آیه ۱۳ – واذا قیل لهم ءامنوا کما امن الناس قالوا انومن کما ءامن السفهاء الا انهم السفهاء و لکن لا یعلمون
گزیده تفسیر
خداى سبحان براى تحلیل از مهاجران و انصار، به منافقان مى گوید: همانند مردم مسلمان ایمان آورید، لیکن منافقان که بر اثر بینش مادى، وحى را افسانه و ایمان به غیب را باورى سفیهانه مى پنداشتند، خود را روشنفکر و مسلمانان را بى خرد مى دانستند. خداوند نیز با تاکید مى فرماید: آنان خود سفیهند، گرچه نمى دانند. بى خبرى منافقان از سفاهت خویش، بر اثر اسارت عقل آنان است.
تفسیر
السفهاء: سفه و سفاهت به معناى اختلال است و سفیه کسى است که عقل او مختل باشد و بر اثر ضعف راى و سستى معرفت، نفع و ضرر خود را نشناسد و چون تفسیر نفع و ضرر در مکاتب مختلف، متفاوت است، تفسیر سفاهت و رشد نیز به تبع آن مختلف خواهد بود. از این رو دنیاگرایان که نفع و صلاح آدمى را در بهره مندى بى مرز از لذات ناپایدار دنیا مى دانند مجاهدان راه حق، آخرت طلبان و خداخواهان را سفیه مى پندارند، چنانکه از دیدگاه توحید ناب، دنیاگرایان رمیده از آیین توحید، سفیهند: (و من یرغب عن مله ابراهیم الا من سفه نفسه). (۷۰۷)
خداى سبحان گاهى به پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) دستور مى دهد تا به روش هدایتى پیامبران پیشین اقتدا کند: (اولئک الذین هدى الله فبهدیهم اقتده) (۷۰۸) و گاهى به مسلمانان به ویژه به خواص آنها مى فرماید: به پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) تاسى کنید و آن حضرت را اسوه و الگوى خود قرار دهید: (لقد کان لکم فى رسول الله اسوه حسنه) (۷۰۹) و به توده مسلمانان دستور اقتداى به حضرت ابراهیم و صحابه او مى دهد: (قد کانت لکم اسوه حسنه فى ابراهیم والذین معه… لقد کان لکم فیهم اسوه حسنه لمن کان یرجوا الله و…) (۷۱۰) و در آیه مورد بحث نیز به منافقان مى فرماید: (امنوا کما امن الناس)؛ گرچه ایمان شما از باب تاسى به ایمان توده مردم نیست، ولى همانند توده مسلمانان ایمان بیاورند و مرز خود را از صف آنان جدا نکنید، بلکه طبق ادعاى مردمى بودن خود عمل کنید و همانند دیگران فکر کنید.
مراد از ناس در آیه محل بحث، مهاجران و انصار است. مهاجران کسانى بودند که براى رضاى خدا و یارى دین او خانه و زندگى و اموال خود را در مکه، رها کردند و صادقانه، به یرى دین خدا شتافتند: (للفقراء المهاجرین الذین اخرجوا من دیارهم و اموالهم یبتغون فضلا من الله و رضوانا و ینصرون الله و رسوله اولئک هم الصادقون) (۷۱۱) و انصار کسانى بودند که در مدینه مهاجران مجاهد مکى را با آغوش باز و دوستانه پذیرفتند و ایثارگرانه آنان را بر خود مقدم داشتند: (والذین تبوو الدار والایمان من قبلهم یحبون من هاجر الیهم و لا یجدون فى صدورهم حاجه مما اوتو ویؤ ثرون على انفسهم ولو کان بهم خصاصه) (۷۱۲) و خداى سبحان براى تجلیل از مهاجران و انصار، به منافقان مى گوید: در ایمان به خدا و پیامبر (صلى الله علیه وآله)، همتاى اینان مومن شوید.
سفاهت منافقان
سر امتناع منافقان از ایمان به خدا و پیامبر (صلى الله علیه وآله) آن است که معیار شناخت آنان در جهان بینى، حس و ماده است و از این رو ایمان به غیب و امور نامحسوس را باورى سفیهانه مى دانند و همانند کافران، وحى را افسانه مى پندارند: (و اذا قیل لهم ماذا انزل ربکم قالوا اساطیر الاولین)، (۷۱۳) چنانکه گروهى به حضرت هود نیز نسیت سفاهت مى دادند: (انا لنریک فى سفاهه). (۷۱۴)
منافقان بر اساس شناخت حسى و جهان بینى مادى، مهاجران و انصار را که مومن به مبدا و معاد و رسالت پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) بودند بى خرد مى دانستند و کارهاى آنان را سفیهانه تلقى مى کردند و در مقابل آنان، خود را روشنفکر قلمداد مى کردند و به خیال باطل خود، حاضر نبودند نقد دنیا را به نسیه آخرت بفروشند.
خداى سبحان در پاسخ منافقان کوردل مى فرماید: آنان خود سفیهند گرچه خویش را روشنفکر و مصلح جامعه مى پندارند؛ زیرا نه تنها حق را از باطل و صلاح را از فساد باز نمى شناسند، بلکه باطل را حق و فساد را صلاح مى پندارند و منشا سفاهتشان روى گردانى از آیین حق است: (و من یرغب عن مله ابراهیم الا من سفه نفسه). (۷۱۵)
اما این که منافقان نمى دانند که تنها آنها بى خرد و سفیهند بدان جهت است که عقلشان، که مرکز ادراک و آگاهى است، اسیر وهم و خیال، و شهوت و غضب آنها امیر شده است !پس آن کس که باید بفهمد و سخن بگوید اسیر است و آن کس که نمى فهمد و نباید سخن بگوید، امیر است.
اگر عقل اسیر شد وهم و خیال و شهوت و غضب امیر، آن امیر کاذب، خود را عقل مى پندارند و عقل را سفیه مى شمارد.
لطایف و اشارات
۱- تسارت عقل نظرى و عملى منافقان
منافقان، همان طور که قبلا اشاره شد، هم فاقد عقل نظرى سالمند و هم از عقل سلیم بى بهره اند. عقل نظرى آنان بر اثر اسارت در چنگ وهم و خیال، در همه استدلالها گرفتار مغالطه شده، حق را باطل و باطل را حق مى پندارند، معروف را منکر و منکر را معروف مى انگارد و عقل عملى آنان بر اثر اسارت در دست غضب، به جاى امر به معروف و نهى از منکر، امر به معروف و نهى از منکر مى کند: (المنافقون والمنافقات بعضهم من بعض یامرون بالمنکر و ینهون عن المعروف و یقبضون ایدیهم) (۷۱۶) و از این رو، آن جا که سخن از عقل عملى است از ایشان نفى شعور و آنجا که سخن از عقل نظرى است از آنان نفى علم مى شود؛ تعبیر (ولکن لایشعرون) در ذیل آیه قبل، ناظر به اسارت عقل عملى منافقان است ؛ زیرا در آن آیه سخن از صلاح و فساد در زمین و امور اجتماعى است که مصالح و مفاسد آن تقریبا محسوس است و تعبیر (ولکن لا یعلمون) در آیه مورد بحث، ناظر به اسارت عقل نظرى آنان است، زیرا در این آیه سخن از ایمان مبتنى بر معرفت است و معرفت ره آورد عقل نظرى است.
تذکر: گرچه در عقل عملى دو اصطلاح است: یکى آن که عقل عملى، نیروى فهمنده اى است که حکمت عملى را ادراک مى کند و دیگر آن که عقل عملى اصلا از سنخ ادراک نیست، بلکه فقط از سنخ عمل است، لیکن غالبا در این مباحث، اصطلاح دوم آن مطرح است، نه اصطلاح اول.
۲- شاخصه عقل عملى سلیم
عقل عملى سلیم آن است که ره آوردش عبادت خداى سبحان و راهیابى به بهشت باشد: العقل… ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان . (۷۱۷) پس نیرویى که انسان را به عبادت خداوند هدایت نکند و به بهشت رهنمون نباشد، سفاهت محض است و از این رو آیه شریفه (و من یرغب عن مله ابراهیم الا من سفه نفسه) (۷۱۸) بیانگر عکس نقیض حدیث شریف العقل ما عبد به الرحمن… است. و درا ین جهت بین منکر نبوت عالم و نبوت خاص فرقى نیست و آنچه در آیه (سیقول السفهاء من الناس ما ولیهم عن قبلتم التى کانوا علیها) (۷۱۹)
آمده، نمونه تطبیق عنوان سفیه بر برخى اهل کتاب است که منکر نبوت خاص رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) بوده اند.
۳- منطق مشترک کافران و منافقان
کافران درباره اصل وحى و نبوت عام مى گفتند: مکتب وحى اگر سودمند بود، مومنان در پذیرش آن بر ما سبقت نمى گرفتند: (و قال الذین کفروا للذین امنوا لو کان خیرا ما سبقونا الیه) (۷۲۰) این سخن گرچه در قرآن به کافران اسناد داده شده، ولى منطق مشترک کافران و منافقان است. آنان بر اثر جهل مرکب، خود را اهل حق و روشنفکر مى پنداشتند و از صاحبان چنین تفکر باطلى جز اسناد سفاهت به مومنان چیز دیگرى برنمى آید، و شاهد آن همین نسبت سفاهت به مومنان است که از زبان منافقان نقل شد.
بازدیدها: 140