تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد2،سوره بقره،آیه 13

خانه / قرآن و عترت / قرآن / تفاسیر متنی / تفسير تسنيم (اجمالي)| جلد2،سوره بقره،آیه 13

خداى سبحان براى تحليل از مهاجران و انصار، به منافقان مى گويد: همانند مردم مسلمان ايمان آوريد، ليكن منافقان كه بر اثر بينش مادى، وحى را افسانه و ايمان به غيب را باورى سفيهانه مى پنداشتند، خود را روشنفكر و مسلمانان را بى خرد مى دانستند.

آیه 13 – واذا قيل لهم ءامنوا كما امن الناس قالوا انومن كما ءامن السفهاء الا انهم السفهاء و لكن لا يعلمون
گزيده تفسير
خداى سبحان براى تحليل از مهاجران و انصار، به منافقان مى گويد: همانند مردم مسلمان ايمان آوريد، ليكن منافقان كه بر اثر بينش مادى، وحى را افسانه و ايمان به غيب را باورى سفيهانه مى پنداشتند، خود را روشنفكر و مسلمانان را بى خرد مى دانستند. خداوند نيز با تاكيد مى فرمايد: آنان خود سفيهند، گرچه نمى دانند. بى خبرى منافقان از سفاهت خويش، بر اثر اسارت عقل آنان است.
تفسير 
السفهاء: سفه و سفاهت به معناى اختلال است و سفيه كسى است كه عقل او مختل باشد و بر اثر ضعف راى و سستى معرفت، نفع و ضرر خود را نشناسد و چون تفسير نفع و ضرر در مكاتب مختلف، متفاوت است، تفسير سفاهت و رشد نيز به تبع آن مختلف خواهد بود. از اين رو دنياگرايان كه نفع و صلاح آدمى را در بهره مندى بى مرز از لذات ناپايدار دنيا مى دانند مجاهدان راه حق، آخرت طلبان و خداخواهان را سفيه مى پندارند، چنانكه از ديدگاه توحيد ناب، دنياگرايان رميده از آيين توحيد، سفيهند: (و من يرغب عن مله ابراهيم الا من سفه نفسه). (707)
خداى سبحان گاهى به پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) دستور مى دهد تا به روش هدايتى پيامبران پيشين اقتدا كند: (اولئك الذين هدى الله فبهديهم اقتده) (708) و گاهى به مسلمانان به ويژه به خواص آنها مى فرمايد: به پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) تاسى كنيد و آن حضرت را اسوه و الگوى خود قرار دهيد: (لقد كان لكم فى رسول الله اسوه حسنه) (709) و به توده مسلمانان دستور اقتداى به حضرت ابراهيم و صحابه او مى دهد: (قد كانت لكم اسوه حسنه فى ابراهيم والذين معه… لقد كان لكم فيهم اسوه حسنه لمن كان يرجوا الله و…)  (710) و در آيه مورد بحث نيز به منافقان مى فرمايد: (امنوا كما امن الناس)؛ گرچه ايمان شما از باب تاسى به ايمان توده مردم نيست، ولى همانند توده مسلمانان ايمان بياورند و مرز خود را از صف آنان جدا نكنيد، بلكه طبق ادعاى مردمى بودن خود عمل كنيد و همانند ديگران فكر كنيد.
مراد از ناس در آيه محل بحث، مهاجران و انصار است. مهاجران كسانى بودند كه براى رضاى خدا و يارى دين او خانه و زندگى و اموال خود را در مكه، رها كردند و صادقانه، به يرى دين خدا شتافتند: (للفقراء المهاجرين الذين اخرجوا من ديارهم و اموالهم يبتغون فضلا من الله و رضوانا و ينصرون الله و رسوله اولئك هم الصادقون)  (711) و انصار كسانى بودند كه در مدينه مهاجران مجاهد مكى را با آغوش باز و دوستانه پذيرفتند و ايثارگرانه آنان را بر خود مقدم داشتند: (والذين تبوو الدار والايمان من قبلهم يحبون من هاجر اليهم و لا يجدون فى صدورهم حاجه مما اوتو ويؤ ثرون على انفسهم ولو كان بهم خصاصه)  (712) و خداى سبحان براى تجليل از مهاجران و انصار، به منافقان مى گويد: در ايمان به خدا و پيامبر (صلى الله عليه وآله)، همتاى اينان مومن شويد.
سفاهت منافقان  
سر امتناع منافقان از ايمان به خدا و پيامبر (صلى الله عليه وآله) آن است كه معيار شناخت آنان در جهان بينى، حس و ماده است و از اين رو ايمان به غيب و امور نامحسوس را باورى سفيهانه مى دانند و همانند كافران، وحى را افسانه مى پندارند: (و اذا قيل لهم ماذا انزل ربكم قالوا اساطير الاولين)، (713) چنانكه گروهى به حضرت هود نيز نسيت سفاهت مى دادند: (انا لنريك فى سفاهه). (714)
منافقان بر اساس شناخت حسى و جهان بينى مادى، مهاجران و انصار را كه مومن به مبدا و معاد و رسالت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) بودند بى خرد مى دانستند و كارهاى آنان را سفيهانه تلقى مى كردند و در مقابل آنان، خود را روشنفكر قلمداد مى كردند و به خيال باطل خود، حاضر نبودند نقد دنيا را به نسيه آخرت بفروشند.
خداى سبحان در پاسخ منافقان كوردل مى فرمايد: آنان خود سفيهند گرچه خويش را روشنفكر و مصلح جامعه مى پندارند؛ زيرا نه تنها حق را از باطل و صلاح را از فساد باز نمى شناسند، بلكه باطل را حق و فساد را صلاح مى پندارند و منشا سفاهتشان روى گردانى از آيين حق است: (و من يرغب عن مله ابراهيم الا من سفه نفسه). (715)
اما اين كه منافقان نمى دانند كه تنها آنها بى خرد و سفيهند بدان جهت است كه عقلشان، كه مركز ادراك و آگاهى است، اسير وهم و خيال، و شهوت و غضب آنها امير شده است !پس آن كس كه بايد بفهمد و سخن بگويد اسير است و آن كس كه نمى فهمد و نبايد سخن بگويد، امير است.
اگر عقل اسير شد وهم و خيال و شهوت و غضب امير، آن امير كاذب، خود را عقل مى پندارند و عقل را سفيه مى شمارد.
لطايف و اشارات  
1- تسارت عقل نظرى و عملى منافقان  
منافقان، همان طور كه قبلا اشاره شد، هم فاقد عقل نظرى سالمند و هم از عقل سليم بى بهره اند. عقل نظرى آنان بر اثر اسارت در چنگ وهم و خيال، در همه استدلالها گرفتار مغالطه شده، حق را باطل و باطل را حق مى پندارند، معروف را منكر و منكر را معروف مى انگارد و عقل عملى آنان بر اثر اسارت در دست غضب، به جاى امر به معروف و نهى از منكر، امر به معروف و نهى از منكر مى كند: (المنافقون والمنافقات بعضهم من بعض ‍ يامرون بالمنكر و ينهون عن المعروف و يقبضون ايديهم)  (716) و از اين رو، آن جا كه سخن از عقل عملى است از ايشان نفى شعور و آنجا كه سخن از عقل نظرى است از آنان نفى علم مى شود؛ تعبير (ولكن لايشعرون) در ذيل آيه قبل، ناظر به اسارت عقل عملى منافقان است ؛ زيرا در آن آيه سخن از صلاح و فساد در زمين و امور اجتماعى است كه مصالح و مفاسد آن تقريبا محسوس است و تعبير (ولكن لا يعلمون) در آيه مورد بحث، ناظر به اسارت عقل نظرى آنان است، زيرا در اين آيه سخن از ايمان مبتنى بر معرفت است و معرفت ره آورد عقل نظرى است.
تذكر: گرچه در عقل عملى دو اصطلاح است: يكى آن كه عقل عملى، نيروى فهمنده اى است كه حكمت عملى را ادراك مى كند و ديگر آن كه عقل عملى اصلا از سنخ ادراك نيست، بلكه فقط از سنخ عمل است، ليكن غالبا در اين مباحث، اصطلاح دوم آن مطرح است، نه اصطلاح اول.
2- شاخصه عقل عملى سليم
عقل عملى سليم آن است كه ره آوردش عبادت خداى سبحان و راهيابى به بهشت باشد: العقل… ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان . (717) پس نيرويى كه انسان را به عبادت خداوند هدايت نكند و به بهشت رهنمون نباشد، سفاهت محض است و از اين رو آيه شريفه (و من يرغب عن مله ابراهيم الا من سفه نفسه) (718) بيانگر عكس نقيض حديث شريف العقل ما عبد به الرحمن… است. و درا ين جهت بين منكر نبوت عالم و نبوت خاص فرقى نيست و آنچه در آيه (سيقول السفهاء من الناس ما وليهم عن قبلتم التى كانوا عليها)  (719)
آمده، نمونه تطبيق عنوان سفيه بر برخى اهل كتاب است كه منكر نبوت خاص رسول اكرم (صلى الله عليه وآله) بوده اند.
3- منطق مشترك كافران و منافقان
كافران درباره اصل وحى و نبوت عام مى گفتند: مكتب وحى اگر سودمند بود، مومنان در پذيرش آن بر ما سبقت نمى گرفتند: (و قال الذين كفروا للذين امنوا لو كان خيرا ما سبقونا اليه)  (720) اين سخن گرچه در قرآن به كافران اسناد داده شده، ولى منطق مشترك كافران و منافقان است. آنان بر اثر جهل مركب، خود را اهل حق و روشنفكر مى پنداشتند و از صاحبان چنين تفكر باطلى جز اسناد سفاهت به مومنان چيز ديگرى برنمى آيد، و شاهد آن همين نسبت سفاهت به مومنان است كه از زبان منافقان نقل شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *