جوان موفق از دیدگاه امام علی علیه السّلام – بخش سوم
اجازه میخواهم بحثی را که شروع کرده بودیم، إنشاءالله بتوانیم امروز دیگر مقدّمهی آن را تمام کنیم. هرچند که در خود این مقدّمهها مباحث بسیار ارزشمندی است که حالا هدف ما بیشتر این است که آن مباحثی که مورد نیاز است و نکاتی که به هر حال به بهانهی پرداختن به نامهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) میتوانیم استفاده کنیم، در این مجلس مطرح شود. همانطور که به هر حال خود شما با نامه ۳۱ نهج البلاغه آشنا هستید، عرض شد که این نامه را امیر المؤمنین به عنوان امیر المؤمنین، به عنوان یک امام معصوم به امام مجتبی، به عنوان یک امام معصوم دیگر ننوشته است. بلکه نامهای از پدری پخته و با تجربه است به فرزندی که تازه اوّل راه است، تازه هنوز دنیا را تجربه نکرده است. پدری با اوصافی که اوصاف خود را در آن جلسهی قبل نقل کردیم که ۷ صفت امیر المؤمنین (علیه السّلام) برای خود و برای آن پدر ذکر کرده است، به فرزندی با اوصافی، با خصوصیّاتی که در این جلسه خدمت شما عرض خواهیم کرد که ۱۴ خصوصیّت برای فرزند ذکر کرده است. اگر فرصت داشته باشیم، آن نکات بسیار قابل توجّهی که در زندگی میتواند نقش داشته باشد را به بهانهی این خصوصیّاتی که حضرت امیر (علیه السّلام) برای فرزند ذکر کرده است به آنها بپردازیم. من اجمالاً برای اینکه به هر حال خود مطلب را، برای آن سطح کتاب دست شما بیاید، اوّل آن را عرض میکنم، تا بعد به خارج آن بپردازیم.
تعبیر امیر المؤمنین این بود، از پدری با خصوصیّاتی «إِلَى الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لَا یُدْرِکُ»[۱] به فرزندی که این خصوصیّات را دارد: ۱- «الْمُؤَمِّلِ مَا لَا یُدْرِکُ» آرزوی چیزهایی دارد که دست نیافتنی است. «السَّالِکِ سَبِیلَ مَنْ قَدْ هَلَکَ» در راه کسانی است که هلاک شدند، راه رو آن کسانی است که از دنیا رفتند، خوب تو هم داری همان راه را میروی. «غَرَضِ الْأَسْقَامِ» فرزندی که خصوصیّت دیگر او، این است که هدف بیماریها است، «أَسْقَامِ» جمع سقم است میگویم صحت و سقم، سقم یعنی بیماری، فرزندی که هدف و آماج بیماریها است و بیماریها مثل تیر به سمت او میآیند. «وَ رَهِینَهِ الْأَیَّامِ» در رهن و گروی ایّام است، یعنی اسیر ایّام است، ایّام بر او میگذرد، روز وشب و روزگار بر او میگذرد، نمیتواند هم فرار کند. شما اگر بخواهید نمیتوانید کاری کنید شب نیاید، کاری کنید روز نیاید، نه، این زمان بر آدم میگذرد و آدم رهین و اسیر ایّام است. «وَ رَمِیَّهِ الْمَصَائِبِ» آماج مصیبتها و بلاها است، بلاها به سمت او میآید.«وَ عَبْدِ الدُّنْیَا» در این دنیا تعلقّات به دنیا پیدا میکند، عبد دنیا میشود. «وَ تَاجِرِ الْغُرُورِ» تجارت و داد و ستد غرور را در این دنیا انجام میدهد که حالا خواهیم گفت که غرور نه به آن معنای که کبر است. ما معمولاً کبر و غرور با هم دیگر یکی معنا میکنیم، معنای اصلی غرور، به معنای کبر نیست. غرور یعنی فریب که امیر المؤمنین (علیه السّلام) به دنیا میگوید: «یَا دُنْیَا غُرِّی غَیْرِی»[۲] یک کسی دیگر غیر از من فریب بدهد، «غُرِّی» همان غرور از غرور میآید، غرور به معنای فریب است. این دنیا، دنیای فریب است، دنیایی است که سراب را آدم با آب اشتباه میگیرد، فریب میخورد که حالا خواهیم گفت به هر حال از مصادیق فریب دنیا چه چیزهایی است. فرزندی که «غَرِیمِ الْمَنَایَا» بدهکار آرزوها است، یعنی باز همان اسیر آرزوها است، آرزوها طلبکار آدم هستند، آدم در چنگ آرزوهای خود است. «وَ أَسِیرِ الْمَوْتِ» در چنگال مرگ است و فراری هم ندارد. «حَلِیفِ الْهُمُومِ وَ قَرِینِ الْأَحْزَانِ» فرزندی که هم نشین و هم پیمان هم و غم است و حزن و اندوه است که در دنیا است. «وَ نُصُبِ الْآفَاتِ»، «نُصُبِ» یعنی باز آن هدفی که تیر به سمت آن می زنند، ما گاهی اوقات الآن به آن سیبل میگویم که تیر به سمت آن میآید، فرزندی که هدف آفات و آماج آفات و به هر حال نقایص در این دنیا است. «وَ صَرِیعِ الشَّهَوَاتِ» زمین خوردهی شهواتها و امیال سرکش.
شهوت را میدانید فقط شهوت جنسی نیست، شهوت یعنی اشتهاء، یعنی میل. منتها وقتی میل زیاد باشد به آن شهوت میگویند، شهوت خوراک است، شهوت خوابیدن است، شهوت ریاست است. همهی این امیال میتوانند سرکش شوند، شهوت جنسی هم یکی از اقسام آن است. شهوت یعنی اشتها، یعنی میل سرکش. فرزندی که «صَرِیعِ الشَّهَوَاتِ» زمین خوردهی امیال و غرایز سرکش است که همهی انسانها هم این غرایز دارند. «وَ خَلِیفَهِ الْأَمْوَاتِ» و جانشین اموات است. امواتی که الآن دیگر نیستند، جای آنها خالی است، ما جای آنها نشستیم بعد از چند ماه دنبال آنها خواهیم رفت.
ببینید ۱۴ خصوصیّت امیر المؤمنین برای امام مجتبی میگوید که بسیاری از این ۱۴ خصوصیّت همانطور که دقّت کردید، به هم دیگر بر میگردند، یعنی مترادف با همدیگر یا قریب المعنا هستند که من به هر حال یک نگاه اجمالی انداختم، دیدم تمام این ۱۴ خصوصیّت را میشود به ۸ خصوصیّت برگرداند. یعنی بعضی از آنها تکرار شده است، عیبی هم ندارد. در جلسهی قبل عرض کردیم حالا این ۱۴ بودن، ۷ عدد بودن، اینها خصوصیّت چندان ندارد. مثلاً اینکه حضرت امیر (علیه السّلام) فرمود: آن صفت اوّل «الْمُؤَمِّلِ مَا لَا یُدْرِکُ» فرزندی که خصوصیّت او این است که آرزوهای دست نیافتنی دارد، خوب در یک جایی دیگر باز فرموده است: «غَرِیمِ الْمَنَایَا» اسیر آرزوها است. یا مثلاً در رابطه با اسیر مرگ بودن، سه جا حضرت با عباراتی اینجا گفته است. یکی «السَّالِکِ سَبِیلَ مَنْ قَدْ هَلَکَ»، فرزندی که در راه کسانی که هلاک شدند، در همان مسیر است. یک جایی فرمود است: «أَسِیرِ الْمَوْتِ» یک جایی دیگر فرموده است «خَلِیفَهِ الْأَمْوَاتِ» خوب همهی اینها تقریباً یعنی فرزندی که اسیر مرگ است، در چنگال مرگ است، نمیتواند خلاصی پیدا کند. یا یکجا فرموده است: «غَرَضِ الْأَسْقَامِ» هدف و آماج مریضیها است، یک جایی دیگر فرموده است: «رَمِیَّهِ الْمَصَائِبِ» هدف مصیبتها است، یک جایی دیگر فرموده است: «نُصُبِ الْآفَاتِ» آفات به سمت او میآید، تقریباً یعنی کسی که در تیر رأس بیماری، نقص، آفت، بلا و اینطور چیزها است.
