تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد دهم، سوره بقره، آيه204

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد دهم، سوره بقره، آيه204

برخي از مردم چنان به ظاهر خيرخواهانه و با الفاظي شيوا از قسط و عدل و از ارزشها سخن مي‌گويند كه در دنيا همگان حتي پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را پيش از اعلام الهي و افشاي باطن آنان، شگفت‌زده مي‌كنند. اين منافقان كه خصم ديرينه عدالت‌اند براي تصديق گفته‌هاي به ظاهر صادقانه و نيات به ظاهر اصلاح‌طلبانه خود خداي سبحان را شاهد مي‌گيرند يا سوگند ياد مي‌كنند كه دل و زبانشان يكسان و بر خير است، در حالي كه كينه‌توزترين دشمنان اسلام و جامعه مسلمان‌اند.

ومِنَ النّاسِ مَن يُعجِبُكَ قَولُهُ فِي الحَيوةِ الدُّنيا ويُشهِدُ اللّهَ عَلي ما في قَلبِهِ وهُوَ اَلَدُّ الخِصام (بقره، 204)

گزيده تفسير
برخي از مردم چنان به ظاهر خيرخواهانه و با الفاظي شيوا از قسط و عدل و از ارزشها سخن مي‌گويند كه در دنيا همگان حتي پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را پيش از اعلام الهي و افشاي باطن آنان، شگفت‌زده مي‌كنند. اين منافقان كه خصم ديرينه عدالت‌اند براي تصديق گفته‌هاي به ظاهر صادقانه و نيات به ظاهر اصلاح‌طلبانه خود خداي سبحان را شاهد مي‌گيرند يا سوگند ياد مي‌كنند كه دل و زبانشان يكسان و بر خير است، در حالي كه كينه‌توزترين دشمنان اسلام و جامعه مسلمان‌اند.

تفسير

مفردات
يعجبك: «عَجَب» و «تعجّب» حالتي است كه به هنگام جهل به سبب چيزي بر انسان عارض مي‌شود. اين حالت در خداوند راه ندارد، زيرا او از جهل مبرّاست.
^ 1 – ـ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص480.
^ 2 – ـ همان.
201

>
اعجاب به طور استعاره در معناي سرور و خوشحالي به كار مي‌رود؛ مانند ﴿اَعجَبَ الكُفّارَ نَباتُه) 1 برخي گفته‌اند: اعجاب، سرور و خوشحالي شخص متعجب از چيزي است كه او آن را نيكو مي‌پندارد 2.
يشهد: «شهود» و «شهادت»، حضور همراه با مشاهده به بصر يا به بصيرت است 3.
شهود اگر با حرف «لام» يا «علي» استعمال شود به معناي اعمال علم به‏نفع يا ضرر ديگري است كه لازم آن اظهار و اعلام دانسته خود است. اين همان معناي گواهي دادن عرفي است؛ مانند: ﴿شَهِدَ عَلَيهِم سَمعُهُم واَبصرُهُم وجُلودُهُم) 4
ألدّ: «لدد» شدت خصومت است و «ألدّ» مانند اعمي و اعور، صفت مشبهه و به معناي شديدالخصومه است. در روايت نيز «ألد» شديدالخصومه معنا شده است 5. جمع اَلدّ، لُدّ است؛ مانند أحمر و حُمر 6.
ابوحيّان از خليل نقل كرده است كه «ألدّ» افعل تفضيل است 7. استاد علاّمه طباطبايي نيز آن را افعل تفضيل مي‌داند 8.
الخصام: «خِصام» يا جمع خَصْم است، مانند بحر و بحار 9 ، يا مصدر
202

>
باب مفاعله است 1 ؛ مانند قتال و طعان. آيه ﴿وهُوَ فِي الخِصامِ غَيرُ مُبين) 2 از همين قبيل يعني به معناي مخاصمه است. خصومت به معناي مطلق دشمني است؛ خواه دشمني هنگام نزاع و در مقام انكار حق، يا دشمني در مقام تندي و تجاوز به حق ديگران يا هنگام مجادله و در مقام منع از ظهور حق 3.

تناسب آيات (204 ـ 207)
در مجموعه پيشين (196 ـ 203) از تشريع حج تمتّع و خطوط كلي احكام حج و عمره سخن به ميان آمد. در بخش پاياني آن آيات، خداوند متعالي انسانها را از نظر منطق و سيره عملي به دو گروه دنياطلبان و نيكي خواهان دنيا و آخرت تقسيم كرد؛ به همين مناسبت در ادامه به تقسيم ديگري از انسانها پرداخته و آنها را از جهت صفات و نتايج اعمالشان نيز به دو گروه منافقان و مخلصان دسته‌بندي مي‌كند.
در نخستين آيه به برخي از ويژگي‌هاي منافقان، مانند برخورداري از ظاهري فريبا و گفتاري شگفت‌انگيز و دلپذير اشاره كرده و در آيه بعد به معرفي ويژگي ديگر آنها پرداخته است كه قبل از دستيابي به جاه و مق‌م، داعي‏ه اصلاح‌طلبي و خيرخواهي دارند؛ اما چون بدان دست يافتند، اهل نفاق و فساد و دشمن عنود و لجوج جامعه انساني و اسلامي خواهند بود و در آيه سوم از سركشي و نصيحت ناپذيري آنها در برابر دعوت به تقوا خبر مي‌دهد كه از عزت كاذب آنها نشئت مي‌گيرد، آن‌گاه به معرفي گروه مقابل آنها، يعني
^ 1 – ـ سوره حديد، آيه 20؛ مفردات، ص547، «ع ج ب».
^ 2 – ـ مجمع البيان، ج1 2، ص533.
^ 3 – ـ مفردات، ص465، «ش ه د».
^ 4 – ـ سوره فصّلت، آيه 20؛ التحقيق، ج6، ص151، «ش ه د».
^ 5 – ـ تفسير العياشي، ج1، ص101.
^ 6 – ـ المصباح، ص551، «ل د د».
^ 7 – ـ تفسير البحر المحيط، ج2، ص123.
^ 8 – ـ المصباح، ص171، «خ ص م»؛ الميزان، ج2، ص96.
^ 9 – ـ همان.
203

>
مخلصان، مي‌پردازد كه هستي خود را براي كسب رضاي حق نثار و ديگران را بر خويش ايثار مي‌كنند و هدفي جز اصلاح جامعه و تحصيل خشنودي خدا ندارند و عزت و كرامت خود را تنها در سايه ارتباط با عزيز بالذات، يعني خداوند، مي‌دانند.
٭ ٭ ٭

دسته‌بندي انسانها
دين براي اصلاح جامعه از يك‏سو و تأمين سعادت ابدي از سوي ديگر آمده است، از اين‏رو خداي سبحان افزون بر تقسيم انسانها به موحد (مؤمن) و غيرموحد (منافق، مشرك، كافر): ﴿وهَدَينهُ النَّجدَين) 1 ﴿اِنّا هَدَينهُ السَّبيلَ اِمّا شاكِرًا واِمّا كَفورا) 2 ﴿وقُلِ الحَقُّ مِن رَبِّكُم فَمَن شاءَ فَليُؤمِن ومَن شاءَ فَليَكفُر) 3 ﴿هُوَ الَّذي خَلَقَكُم فَمِنكُم كافِرٌ ومِنكُم مُؤمِن) 4 مؤمن و فاسق: ﴿مِنهُمُ المُؤمِنونَ واَكثَرُهُمُ الفسِقون) 5 مسلمان و مجرم: ﴿اَفَنَجعَلُ المُسلِمينَ كالمُجرِمين) 6 متقي و فاجر: ﴿اَم نَجعَلُ المُتَّقينَ كالفُجّار) 7 و مانند آن، در تقسيمي ديگر راه كساني را كه با تهذيب و تربيت و مسائل اخلاقي هدايت مي‌شوند به رسول خود ارائه كرد و راه كساني را نيز كه با تربيت و
^ 1 – ـ مفردات، ص284، «خ ص م».
^ 2 – ـ سوره زخرف، آيه 18.
^ 3 – ـ التحقيق، ج3، ص71، «خ ص م».
204

