حجت الاسلام انصاریان | راسخون چه کسانی هستند؟
هیات: استاد حسین انصاریان در سخنرانی خود در فاطمیه دوم در قم، اظهار کرد: قرآن مجید هدایتکنندهٔ انسانها بهسوی حقایقی است که این حقایق ضامن خیر دنیا و آخرت انسان هستند. کتاب خدا در قالب الفاظ و به زبان مردم، به پیغمبر عظیم الشأن اسلام نازل شد؛ چون اگر به زبان مردم نبود، هدایتگریاش تحقق پیدا نمیکرد. یاد گرفتن الفاظ قرآن، کار آسانی است که خود پروردگار در قرآن میفرماید: من این یاد گرفتن را بر بندگانم آسان کردم.
وی با بیان اینکه یادگیری و شناخت مفهوم و مصداق قرآن، نیازمند آگاهان واقعی است، گفت: قرآن مجید ماورای لفظش، مفهوم و مصداقی هم دارد. یاد گرفتن مفهوم کار سنگین و علمیای است و شناخت مصادیق هم کار سنگینی است. ما برای شناخت مصادیق به آگاهان واقعیِ قرآن نیازمند هستیم و نمیتوانیم بهراحتی از آیات قرآن مصداقگیری کنیم. در فهم مفهوم و مصداق، بدون چراغهای قرار داده شدهٔ پروردگار و کمک آنها، گمراهی ما قطعی و حتمی است.
مبلغ برجسته بین الملل ادامه داد: تفاسیر متعددی داریم که در کشور هند و بعضی از کشورهای اسلامی نوشته شده است؛ مفهومگیری در این تفاسیر با انکار حقایق الهیه مساوی شده است که این تفاسیر خیلی در دست عموم مردم نیست. بعضی از تفاسیر هم بهشدت به مسائل غرب و بعضی از تفاسیر هم به مسائل شرق نگاه دارد؛ تفسیرهایی که از دانشگاه «علیگر» هند یا «الازهر» مصر ظهور کرده یا بعضی از تفاسیر دیگر، از ابتدای سورهٔ حمد تا آخر سورهٔ ناس براساس علم کمونیست و ماتریالیست تفسیر شده است.
استاد انصاریان با اشاره به اینکه پیامبرصلی الله علیه و آله وسلم و راسخون در علم، مفسرین حقیقی قرآن هستند، عنوان کرد: خداوند مهربان پیغمبرش را در قرآن مجید شاید پنجبار «معلم کتاب» معرفی کرد. بدینمعنا که اگر قرآن به معلم نیاز نداشت، معلم معرفی نمیشد؛ اما «یُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ» ضروری و واجب بوده است و چون عُمر نبوت خیلی کوتاه بود، این زمان کوتاه هم اقتضای تعلیم همهٔ حقایق قرآن را نداشت، لذا پروردگار با زبان پیغمبرصلی الله علیه و آله وسلم ، راسخون در علم را معرفی کرد.
وی افزود: شیخ سلیمان حنفی قندوزی در کتاب «ینابیعالموده» که کتاب را بیش از یک قرن قبل در ترکیه نوشته است، نقل میکند: روزی جابر به رسول خداصلی الله علیه و آله وسلم عرض کرد که من قطعهای از یک آیه را نمیفهمم. حضرت فرمودند: آیه را بخوان. جابر این آیه را خواند: «أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»(سورهٔ نساء، آیهٔ ۵۹) و بعد گفت: دو بخش اول آیه را میفهمم، اما اولیالامر را نمیفهمم. حضرت به امیرالمؤمنین علیه السلام اشاره کردند و بعد از امیرالمؤمنین علیه السلام هم تا امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف را اسم بردند. این نکته در کتابهای اهل سنت است که فرمودهاند: اولوالامر، علی و یازده امام بعد از اوست. اینان در حقیقت راسخون در علم و اهلبیت علیهم السلام نبوت هستند.
وی گفت: اهلبیت علیهم السلام در این مورد به معنای خانههای گِلی مدینه نیست. خدا وقتی میخواهد مسائلی را دربارهٔ همسران پیغمبرصلی الله علیه و آله وسلم مطرح کند، همه را بهطور جمع با جمع مؤنث ذکر کرده و کلمهٔ بیت هم نیاورده است. خداوند میفرماید: «یَا نِسَاءَ النَّبِیِّ»(سورهٔ احزاب، آیهٔ ۳۲) و نمیگوید همسرانی که در بیت نبی هستید؛ اما دربارهٔ ذوات مقدسهٔ ملکوتیهٔ عرشیه، امیرمؤمنان علیه السلام، صدیقهٔ کبری سلام الله علیها، امام مجتبی و ابیعبدالله علیه السلام کلمهٔ اهلبیت را آورده است که آنهم یقیناً بهمعنی خانهٔ هفتادهشتاد متری پیغمبرصلی الله علیه و آله وسلم و امیرالمؤمنین علیه السلام نیست؛ بلکه بهمعنی اهلبیت نبوت است. در حقیقت اینان پشتوانهٔ قرآن و فهمانندهٔ مفاهیم و مصادیق قرآن هستند.
شیعیانِ مؤمنِ مخلِص، زیرمجموعۀ امیرالمؤمنین
استاد انصاریان با بیان اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام، مصداق اتمّ «أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» هستند، اظهار کرد: از جمله مصادیق قرآن و روایات بسیاری که ما را به فهم آن هدایت کردهاند، امیرالمؤمنین علیه السلام و صدیقهٔ کبری سلام الله علیهااست؛ مثلاً ما روایات زیادی داریم که همهٔ ائمه فرمودهاند: هر آیهای که با «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» شروع شده، علیبنابیطالب علیه السلام مصداق «أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» است. حضرت مصداق اتمّ، اکمل و جامع است و زیرمجموعهٔ این مصداق طبق روایات، شیعیانِ مؤمنِ مخلِص واقعیِ فداکارِ امیرالمؤمنین علیه السلام هستند که به هیچ قیمتی تا قیامت حاضر نیستند از علی علیه السلام و اهلبیت علیهم السلام دست بردارند.
گفتوگوی حجربنعدی با امیرالمؤمنین
پژوهشگر و مفسر علوم قرآنی گفت: در روز بیستم ماه رمضان، امیرالمؤمنین علی علیه السلام بهدنبال حجربنعدی فرستادند؛ حضرت با اینکه ملاقات ممنوع شده بود، به امام مجتبی علیه السلام فرمودند که به در خانهٔ حجر برو و او را بیاور. وقتی حجر آمد، گفتوگوی مفصّلی با امیرالمؤمنین علیه السلام کرد که البته نود درصد گفتوگو از حجر و یک درصد آن از امیرالمؤمنین علیه السلام است. همه باید این گفتوگو را ببینیم؛ گفتوگوی خیلی اصیل، ریشهدار و نابی است! ازجمله، حجر به امیرالمؤمنین علیه السلام گفت: از اولی که بهدنبال تو آمدم، برای دنیا، مال، صندلی و شخصیتسازی نیامدم، من از همان اول لِله آمدم و یافتم که خیر دنیا و آخرت و نجات من با اتصال به حقیقت تو ممکن است. این نکته مهم، باارزش و جالب است و زیرمجموعههای «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» هستند.
وی درک و فهم قرآن بدون کمک و راهنمایی را موجبات خسران دانست و بیان کرد: اگر بهتنهایی بهسراغ قرآن مجید برویم، «وَلا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً»(سورهٔ اسراء، آیهٔ ۸۲) و از آن حدودی که برای ما تعیین کردهاند، تجاوز کنیم؛ یعنی بهسراغ معلم قرآن نرویم، از قرآن غیر از خسارت نخواهیم دید. قرآن نمیگوید ضرر، بلکه میگوید خسارت؛ کلمهٔ خسارت در لغت عرب با ضرر فرق میکند. خسارت یعنی برباددادن تمام سرمایههای دادهشدهٔ پروردگار. اگر من طبق نظم خاص مربوط به قرآن بهسراغ قرآن مجید نروم، «وَلا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً» میشود؛ اما اگر درست بروم، «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ» میشود. در حقیقت، هم دردهایم دوا میشود که منظور سردرد، بدندرد و معدهدرد نیست؛ بلکه مشکلات اندیشهای، روحی، اعتقادی، اخلاقی و عملی من درمان میشود.
وی با اشاره به اینکه قرآن مجید یک معمار الهی است، گفت: قرآن خرابیها را از بین میبرد و به جای آن، آبادیسازی را شروع میکند؛ یعنی از یک چوپان بیابانگردِ قریهٔ کم آب و علف ربذه، ابوذر میسازد یا از یک روستایی ایرانی، سلمان میسازد یا از یک بردهٔ رومی (روم شرقی ترکیهای)، صهیب میسازد؛ همچنین از یک شترچران بیابانگرد، بدون اینکه پیغمبرصلی الله علیه و آله وسلم را ببیند، اویس میسازد. این درمانکنندگی و شفای قرآن است.
استاد برجسته اخلاق حوزه علمیه افزود: شفای قرآن، یعنی دردها را درمان میکند. قرآن حکیم است، چنانکه در قرآن میخوانیم: «یس، وَالْقُرْآنِ الْحَکِیمِ»(سورهٔ یس، آیات ۱-۲) نازلشده از حکیم و سازنده هم حکیم است. اصل نازلکننده، حکیم است و این در خود قرآن است: «الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ»(سورهٔ نمل، آیهٔ ۶)، خود قرآن مجید هم حکیم است و بر وجود مبارکی هم که نازل شده، تمام وجودش حکیم است؛ لذا معلم حکمت است: «وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَالْحِکْمَهَ»(سورهٔ جمعه، آیهٔ ۲) و حکیمساز هم هست. در حقیقت خدای حکیم، قرآن حکیم را بر پیغمبر حکیم نازل کرده که «شفاءٌ» کار این قرآن هم علاج دردها و حکیمساز است.
وی گفت: اگر غیر از الفاظ قرآن، مفاهیم آن را با کمک حکیمان تعیین شده، یعنی اهلبیت علیهم السلام نفهمیم؛ همچنین اگر مصادیق واقعی قرآن را نفهمیم؛ ولی پنجاه سال با قرآن کار کنیم، «وَلا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً» میشویم و همهٔ سرمایه وجودی خود را در این پنجاه سال تباه میکنیم. از جمله مصادیق قرآن که از مصادیق اتم و اکمل هستند، امیرالمؤمنین علیه السلام و صدیقهٔ کبری سلام الله علیها است.
زهرا، اسوۀ مؤمنین در شئون زندگی
استاد انصاریان در پاسخ به این پرسش که پروردگار عالم به چه دلایلی امیرالمؤمنین علی علیه السلام و صدیقهٔ کبری سلام الله علیها را در دین خود قرار داد؟ بیان کرد: نه قرآن مجید اهل شوخی و لعب است و نه روایات اهل شوخی هستند. هرچه قرآن و روایات میگویند، حق است. وقتی وجود مبارک امام دوازدهم عجل الله تعالی فرجه الشریف که عدل جهانی، طاووس اهل جنت، «بَقیه اللّه فِی الْأرضین» و ماندگار از انبیا و ائمهٔ طاهرین علیهم السلام هستند، به نقل کتابهای مهم میفرمایند: در زندگی من، فاطمهٔ زهراسلام الله علیها سرمشق و اسوه و الگوست. این شوخی نیست و معنی آن این است که زهراسلام الله علیها هم مانند انبیا و امامان، یک وجود اکمل و اتم است و شما میتوانید برای همهٔ شئون زندگیتان از او درس بگیرید، الگوبرداری کنید و او را اسوهٔ خودتان قرار بدهید. کلمهٔ اسوه دوبار در قرآن آمده است: یکی دربارهٔ حضرت ابراهیم علیه السلام، یکی هم دربارهٔ پیغمبر عظیمالشأن اسلام که قرآن میفرماید: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ»(سورهٔ احزاب، آیهٔ ۲۱) و دربارهٔ ابراهیم علیه السلام نیز همین تعبیر را دارد. در روایات ناب ما هم در کتب معتبرمان، وجود مبارک حضرت زهراسلام الله علیها شخصیتی معرفی شده که لغت «اسوه» برای ایشان ذکر شده است.
وی گفت: امام معصوم که عقل و عدل است و به فرمودهٔ امام صادق علیه السلام، خود نماز، خود زکات و خود حج است؛ این روایت بسیار فوقالعادهای است که هم مرحوم مجلسی رحمه الله و هم دیگران نقل کردهاند: «نَحْنُ الصَّلَاهُ فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ حضرت نمیگویند «نَحْنُ مُقیمونَ الصّلاه»، بلکه میگویند: «نَحْنُ الصَّلَاهُ» ما خود نماز هستیم، «وَنَحْنُ الزَّکَاهُ وَنَحْنُ الصِّیَامُ وَنَحْنُ الْحَجُّ» ما خود زکات، روزه و حج هستیم؛ یعنی اگر ما را حذف کنید، دومیلیون سال هم نماز بخوانید، آن نماز، نماز نیست؛ اگر یکمیلیارد سال هم روزه بگیرید، اما آن روزه، روزه نیست؛ اگر هر سال هم به حج بروید، آن حج حج نیست! آنها جان و حقیقت نماز هستند و ما فقط بدن را وارد این کار میکنیم. ما وقتی نماز میخوانیم، یعنی ولایت اولیای الهی را به پیشگاه خدا عرضه میکنیم و در وجود خودمان با نماز، روزه، زکات و حج تحقق میدهیم.
نیمهکار ماندن دین با حذف زهرا از زندگی
وی خاطرنشان کرد: امامی که عقل محض، عدل، نماز، روزه و زکات است، میفرماید: در زندگی من، فاطمهٔ زهراسلام الله علیها اسوه و سرمشق است. ایشان میتوانستند و میدانستند که بگویند پدرم امام عسکری علیه السلام یا جدم حضرت جوادعلیه السلام الگوی من است؛ اما چرا میگویند فاطمهٔ زهراسلام الله علیها اسوهٔ من است؟ به این دلیل که مراقب باشید حضرت زهراسلام الله علیها از زندگی عملی، اخلاقی و اعتقادی شما حذف نشود که اگر حذف شود، دین، ایمان، دنیا و آخرت شما نیمهکاره میماند.
نویسنده کتاب ارزشمند «اوصاف اولیای الهی» امیرالمؤمنین علی علیه السلام و زهراسلام الله علیها را خورشید جادۀ توحید عنوان و بیان کرد: فاطمهٔ زهراسلام الله علیها یک مصداق اتمّ قرآن و امیرالمؤمنین علیه السلام هم مصداق اتمّ دیگر است و اصلِ قرار دادن آنان بهعنوان خورشید در جادهٔ توحید است؛ چون شعار همهٔ انبیا، «لَا إلٰهَ إلّا اللّه» بود و اگر توحید در قلب انسان درست نباشد، هیچچیزی درستشدنی نیست. همهٔ حقایق با توحید، قابل تحقق و رخ نشان دادن است؛ اما منهای توحید، هیچ سودی در ایمان، حرکات و اخلاق عاید انسان نمیشود.
استاد انصاریان با تأکید بر اینکه حذف زهراسلام الله علیها و امیرالمؤمنین علی علیه السلام، مساوی با کفر است، گفت: زهراسلام الله علیها خورشید جادهٔ معرفت است تا مردم از طریق روایات، دعاها، سخنرانیها، منش، روش و برخوردش با دولت زمانش به توحید برسند؛ یعنی یک خداشناس، خداخواه و خدامحور واقعی شوند. قراردادن وجود زهراسلام الله علیها در عرصهٔ عصمت، علم، عقل و عبادت به این خاطر است. «النّورُ هُوَ الظّاهِرُ بِذاتِهِ، الْمُظْهِرُ لِغَیْرِهِ» نور خودش که برای خودش آشکار است، اما وجود او برای من قدرت دارد و همهٔ حقایق را آشکار کند. حذف او مساوی با کفر است، چنانکه حذف همسرش مساوی با کفر است. این گفتار پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است: «عَلِی خَیرُ الْبَشَرِ، وَ مَنْ أَبی فَقَدْ کفَر» کسی که او را حذف کند، کافر است.
منبع: عرفان
بازدیدها: 0