خاطرات امام | رفتار امام با بچه ها

خاطرات امام | رفتار امام با بچه ها

خانه / پیشنهاد ویژه / خاطرات امام | رفتار امام با بچه ها

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام به مناسبت دهه فجر و چهل و دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران مجموعه خاطرات ناب و شنیدنی از امام خمینی رحمه الله علیه منتشر کرده است.

خاطرات امام | رفتار امام با بچه ها

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام؛ پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام به مناسبت دهه فجر و چهل و دومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران مجموعه خاطرات ناب و شنیدنی از امام خمینی رحمه الله علیه گرد آوردی و برای شما مخاطبین همیشگی سایت هیات منتشر کرده است که در ادامه شما می توانید مشاهده و دریافت نمائید :

خاطرات امام | رفتار امام با بچه ها
خاطرات امام | رفتار امام با بچه ها

خانم طباطبائی- همسر حاج سید احمد آقا (ره) – درباره رفتار امام با بچه های و بازی امام با نوه اش علی چنین می گوید: علی كوچك بود، گاهی كارهایی می كرد كه اصلا مناسب نبود، حتی ممكن بود برای آقا ایجاد ناراحتی كند، ولی آقا با كمال خوشحالی و خنده می گفتند: مساله ای نیست، بچه را آزاد بگذارید چون آقای تمام شبانه روز را در خانه بودند و علی هم در كنار ایشان بود لذا آقا با علی مانوس بودند و علی هم به آقا انس گرفته بود. یك بار من پیش آقا رفتم و دیدم علی در كنار ایشان نشسته است و از آقای تقاضای ساعتشان را دارد، ایشان فرمودند: «پدرجان! آخر ساعت رنجیرش می خورد به چشمت و اذیت می شوی» علی گفت: خوب عینكتان را بدهید . ایشان فرمودند: عینكم نیز همینطور، به چشمانت می زنی چشمانت اذیت می شود، چشم تو حالا ظریف است، گل است، علی اصرار كرد كه آقا، عینك را بدهید ایشان فرمودند: نه دسته اش را می شكنی و من دیگر عینك ندارم، نمی شه بچه به این چیزها دست بزند. چند دقیقه ای گذشت و علی در خانه چرخی زد و مجددا آمد و گفت: آقا! امام فرمودند: «جانم » علی گفت: آقا: بیا تو بچه شو و من آقا می شود!! امام فرمودند خیلی خوب باشد. علی گفت: پس پا شو از این جا، بچه كه جای آقا نمی نشیند. امام بلند شدند و خودشان را كنار كشیدند و علی گفتند: پس عینك را بده، ساعت را بده بچه كه به عینك و ساعت دست نمی زند!! آقا فرمودند بیا، من به تو چه بگویم؟ راهش را درست كردن و عینك و ساعت را گرفتی. گاهی علی به آقا می گفتند: شما بنشینید من شما را حمام كنم، آنوقت ایشان می نشستند و علی سر و صورت ایشان را می شستند، علی دستش را به دیوار می كشید كه مثلاً صابون است بعد به سر و صورت آقا می مالید. من به علی می گفتم: با این كار آقا را اذیت می كنی و آقا فرمودند: نه اذیت نمی كند بگذارید كارش را بكند.

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *