و لن ترضی عنک الیهود و لا النصاری حتی تتبع ملتهم قل إن هدی الله هو الهدی و لئن اتبعتَ أهواءهم بعد الذی جاءک من العلم مالک من الله من ولی و لا نصیرا(۱۲۰)
گزیده تفسیر
مشرکان با تهدیدِ پیامبران به رجم یا تبعید، آنان را به پیروی از ملّت باطل خود فرا میخواندند و جز تأیید بتپرستی، چیزی آنها را از انبیا(علیهمالسلام) راضی نمیکرد. اهل کتاب نیز که با مشرکان تشابه فکری دارند و کسی را جز خود برحقّ ندانسته
^ ۱ – ـ المنار، ج۱، ص۴۴۳٫
^ ۲ – ـ دیوان حافظ، غزل ۲۶۳٫
۳۶۴
و ازاینرو هریک، دیگری را و هر دو اسلام را نفی میکنند،به صلح و مانند آن تن نداده و جز اینکه پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) دین آنها را بپذیرد ، از او راضی نخواهند شد.
هدایت خدا تنها هدایت راستین است و ملت و آیین گروهی که کتاب آسمانی خود را تحریف کرده، به تورات و انجیل اصیل عمل نمیکنند، جعلی، گمراهکننده و جهالت است، نه حق و هادی و علم.
خدای سبحان رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) را از نرمش در برابر کافران، به امید پیشبرد دین، برحذر داشت؛ زیرا نه کاری از آنان ساخته است و نه به هنگام خطر و نیاز، به کمک دین خدا میآیند. پس از روشن شدن حق، اندک گرایشی به آنان مستوجب عذاب قطعی الهی است و در هنگامه خطر، انسان نه ولیّی دارد که مستقلاً او را از عذاب برهاند و نه نصیری که در رهیدن از کیفر به وی کمک کند. هرگونه امدادی، اعم از مدد ولایی و نصرتی، فقط از ناحیه خداست و برای انسان محکوم بدان عذاب، از ناحیه خداوند ولایت و نصرتی نازل نمیشود.
تفسیر
تناسب آیات
محور این بخش از آیات، اهل کتاب هستند و مطرح شدن مشرکان، تطفّلی و به غرض اتمام حجّت بر اهل کتاب و القای این نکته است که موضعگیریها و جهالتهای اهل کتاب متناسب و هماهنگ با موضعگیریهای جاهلانه کسانی است که ایشان آنان را مشرک و کافر میدانند؛ بر این اساس، رجوع به جریان یهود و نصارا در آیه مورد بحث بازگشتی به اصل موضوع است؛ به این صورت
۳۶۵
که این آیه نیز به یکی دیگر از خصال نکوهیده آنان، یعنی تعصب بیمنطق در دفاع از آیین خویش و مقاومت بیدلیل در برابر اسلام اشاره میکند.
ناخشنودی باطلگرایان از پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم)
برنامه مشترک مشرکان و کافران در برابر پیامبران(علیهمالسلام) دعوت به تأیید و پذیرش مرام باطل شرک و کفر و در صورت عدم تبعیت، تهدید پیامبران به رجم و تبعید بود. مشرکان نه تنها به دین اسلام تن نمیدهند بلکه پیشنهاد ﴿لکم دینکم ولِی دین) ۱ را نیز نمیپذیرند و جز افراد محقّق و اهل استدلال و انصاف، که با مشاهده آیات روشن خدا، اسلام را میپذیرند سایر مشرکان هرگز از پیامبر راضی نخواهند شد، مگر آنگاه که وثنیت آنان را تأیید کند. توضیح این مطلب در بحث اشارات و لطایف خواهد آمد.