>
تهذيب و تزكيه قابل هدايت نيستند نشان داد؛ يعني هم ويژگي و خصوصيات افراد و اصناف و هم راه درمان آنها و هم درمان ناپذيري برخي را به پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ارائه كرد.
خداوند به خصوصيات اين دو گروه در اين آيات اشاره كرده و چنين مي‌فرمايد: انسانها دو دسته‌اند: گروهي ظاهري فريبا دارند كه كلام آنها در دنيا شگفت‌آور است و براي تصديق كلام خود خداوند را شاهد قرار مي‌دهند و…. اينان همه شئون اجتماعي را فداي مصالح شخصي خود مي‌كنند. درمقابل، گروهي ديگر هستند كه جان خود را در راه خدا نثار كرده و همه شئون خويش را فداي دين مي‌كنند.
آيات گذشته انسانها را از نظر منطق و سيره عملي به دو گروه دنياطلب و حسنه‌طلب تقسيم مي‌كرد. از تعبير ﴿ومِنَ النّاس﴾ در آيه مورد بحث كه به صورت اسم ظاهر بيان شده معلوم مي‌شود كه در اين آيه و آيات بعد، تقسيمي ديگر جداي از تقسيم در آيات قبل مطرح است.
آنچه از اين‌گونه آيات برمي‌آيد اموري است:
1. به لحاظ حكمت نظري تقسيم به «بود» و «نبود» مطرح است؛ مانند اينكه مردم برخي اين چنين‌اند (فقط دنياطلب‌اند) و بعضي اين چنين نيستند (بلكه حسنه دنيا و آخرت مي‌خواهند).
2. به لحاظ حكمت عملي، تحسين يكي و تقبيح ديگري «بايد» و «نبايد» مطرح است.
3. به همان لحاظ، يعني لحاظ حكمت عملي كه از بايد و نبايد سخن مي‌گويد، امر به يكي و نهي از ديگري طرح مي‌شود.
4. نيز به همان لحاظ حكمت عملي، دعوت به احتياط و پرهيز از
^ 1 – ـ سوره بلد، آيه 10.
^ 2 – ـ سوره انسان، آيه 3.
^ 3 – ـ سوره كهف، آيه 29.
^ 4 – ـ سوره تغابن، آيه 2.
^ 5 – ـ سوره آل عمران، آيه 110.
^ 6 – ـ سوره قلم، آيه 35.
^ 7 – ـ سوره ص، آيه 28.
205

>
زودباوري و اجتناب از فريبكاري يا فريب‌خوري مطرح است. چه بسا اهل‏طغوا كه در كسوت فريباي تقوا ظهور مي‌كنند و چه فراوان اهل نيرنگ كه در جامه بي‌رنگي درمي‌آيند و چه بسيار ظالماني كه با تريبون عدل سخن مي‌گويند و چه فراوان دشمناني كه در لباس دوستي، چاه را به عنوان جاه معرّفي مي‌كنند.

مصداق بارز آيه
برخي از مفسران، محتواي آيه مورد بحث را وصف منافقان دانسته‌اند 1 ، هرچند به زعم ايشان در تطبيق، تضييق و توسعه آن اختلاف كرده‌اند. عدّه‌اي مانند شيخ طوسي محور آيه را منافق و مرائي دانسته و چنين نقل كرده‌اند كه اين آيه درباره اخنس بن شريق ثقفي نازل شده است 2. بعضي مانند فخر رازي نقل كرده‌اند كه اختلاف، در خصوص و عموم آيه است كه آيا آيه، عام يا راجع به قوم معيّن است 3.
دليل قائلان به اختصاص آن است كه آيه درباره اخنس بن شريق ثقفي، حليف بني زهره نازل شده، چنان‏كه برخي گفته‌اند: آيه درباره كفار قريش نازل شده كه از رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مبلّغ اسلامي طلب كردند و چون آن حضرت عده‌اي از علماي اسلام را اعزام كرد، كفار قريش آنان را كشتند 4.
دليل قائلان به عموم آيه اين است كه بر فرض نزول درباره اشخاص معين،
206

>
هرگز شأن نزولْ مخصص نيست و تعميم آن مفيدتر است.
فخر رازي پس از نقل اين ادله، براي نفي اختصاص آيه به منافقان، اوصاف زشت پنج‌گانه‌اي را كه در آيه مورد بحث و برخي آيات آينده بازگو شده تحليل و ثابت كرد كه اين پديده‌هاي قبيح همان‌طور كه در منافق موجود است در مرائي و نيز در مسلمان فاسق خونريز هم يافت مي‌شود 1.
لازم است عنايت شود كه استفاده عموم از آيه بعيد نيست؛ ليكن مصداق بارز آن منافق و سپس مرائي است.
نكته: زبان مخالف با قلب مي‌تواند از مصاديق «خَضْراء الدَمَن» باشد كه پيامبر اعظم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از آن تحذير فرمود: «ايّاكم و خضراء الدمن» 2
لطف كايد بي دل و جان از زبان ٭٭٭ همچو سبزه تُون بود اي دوستان 3

گفتار شگفت‌نگيز منافقان
خداي سبحان در اين آيه صفات دنياطلبان را چنين بيان مي‌كند كه آنها ظاهري فريبا دارند و گفتارشان تو را شگفت‌زده مي‌كند: ﴿ومِنَ النّاسِ مَن يُعجِبُكَ قَولُهُ فِي الحَيوةِ الدُّنيا﴾. قرآن كريم اوصاف اين گروه را كه منافقانه سخن مي‌گويند، هم در اوايل سوره «بقره» برشمرد و هم در سوره «منافقون» چنين بيان مي‌كند كه آنها را با ظاهري فريبا مي‌بيني و سخناني جذاب و دلنشين با محتوايي مردم‌پسند مي‌گويند: ﴿اِذا جاءَكَ المُنفِقونَ… واِذا رَاَيتَهُم تُعجِبُكَ
^ 1 – ـ جامع البيان، مج2، ج2، ص415.
^ 2 – ـ التبيان، ج2، ص178.
^ 3 – ـ التفسير الكبير، مج3، ج5، ص196.
^ 4 – ـ تفسير البحر المحيط، ج2، ص122؛ التفسير الكبير، مج3، ج5، ص197.
207

>
اَجسامُهُم واِن يَقولوا تَسمَع لِقَولِهِم) 1 منافقان ظاهري رنگين و باطني ننگين دارند؛ گيرا و دلپذير سخن مي‌گويند؛ هم خوب حرف مي‌زنند و هم حرف خوب مي‌گويند و هم از نظر محتوا گفتارشان دلرباست، چون از خيرخواهي و اصلاح جامعه سخن مي‌گويند و خلاف ميل باطني خود ديگران را به قسط و عدل فرا مي‌خوانند و هم اين محتواي لطيف را با الفاظ و عبارتهاي ظريف و شيوا بيان مي‌كنند، به گونه‌اي كه مسلمانان شگفت زده مي‌شوند؛ ولي درونشان جز ظلمت و تباهي چيزي نيست.
يكي ديگر از اوصاف آنها اين است كه از جهت مال و فرزند متنعّم‌اند؛ ولي اين برخورداري نبايد ديگران را شگفت‌زده كند: ﴿فَلا تُعجِبكَ اَمولُهُم ولااَولدُهُم اِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِها فِي الحَيوةِ الدُّنيا وتَزهَقَ اَنفُسُهُم وهُم كفِرون) 2
تذكّر: درباره متعلَّق قيد ﴿فِي الحَيوةِ الدُّنيا﴾ دو احتمال مطرح است:
1. متعلِق به ﴿يُعجِبُك﴾ و مفعول با واسطه و بدين معناست كه گفتار آنان تنها در دنيا اعجاب آور است، زيرا اولاً در آخرت درون و نهان آنان آشكار مي‌شود: ﴿يَومَ تُبلَي السَّرائِر) 3 و چيزي را از نظر خداوند پنهان نمي‌كنند: ﴿ولايَكتُمونَ اللّهَ حَديثا) 4
ثانياً اين گروه در آخرت كور، كر و گنگ محشور شده و توان سخن گفتن ندارند؛ يا دهانشان بسته است و دستها و پاهايشان سخن مي‌گويد: ﴿اَليَومَ
^ 1 – ـ التفسير الكبير، مج3، ج5، ص198، با تحرير و تلخيص.
^ 2 – ـ الكافي، ج5، ص332.
^ 3 – ـ مثنوي معنوي، ص286، دفتر دوم، بيت 2840.
208

>
نَختِمُ عَلي اَفوهِهِم وتُكَلِّمُنا اَيديهِم وتَشهَدُ اَرجُلُهُم بِما كانوا يَكسِبون) 1 يا اگر دهانشان باز باشد، از نيروي گفتن محروم‌اند: ﴿ونَحشُرُهُم يَومَ القِيمَةِ عَلي وُجوهِهِم عُميًا وبُكمًا وصُمّا) 2 بنابراين، گفتار رونق‌بخش اينان تنها در دنياست و در آخرت گنگ‌اند 3.
2. متعلِق به ﴿قَولُه﴾ و بدين معناست كه گفتار او درباره مسائل دنيايي مايه شگفتي مي‌شود. زمخشري بعد از بيان تعلّق ﴿فِي الحَيوةِ الدُّنيا﴾ به «قول»، مي‌گويد: تعلق آن به يُعجبُ رواست … 4. ابوحيان اندلسي بعد از نقل مقال زمخشري آن را بعيد دانسته و گفته است: ظاهر آن است كه به «يُعْجبُ» تعلق مي‌گيرد؛ ليكن نه به وجهي كه زمخشري گفته است 5.
جمع بين «الدّ الخصام» و «اعجاب»، شاهد آن است كه اعجاب در دنياست.

اعجاب پيامبر اعظم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
تعجب و اعجاب، چنان كه در بحث از مفردات آيه اشاره شد، درباره رخدادي صادق است كه انسان به علت و سبب آن جاهل باشد. بر اساس آيه مورد بحث، پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از سخنان منافقان به تعجّب مي‌آمده است. اين شگفت‌زدگي به همان سبب كه گفته شد مي‌تواند نشان ناآگاهي آن حضرت از
^ 1 – ـ سوره منافقون، آيات 1 4.
^ 2 – ـ سوره توبه، آيه 55.
^ 3 – ـ سوره طارق، آيه 9.
^ 4 – ـ سوره نساء، آيه 42.
209

>
درون و نهان آنان باشد، حال آنكه طبق برخي آيات قرآن پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از باطن آنان خبر داشته است: ﴿ولَتَعرِفَنَّهُم في لَحنِ القَول) 1 اين دو مطلب (آگاهي و شگفت‌زدگي) چگونه با هم قابل جمع است؟
در پاسخ بايد گفت كه پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به لحاظ نشئه ﴿اِنَّما اَنا بَشَرٌ مِثلُكُم) 2 نه به لحاظ نشئه خلافت و ولايت الهي از درون و باطن منافقان آگاه نبود و بدين لحاظ از سخنان شگفت‌نگيز آنان تعجب مي‌كرد؛ ليكن خداي سبحان آن حضرت را از راه وحي آگاه مي‌ساخت و از نفاق آنان پرده برمي‌داشت، و همين آيات نوعي افشاي باطن منافقان است. بدين لحاظ به رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌فرمايد: با اعلام الهي مي‌تواني منافقان را از لحن سخنشان بشناسي: ﴿ولَتَعرِفَنَّهُم في لَحنِ القَول﴾. بدين سبب پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هيچ‏گونه انعطافي در برابر منافقان نشان نداد، چون گرچه ظاهر گفتارشان اعجاب‌آور بود؛ ولي رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به كمك وحي الهي آنان را از طرز و لحن كلامشان مي‌شناخت. منافقان نمي‌توانستند اسرار خود را از خداوند مخفي نگه دارند، هرچند آنها را از مردم پنهان مي‌كردند، زيرا خدا افزون بر اطلاع از باطن آنان، همواره با آنهاست و از مجالس سرّي شبانه آنان آگاه است و بر اعمالشان احاطه دارد: ﴿يَستَخفونَ مِنَ النّاسِ ولايَستَخفونَ مِنَ اللّهِ وهُوَ مَعَهُم اِذ يُبَيِّتونَ ما لايَرضي مِنَ القَولِ وكانَ اللّهُ بِما يَعمَلونَ مُحيطا) 3 پنهان‏كاري از مردم ممكن است؛ ولي اثر چنداني ندارد؛ اما مخفي‏كردن از خدا اثر فراواني دارد؛ ليكن محال است، چون خداي سبحان بر ذوات، افعال و اوصاف همه احاطه
^ 1 – ـ سوره يس، آيه 65.
^ 2 – ـ سوره اسراء، آيه 97.
^ 3 – ـ الكشاف، ج1، ص251.
^ 4 – ـ همان.
^ 5 – ـ تفسير البحر المحيط، ج2، ص122.
210

>
دارد، پس پنهانكاري منافقان بي‌نتيجه بود، زيرا خداوند همان اسرار پوشيده را به پيامبر اعظم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اعلام مي‌فرمود.

داعيه ‏وحدت دل وزبان
از ديگر اوصاف زشت منافقان، سوگند دروغ آنان بر يگانگي ظاهر و باطن خويش است. اينان براي بها دادن ديگران به سخنان فريبا و اعجاب‌ميزشان و نيز براي صادق نشان دادن گفتارشان خداوند را شاهد مي‌گيرند كه دل و زبانشان يكي است، در حالي كه از لجوج‌ترين دشمنان دين و جامعه اسلامي‌اند: ﴿ويُشهِدُ اللّهَ عَلي ما في قَلبِهِ وهُوَ اَلَدُّ الخِصام﴾. تأكيدي كه در اين تعبير (گواه گرفتن خدا) است از قسم بيشتر است و كسي كه به دروغ چنين ادعايي كند، در واقع به خداوند نسبت جهل مي‌دهد 1. البته در اينكه آيا اين تعبير به منزله سوگند به خداوند است يا اسناد علم به او، بين مفسران اختلاف نظر است.
به هر روي، منافقان براي تصديق محتواي كلام خود، خداوند را شاهد مي‌گيرند كه قلبشان مطابق با گفتارشان مي‌انديشد و زبانشان مطابق با باطن آنها سخن مي‌گويد، در حالي كه دروغ مي‌گويند، زيرا گرچه معيار صدق و كذب كلام، مطابقت آن با عقيده و قلب نيست، بلكه معيارِ حق بودن، مطابقت با واقع است؛ ليكن واقعيت بعضي از گزارشها، امور قلبي است؛ يعني اگر كسي از امور قلبي خبر داد مطابَق واقعي اين امر همان جريان قلبي است، چنان‌كه در سوره منافقون آمده است: ﴿اِذا جاءَكَ المُنفِقونَ قالوا نَشهَدُ
^ 1 – ـ سوره محمّدص، آيه 30.
^ 2 – ـ سوره كهف، آيه 110.
^ 3 – ـ سوره نساء، آيه 108.
211

>

اِنَّكَ لَرَسولُ اللّهِ واللّهُ يَعلَمُ اِنَّكَ لَرَسولُهُ واللّهُ يَشهَدُ اِنَّ المُنفِقينَ لَكذِبون) 1
منافقان به پيامبر گفتند: ما شهادت مي‌دهيم كه تو رسول خدا هستي. گرچه رسالت نبي اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با واقع و نفس الامر مطابق است؛ ليكن قرآن گزارش منافقان را كذب مي‌داند، و مقصود از آنْ كذب مخبري است؛ نه كذب خبري، زيرا منافقان از واقع خودشان كه عقيده و قلب آنهاست خبر دادند و اين كلام آنها چون با آن عقيده و امر قلبي مطابق نبود، قرآن به آنها نسبت كذب داده است؛ يعني اگر منافق بگويد: «تو رسول خداوند هستي»، اين خبر صادق است؛ ولي اگر بگويد: «من شهادت مي‌دهم كه تو رسول هستي»، اين خبر كاذب است، زيرا او شهادت نمي‌دهد.

سرسخت‌ترين دشمن
به شهادت آيه مورد بحث و آيات ديگر، منافق نه تنها خصم جامعه انساني و اسلامي است، بلكه معاند سرسخت و دشمن لجوج قسط و عدل و اصلاح جامعه است: ﴿وهُوَ اَلَدُّ الخِصام﴾، زيرا با ظاهري فريبا بزرگ‌ترين ضربه‌ها را به پيكر دين مي‌زند و جامعه اسلامي و انساني را به فساد و تباهي مي‌كشاند.
در سنجش نسبي دوستي و دشمني، دشمني يهود و مشركان نسبت به امّت اسلامي از دشمني ترسايان بيشتر است: ﴿اَشَدَّ النّاسِ عَدوةً لِلَّذينَ ءامَنُوا اليَهودَ والَّذينَ اَشرَكوا) 2 امّا عداوت مطلق را منافقان دارند كه خداوند به صورت حصر درباره آنان مي‌فرمايد: ﴿هُمُ العَدُوُّ فَاحذَرهُم) 3 بنابراين، گرچه
^ 1 – ـ مواهب الرحمن، ج 3، ص 196.
212

>
يهود و مشركان هم دشمن اسلام هستند؛ ليكن عداوت كامل، خصيصه منافقان است و دشمني آنان بيشتر و شديدتر است، از اين‏رو گويا همه عداوتها در نفاق خلاصه شده و دشمن‌ترين دشمنان اسلام و جامعه مسلمان منافقان هستند، بنابراين آيه مورد بحث كمالِ هماهنگي را با آيه﴿هُمُ العَدُوّ﴾ و نيز با كيفيت تعذيب منافقان: ﴿فِي الدَّركِ الاَسفَلِ مِنَ النّار) 1 دارد، زيرا كيفرْ مطابق گناه است: ﴿جَزاءً وِفاقا) 2 و چون نفاق بدترين گناه است كيفر آن در اسفلِ دوزخ است.
سرّ انحصار دشمني كامل در منافقان، آن است كه دشمني ديگران آشكار است و انسان همانند پرهيز از مار و عقرب از آنان دوري مي‌كند؛ ليكن منافقان ظاهراً دوست هستند و باطناً همچون مار و عقرب نيش مي‌زنند و انسان در تماس با آنان بي‌توجه مسموم مي‌شود.
از نشانه‌هاي دشمني و سرسختي منافقان با جامعه‌سلامي و انساني اين است كه وقتي به مقامي دست پيدا مي‌كنند، مانع ترقّي جامعه اسلامي مي‌شوند و از نظر اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي، جامعه انساني و اسلامي را با القاي شبهات و ايجاد وساوس به فساد و تباهي مي‌كشانند 3.

اشارات و لطايف

1. ابزار منافق براي فريب مردم
منافقان براي پيشبرد اهداف شوم و فاسدشان از هرگونه اسباب ظاهري بهره
^ 1 – ـ سوره منافقون، آيه 1.
^ 2 – ـ سوره مائده، آيه 82.
^ 3 – ـ سوره منافقون، آيه 4.
213

>
مي‌بردند تا جامعه‌نساني و اسلامي را فريب دهند: ﴿يُخدِعونَ اللّهَ والَّذينَ ءامَنوا وما يَخدَعونَ اِلاّ اَنفُسَهُم وما يَشعُرون) 1 برخي از شگردهاي فريبكاري آنان را مي‌توان چنين برشمرد:
أ. قيافه‌هاي آراسته و پيكرهاي شگفت‌انگيز: ﴿واِذا رَاَيتَهُم تُعجِبُكَ اَجسامُهُم) 2 برخي مفسران نقل كرده‌اند كه «عبدالله بن اُبي» سركرده‏منافقان، مردي درشت اندام، خوش قيافه و چرب‏زبان بود كه چون وارد مجلس پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌شد، مايه تعجّب آن حضرت و يارانش مي‌گشت 3.
ب. گفتار اعجاب‌ور و سخنان جذاب و شيرين: ﴿ومِنَ النّاسِ مَن يُعجِبُكَ قَولُه﴾؛ ﴿واِن يَقولوا تَسمَع لِقَولِهِم) 4 تفصيل اين مطلب در بحث تفسيري گذشت.
ج. نيروي اقتصادي و انساني (اموال و اولاد): ﴿فَلا تُعجِبكَ اَمولُهُم ولااَولدُهُم) 5

2. فطرت و طبيعت انسان
انسانها طبيعتي ناسازگار با هم و فطرتي هماهنگ با يكديگر دارند. وحدت، ايمان، توحيد، محبت، اُخوت و اصلاحگري و مانند آن از فطرت و روح انسان ناشي مي‌شود كه مايه هماهنگي جامعه انساني و اسلامي است:
^ 1 – ـ سوره نساء، آيه 145.
^ 2 – ـ سوره نبأ، آيه 26.
^ 3 – ـ سوره بقره، آيه 205.
214

>
﴿فَاَلهَمَها فُجورَها وتَقوها) 1 ﴿اِنَّمَا المُؤمِنونَ اِخوَة) 2 دشمني و مانند آن نيز ناشي از طبيعت انسان است كه خاصيت آن ناسازگاري با يكديگر است: ﴿خَلَقَ الاِنسنَ مِن نُطفَةٍ فَاِذا هُوَ خَصيمٌ مُبين) 3 منافق، كافر و مشرك، به طبيعت نزديك است و فطرت الهي خود را دفن كرده است: ﴿وقَد خابَ مَن دَسّها) 4 از اين‏رو در اينها جز خصومت: ﴿بَل هُم قَومٌ خَصِمون) 5 و در بعضي از آنها جز «ألدّ الخصام» بودن چيزي ظهور نمي‌كند و همين خوي سركشي، آنان را تربيت ناپذير كرده است.

٭ ٭ ٭

^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 9.
^ 2 – ـ سوره منافقون، آيه 4.
^ 3 – ـ الكشاف، ج4، ص540.
^ 4 – ـ سوره منافقون، آيه 4.
^ 5 – ـ سوره توبه، آيه 55.
215

>

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *