصیصه منافقان است و دشمنی آنان بیشتر و شدیدتر است، از این‏رو گویا همه عداوتها در نفاق خلاصه شده و دشمن‌ترین دشمنان اسلام و جامعه مسلمان منافقان هستند، بنابراین آیه مورد بحث کمالِ هماهنگی را با آیه﴿هُمُ العَدُوّ﴾ و نیز با کیفیت تعذیب منافقان: ﴿فِی الدَّرکِ الاَسفَلِ مِنَ النّار) ۱ دارد، زیرا کیفرْ مطابق گناه است: ﴿جَزاءً وِفاقا) ۲ و چون نفاق بدترین گناه است کیفر آن در اسفلِ دوزخ است.
سرّ انحصار دشمنی کامل در منافقان، آن است که دشمنی دیگران آشکار است و انسان همانند پرهیز از مار و عقرب از آنان دوری می‌کند؛ لیکن منافقان ظاهراً دوست هستند و باطناً همچون مار و عقرب نیش می‌زنند و انسان در تماس با آنان بی‌توجه مسموم می‌شود.
از نشانه‌های دشمنی و سرسختی منافقان با جامعه‌سلامی و انسانی این است که وقتی به مقامی دست پیدا می‌کنند، مانع ترقّی جامعه اسلامی می‌شوند و از نظر اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، جامعه انسانی و اسلامی را با القای شبهات و ایجاد وساوس به فساد و تباهی می‌کشانند ۳٫

اشارات و لطایف

۱٫ ابزار منافق برای فریب مردم
منافقان برای پیشبرد اهداف شوم و فاسدشان از هرگونه اسباب ظاهری بهره
^ ۱ – ـ سوره منافقون، آیه ۱٫
^ ۲ – ـ سوره مائده، آیه ۸۲٫
^ ۳ – ـ سوره منافقون، آیه ۴٫
۲۱۳

>
می‌بردند تا جامعه‌نسانی و اسلامی را فریب دهند: ﴿یُخدِعونَ اللّهَ والَّذینَ ءامَنوا وما یَخدَعونَ اِلاّ اَنفُسَهُم وما یَشعُرون) ۱ برخی از شگردهای فریبکاری آنان را می‌توان چنین برشمرد:
أ. قیافه‌های آراسته و پیکرهای شگفت‌انگیز: ﴿واِذا رَاَیتَهُم تُعجِبُکَ اَجسامُهُم) ۲ برخی مفسران نقل کرده‌اند که «عبدالله بن اُبی» سرکرده‏منافقان، مردی درشت اندام، خوش قیافه و چرب‏زبان بود که چون وارد مجلس پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌شد، مایه تعجّب آن حضرت و یارانش می‌گشت ۳٫
ب. گفتار اعجاب‌ور و سخنان جذاب و شیرین: ﴿ومِنَ النّاسِ مَن یُعجِبُکَ قَولُه﴾؛ ﴿واِن یَقولوا تَسمَع لِقَولِهِم) ۴ تفصیل این مطلب در بحث تفسیری گذشت.
ج. نیروی اقتصادی و انسانی (اموال و اولاد): ﴿فَلا تُعجِبکَ اَمولُهُم ولااَولدُهُم) ۵

۲٫ فطرت و طبیعت انسان
انسانها طبیعتی ناسازگار با هم و فطرتی هماهنگ با یکدیگر دارند. وحدت، ایمان، توحید، محبت، اُخوت و اصلاحگری و مانند آن از فطرت و روح انسان ناشی می‌شود که مایه هماهنگی جامعه انسانی و اسلامی است:
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیه ۱۴۵٫
^ ۲ – ـ سوره نبأ، آیه ۲۶٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۲۰۵٫
۲۱۴

>
﴿فَاَلهَمَها فُجورَها وتَقوها) ۱ ﴿اِنَّمَا المُؤمِنونَ اِخوَه) ۲ دشمنی و مانند آن نیز ناشی از طبیعت انسان است که خاصیت آن ناسازگاری با یکدیگر است: ﴿خَلَقَ الاِنسنَ مِن نُطفَهٍ فَاِذا هُوَ خَصیمٌ مُبین) ۳ منافق، کافر و مشرک، به طبیعت نزدیک است و فطرت الهی خود را دفن کرده است: ﴿وقَد خابَ مَن دَسّها) ۴ از این‏رو در اینها جز خصومت: ﴿بَل هُم قَومٌ خَصِمون) ۵ و در بعضی از آنها جز «ألدّ الخصام» بودن چیزی ظهور نمی‌کند و همین خوی سرکشی، آنان را تربیت ناپذیر کرده است.

٭ ٭ ٭

^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۹٫
^ ۲ – ـ سوره منافقون، آیه ۴٫
^ ۳ – ـ الکشاف، ج۴، ص۵۴۰٫
^ ۴ – ـ سوره منافقون، آیه ۴٫
^ ۵ – ـ سوره توبه، آیه ۵۵٫
۲۱۵

>

بازدیدها: 370

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *