تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد ششم، سوره بقره، آيه120

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد ششم، سوره بقره، آيه120

مشركان با تهديدِ پيامبران به رجم يا تبعيد، آنان را به پيروي از ملّت باطل خود فرا مي‌خواندند و جز تأييد بت‌پرستي، چيزي آنها را از انبيا(عليهم‌السلام) راضي نمي‌كرد.

و لن ترضي عنك اليهود و لا النصاري حتي تتبع ملتهم قل إن هدي الله هو الهدي و لئن اتبعتَ أهواءهم بعد الذي جاءك من العلم مالك من الله من ولي و لا نصيرا(120)

گزيده تفسير
مشركان با تهديدِ پيامبران به رجم يا تبعيد، آنان را به پيروي از ملّت باطل خود فرا مي‌خواندند و جز تأييد بت‌پرستي، چيزي آنها را از انبيا(عليهم‌السلام) راضي نمي‌كرد. اهل كتاب نيز كه با مشركان تشابه فكري دارند و كسي را جز خود برحقّ ندانسته
^ 1 – ـ المنار، ج1، ص443.
^ 2 – ـ ديوان حافظ، غزل 263.

364

و ازاين‌رو هريك، ديگري را و هر دو اسلام را نفي مي‌كنند،به صلح و مانند آن تن نداده و جز اينكه پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) دين آنها را بپذيرد ، از او راضي نخواهند شد.
هدايت خدا تنها هدايت راستين است و ملت و آيين گروهي كه كتاب آسماني خود را تحريف كرده، به تورات و انجيل اصيل عمل نمي‌كنند، جعلي، گمراه‌كننده و جهالت است، نه حق و هادي و علم.
خداي سبحان رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) را از نرمش در برابر كافران، به اميد پيشبرد دين، برحذر داشت؛ زيرا نه كاري از آنان ساخته است و نه به هنگام خطر و نياز، به كمك دين خدا مي‌آيند. پس از روشن شدن حق، اندك گرايشي به آنان مستوجب عذاب قطعي الهي است و در هنگامه خطر، انسان نه وليّي دارد كه مستقلاً او را از عذاب برهاند و نه نصيري كه در رهيدن از كيفر به وي كمك كند. هرگونه امدادي، اعم از مدد ولايي و نصرتي، فقط از ناحيه خداست و براي انسان محكوم بدان عذاب، از ناحيه خداوند ولايت و نصرتي نازل نمي‌شود.

تفسير

تناسب آيات
محور اين بخش از آيات، اهل كتاب هستند و مطرح شدن مشركان، تطفّلي و به غرض اتمام حجّت بر اهل كتاب و القاي اين نكته است كه موضع‌گيريها و جهالتهاي اهل كتاب متناسب و هماهنگ با موضع‌گيريهاي جاهلانه كساني است كه ايشان آنان را مشرك و كافر مي‌دانند؛ بر اين اساس، رجوع به جريان يهود و نصارا در آيه مورد بحث بازگشتي به اصل موضوع است؛ به اين صورت
365

كه اين آيه نيز به يكي ديگر از خصال نكوهيده آنان، يعني تعصب بي‌منطق در دفاع از آيين خويش و مقاومت بي‌دليل در برابر اسلام اشاره مي‌كند.

ناخشنودي باطل‌گرايان از پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم)
برنامه مشترك مشركان و كافران در برابر پيامبران(عليهم‌السلام) دعوت به تأييد و پذيرش مرام باطل شرك و كفر و در صورت عدم تبعيت، تهديد پيامبران به رجم و تبعيد بود. مشركان نه تنها به دين اسلام تن نمي‌دهند بلكه پيشنهاد ﴿لكم دينكم ولِي دين) 1 را نيز نمي‌پذيرند و جز افراد محقّق و اهل استدلال و انصاف، كه با مشاهده آيات روشن خدا، اسلام را مي‌پذيرند ساير مشركان هرگز از پيامبر راضي نخواهند شد، مگر آنگاه كه وثنيت آنان را تأييد كند. توضيح اين مطلب در بحث اشارات و لطايف خواهد آمد.
برنامه اهل كتاب نيز، كه با مشركان تشابه فكري دارند؛ ﴿تشابهت قلوبهم) 2 همان منشور مشركان است؛ آنان نيز آنگاه از پيامبر راضي مي‌شوند كه آن حضرت رسماً دين آنها را بپذيرد؛ ﴿و لن ترضي عنك اليهود ولاالنصاري حتّي تتّبع ملّتهم﴾. پيشنهاد فرضي ﴿لكم دينكم ولي دين﴾ نيز رضاي آنها را تأمين نكرده، به صلح و مانند آن تن نخواهند داد؛ زيرا جز خود هيچ كس را برحق نمي‌دانند؛ از همين رو هر يك از يهود و نصارا ديگري را نفي مي‌كند؛ ﴿و قالت اليهود ليست النصاري علي شي‏ءو قالت النصاري ليست اليهود علي‏شي‏ء) 3 و هر دو اسلام را نفي مي‌كنند. معناي جمله ﴿ولن ترضي عنك اليهود و لا النصاري حتّي تتّبع ملّتهم﴾ كه با نفي مؤكّد ﴿لن ترضي﴾ بيان شده
^ 1 – ـ سوره كافرون، آيه 6.
^ 2 – ـ سوره بقره، آيه 118
^ 3 – ـ سوره بقره، آيه 113.
366

نيز اين است كه يهوديان آنگاه از رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) راضي مي‌شوند كه او فقط يهودي باشد و نصارا وقتي از آن حضرت راضي مي‌شوند كه وي فقط مسيحي باشد، نه اينكه پذيرش دلخواهانه يكي از دو ملّت از سوي پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) رضايت هر دو گروه را تأمين كند.
يهود و ترسا براي صحّه گذاشتن بر ملّت محرّف و باطل خود، كه بر اساس غرور ملّي تنها آن را حق مي‌دانند، هركدام، انبيا را نيز به خود نسبت داده، مي‌گويند: ابراهيم، اسماعيل، اسحاق، يعقوب و اسباط(عليهم‌السلام) يهودي يا مسيحي بودند؛ ﴿أم تقولون إن إبراهيم و إسمعيل و إسحق و يعقوب و الأسباط كانوا هوداً أو نصاري) 1 در حالي كه انبيا برملت حق بودند، نه يهودي يا نصراني؛ ﴿يا أهل الكتاب لِمَ تحاجّون في إبراهيم و ما أنزلت التوراة و الإنجيل إلاّ من بعده… ٭ ما كان إبراهيم يهودياً و لا نصرانياً و لكن كان حنيفاً مسلماً) 2
اهل كتاب كه تورات و انجيل را تحريف كردند و به تورات و انجيل حقيقي و اصيل عمل نمي‌كنند در باطل‌گرايي با مشركان يكسان‌اند و تفكر آنها نيز با مشركان همسان است؛ ازاين‌رو ملّت آنان جعلي و در برابر ملّت هدايت است 3 .
تذكّر: از مفرد ياد كردن كلمه «ملّت» نمي‌توان احكام متعدد فقهي را
^ 1 – ـ سوره بقره، آيه 140.
^ 2 – ـ سوره آل عمران، آيات 65 ـ 67.
^ 3 – ـ واژه ملت به پيامبر يا امت اضافه مي‌شود اما به خدا نسبت داده نشده و گفته نمي‌شود: «ملةالله»، برخلاف هدايت و دين كه با اضافه آن به «الله» گفته مي‌شود: «هدي الله» و «دين‌الله» (سوره آل‏عمران، آيه 83).

367

استنباط كرد؛ چون ممكن است اين واژه در جامع استعمال شده و مقصود جنس باشد نه فرد و تعبير به «اهواء» به صورت جمعْ مؤيد كثرت ملت و تعدد آن است؛ چنان‌كه چون ملّتهاي آن برخاسته از خواسته‌هاي متعدد نفساني اينهاست حتماً مختلف‌اند؛ زيرا اتحاد احكام و قوانين و معارف فقط از مبدأ يگانه و يكتا متوقع است؛ ﴿لو كان من عند غيرالله لوجدوا فيه اختلافاً كثيراً) 1 همچنين نمي‌توان از مفردبودن كلمه «دين» در آيه ﴿لكم دينكم ولِي دين) 2 استظهار كرد كه «الكفر ملةٌ واحدة» و آنگاه فتوا داد كه اگر يهود، ترسا شود يا به عكس، ارتداد حاصل نمي‌شود؛ زيرا كفر يك ملّت است و ارتداد پديد نمي‌آيد، يا فتوا داد كه فرزند يهود از پدر ترسا و بالعكس ارث مي‌برد و فقط وارث غيرمسلمان از مورّث مُسْلِم ارث نمي‌برد؛ زيرا «أهل ملتين لايتوارثان» و يهود و ترسا از يك ملت‌اند.
اين‌گونه مسائل عميق فقهي را نمي‌توان از صرف مفرد بودن كلمه «ملّت» استنباط كرد؛ با اينكه اين كلمه به جمع اضافه شده كه موهم كثرت است و از طرفي از آن به «اهواء» به صورت جمع ياد شده كه ظاهر در تكثّر است 3 .

ممنوعيت نرمش در برابر كافران
منحصراً هدايت خدا هدايت واقعي است؛ ﴿قل إنّ هدي الله هو الهدي) 4 پس پيامبر گرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) داراي هدايت حقيقي است و غير از حق جز گمراهي
^ 1 – ـ سوره نساء، آيه 82.
^ 2 – ـ سوره كافرون، آيه 6.
^ 3 – ـ ر.ك: الجامع لأحكام القرآن، ج1، الجزء الثاني، ص90.
^ 4 – ـ قرار گرفتن ضمير فصل ميان اسم و خبر «إنّ» و ذكر خبر با الف و لام، مفيد حصر است.
368

نيست؛ ﴿فماذا بعد الحق إلاّ الضلال) 1 پس آنچه اهل كتاب دارند ضلالت است. پيامبر مطابق وحي سخن مي‌گويد و آنچه دارد حق است و آنان بر اساس هوا سخن مي‌گويند و آنچه دارند هوس است؛ ﴿و لئن اتبعت أهواءهم … ﴾؛ چنان‌كه پيامبر عالمانه سخن مي‌گويد و آنچه دارد علم است و آنان جاهلانه سخن بر زبان مي‌رانند و آنچه دارند جهالت است؛ ﴿… بعد الّذي جاءك من العلم … ﴾.
خداي سبحان همه اوصاف متقابل ياد شده را چنين منسجم بيان فرمود: ﴿قل إنّ هدي الله هو الهدي و لئن اتبعت أهواءهم بعد الّذي جاءك من العلم مالك من الله من ولي و لا نصير﴾.
خداي سبحان از رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) مي‌خواهد براي پيشبرد دين الهي در برابر كافران اندك نرمشي نشان ندهد؛ زيرا نه هرگز دين خدا با نرمش در برابر باطل پيش مي‌رود؛ و نه از آنان كاري ساخته است و اگر پس از روشن شدن حق كمي به سوي آنان ميل كند و اندك نرمشي نشان دهد، در روز خطر نه ولي‌اي دارد كه بالاستقلال او را از عذاب الهي برهاند و نه نصيري كه در رهيدن از كيفر به او كمك كند. بخشي از اين توصيه در آيه مورد بحث و بخشي در سوره «اِسراء» آمده است: ﴿ولولا أن ثبّتنك لقد كِدت تركن إليهم شيئاً قليلاً ٭ إذاً لأذقناك ضعف الحيوة وضعف الممات) 2

ناروايي كيفر قبل از علم
آنچه مورد فتواي عقل است كه «عقاب قبل از بيان و تماميت نصاب احتجاج
^ 1 – ـ سوره يونس، آيه 32.
^ 2 – ـ سوره اسراء، آيات 74 ـ 75.
369

قبيح است» (قبح عقاب بلا بيان) مورد تصديق نقل نيز هست و هم‌وايي عقل و نقل در اين محور كاملاً مشهود است؛ زيرا ظاهر ﴿ولئن اتّبعت أهوائهم من‏بعد ما جائك من العلم﴾ از آن جهت كه تهديد آن در مقام تحديد است مفهومْ دارد و براي اين تعبير مفهوم منعقد مي‌شود و مفاد چنين مفهومي همان است كه تهديد قبل از علم و تماميت نصاب حجّت ناروا و بعد از علم و تماميت مقدار احتجاج رواست. در اين‏جهت فرقي بين آيه ﴿وما كنّا معذّبين حتي نبعث رسولاً) 1 و آيه مورد بحث نيست؛ زيرا آيه مزبور نيز تعذيب ضمني را گوشزد مي‌كند.

مدد ولايي و نصرتي خداوند
براساس توحيد افعالي هرگونه امدادي اعم از مَدَد ولايي و مدد نصرتي فقط از ناحيه خداست. اگر از ناحيه خداوند امدادي برسد از ديگري منع آن ساخته نيست؛ ﴿ما يفتح الله للناس من رحمة فلاممسك لها﴾ و اگر از ناحيه خداوند امدادي نرسد از ديگري ارسال آن ساخته نيست؛ ﴿وما يمسك فلا مرسل له) 2 بنابراين، كلمه ﴿من الله﴾ متعلق به ولي و نصير است كه مبتداي مؤخّر است و تقديم متعلق براي اهميّت آن است و معناي آن چنين خواهد بود كه از ناحيه خداوند ولايت و نصرتي نازل نمي‌شود. البته نسبت به مشركان كه دگرانديش‌اند تعبير مناسبي براي مكتب آنها مطرح و آن ﴿وما لكم من دون الله من ولي ولانصير﴾ است 3 .
تفاوت «ولايت» و «نصرت» در اين است كه انسان اگر اصلاً توان انجام
^ 1 – ـ سوره اسراء، آيه 15.
^ 2 – ـ سوره فاطر، آيه 2.
^ 3 – ـ سوره بقره، آيه 107.
370

كارهاي خويش را نداشته باشد، همه كارهاي او را ديگري به عهده مي‌گيرد؛ مانند كودك نوزاد كه از ولايت پدر استفاده كرده، همه كارهاي او را پدر انجام مي‌دهد. چنين شخصي تحت ولايت ديگري به نام «ولي» است و اگر بخشي از كارها را خود برعهده مي‌گيرد و كمبود آن را از دستيار استمداد مي‌كند در اين حال از نصرت «نصير» برخوردار است؛ مانند جواني كه از نصرت پدر استفاده كرده، بخشي از كارها را خود و بخشي را پدر براي او انجام مي‌دهد.

اشارات و لطايف

1. محور رضا و غضب كافران
رضا و غضب، مهر و قهر، ارادت و كراهت، محبّت و عداوت و ساير اوصاف متقابلْ محصول اعتقاد و ايمان مخصوص است. موحّد كه كمال را در قرب الهي مي‌داند و آن را باور دارد همه مراحل تولّي و تبرّي خويش را بر مدار توحيد تنظيم مي‌كند. ملحد كه وبال الحادي را كمال مي‌پندارد همه مراتب محبّت و عداوت و مهر و قهر خود را بر محور اِلحاد سامان مي‌دهد.
آنچه از آيه ﴿أفرأيت من اتخذ إلهه هواه) 1 استنباط مي‌شود اين است كه شخص هواپرست بهشت و جهنم او در قلمرو شهوت و غضب او تأمين مي‌گردد؛ به طوري كه هرچه مطابق با هوس اوست آن را خلد برين مي‌پندارد و هرچه مخالف هواي اوست آن را دوزخ جحيم و مُشْتَعِل مي‌داند و هرگز مهر و قهر او را قرب به خدا و بُعد از او تنظيم نمي‌كند.
يهود و ترساي مبتلا به كژراهه كه با مشركان تشابه قلبي پيدا كردند محكوم
^ 1 – ـ سوره جاثيه، آيه 23.
371

چنين پنداشت و برداشتي هستند؛ ازاين‌رو رضاي آنان را شهوت و هوس رهبري مي‌كند و همچنين غضب آنها را مخالفت با هوا سامان مي‌بخشد. و چون خداباوري با هوامحوري جمع نمي‌شود آثار مترتب بر اين دو اعتقاد متقابل جمع نخواهد شد؛ چنان‌كه خداوند فرمود: ﴿فإن تَرْضوا عنهم فإن الله لايرضي عن القوم الفاسقين) 1 گرچه مؤمنان از منافقان و راهيان كژراهه راضي نخواهند شد ولي اگر چنين فرض شود كه كسي از آنان راضي شود هرگز خدا كه رضايت او بر مدار حق است از آنها راضي نمي‌شود. غرض آنكه، گروه مبتلا به تحريف دين چيزي جز هوا را نمي‌پرستند و اثر هواپرستي رضايت از كساني است كه هواي آنان را تقديس كنند و اين همان هوس‌مداري منحرفانِ اهل‏كتاب است.

2. اصلاح‌ناپذيري بسياري از كافران
همانطوري كه نشان حق‌شناسي حق‌سپاسي است علامت باطل‌شناسي نيز باطل‌گرايي است. انسان مستغرق در امواج سهمگين الحاد و لجاج به يكتايي و يگانگي ايده مسموم خود فتوا مي‌دهد و در همان طاحونه نيز مي‌گردد و مادامي كه دست از جمود انحصارطلبي برندارد درباره صحت مكتب ديگر اصلاً فكر نكرده، آن را احتمال نمي‌دهد.
در چنين فضايي صرف وقت براي هدايت اين فرد يا گروه هزينه بي‌موردكردن است؛ ازاين‌رو خداي سبحان به رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمود: هرچند عدّه‌اي از صالحان اهل كتاب با شنيدن آيات الهي اشك شوق مي‌ريزند؛ ﴿تري
^ 1 – ـ سوره توبه، آيه 96.
372

أعينهم تفيض من الدمع) 1 و گروهي از آنان پگاه و شامگاه آنها با تلاوت كتاب الهي و اقامه حدود آن مي‌گذرد؛ ﴿من أهل الكتاب أمة قائمة يتلون ءَايات الله… ) 2 ليكن عده‌اي از طالحان يهود و ترسا كه رقم آنان كم نيست به هيچ وجه اصلاح‌پذير نيستند و بايد از قبول و ايمان آنها صرف‏نظر كرد؛ نظير آنچه به حضرت نوح وحي شد كه منتظر ايمان قوم خود نباشد؛ زيرا بيش از آن عدد كه به وي مؤمن شدند كسي ايمان نمي‌آورد؛ ﴿وأُوحي إلي نوحٍ أنّه لن يُؤمن‏من قومك إلّامن قد ءَامَن فلا تبتئس بما كانوا يفعلون) 3 بنابراين، نه اصرار و سعي بليغ در تبليغ آنان سودمند است و نه تسامح و تساهل در برخي احكام نافع است؛ ﴿ودّوا لوتدهن فيدهنون) 4

3. دين خالص خدا و ملّت منحول يهود و ترسا
آنچه از خداوند صادر و در سطح جامعه نازل شده صحيح محض و سالم خالص است و هيچ جهل، سهو، نسيان، مداهنه، مواهنه و بطلاني در حَرَم اَمْن دين خدا راه نيافته و نمي‌يابد. آنچه از مخلوق صاعد و در ساحت لدي‌اللّهي مستقر شود نيز خالص و طيّب است؛ ﴿إليه يصعد الكلم الطيب والعمل الصالح يرفعه) 5 در اين قوس صعود و نزول هيچ تفاوتي نيست، ليكن آنچه براي يهود و ترسا نازل شد تورات ناب و انجيل سره بود كه در آن نور و هدايت راستين تعبيه شده بود و آنچه مورد دستبرد اين دو گروه قرار گرفت
^ 1 – ـ سوره مائده، آيه 83.
^ 2 – ـ سوره آل‏عمران، آيه 113.
^ 3 – ـ سوره هود، آيه 36.
^ 4 – ـ سوره قلم، آيه 9.
^ 5 – ـ سوره فاطر، آيه 10.

373

افزايش و كاهش كتاب خداست كه در اين‏حال صحت استناد آنها به خداوند مخدوش شده است؛ ازاين‌رو آنچه در اختيار اين دو فرقه قرار دارد منحول است، نه اصيل و باورهاي مشوب اينانْ دين خدا و شريعت الهي نيست، بلكه ملّت خود اينهاست؛ چون نِحله همينان است. منحول را بايد «ملّت ناحل» دانست نه «دين خدا» و تفاوت اصلي در اين است كه آنچه از خدا صادر شده حق و مبَشّر رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) بوده است؛ چنان‌كه رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نيز مصدّق آن بوده و آنچه به طور مبذول در دسترس ناحلان و مروّجان كتاب منحول است باطل و غير مبشّر به رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) است؛ چنان‌كه رسول گرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نيز مصدق آن نبوده و منادي تحريف و كژراهه رفتن آنهاست.

4. دعوت به وثنيت و تهديد به رجم و تبعيد
مشركان، در طول تاريخ، انبيا(عليهم‌السلام) را به ملّت باطل خود دعوت كرده و سخن آنان درباره پيامبران و نيز دعوت كنندگان به حق هرچند پيامبر نبوده‌اند 1 اين بود كه ملّت ما را بپذيريد وگرنه شما را سنگسار يا از سرزمينمان بيرون مي‌كنيم و…. خلاصه آنكه: يا پيروي از دين ما، يا رجم، يا تبعيد؛ ﴿و قال الّذين
^ 1 – ـ خداي سبحان براي برخي اقوام تنها يك پيامبر فرستاد و آنان بيش از يك پيامبر را تكذيب نكردند؛ با اين حال فرمود: آنها همه انبيا را تكذيب كردند؛ «و لقد كذب أصحاب الحجر المرسلين» (سوره حجر، آيه 80)، «كذّبت قوم نوح المرسلين» (سوره شعراء، آيه 105)، «كذّبت عاد المرسلين» (سوره شعراء، آيه 123)، «كذّبت ثمود المرسلين» (سوره شعراء، آيه 141)، «كذّبت قوم لوط المرسلين» (سوره شعراء، آيه 160)، «كذّب أصحاب الأيكة المرسلين» (سوره شعراء، آيه 176)؛ زيرا سخن همه پيامبران يكي است؛ پس تكذيب يك پيامبر تكذيب همه انبياست؛ چنان كه پذيرش دعوت و سخن يك پيامبر پذيرش سخن همه پيامبران است؛ چنان‌كه هر پيامبري مردم را به پذيرش اصل نبوت انبياي پيشين دعوت كرده است.

374

كفروا لرسلهم لنخرجنّكم من أرضنا أو لتعودنَّ في ملّتنا) 1 ﴿إنّهم إن يظهروا عليكم يرجموكم أو يعيدوكم في ملّتهم) 2
مشركان مكّه نيز به پيامبرگرامي اسلام(صلّي الله عليه وآله وسلّم) مي‌گفتند: يا پيروي از ما و تأييد بت‌پرستي، يا تبعيد. همه تلاش آنها اين بود كه آن حضرت در وحي الهي به ميل آنان دستبرد و تصرف كند؛ به اينكه يا قرآن ديگري بياورد كه بت‌پرستي را
^ 1 – ـ سوره ابراهيم، آيه 13.
^ 2 – ـ سوره كهف، آيه 20. راز كاربرد «في» به جاي «إلي» در «لتعودنّ في ملّتنا» و «يعيدوكم في‏ملّتهم» اين است كه مبادا موهم اين باشد كه پيامبران داراي سابقه ملّت شرك بوده و اكنون آن را ترك كرده‌اند و خواست مشركان بازگشت دوباره انبيا به ملّت پيشين است؛ حال اينكه پيامبران به فطرت توحيدي زاده شده و هرگز بر ملّتهاي كفر نبوده‌اند؛ بنابراين، «عادَ» در تعابير مزبور، به معناي «صار» است؛ يعني شما دست از دين فطري و الهي خود برداريد و ابتداءً ملّت ما را پذيرفته، به آن درآييد. معناي سخن حضرت شعيب(عليه‌السلام) كه در پاسخ آنان فرمود: خدا ما را از ملّت باطل شما نجات داد؛ «قد افترينا علي الله كذباً إن عدنا في ملّتكم بعد إذ نجّينا الله منها» (سوره اعراف، آيه 89) نيز اين نيست كه ما سابقه گرايش يا پذيرش ملّت شما را داشتيم، آنگاه خداوند ما را از آن نجات داد، بلكه اين نجات به نحو دفع است، نه رفع؛ يعني پيشگيري از ورود به ملت باطل است؛ بنابراين، مراد از آن سخن اين است كه خداي سبحان توفيق حفظ فطرت توحيدي و نزاهت از كفر و باطل را به ما بخشيد؛ چنان كه مراد از اخراج و بيرون كردن مؤمنان از ظلمات در آيه شريفه «الله ولي الّذين ءَامنوا يخرجهم من الظلمات إلي النور» (سوره بقره، آيه 257) به طور دفع است، نه به صورت رفع؛ يعني خداوند، مؤمنان را كه بر فطرت توحيدي‌اند تحت ولايت خود گرفته، مانع ورود آنان به تيرگي كفر مي‌شود، نه اينكه مهلت مي‌دهد آنان ظلماني شوند و آنگاه در مقام رفع، آنها را از ظلمتها بيرون آورد. اخراج در اين‌گونه موارد به معناي راه‏ندادن است. تعبير از «راه ندادن» به اخراج و بيرون كردن، گفتاري عرفي و نوشتاري رايج است و نموداري از آن در برخي تفاسير(مجمع البيان، ج1 ـ 2، ص633) آمده است؛ چنان كه درباره مكاني كه ويژه گروهي خاص است و بيگانه به آنجا راه ندارد گفته مي‌شود: «بيگانه را از آنجا خارج مي‌كنند» و مراد از «خارج كردن» همان «راه ندادن» است.
375

محكوم نكند يا با افترا بستن به خداوند، كلمات قرآن را تبديل كند و آنچه را خداوند گفته بازگو نكند و چيزي كه خدا نگفته به نام او بگويد. خداي سبحان در اين باره به پيامبر فرمود: آنان زماني به تو علاقه‌مند شده و خليل و حبيب تو خواهند بود كه تو از توحيد دست برداشته، مرام باطل آنها را تأييد و شرك و بت‌پرستي را امضا كني و چون تو همچنان با استقامت بر توحيد، بت‌پرستي و شرك را محكوم كرده، نه وحي را كتمان كرده و نه آنچه را نگفتيم بيان مي‌كني آنان در صدد تبعيد تو برآمدند؛ ﴿و إن كادوا لَيفتنونك عن الّذي أوحينا إليك‏لتفتري علينا غيره و إذاً لاتّخذوك خليلاً٭ … و إن كادوا لَيستفزّونك من الأرض ليخرجوك منها) 1 با اقدام مشركان به تبعيد رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) جريان هجرت پيش آمد و آن حضرت و همراهان و پيروانِ پيشگام او به فضيلت هجرت رسيدند.

5. عصمت پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) از نزديك شدن به گرايش باطل
در سوره مباركه «اسراء»، بين دو آيه ﴿وإن كادوا لَيفتنونك… ﴾ و ﴿وإن كادوا لَيستفزّونك… ﴾، دو آيه ديگر، يكي متضمّن وعده و ديگري متضمّن وعيد ذكر شده است. خداي سبحان در اين دو آيه چنين مي‌فرمايد: اگر تو را تثبيت نكرده بوديم ممكن بود اندكي نرمش نشان داده، كمي به سوي آنان ركون و گرايش پيدا كني و با اندكي گرايش به طرف آنها، تو را (از آن رو كه برگزيده و ممتاز از ديگران و مسئول هستي و بر اثر گرايش نارواي تو امّت مي‌الغزد) در حيات و نيز پس از مرگ عذابي دو چندان مي‌چشانيم و هيچ‏كس را ناصر خود نخواهي يافت: ﴿و لولا أن ثبّتناك لقد كدت تركن إليهم شيئاً قليلاً٭ إذاً لأذقناك
^ 1 – ـ سوره اِسراء، آيات 73 ـ 76.
376

ضعف الحيوة و ضعف الممات ثمّ لا تجد لك علينا نصيراً) 1
براي گرايش به باطل سه مرحله متصوّر است كه دو مرحله آن به يقين از رسول اكرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) منتفي است، مرحله سوم را هم آيه مزبور نفي كرده است؛ زيرا اين آيه بر اثر اشتمال بر كلمه ﴿لولا﴾ همچون آيه ﴿و لقد همّت به و همّ بها لولا أن رءا برهان ربّه) 2 بر امتناع دلالت مي‌كند.
توضيح اينكه گاه انسان بر پايه پندار ناصوابِ «هدف وسيله را توجيه مي‌كند» يا اين توجيه كه بايد اندكي سازش كرد تا اهل باطل مجذوب شوند، عملاً به كفر يا گناه ديگر گرايش پيدا كرده، مرام كافران يا تبهكاران را تأييد مي‌كند. اين مرحله، گرايش عملي است. مرحله دوم، ميل قلبي است، و آن اينكه انسان قلباً به باطل گرايش پيدا كند، ليكن در عمل مبتلا نشود. مرحله سوم آن است كه نه در عمل اهل گرايش به باطل و سازش با آن باشد و نه هرگز ميل قلبي به سازش پيدا كند؛ يعني نه عمل خارجي به وقوع پيوسته و نه ميل قلبي در صحنه نفس به فعليت رسيده باشد، بلكه نزديك باشد كه ميل پيدا كند. البته ميل هم درجاتي دارد كه برخي ضعيف و بعضي شديد است. صفحه روح مطهّر پيامبر(صلّي الله عليه وآله وسلّم) صحنه عصمت است و جوارح آن حضرت نيز معصوم است و هرگز كار خلاف نمي‌كند و دل رسول گرامي(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نه تنها گرايش شديد به خلاف ندارد بلكه گرايش ضعيف هم ندارد و برتر از آن اينكه به گرايش ضعيف نزديك هم نمي‌شود.
خلاصه آنكه 1. حضرت رسول(صلّي الله عليه وآله وسلّم) بر اثر عصمت الهي از هرگونه گرايش دروني و بيروني به باطل هرچند اندك مصون است. 2. چون صيانت از پذيرش
^ 1 – ـ سوره اِسراء، آيات 74 ـ 75.
^ 2 – ـ سوره يوسف، آيه 24.

377

و گرايش به هواي يهود و ترسا و مانند آن بهره او شد از تهديد الهي مصون است‏و هيچ گزندي به آن حضرت(صلّي الله عليه وآله وسلّم) نخواهد رسيد. 3. از آن جهت كه حضرت رسول(صلّي الله عليه وآله وسلّم) هماره بر استقامت تأكيد كرده، مستقيم‌ترين فرد بر صراط مستقيم خود آن حضرت بوده است، ازاين‌رو نه تنها از آسيبِ تحذير مزبور مصون است، بلكه از نسيم صباي سرور و صفاي ديني برخوردار و همواره مورد تأييد ولايي و نصرت غيبي و نزول فرشتگان مبشّر است كه ويژه پايداران و بردباران و استواران است: ﴿الذين قالوا ربّنا الله ثمّ استقاموا تتنزّل عليهم الملائكة ألّاتخافوا ولاتحزنوا وأبشروا بالجنّة التي كنتم توعدون) 1 ﴿كتب الله لأَغلبنّ أنا ورسلي) 2 ﴿إنّ وَليّي الله الذي نزّل الكتاب وهو يتولّي الصالحين) 3

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *