«خوبخوانِ» اباعبدالله(ع) باشید، این دستگاه خواننده نمیخواهد
حاج جواد اعتماد سعید از مداحان قدیمی و کار کشته تهران است که به گفته خودش 30 سال است در مسجد بازار به همراه شیخ حسین انصاریان و حاج منصور ارضی برای سیدالشهداء(ع) روضه خوانی می کند.حاج جواد اعتماد سعید خیلی اهل مصاحبه نیست و خیلی دوست ندارد مطرح شود.اما وقتی باب سخن باز می شود دریایی از حرفها و دغدغهها به رویمان باز میشود. حاج جواد ادبیات مخصوص خودش را هم دارد که سعی کردیم در تنظیم متن این ادبیات هم حفظ شود.
بخش اول مشروح گفت وگو با «حاج جواد اعتماد سعید» را در ادامه بخوانید:
پدرم میگفت هیچ زورخانهای بهتر از زورخانهی امام حسین(ع) نیست
میخواهیم ابتدا از اینجا شروع کنیم که چه شد حاج آقای اعتمادسعید وارد این عرصه شد و احساس کردید که می توانید در این خانه نوکر ابا عبدالله(ع) باشید است. کمی در این مورد برایمان بگویید. از اساتیدتان و خاطراتی اگر در این زمینه دارید بفرمایید.
من در یک خانواده روحانی و ولایی متولد شدم. مرحوم پدرم، جد ما و هم پدر بزرگ و هم عموهایم ملبس به این لباس بودند و ما ناخواسته در این رودخانه سرازیر شدیم. چون مدام یا دنبال پدر بودیم یا پدر بزرگ که ایشان هم دائم در
هیئت بودند. دوستانشان هم همه هیئتی بودند. یعنی همهاش مربوط به هیئات و ولایت و سفره و گریه و ما با اینها مأنوس بودیم و از طفولیت گوشت و پوستمان مال امام حسین(ع) بود و در این دایره وارد شدیم. در ایام جوانی مشغول ورزش بودم بعد دیدم هیچ زورخانه ای بهتر از زورخانهی امام حسین(ع) نیست چون همه جا بازی است الا در خانه ی اهل بیت علیهمالسلام. من کشتی میگرفتم و حرفه ای هم بودم و تا نزدیک ملی پوش شدن هم پیش رفتم. مرحوم پدرم با رفتن به زورخانه به شدت مخالفت کرد و گفتند: برو دنبال کاری که کسب و کار و آتیه داشته باشد. من هم که دنبال کسب و کار رفتم ناخواسته در این دایره افتادم. ما چهار برادر هستیم که همه نوکر درخانه اباعبدالله(ع) هستیم اما من و برادر کوچکم با نظر لطف اهلبیت(ع) کنار سفره اباعبدلله کشیده شدیم و در این گذرای عمر به جایی رسیدیم که توانستیم جلسه قبول کنیم و دههها را برعهده بگیریم و مشوقمان هم مرحوم پدر و عموها و پدر بزرگمان بودند. درباره استادانمان هم این را بگویم که البته من محضر خیلیها را درک کردم ولی هیچکدام بهتر از مرحوم پدرم نبودند. آنجایی که باید انگیزه میدادند، این کار را میکردند، آنجایی که باید، تذکر و توصیه میکردند این کار را انجام دادند و عیبها را میگفتند، مثلا این کتاب را بخوان یا این شعر را بخوان؛ شعرهایی که از شعرا استفاده میکرد در اختیارم میگذاشتند. بعد چند نمونه به من دادند و خودم دنبال کردم. ایشان تجربه بالایی داشتند و براین اساس انتخاب میکردند، من جوانتر بودم و در خواندن آنها را الگو قرار دادم و در اثر معاشرت با آنها به اینجا کشیده شدیم.
بیشتر چه کسانی را الگوی خود در خواندن و مجلسداری قرار دادید؟
من به مرحوم حاج حسن ذو الفقاری خیلی ارادت داشتم. همچنین از ابتدای خواندنم با حاج آقای ارضی بودم و با حسن آقا ارضی هم در جلسات شهر ری میرفتیم و با ایشان خیلی مأنوس بودم. ولی در خواندن و
هیئت داری و اداره کردن محافل با حاج منصور و حاج مرتضی و محسن طاهری از سال 59 – 60 در مسجد جامع بازار که
هیئت جواد الائمه(ع)بودم و آقای انصاریان منبر میرفتند. یکی قبل از منبر میخواند وحاج محسن و حاج منصور بعد از منبر میخواندند، من آنموقع 30 سالم بود.
ثمرههای جلسات آموزشی ما امروز بلندگو دار و صاحب هیئت شدهاند
خودتان به طور ثابت بعدها در کدام هیئت میخواندید؟
ما
هیئت مجمع الذاکرین تهرانپارس بودیم که در خانهها برگزار میشد. سال 61 اوج کارمان بود، مثل الان نبود که آنقدر شلوغ باشد. به لطف اباعبدالله(ع) ما از قبل انقلاب کنار این سفره بودیم و خواننده بعد انقلابی نیستیم و ریشه ای و خانواده ای هستیم و از پنج، شش سال قبل از انقلاب جلسه داشتیم و میخواندیم. در جلسه مجمع الذاکرین که ما در آنجا تدریس داشتیم و در جای دیگر با آقای انسانی و آقای سازگار و حاج حسن ذوالفقاری بودیم و مروری داشتیم به آنچه میخوانیم و بعد برای بچهها کلاس میگذاشتیم. ما از قبل در این وادی قرار گرفته بودیم و سعی میکردیم دانستههای خود را در اختیار جوانترها قرار دهیم. راه شعر خواندن و شعر گفتن و دم گرفتن را که باید چکار بکنند به بچهها یاد میدادیم.بعد از انقلاب جلسه را به
هیئت ارباب مهدی تهراننو آوردیم. اینجا هم باز حاج اکبر آقا سفره دار بود. مرحوم پدرش که فوت شد خانه به ایشان رسید و آنجا را حسینیه عزاداری کرد. پس از آن باز هم در مجمع الذاکرین بودیم و ثمرهی آن خیلی از رفقا هستند که خودشان اختیار دار و بلندگو دار و صاحب نظر شدهاند.
متاسفانه امروز بساط خواندنها عوض شده است/ اگر برای خانواده خود هم شعر بگوییم از برخی الفاظ استفاده میکنیم؟
حاج آقا باتوجه به این که شما مجالس قبل و بعد از انقلاب یا جلسات قدیمی و جدید را تجربه کردهایدو آیا تفاوتهایی بین این دو میبینید؟ علت این تفاوتها چیست؟
علتش این است که اولا من امروز با این بساط خواندن مخالفم و به دوستان جوان هم مطرح میکنم. متاسفانه بساط خواندنها عوض شد. آنموقع میایستادند و یک غزل و بعد یک مصیبت میخواندندو آنهم پربار بود و از حفظ میخواندند و محفوظاتشان خوب بود، نه اینکه کاغذ دست بگیرند و از رو بخوانند، اصلاً این جور خواندن را در گذشته نداشتیم. در همان کلاس هم به رفقا میگفتیم که از رو نخوانید، دو بیت شعر از حفظ برابر با پنجاه بیتی است که از حفظ بخوانیم.عیب و ایرادها را میگرفتیم. یکی از برکات انقلاب این بود که خواننده و مداح زیاد شد. در بعضی جلسات بلندگو را به بچههای هفت، هشت ساله میدهند که بخوانند. یکسری حرفها را نمیشود زد ولی به بازی نمیشود گرفت باید حواسمان باشد جلسه امام حسین(ع) شأن دارد. الان خیلیها روضههای بیمورد و شعرهای بی محتوا میخوانند.بعد از انقلاب شعرا هم زیاد شدند.البته ما خدا را شاکریم که اینها به این سو کشیده شدند و در این وادی آمدند. اما باید ببینیم اگر آدم برای خانوادهی خودش بخواهد شعر بگوید این الفاظ را میتواند استفاده کند؟!
به مداحان جوان میگویم اگر مداحی میکنید برای اباعبدالله خوب بخوانید
حاج آقا این بحث را اینجا نگه میداریم و در ادامه مفصل به آن میپردازیم.بعد از این که شما آن هیئت را تشکیل دادید چه شد؟
بعد از آن به
هیئت ارباب مهدی آمدیم.شبهای پنجشنبه جلسه داشت و رفقا از خیلی جاها می آمدند خیلیها که صاحب نظر این کار بودند، می آمدند و وقتی می آمدند دیگران آنها را برای خودشان الگو قرار میدادند و در این جلسات عیب و ایرادها گفته میشد و ایرادات اشعار گرفته میشد و سبک میدادیم. یک رقابت خوبی بین بچه ها بود و همان باعث شده بود که بچهها خیلی قصیده حفظ میکردند و روخوانی را کنار میگذاشتند و ما هم اصلاح میکردیم و توانستیم با زبان خوش، کاری کنیم که اگر کسی ده شب میخواند ده شب را خواننده باشد و بتواند مجلس را اداره کند.خیلی از رفقا هم الان میپرسند چیکار کنیم و کجا برویم، میگویم خانه آقای سازگار است یا آقای ارضی جلسه دارند، آقای حدادیان و آقای انسانی و آقای طاهری هستند که رفقا میروند ثبت نام میکنند و اشکالاتشان گرفته میشود. بنابراین هرکس که تشنهی کار است دنبال آن میرود.ما همیشه حرفمان به همه این بوده که یا نخوانید یا اگر میخوانید برای حضرت اباعبدالله(ع) خوب بخوانید و خوب خوان باشید، شعرخوب، مطلب خوب و حرف خوب بزنید.اینها کارهایی است که باید در کنار صدای خوب داشته باشید و گرنه خواننده زیاد است.
آفتهای موجود در عرصه مداحی و هیئتها نتیجه استاد نداشتن برخی مداحان است
حاج آقا، درک کردن محضر بزرگان عرصه مداحی و اساتید دیگر و مطالعه کردن فکر میکنید چقدر برای یک مداح ضرورت دارد؟
بدون شک اگر یک نفر بخواهد در هر کاری موفق شود بدون استاد نمیشود. بی استادی همین است که الان داریم میبینید.بی بزرگتر نمیشود قدم زد، اینکه الان شما میبینید و بعضیهایشان هم واقعا آفت برای دستگاه اباعبدالله(ع) است و روضه های دروغ برای اینکه مردم گریه کند، میخوانند حاصل همین بیاستادی و استاد نداشتن برخی مداحان است.انتقاد هم که میکنیم، نمیپذیرند و انتقاد پذیر نیستند و خودشان را استاد و خبره میدانند و تقلید میکنند و از نوار آقای فلان میبینند او چه حرفی زده و میروند جای دیگر همان را میگویند و از خودشان چیزی ندارند.اگر مداح استاد نبیند و زانو نزنند همین میشود که الان میبینید.
مداحان باید معرف و مشوق مطالعه کتابهای خوب برای یکدیگر باشند
شما خودتان چه کار کردید؟
من چون مرحوم پدربزرگم آقای شیخ ابوالفضل اعتماد سعید و پسر عمویم حاج حسن آقا، مسجد جامعیها، مرحوم عموم حاج کاظم آقا و مرحوم پدرم اینها میدان دار این کار بودند حرف اول را میزدند ومن وقتی میدیدم روضه ی علی اکبر(ع) میخواندند دروغ نمیخواندند امروز آن جلسات را با مجالس امروزی مقایسه میکنم خیلی فاصله افتاده است. مثلا در مجلس بزازها پای منبر حاج حسن اقای محمدی مینشستند، حاج احمد آقای شمشیری شعر میخواندند، حاج حسن آقای ذوالفقاری شعر میخواندند.کسانی که صاحب نفس بودند در این کار، حاج اکبر آقای کاظمی که الان هم هستند وخدا بحق امیرالمومنین(ع) این نوکر اهلبیت را شفا بدهد اینها وزنههای این کار هستند. سید باقری بود که هم شاعر بود هم خواننده بود، من اینها را الگو قرار داده بودم وتا میدیدمشان از آنها سوال میپرسیدم که آقا مقتل میخواهم بخوانم چه بخوانم. میگفتند لهوف را بخوان یا فارسی جلال العیون را بخوان، یا مقتل الحسین خوب است. نرو دنبال منابع ضعیف و کتابهایی که سواد آن را نداری کتابهایی که دم دست بود را به من معرفی کردند که اینها را میخواندم و مستمر مطالعه میکردم بعد هم در منبرها که میرفتم پدرم هرچه میخواند خوب بود و آنها را حفظ میکردم و وقتی میخواستند به ما هدیه بدهند یک کتابی میدادند.
آخر هر دهه که روضه می خواندیم آقای مجتهدی کتاب هدیه میدادند
دهه ای که منزل آقای مجتهدی میرفتم آن موقع جلسه شان در پانزده خرداد بود، ایشان آخر دهه هدیهای تبرکی به میدادند و یکی دو تا کتاب هم میدادند. آن کتابها را روی چشمم میگذاشتم، کتاب چهل حدیث، زندگی حضرت زهرا(س)، کتاب زندگی امام مجتبی علیه السلام، کتاب زندگی امام حسین(ع) و کتاب قیام کربلا و از این دست کتابها بود. این کتابها خودش برای من سند بود و آنها را دارم و همه را استفاده میکنم. بعد از همه اینها من چون اکثرا با شیخ حسین انصاریان بودم و قبل از منبر ایشان میخواندم.الان هم که به این سن رسیدهام و باز نشسته شدهام خواستهام امام حسین(ع) نفسمان را تا آخر نگیرد تا بتوانم تا جان دارم برای ایشان نفسی بزنم. الان هم دو سه شب در دهه اول با آقای انصاریان هستم. من سی سال بیشتر است که دارم با ایشان میخوانم و صبح ها که با ایشان و آقای ارضی در مسجد جامع جلسه جواد الائمه(ع) هم از سال60 تا الان جلسه داشتیم وداریم. من شعرهای خوب را از بزرگان میشنیدیم و از آنها میخواستیم برایمان بنویسند، اما الان متأسفانه عیب میدانند که بگویند این شعر مال کیست، ما اینها را نداشتیم. ما از هرکس که شعر و سبک خوب داشت، میگرفتیم و میخواندیم.
پدرم میگفت: هر وقت در هیئت مجلسات گرفت بدان مال تو نیست از جای دیگری است
حاج آقا ازاین بزرگان که محضرشان میخواندید اگر خاطراتی دارید برای جوانان بگویید. چه توصیه هایی میکردند؟ چه راهی برای توصیه و تشویق در پیش می گرفتند؟
مثلا مرحوم پدرم یک باردر بازارچهار پایه خواندم. بعد از آقای ذوالفقاری برای کارگر های کفاش صبح ها یک دهه میخواندم آن سال نمیخواستم بازار بیایم و در چهار پایه بروم، چون برای چهارپایه باید کشتی بگیری و اینکه دیگران چه خواندند و من چه بخوانم؟ در چهارپایه خودم احساسم این است که خدا نیست باید بروم کشتی بگیرم.مردم میآیند بالا که ببینند او چه میخواند. بخاطر این من نمیرفتم و خلاصه به اصرار جعفر آقا رفتم و امام حسین(ع) هم لطف کرد و نمکی پاشیده شد با اینکه کم بود و آن جلسه خوب شد. مرحوم پدرم وقتی بعد از سه چهار روز گفتند شنیدم بازار چهار پایه خواندهای؟ گفتم: بله. گفت: بابا من یک نصیحتی بکنم و آ ن این که در خانه امام حسین(ع) خودت را نگیر و خودت را خادم و نوکر ببین و بگذار امام حسین(ع) تو را بگیرد رها کنی تا آنها بگیرند قشنگ است. تو یک سر درد یا سر ماخوردگی میگیری نمیتوانی بخوانی. در خانه ی امام حسین(ع) هر جلسهای گرفت بدان تو نیستی دیگر، کس دیگری است.
کجا گذشتگان ما طی میکردند که برای یک مجلس روضه چقدر پول میگیرند؟!
شما کیفیت جلسات الان را نگاه کنید، دو نفره میخوانند و خواندن ها با آنموقع فرق کرده است و همه اش «من من» است در صورتیکه «من» در دستگاه اباعبدالله وجود ندارد، «من» یعنی شیطان. ما خواننده و بلندگوی اهل بیت(ع) هستیم. امام صادق(ع) فرمودند: باید الگو و زینت ما باشید. در لباس پوشیدن و سر و صورت درست کردن، در خواندن و قیمت طی کردنها و… کجا قدیم طی میکردند که ما چقدر میگیریم.م رحوم علامه مرحوم پدرم و یلهای این کار بودند کی طی میکردند؟ امام حسین(ع) بلد است اداره کند.
امام حسین(ع) جلو جلو پاکت ما را داده است نیازی به طی کردن نیست
حاج آقا اتفاقا یکی از آفتها هم همین مساله صله گرفتن آنهم به اشکالی است که در شأن اهل بیت نیست. به نظر شما الان در این زمینه چه وضعی داریم؟
الان با رفقایی که با ما مانوس هستند.من الان هم دارم در بهترین هیئتهای تهران نفس میزنم. خدا آن روز را نرساند که ما سر این که چقدر میدهید و چه جوری می دهید طی کنیم و حرفی بزنیم. امام حسین(ع) جلوجلو پاکت ما را داده است.این پولی که مردم به ما میدهند که زندگی ما را اداره نمیکند. زندگی ما را اهل بیت(ع) اداره میکند.خوب هم اداره میکنند. یکی در این تهران بیاید و بگوید شما گفتید این مبلغ را بده آنقدر مرد هستیم که بگوییم. این خواننده هایی که الان هستند چه میگویند؟ خدا میداند.
ما امام حسین(ع) را با پول که نخریدهایم که بخواهیم به پول بفروشیم/ برخی مداح نیستند،چسبیده به امام حسین(ع) هستند
برخی از اینها چسبیدهی کار هستند، چکیدهی کار نیستند. یعنی الان ما از صد تا خواننده که در تهران داریم. -البته یک آقایی آمار آورد که چهارده هزارهیئت است که دنبال مداح اند-. حالا به ارقامش کاری نداریم. من باب مثال از صد خواننده ای که در تهران هستند نود و نه تا چسبیدهاند، یکیش چکیده کار است و رزقشان را جلوجلو از امام حسین میخواستند. اینهایی که میگویند جلوجلو بحسابم واریز کنید برای ما این حضرات عزیزند، اما اینها در این وادی هستند وبرای امام حسین(ع) میخوانند، امیدواریم به شتباهشان پی برده و درست شوند.اما واقعیت این است که وقتی بحث طی کردن را میآوردند، من میخواهم زمین دهان باز کند و در زمین بروم. چون ما امام حسین(ع) را با پول که نخریدهایم که بخواهیم به پول بفروشیماش. امام حسین(ع) بما جلوجلو داده است. بعضی وقتها رفقایی که با آنها مانوس هستم میگویم، حضرت عباسی پاکت من را جلو جلو دادهاند. اینها زندگی ما را اداره نمیکند. الحمدلله پولهایمان خرج دوا و دارو نمیشود.خرج مریض داری نمیشود. همه اینها پاکتی است که حضرت زهرا(س) به ما داده است. من مداح باید شکر کنم و بروم نفس بزنم برای این عزیزان. به ما زنگ که میزنند میپرسند فلان جلسه می آیی؟ اگر وقت داشته باشم میروم. حالا خودشان اگر چیزی دادند میگیرم. یکی از سفارشات مرحوم پدرم همین بود. روزی گفت بابا بنشین باهات حرفی دارم. گفتند: امام حسین(ع) از انسان تنبل بدش می آید، برو کاسب شو و کنار کارت هم برای اباعبدالله(ع) بخوان. شب و روز برو بازهم کم است، کاسب باش. کاسب که باشی حسنش اینست که هرجا نمیروی و هرجا نمیخوانی.
مداح باید برای اربابش نفس بزند نه پول روضه/ باید جایی رفت که کم می دهند چون نمک در همان مبلغ کم است
الان بعضی خوانندهها با اینکه ملبس هم هستند در آمد دیگر هم ندارند.او برای کسی که خودکشی کرده و برای کسی که قاچاقچی بوده و اعداماش کردهاند و… مجبور است برود و بخواند. شاید خوب هم پول میگیرند. در تالارها میخوانند وخوب پول میگیرند. اما اگر به ما صد میلیارد هم بدهند نمیرویم در این مجالس بخوانیم چون ما برای اربابمان نفس میزنیم.آنموقع مرحوم پدرم گفتند برو و کاسب شو و خوانندگی را شغل دومت کن و هرکه هرقدر به تو داد داد، سوا نکن. آنجا که به تو کم میدهند زنگ بزن و برو.نمک در آن کم است، آن زیاد را رها کن. صاحب عزا کسی دیگر است.الان باب شده که میپرسند جلسه چند نفرند. متاسفانه یک بساطی درست کردهاند و خوانندگی را خرابش کردهاند.آدم واقعا شرمش می آید که عنوان کند. اشتباه و بیراهه دارند میروند. اینها باید بروند استاد ببینند.استادی که خودش استاد دیده است.خودش یک روز شاگرد بوده است. بی استاد برویم همین است.
ادامه دارد…
بازدیدها: 87