برنامه اهل کتاب نیز، که با مشرکان تشابه فکری دارند؛ ﴿تشابهت قلوبهم) ۲ همان منشور مشرکان است؛ آنان نیز آنگاه از پیامبر راضی میشوند که آن حضرت رسماً دین آنها را بپذیرد؛ ﴿و لن ترضی عنک الیهود ولاالنصاری حتّی تتّبع ملّتهم﴾. پیشنهاد فرضی ﴿لکم دینکم ولی دین﴾ نیز رضای آنها را تأمین نکرده، به صلح و مانند آن تن نخواهند داد؛ زیرا جز خود هیچ کس را برحق نمیدانند؛ از همین رو هر یک از یهود و نصارا دیگری را نفی میکند؛ ﴿و قالت الیهود لیست النصاری علی شیءو قالت النصاری لیست الیهود علیشیء) ۳ و هر دو اسلام را نفی میکنند. معنای جمله ﴿ولن ترضی عنک الیهود و لا النصاری حتّی تتّبع ملّتهم﴾ که با نفی مؤکّد ﴿لن ترضی﴾ بیان شده
^ ۱ – ـ سوره کافرون، آیه ۶٫
^ ۲ – ـ سوره بقره، آیه ۱۱۸
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۱۱۳٫
۳۶۶
نیز این است که یهودیان آنگاه از رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) راضی میشوند که او فقط یهودی باشد و نصارا وقتی از آن حضرت راضی میشوند که وی فقط مسیحی باشد، نه اینکه پذیرش دلخواهانه یکی از دو ملّت از سوی پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) رضایت هر دو گروه را تأمین کند.
یهود و ترسا برای صحّه گذاشتن بر ملّت محرّف و باطل خود، که بر اساس غرور ملّی تنها آن را حق میدانند، هرکدام، انبیا را نیز به خود نسبت داده، میگویند: ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب و اسباط(علیهمالسلام) یهودی یا مسیحی بودند؛ ﴿أم تقولون إن إبراهیم و إسمعیل و إسحق و یعقوب و الأسباط کانوا هوداً أو نصاری) ۱ در حالی که انبیا برملت حق بودند، نه یهودی یا نصرانی؛ ﴿یا أهل الکتاب لِمَ تحاجّون فی إبراهیم و ما أنزلت التوراه و الإنجیل إلاّ من بعده… ٭ ما کان إبراهیم یهودیاً و لا نصرانیاً و لکن کان حنیفاً مسلماً) ۲
اهل کتاب که تورات و انجیل را تحریف کردند و به تورات و انجیل حقیقی و اصیل عمل نمیکنند در باطلگرایی با مشرکان یکساناند و تفکر آنها نیز با مشرکان همسان است؛ ازاینرو ملّت آنان جعلی و در برابر ملّت هدایت است ۳ .
تذکّر: از مفرد یاد کردن کلمه «ملّت» نمیتوان احکام متعدد فقهی را
^ ۱ – ـ سوره بقره، آیه ۱۴۰٫
^ ۲ – ـ سوره آل عمران، آیات ۶۵ ـ ۶۷٫
^ ۳ – ـ واژه ملت به پیامبر یا امت اضافه میشود اما به خدا نسبت داده نشده و گفته نمیشود: «ملهالله»، برخلاف هدایت و دین که با اضافه آن به «الله» گفته میشود: «هدی الله» و «دینالله» (سوره آلعمران، آیه ۸۳).
۳۶۷
استنباط کرد؛ چون ممکن است این واژه در جامع استعمال شده و مقصود جنس باشد نه فرد و تعبیر به «اهواء» به صورت جمعْ مؤید کثرت ملت و تعدد آن است؛ چنانکه چون ملّتهای آن برخاسته از خواستههای متعدد نفسانی اینهاست حتماً مختلفاند؛ زیرا اتحاد احکام و قوانین و معارف فقط از مبدأ یگانه و یکتا متوقع است؛ ﴿لو کان من عند غیرالله لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً) ۱ همچنین نمیتوان از مفردبودن کلمه «دین» در آیه ﴿لکم دینکم ولِی دین) ۲ استظهار کرد که «الکفر ملهٌ واحده» و آنگاه فتوا داد که اگر یهود، ترسا شود یا به عکس، ارتداد حاصل نمیشود؛ زیرا کفر یک ملّت است و ارتداد پدید نمیآید، یا فتوا داد که فرزند یهود از پدر ترسا و بالعکس ارث میبرد و فقط وارث غیرمسلمان از مورّث مُسْلِم ارث نمیبرد؛ زیرا «أهل ملتین لایتوارثان» و یهود و ترسا از یک ملتاند.
اینگونه مسائل عمیق فقهی را نمیتوان از صرف مفرد بودن کلمه «ملّت» استنباط کرد؛ با اینکه این کلمه به جمع اضافه شده که موهم کثرت است و از طرفی از آن به «اهواء» به صورت جمع یاد شده که ظاهر در تکثّر است ۳ .
ممنوعیت نرمش در برابر کافران
منحصراً هدایت خدا هدایت واقعی است؛ ﴿قل إنّ هدی الله هو الهدی) ۴ پس پیامبر گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) دارای هدایت حقیقی است و غیر از حق جز گمراهی
^ ۱ – ـ سوره نساء، آیه ۸۲٫
^ ۲ – ـ سوره کافرون، آیه ۶٫
^ ۳ – ـ ر.ک: الجامع لأحکام القرآن، ج۱، الجزء الثانی، ص۹۰٫
^ ۴ – ـ قرار گرفتن ضمیر فصل میان اسم و خبر «إنّ» و ذکر خبر با الف و لام، مفید حصر است.
۳۶۸
نیست؛ ﴿فماذا بعد الحق إلاّ الضلال) ۱ پس آنچه اهل کتاب دارند ضلالت است. پیامبر مطابق وحی سخن میگوید و آنچه دارد حق است و آنان بر اساس هوا سخن میگویند و آنچه دارند هوس است؛ ﴿و لئن اتبعت أهواءهم … ﴾؛ چنانکه پیامبر عالمانه سخن میگوید و آنچه دارد علم است و آنان جاهلانه سخن بر زبان میرانند و آنچه دارند جهالت است؛ ﴿… بعد الّذی جاءک من العلم … ﴾.
خدای سبحان همه اوصاف متقابل یاد شده را چنین منسجم بیان فرمود: ﴿قل إنّ هدی الله هو الهدی و لئن اتبعت أهواءهم بعد الّذی جاءک من العلم مالک من الله من ولی و لا نصیر﴾.
خدای سبحان از رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) میخواهد برای پیشبرد دین الهی در برابر کافران اندک نرمشی نشان ندهد؛ زیرا نه هرگز دین خدا با نرمش در برابر باطل پیش میرود؛ و نه از آنان کاری ساخته است و اگر پس از روشن شدن حق کمی به سوی آنان میل کند و اندک نرمشی نشان دهد، در روز خطر نه ولیای دارد که بالاستقلال او را از عذاب الهی برهاند و نه نصیری که در رهیدن از کیفر به او کمک کند. بخشی از این توصیه در آیه مورد بحث و بخشی در سوره «اِسراء» آمده است: ﴿ولولا أن ثبّتنک لقد کِدت ترکن إلیهم شیئاً قلیلاً ٭ إذاً لأذقناک ضعف الحیوه وضعف الممات) ۲
ناروایی کیفر قبل از علم
آنچه مورد فتوای عقل است که «عقاب قبل از بیان و تمامیت نصاب احتجاج
^ ۱ – ـ سوره یونس، آیه ۳۲٫
^ ۲ – ـ سوره اسراء، آیات ۷۴ ـ ۷۵٫
۳۶۹
قبیح است» (قبح عقاب بلا بیان) مورد تصدیق نقل نیز هست و هموایی عقل و نقل در این محور کاملاً مشهود است؛ زیرا ظاهر ﴿ولئن اتّبعت أهوائهم منبعد ما جائک من العلم﴾ از آن جهت که تهدید آن در مقام تحدید است مفهومْ دارد و برای این تعبیر مفهوم منعقد میشود و مفاد چنین مفهومی همان است که تهدید قبل از علم و تمامیت نصاب حجّت ناروا و بعد از علم و تمامیت مقدار احتجاج رواست. در اینجهت فرقی بین آیه ﴿وما کنّا معذّبین حتی نبعث رسولاً) ۱ و آیه مورد بحث نیست؛ زیرا آیه مزبور نیز تعذیب ضمنی را گوشزد میکند.
مدد ولایی و نصرتی خداوند
براساس توحید افعالی هرگونه امدادی اعم از مَدَد ولایی و مدد نصرتی فقط از ناحیه خداست. اگر از ناحیه خداوند امدادی برسد از دیگری منع آن ساخته نیست؛ ﴿ما یفتح الله للناس من رحمه فلاممسک لها﴾ و اگر از ناحیه خداوند امدادی نرسد از دیگری ارسال آن ساخته نیست؛ ﴿وما یمسک فلا مرسل له) ۲ بنابراین، کلمه ﴿من الله﴾ متعلق به ولی و نصیر است که مبتدای مؤخّر است و تقدیم متعلق برای اهمیّت آن است و معنای آن چنین خواهد بود که از ناحیه خداوند ولایت و نصرتی نازل نمیشود. البته نسبت به مشرکان که دگراندیشاند تعبیر مناسبی برای مکتب آنها مطرح و آن ﴿وما لکم من دون الله من ولی ولانصیر﴾ است ۳ .
تفاوت «ولایت» و «نصرت» در این است که انسان اگر اصلاً توان انجام
^ ۱ – ـ سوره اسراء، آیه ۱۵٫
^ ۲ – ـ سوره فاطر، آیه ۲٫
^ ۳ – ـ سوره بقره، آیه ۱۰۷٫
۳۷۰
کارهای خویش را نداشته باشد، همه کارهای او را دیگری به عهده میگیرد؛ مانند کودک نوزاد که از ولایت پدر استفاده کرده، همه کارهای او را پدر انجام میدهد. چنین شخصی تحت ولایت دیگری به نام «ولی» است و اگر بخشی از کارها را خود برعهده میگیرد و کمبود آن را از دستیار استمداد میکند در این حال از نصرت «نصیر» برخوردار است؛ مانند جوانی که از نصرت پدر استفاده کرده، بخشی از کارها را خود و بخشی را پدر برای او انجام میدهد.
اشارات و لطایف
۱٫ محور رضا و غضب کافران
رضا و غضب، مهر و قهر، ارادت و کراهت، محبّت و عداوت و سایر اوصاف متقابلْ محصول اعتقاد و ایمان مخصوص است. موحّد که کمال را در قرب الهی میداند و آن را باور دارد همه مراحل تولّی و تبرّی خویش را بر مدار توحید تنظیم میکند. ملحد که وبال الحادی را کمال میپندارد همه مراتب محبّت و عداوت و مهر و قهر خود را بر محور اِلحاد سامان میدهد.
آنچه از آیه ﴿أفرأیت من اتخذ إلهه هواه) ۱ استنباط میشود این است که شخص هواپرست بهشت و جهنم او در قلمرو شهوت و غضب او تأمین میگردد؛ به طوری که هرچه مطابق با هوس اوست آن را خلد برین میپندارد و هرچه مخالف هوای اوست آن را دوزخ جحیم و مُشْتَعِل میداند و هرگز مهر و قهر او را قرب به خدا و بُعد از او تنظیم نمیکند.
یهود و ترسای مبتلا به کژراهه که با مشرکان تشابه قلبی پیدا کردند محکوم
^ ۱ – ـ سوره جاثیه، آیه ۲۳٫
۳۷۱
چنین پنداشت و برداشتی هستند؛ ازاینرو رضای آنان را شهوت و هوس رهبری میکند و همچنین غضب آنها را مخالفت با هوا سامان میبخشد. و چون خداباوری با هوامحوری جمع نمیشود آثار مترتب بر این دو اعتقاد متقابل جمع نخواهد شد؛ چنانکه خداوند فرمود: ﴿فإن تَرْضوا عنهم فإن الله لایرضی عن القوم الفاسقین) ۱ گرچه مؤمنان از منافقان و راهیان کژراهه راضی نخواهند شد ولی اگر چنین فرض شود که کسی از آنان راضی شود هرگز خدا که رضایت او بر مدار حق است از آنها راضی نمیشود. غرض آنکه، گروه مبتلا به تحریف دین چیزی جز هوا را نمیپرستند و اثر هواپرستی رضایت از کسانی است که هوای آنان را تقدیس کنند و این همان هوسمداری منحرفانِ اهلکتاب است.
۲٫ اصلاحناپذیری بسیاری از کافران
همانطوری که نشان حقشناسی حقسپاسی است علامت باطلشناسی نیز باطلگرایی است. انسان مستغرق در امواج سهمگین الحاد و لجاج به یکتایی و یگانگی ایده مسموم خود فتوا میدهد و در همان طاحونه نیز میگردد و مادامی که دست از جمود انحصارطلبی برندارد درباره صحت مکتب دیگر اصلاً فکر نکرده، آن را احتمال نمیدهد.
در چنین فضایی صرف وقت برای هدایت این فرد یا گروه هزینه بیموردکردن است؛ ازاینرو خدای سبحان به رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) فرمود: هرچند عدّهای از صالحان اهل کتاب با شنیدن آیات الهی اشک شوق میریزند؛ ﴿تری
^ ۱ – ـ سوره توبه، آیه ۹۶٫
۳۷۲
أعینهم تفیض من الدمع) ۱ و گروهی از آنان پگاه و شامگاه آنها با تلاوت کتاب الهی و اقامه حدود آن میگذرد؛ ﴿من أهل الکتاب أمه قائمه یتلون ءَایات الله… ) ۲ لیکن عدهای از طالحان یهود و ترسا که رقم آنان کم نیست به هیچ وجه اصلاحپذیر نیستند و باید از قبول و ایمان آنها صرفنظر کرد؛ نظیر آنچه به حضرت نوح وحی شد که منتظر ایمان قوم خود نباشد؛ زیرا بیش از آن عدد که به وی مؤمن شدند کسی ایمان نمیآورد؛ ﴿وأُوحی إلی نوحٍ أنّه لن یُؤمنمن قومک إلّامن قد ءَامَن فلا تبتئس بما کانوا یفعلون) ۳ بنابراین، نه اصرار و سعی بلیغ در تبلیغ آنان سودمند است و نه تسامح و تساهل در برخی احکام نافع است؛ ﴿ودّوا لوتدهن فیدهنون) ۴
۳٫ دین خالص خدا و ملّت منحول یهود و ترسا
آنچه از خداوند صادر و در سطح جامعه نازل شده صحیح محض و سالم خالص است و هیچ جهل، سهو، نسیان، مداهنه، مواهنه و بطلانی در حَرَم اَمْن دین خدا راه نیافته و نمییابد. آنچه از مخلوق صاعد و در ساحت لدیاللّهی مستقر شود نیز خالص و طیّب است؛ ﴿إلیه یصعد الکلم الطیب والعمل الصالح یرفعه) ۵ در این قوس صعود و نزول هیچ تفاوتی نیست، لیکن آنچه برای یهود و ترسا نازل شد تورات ناب و انجیل سره بود که در آن نور و هدایت راستین تعبیه شده بود و آنچه مورد دستبرد این دو گروه قرار گرفت
^ ۱ – ـ سوره مائده، آیه ۸۳٫
^ ۲ – ـ سوره آلعمران، آیه ۱۱۳٫
^ ۳ – ـ سوره هود، آیه ۳۶٫
^ ۴ – ـ سوره قلم، آیه ۹٫
^ ۵ – ـ سوره فاطر، آیه ۱۰٫
۳۷۳
افزایش و کاهش کتاب خداست که در اینحال صحت استناد آنها به خداوند مخدوش شده است؛ ازاینرو آنچه در اختیار این دو فرقه قرار دارد منحول است، نه اصیل و باورهای مشوب اینانْ دین خدا و شریعت الهی نیست، بلکه ملّت خود اینهاست؛ چون نِحله همینان است. منحول را باید «ملّت ناحل» دانست نه «دین خدا» و تفاوت اصلی در این است که آنچه از خدا صادر شده حق و مبَشّر رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بوده است؛ چنانکه رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیز مصدّق آن بوده و آنچه به طور مبذول در دسترس ناحلان و مروّجان کتاب منحول است باطل و غیر مبشّر به رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) است؛ چنانکه رسول گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نیز مصدق آن نبوده و منادی تحریف و کژراهه رفتن آنهاست.
۴٫ دعوت به وثنیت و تهدید به رجم و تبعید
مشرکان، در طول تاریخ، انبیا(علیهمالسلام) را به ملّت باطل خود دعوت کرده و سخن آنان درباره پیامبران و نیز دعوت کنندگان به حق هرچند پیامبر نبودهاند ۱ این بود که ملّت ما را بپذیرید وگرنه شما را سنگسار یا از سرزمینمان بیرون میکنیم و…. خلاصه آنکه: یا پیروی از دین ما، یا رجم، یا تبعید؛ ﴿و قال الّذین
^ ۱ – ـ خدای سبحان برای برخی اقوام تنها یک پیامبر فرستاد و آنان بیش از یک پیامبر را تکذیب نکردند؛ با این حال فرمود: آنها همه انبیا را تکذیب کردند؛ «و لقد کذب أصحاب الحجر المرسلین» (سوره حجر، آیه ۸۰)، «کذّبت قوم نوح المرسلین» (سوره شعراء، آیه ۱۰۵)، «کذّبت عاد المرسلین» (سوره شعراء، آیه ۱۲۳)، «کذّبت ثمود المرسلین» (سوره شعراء، آیه ۱۴۱)، «کذّبت قوم لوط المرسلین» (سوره شعراء، آیه ۱۶۰)، «کذّب أصحاب الأیکه المرسلین» (سوره شعراء، آیه ۱۷۶)؛ زیرا سخن همه پیامبران یکی است؛ پس تکذیب یک پیامبر تکذیب همه انبیاست؛ چنان که پذیرش دعوت و سخن یک پیامبر پذیرش سخن همه پیامبران است؛ چنانکه هر پیامبری مردم را به پذیرش اصل نبوت انبیای پیشین دعوت کرده است.
۳۷۴
کفروا لرسلهم لنخرجنّکم من أرضنا أو لتعودنَّ فی ملّتنا) ۱ ﴿إنّهم إن یظهروا علیکم یرجموکم أو یعیدوکم فی ملّتهم) ۲
مشرکان مکّه نیز به پیامبرگرامی اسلام(صلّی الله علیه وآله وسلّم) میگفتند: یا پیروی از ما و تأیید بتپرستی، یا تبعید. همه تلاش آنها این بود که آن حضرت در وحی الهی به میل آنان دستبرد و تصرف کند؛ به اینکه یا قرآن دیگری بیاورد که بتپرستی را
^ ۱ – ـ سوره ابراهیم، آیه ۱۳٫
^ ۲ – ـ سوره کهف، آیه ۲۰٫ راز کاربرد «فی» به جای «إلی» در «لتعودنّ فی ملّتنا» و «یعیدوکم فیملّتهم» این است که مبادا موهم این باشد که پیامبران دارای سابقه ملّت شرک بوده و اکنون آن را ترک کردهاند و خواست مشرکان بازگشت دوباره انبیا به ملّت پیشین است؛ حال اینکه پیامبران به فطرت توحیدی زاده شده و هرگز بر ملّتهای کفر نبودهاند؛ بنابراین، «عادَ» در تعابیر مزبور، به معنای «صار» است؛ یعنی شما دست از دین فطری و الهی خود بردارید و ابتداءً ملّت ما را پذیرفته، به آن درآیید. معنای سخن حضرت شعیب(علیهالسلام) که در پاسخ آنان فرمود: خدا ما را از ملّت باطل شما نجات داد؛ «قد افترینا علی الله کذباً إن عدنا فی ملّتکم بعد إذ نجّینا الله منها» (سوره اعراف، آیه ۸۹) نیز این نیست که ما سابقه گرایش یا پذیرش ملّت شما را داشتیم، آنگاه خداوند ما را از آن نجات داد، بلکه این نجات به نحو دفع است، نه رفع؛ یعنی پیشگیری از ورود به ملت باطل است؛ بنابراین، مراد از آن سخن این است که خدای سبحان توفیق حفظ فطرت توحیدی و نزاهت از کفر و باطل را به ما بخشید؛ چنان که مراد از اخراج و بیرون کردن مؤمنان از ظلمات در آیه شریفه «الله ولی الّذین ءَامنوا یخرجهم من الظلمات إلی النور» (سوره بقره، آیه ۲۵۷) به طور دفع است، نه به صورت رفع؛ یعنی خداوند، مؤمنان را که بر فطرت توحیدیاند تحت ولایت خود گرفته، مانع ورود آنان به تیرگی کفر میشود، نه اینکه مهلت میدهد آنان ظلمانی شوند و آنگاه در مقام رفع، آنها را از ظلمتها بیرون آورد. اخراج در اینگونه موارد به معنای راهندادن است. تعبیر از «راه ندادن» به اخراج و بیرون کردن، گفتاری عرفی و نوشتاری رایج است و نموداری از آن در برخی تفاسیر(مجمع البیان، ج۱ ـ ۲، ص۶۳۳) آمده است؛ چنان که درباره مکانی که ویژه گروهی خاص است و بیگانه به آنجا راه ندارد گفته میشود: «بیگانه را از آنجا خارج میکنند» و مراد از «خارج کردن» همان «راه ندادن» است.
۳۷۵
محکوم نکند یا با افترا بستن به خداوند، کلمات قرآن را تبدیل کند و آنچه را خداوند گفته بازگو نکند و چیزی که خدا نگفته به نام او بگوید. خدای سبحان در این باره به پیامبر فرمود: آنان زمانی به تو علاقهمند شده و خلیل و حبیب تو خواهند بود که تو از توحید دست برداشته، مرام باطل آنها را تأیید و شرک و بتپرستی را امضا کنی و چون تو همچنان با استقامت بر توحید، بتپرستی و شرک را محکوم کرده، نه وحی را کتمان کرده و نه آنچه را نگفتیم بیان میکنی آنان در صدد تبعید تو برآمدند؛ ﴿و إن کادوا لَیفتنونک عن الّذی أوحینا إلیکلتفتری علینا غیره و إذاً لاتّخذوک خلیلاً٭ … و إن کادوا لَیستفزّونک من الأرض لیخرجوک منها) ۱ با اقدام مشرکان به تبعید رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) جریان هجرت پیش آمد و آن حضرت و همراهان و پیروانِ پیشگام او به فضیلت هجرت رسیدند.
۵٫ عصمت پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) از نزدیک شدن به گرایش باطل
در سوره مبارکه «اسراء»، بین دو آیه ﴿وإن کادوا لَیفتنونک… ﴾ و ﴿وإن کادوا لَیستفزّونک… ﴾، دو آیه دیگر، یکی متضمّن وعده و دیگری متضمّن وعید ذکر شده است. خدای سبحان در این دو آیه چنین میفرماید: اگر تو را تثبیت نکرده بودیم ممکن بود اندکی نرمش نشان داده، کمی به سوی آنان رکون و گرایش پیدا کنی و با اندکی گرایش به طرف آنها، تو را (از آن رو که برگزیده و ممتاز از دیگران و مسئول هستی و بر اثر گرایش ناروای تو امّت میالغزد) در حیات و نیز پس از مرگ عذابی دو چندان میچشانیم و هیچکس را ناصر خود نخواهی یافت: ﴿و لولا أن ثبّتناک لقد کدت ترکن إلیهم شیئاً قلیلاً٭ إذاً لأذقناک
^ ۱ – ـ سوره اِسراء، آیات ۷۳ ـ ۷۶٫
۳۷۶
ضعف الحیوه و ضعف الممات ثمّ لا تجد لک علینا نصیراً) ۱
برای گرایش به باطل سه مرحله متصوّر است که دو مرحله آن به یقین از رسول اکرم(صلّی الله علیه وآله وسلّم) منتفی است، مرحله سوم را هم آیه مزبور نفی کرده است؛ زیرا این آیه بر اثر اشتمال بر کلمه ﴿لولا﴾ همچون آیه ﴿و لقد همّت به و همّ بها لولا أن رءا برهان ربّه) ۲ بر امتناع دلالت میکند.
توضیح اینکه گاه انسان بر پایه پندار ناصوابِ «هدف وسیله را توجیه میکند» یا این توجیه که باید اندکی سازش کرد تا اهل باطل مجذوب شوند، عملاً به کفر یا گناه دیگر گرایش پیدا کرده، مرام کافران یا تبهکاران را تأیید میکند. این مرحله، گرایش عملی است. مرحله دوم، میل قلبی است، و آن اینکه انسان قلباً به باطل گرایش پیدا کند، لیکن در عمل مبتلا نشود. مرحله سوم آن است که نه در عمل اهل گرایش به باطل و سازش با آن باشد و نه هرگز میل قلبی به سازش پیدا کند؛ یعنی نه عمل خارجی به وقوع پیوسته و نه میل قلبی در صحنه نفس به فعلیت رسیده باشد، بلکه نزدیک باشد که میل پیدا کند. البته میل هم درجاتی دارد که برخی ضعیف و بعضی شدید است. صفحه روح مطهّر پیامبر(صلّی الله علیه وآله وسلّم) صحنه عصمت است و جوارح آن حضرت نیز معصوم است و هرگز کار خلاف نمیکند و دل رسول گرامی(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نه تنها گرایش شدید به خلاف ندارد بلکه گرایش ضعیف هم ندارد و برتر از آن اینکه به گرایش ضعیف نزدیک هم نمیشود.
خلاصه آنکه ۱٫ حضرت رسول(صلّی الله علیه وآله وسلّم) بر اثر عصمت الهی از هرگونه گرایش درونی و بیرونی به باطل هرچند اندک مصون است. ۲٫ چون صیانت از پذیرش
^ ۱ – ـ سوره اِسراء، آیات ۷۴ ـ ۷۵٫
^ ۲ – ـ سوره یوسف، آیه ۲۴٫
۳۷۷
و گرایش به هوای یهود و ترسا و مانند آن بهره او شد از تهدید الهی مصون استو هیچ گزندی به آن حضرت(صلّی الله علیه وآله وسلّم) نخواهد رسید. ۳٫ از آن جهت که حضرت رسول(صلّی الله علیه وآله وسلّم) هماره بر استقامت تأکید کرده، مستقیمترین فرد بر صراط مستقیم خود آن حضرت بوده است، ازاینرو نه تنها از آسیبِ تحذیر مزبور مصون است، بلکه از نسیم صبای سرور و صفای دینی برخوردار و همواره مورد تأیید ولایی و نصرت غیبی و نزول فرشتگان مبشّر است که ویژه پایداران و بردباران و استواران است: ﴿الذین قالوا ربّنا الله ثمّ استقاموا تتنزّل علیهم الملائکه ألّاتخافوا ولاتحزنوا وأبشروا بالجنّه التی کنتم توعدون) ۱ ﴿کتب الله لأَغلبنّ أنا ورسلی) ۲ ﴿إنّ وَلیّی الله الذی نزّل الکتاب وهو یتولّی الصالحین) ۳
بازدیدها: 350