پس بنابراین بسیاری از اینها که امیر المؤمنین علیه السّلام فرموده است، این ۱۴ چیز را میشود تقریباً به ۸ چیز برگرداند که اگر دقّت بفرمایید میتوانید از این عبارتها این ۸ چیز را دست بیاورید.
من فقط راجع به این مطالب حضرت یکی، دو نکته عرض کنم، بعد آن نکتهی اصلی که هدف من بیشتر این است که به آن برسیم است، و یک نگاه کلّیتری به این خصوصیّات است، آن را من میخواهم خدمت شما عرض کنم که به نظر من بسیار قابل توجّه و راهگشا است.
در رابطه به ۲، ۳ خصوصیّتی که امیر المؤمنین فرمود، یکی فرمود: فرزندی که به آرزوهای خود نمیرسد، در این دنیا اسیر آرزوها است. خوب ببینید واقعاً ما در این دنیا همه همینطور هستیم، آرزوهایی که داریم و خواستههایی که داریم، معمولاً از عمر ما بیشتر و طولانیتر است، یعنی عمر ما به آرزوهای ما قد نمیدهد. معمولاً آن کسی که از دنیا دارد میرود و اجل او میرسد، اگر از دل او آدم خبر داشته باشد، هنوز خیلیها آرزوهایی است که به آن دست پیدا نکرده است. کسی نیست که آن موقع که دارد از دنیا میرود، اگر از او بپرسند، بگوید نه من دیگر هیچ آرزویی ندارم، به همهی آن رسیدیم، یک چنین کسی خیلی نادر است. معمولاً آرزوهای انسانها به صورتی است که اجل میآید آنها را قطع میکند، واقعاً همینطور است و به خاطر همین آرزوهای طولانی است که گاهی موقعها آرزوهایی وجود دارد که عمر آرزوها از عمر خود ما بیشتر است. این مسائل وجود دارد که گاهی موقعها، آدم از مرگ میترسد. یکی ا ز دلایلی که آدم از مرگ میترسد، مرگ را دوست ندارد، چون میخواهد به آرزوهای خود برسد و قد این آرزوها، بیشتر از قد مرگ او است، میخواهد این مرگ نیاید که آن را قطع کند.
به علاوه که این آرزوها معمولاً برای آدم تعلّق به دنیا میآورد، یعنی آدم دوست دارد بماند که به آرزوهای خود برسد، دوست دارد بماند، لذا مرگ که او را میبرد، دوست ندارد. یا گاهی موقعها مرگ را در ذهن خود حذف میکند. یعنی میخواهد برای اینکه به این آرزوهای خود برسد، این یاد مرگ را آرام آرام پس میزند، یعنی در وجود خود حذف میکند. چون آدم را اذیّت میکند، به تعبیر دیگر آدم نسبت به مرگ آرام آرام به فراموشی میافتد. لذا هم امیر المؤمنین در نهج البلاغه، هم پیغمبرا کرم در روایتی فرمودند: دو چیز است که من نسبت به امّت خود میترسم، یکی هواهای نفس، یکی «طُولِ الْعَمَلِ»[۳] آرزوهای طولانی، که آرزوهای طولانی پیغمبر فرمود: «فَیُنْسِی الْآخِرَهَ» آخرت را به فراموشی میاندازد، آدم میخواهد آخرت را حذف کند، این آفات آن است، واقعاً همینطور است و طبیعتاً آمادگی مرگ را در آدم از بین میبرد.
خدا مرحوم میرزای شیرازی را رحمت کند، میرزای کوچک، میرزا محمّد تقی شیرازی، میرزای بزرگ که صاحب فتوای تنباکو بود، نه، میرزای کوچک که در عراق با انگلیسها میجنگید. یک کسی از او پرسیده بود که حاج آقا اگر واقعاً بینی و بین الله یک کسی بیاید به شما خبر بدهد که یک هفته دیگر از دنیا میروید، بینی و بین الله و قطع داشته باشید یک هفته دیگر از دنیا میروید، در طول این یک هفته چه کاری انجام میدهید؟ ایشان فرمود: هر کاری که تا به حال انجام میدادم. این طور آدم خیلی نوبر است که تا حالا هر کاری میکردم، همان کار را انجام میدهم. یعنی اینقدر آمادگی دارم که اگر بدانم یک هفته دیگر میمیریم، اینطور نیست که دستپاچه شوم یک مرتبه همه چیزها را… روند زندگی خود را عوض کنم، همان کاری که تا به حال انجام میدادم. اینها خیلی نادرهستند، ولی معمول آدمها این آرزوهایی که طولانی است، باعث میشود یا از مرگ بترسند و یا اینکه مرگ را در ذهن خود حذف کنند. به هر حال این یکی از خصوصیّات آدمهایی است که در دنیا، آرام آرام دنیایی میشوند.
یکی دیگر از خصوصیّاتی که امیر المؤمنین برای فرزند خود که باز هم دارم عرض میکنم، مقصود از فرزند نه فرزند معصوم او، فرزند نمادین، آن کسی که بالاخره در دنیا دارد زندگی میکند، حضرت امیر (علیه السّلام) ذکر کرده است، این است که فرمود: کسی که آماج بلاها است که حضرت امیر این را دو، سه جا تکرار کرده است، «نُصُبِ الْآفَاتِ»[۴]، «غَرَضِ الْأَسْقَامِ»، «رَمِیَّهِ الْمَصَائِبِ» واقعاً هم همین طور است. دنیا همانطور که در جلسهی قبل گفتیم با همین چیزهای دنیا است، هیچ کس در دنیا نیست که خارج از بلا و خالی از بلا باشد.
پیغمبر اکرم خانهی یک نفر رفته بود – این را شنیدید- چشم او به یک مرغی، به یک کبوتری افتاد که بالای دیوار تخمی گذاشته بود، آن تخم مرغ از آن دیوار به پایین پرت شد، یک جایی افتاد نشکست، پیغمبر تعجّب کرد، آن صاحبخانه هم فهمید که پیغمبر تعجّب کرد، گفت: یا رسول الله خیلی تعجّب نکنید، در این خانهای که من آمدم، هیچ مصیبتی، هیچ بلایی، هیچ اتفّاقی، برای من نیفتاده که ناخوشایند باشد. پیغمبر بلند شد و از آنجا رفت، فرمود: معلوم است که خیلی به این خانه نگاهی نیست. مگر میشود آدم در دنیا باشد و بلا نداشته باشد، این بلاها لازمهی دنیا است و با یک نگاه درستی که به بلاها میشود، این برای آدم از یک جهت خوب است. بلاها یک طوری است که باعث میشود آدم خیلی دنیا را دوست نداشته باشد، از یک جهت خوب است که تعلّق زیاد پیدا نکند، تا آدم میرود خیلی دوست داشته باشد، این بلا آدم را یک نیشگون میگیرد، به هر حال یک سیخی به آدم میزند، تا آدم با نوشهای دنیا میخواهد مست شود، یک نیشی میخورد که از مستی بپرد. از این جهت حالا چیز بدی هم نیست. به هر حال این هم یکی از خصوصیّات دنیا است که انسان در معرض بلاها، آفات، بیماریها، مصیبتها و اقسام اینها است.
یکی دیگر از چیزهای که حضرت امیر در اینجا از اوصاف فرزند ذکر کردند که باید یک توضیح مختصری برای آن داده شود: «تَاجِرِ الْغُرُورِ» حضرت فرمود: فرزندی که این خصوصیّت را دارد که غرور داد ستد میکند، تجارت میکند که عرض کردیم مقصود از غرور، فریب است. جنس این دنیا به این صورت است، آبنما است، خیلی چیزها است که آب نیست، سراب است، آدم فکر میکند آب است، گول میخورد.
سورهی حدید را در قرآن ببینید، خود خداوند متعال فرموده است: «وَ مَا الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُورِ»[۵] اصلاً حیات دنیا چیزی نیست جز متاع غرور، کالای غرور دارد. خیلی چیزهای آن سراب است، خیلی چیزهای آن گول زننده است. از جمله مصادیق بسیار بزرگ فریب و غرور آن که خیلیها به آن مبتلا هستند، این است که این دنیا که قرار بود مسافرخانه باشد، این را تبدیل به یک منزل کنند. آدم فریب میخورد، آدم گول میخورد، یعنی فکر میکند همیشه میخواهد بماند. این مسافرخانه را یک مرتبه منزل حساب میکند و همیشه به اینجا میرسد.
جلسهی قبل خدمت شما یک مثالی عرض کردم، شما به عنوان مثال فرض کنید ۱۰ روز به مشهد رفتید، در هتلی رفتید، وقت شما هم خیلی نیست ۱۰ روز بیشتر وقت نیست، سر برگردانید تمام میشود. این ۱۰ روز که به هتل رفتید، حالا شما دائم به این بپردازید که دکوراسیون اتاق خود را عوض کنید، پردههای آن را عوض کنید، مبلهای آن را عوض کنید، فرش آن را عوض کنید. دائم به اینجا بپردازید، آن هدف شما که زیارت بود یا فراموش میشود، یا اینکه اگر هم به زیارت بروید، فوری برمیگردید و میآیید برای آن خیلی وقت نمیگذارید، یعنی آدم مسافرخانه را خانه قرار میدهد.
یکی از مصادیق بزرگ فریب در دنیا همین است که آدم در خود دنیا سر بچرخانی، عمر تو تمام شده است؛ از کسانی که ۷۰ سال عمر دارند بپرسید. از کسانی که الآن ۷۰ سال عمر دارند، توی جوان که ۲۰ ساله هستی، مثلاً ۱۸ ساله هستی، ۲۲ ساله هستی، از آن کسی که ۸۰ سال دارد، ۹۰ سال دارد، بپرس. میگوید: من هنوز دیروز خود را به یاد دارم که داشتم در کوچهها بازی میکردم، بچّگیهای خود را به یاد دارم که داشتم بازی میکردم، چقدر زود گذشت. همه همینطور هستند، حالا آدم در این مدّت بسیار کوتاه، به یک چیزهای دیگر بپردازد.
مولوی یک تشبیه خیلی زیبایی دارد، میگوید: دنیا از یک جهت مثل حمام میماند، حمام دو رو دارد، یک روی حمام اینکه آدمها به آنجا میروند و تمیز میشوند، امّا یک روی دیگر حمام این است، این چرکها که بیرون میریزد، خوب در این… حالا به خصوص در این حمامهای قدیمی که جویهای فاضلاب آن هم پیدا بود، وقتی این کثافتها را میشورند در آن جوی فاضلاب میرود، این کثافتها از آنجا میرود. یک عدّه سر آن جویها میایستند، دلو دلو کثافت جمع میکنند، با هم داد و ستد میکنند. یک عدّه در این دنیا میآیند و در این حمام تمیز میشوند، یک عدّه فقط دلو دلو کثافتها را جابهجا میکنند، داد و ستد میکنند. این دروغ به او میگوید، او هم دروغ به این میگوید، او سر او کلاه میگذارد، او هم سر این کلاه میگذارد، این غیبت او را میکند، آن هم غیبت او را میکند. رشوه میدهد، مال مردم میخورد، حق مردم ضایع میکند، اهانت به دیگران میکند. خوب ببینید اینها همان چرک و کثافتها را جابهجا کردن است، رد و بدل کردن با هم دیگر است، تا اینکه یک مرتبه ناگهان بانگی برآمد خواجه مُرد، بیا به آن طرف برو، هیچ چیزی در دست او نیست، فقط یک مقدار زیادی چرک جمع کرده است، هیچ چیز دیگری در دست او نیست.
باز مولوی در یکی از تشبیهات خود میگوید: یک جادوگری در یک شهری بود، شب مهتابی که مثلاً نور مهتاب خیلی زیبا میتابید، این جادوگر یک طوری میکرد که افراد مثلاً فرض کنید این نور مهتاب که در دست آنها میافتاد، فکر میکردند این نور مهتاب مثل لباس است، متر متر اینها را میفروخت، نور مهتاب را به آنها میفروخت. وقتی به خانهی خود میرفتند میدیدند که هیچ در دست آنها نیست، هیچ چیزی نیست، بعد مولوی میگوید، این جهان جادوست، ما هم تاجریم؛ تعبیر او این است که این جهان جادو است که ما هم همان تاجری هستیم که در او مهتاب پیموده خریم، این مهتابها را بخریم یک چیزی که سراب است، آخر هیچ چیزی در دست آدم نیست، آدم همینها را خرید و فروش میکند.
واقعاً از این جهتی که از بزرگترین مصادیق فریب دنیا همین است که آدم جای باقی و فانی را قاطی کند. آن چیزی که فانی است را باقی قرار میدهد، آن چیزی که باقی است، آن را اصلاً نادیده گرفته است. یک بزرگواری میگفت -خدا مرحوم آقای مجتهدی تهرانی را رحمت کند- میگفت: دنیا مثل شهر فرنگ میماند، این شهر فرنگهایی که در قدیم مثلاً سر کوچهها میآوردند که یک دستگاهی بود چند سوراخ داشت، یک نفر صاحب آن میایستاد، بچّهها میرفتند، یک پولی میدادند، چشم به این دریچهها میگذاشتند، آن کسی که ایستاده بود این عکسهایی که میآمد را توضیح میداد. مثلاً میگفت: اینجا استانبول است، اینجا مثلاً لندن است، اینجا پاریس است، دائم این عکسها نو به نو میآمد یک مرتبه یک صدای خیلی کوچک میآمد، تاریک میشد، میگفت: اینجا یک دیار ظلمات است. آقای مجتهدی تهرانی میگفت: ما هم اینطور در شهر فرنگ هستیم. دائم میآید، عوض میشود، آدم مشغول است، یک مرتبه یک صدای کوچکی میآمد، اینجا هم دیار ظلمات است، بفرمایید بروید. خوب این بزرگترین غرور در دنیا همین است، آدمهایی که فریب میخورند به این صورت فریب میخورند، اینکه امام سجاد در دعاهای خود میگوید: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی التَّجَافِیَ عَنْ دَارِ الْغُرُورِ وَ الْإِنَابَهَ إِلَى دَارِ الْخُلُودِ»[۶] خدایا کاری کن که من به دار الغرور نچسبم و توجّه من به دار الخلود باشد، این همین. خوب این اجمالی بود از خصوصیّاتی که امیر المؤمنین (علیه السّلام) برای فرزند خود ذکر میکند.
به نظر من، در واقع تمام این خصوصیّاتی که امیر المؤمنین برای فرزند خود ذکر میکند، میشود در یک کلمه خلاصه کرد. یعنی حضرت امیر (علیه السّلام) به نظر بنده اینجا میخواهد بفرماید از پدری که با تجربه است که جنس دنیا و ماهیّت دنیا را شناخته است به فرزندی که در این دنیا است و اسیر است، یا اسیر مرگ است، یا اسیر بلاها است، یا اسیر فریب است، ببینید همهی آن ۸ چیزی که آن ۱۴ چیز را به آن خلاصه کردیم، اسارت است. من فقط فهرست این ۸ چیز را میگویم، همین چیزهایی که امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرمودند، به فرزندی که اسیر است یا اسیر آرزوها و آمال طولانی، یا اسیر مرگ یا اسیر بلاها و مصیبتها و بیماریها یا اسیر زمان، این شب و روز که برای او میگذرد اسیر زمان. یا اسیر دنیا، «عَبْدِ الدُّنْیَا» اسیر دنیا است و آنچه که در دنیا است، اسیر غرور و فریب دنیا است. اسیر هم و غم دنیا است و اسیر امیال و غرایز سرکش دنیا است. امیال و غرایزی که دارد فرزندی که اسیر است، خوب حالا عنایت بفرماید، این فرزندی که در این دنیا اسیر است که همهی ما هستیم، این دیگر برای کس خاصی نیست، همهی ما اسیر هستیم. این فرزند باید چه کاری انجام دهد، آن نکتهی که اینجا عرض کردم بسیار قابل توجّه است، این نکته است، ما اسیر این چیزها هستیم، هیچ کس هم نمیتواند بگوید نیستم، نه، من اشتها و میلی ندارم، نه من آرزویی ندارم، نه مرگ شامل حال من نمیشود، بیماریها و نقصها شامل حال من نمیشود، نخیر هیچ کس نمیتواند این حرف را بزند. پس جنس دنیا همین است، اسارت. این جنس دنیا است. ماهیّت آن را هم تو نمیتوانی، عوض کنی، این یک. ماهیّت دنیا را نمیشود عوض کرد.
دو: این نشئهی دنیا و عالم دنیا را هم نمیشود حذف کرد. به هر حال تو به این دنیا آمدی از همین دنیا باید رد بشود تا به آخرت برسی. کسی نمیتواند دنیا را حذف کند به آخرت برود. نخیر. راه آخرت از دنیا میگذرد، راه بهشت از همین جهنّم میگذرد. ببینید آن صراطی که همه شنیدید در روایات ما وجود است، در قرآن هم وجود دارد. آن صراط را ما خیال میکنیم، یعنی در ذهن عامیانهی ما اینطور است، مثل یک پل فلزی که روی روخانه زده شده است که آن زیر جهنّم است، صراط این رو است، از روی این ما میآییم بگذریم تا به بهشت برسیم. حالا بعضیها میرسند، بعضیها افتان و خیزان میروند، بعضیها طوری است که پرت میشوند؛ ولی به هر حال یک پُلی بالای جهنّم است، ولی اینطور نیست. هم از قرآن بر میآید، هم از روایات بر میآید که آن صراط آخرت از داخل جهنّم میگذرد، نه، از روی جهنّم، از متن جهنّم عبور میکند. قرآن را ببینید، در قرآن همهی شما خواندید: «وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وارِدُها»[۷] همهی شما وارد جهنّم میشوید، هیچ کسی نیست، حتّی انبیاء، حتّی پیغمبر اکرم که از خود پیغمبر سؤال کردند، «وَ إِنْ مِنْکُمْ»، این «إِنْ»، «إِنْ» نافیه است، یعنی نیست، «مِنْکُمْ» از شما هیچ کسی «إِلاَّ وارِدُها»، مگر اینکه وارد جهنّم میشود. که از پیغمبر وقتی سؤال کردند، فرمود: بله، من هم وارد جهنّم میشوم. منتها حالا خواهیم گفت که اولیاء خدا که وارد میشوند فرمود: «جُزنَا وَ هِیَ خَامِدَه»[۸] در این جهنّم آمدیم ولی خاموش بود.
خوب آن صراط آخرت که از داخل جهنّم میگذرد، آن صراط باطن این راهی است که داریم در دنیا طی میکنیم تا به خدا برسیم. این راهی را که ما داریم اینجا طی میکنیم تا به خدا برسیم که از همین دنیا میگذرد، در دنیا باید بیاید، نمیتوانید دنیا را حذف کنید، تجّسم این راه، آن صراط در آخرت میشود که از جهنّم میگذرد. الآن هم ما به یک معنا در جهنّم هستیم، البتّه آنهایی که در دنیا افتادند، آنهایی که در هوی و هوس و حرام افتادند، در جهنّم هستند. ولی بعضیها در همین دنیا آمدند، رد شدند و به خدا رسیدند. بعضیها هم نه در آن ماندن، دست و پا زدند و در همین جهنّم ماندند.
بنابراین این دنیا را نمیشود حذف کرد، به قول فروغی گفت:
مردان نظر باز سبک سیر فروغی از دامگه خاک بر افلاک پریدند
پی نوشت:
[۱] نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۳۹۱٫
[۲] وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۱۱۰٫
[۳] الکافی، ج ۲، ص ۳۳۶٫
[۴] نهج البلاغه، ص ۳۹۱٫
[۵] سورهی حدید، آیه ۲۰٫
[۶] بحار الأنوار، ج ۹۵، ص ۶۳٫
[۷] سورهی مریم، آیه ۷۱٫
[۸] مجموعه رسائل و مصنفات کاشانى، ص ۶۱۲٫
بازدیدها: 0