زمانی که گروه تروریستی دولت اسلامی در عراق یا داعش به غرب و شمال غرب عراق حمله کرد و موصل بزرگ ترین شهر سنی نشین این کشور را تنها در سه ساعت تصرف کرد اولین علامت سوالی که در ذهن تحلیل گران منطقه ای به وجود آمد قدرت این گروه و حامیان منطقه ای و به ویژه نقش آمریکا در این ماجرا بود. تاکنون از نقش عربستان و قطر و حتی ترکیه در پیشروی های داعش اسنادی کشف و منتشر شده است که موضوع این مطلب نیست اما چرا ارتباط داعش و آمریکا چیست و آیا اسنادی در این مورد می توان مثال زد؟ در این مطلب سعی می شود ضمن بررسی گروه داعش به سوال بالا پاسخ داده شود و طرحی که آمریکا در زمان جرج بوش در مورد تجزیه خاورمیانه در نظر داشت اجرا کند با شرایط کنونی تطبیق داده می شود.
هسته اولیه داعش به سال ۲۰۰۴ و زمان زرقاوی بر می گردد.ابومصعب الزرقاوی اردنی الاصل که سابقه حضور در افغانستان و نبرد با نیروهای شوروی را هم داشت، پس از حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۴ یک گروه نظامی به نام «جماعت توحید و جهاد» در این کشور را تشکیل داد. دیری نگذشت که اقدامات سختگیرانه زرقاوی در مناطق سنینشین و کشتار غیرنظامیان موجب اختلاف میان گروههای سنی و القاعده شد.این اختلافات از سال ۲۰۰۵ آشکار شد اما زرقاوی توانست با تشکیل شورای مجاهدین به عنوان سازمانی فراگیر و متشکل از القاعده و پنج گروه شورشی دیگر در آوریل ۲۰۰۶ بر این اختلافات فائق آید.
وی اندک مدتی بعد این شورا را شعبه القاعده در عراق معرفی کرد و پیامهایی با عنوان «امیرالقاعده در عراق» صادر میکرد. از این جا به بعد تقریبا تمام جهادیهای عراق «تکفیری» شدند و آنهایی را که اعتقادی به گرایش سُنی تندرو نداشتند، کافر خواندند. به همین ترتیب، الزرقاوی در سال ۲۰۰۶ در پیامی صوتی به تمام شیعیان عراق اعلام جهاد کرد.رهبران اصلی القاعده که آن روزها در پاکستان به سر میبردند نمیتوانستند چنین تغییر ایدئولوژیکی را که به نام القاعده اعلام شده بود تاب آورند و به این ترتیب رسما اعلام کردند که جریان تحت رهبری الزرقاوی نسبتی با آنها ندارد. اما این اردنی گوشش به رهبران اصلی القاعده بدهکار نبود و کمر همت بسته بود تا شهرهای رمادی، فلوجه و بعقوبه در عراق را که به «مثلث سنی» مشهور هستند از حکومت مرکزی جدا کند. عملیات جداسازی به دستور الزرقاوی آغاز شد اما پیش از آن که آنها بتوانند مواضعشان در این سه شهر را تحکیم بخشند، هواپیماهای آمریکایی در حملاتی سنگین و در چند نوبت این سه شهر و از جمله مقر الزرقاوی در اطراف بعقوبه را بمباران کردند. یک روز بعد که سربازان ارتش آمریکا وارد بعقوبه شدند، جسد امیر القاعده عراق را پیدا کردند. بعد از مرگ زرقاوی شورای مجاهدین «ابو حمزه المهاجر » را به ریاست این گروه انتخاب کرد. در همین حال در پایان سال۲۰۰۶ میلادی «دولت اسلامی عراق» به رهبری ابو عمر البغدادی تشکیل شد. در سال ۲۰۱۰ نیروهای آمریکایی به منطقه الثرثار حمله کردند و ابوعمر بغدادی و ابوحمزه المهاجر را کشتند. بعد از این ماجرا ابوبکر بغدادی به ریاست دولت اسلامی عراق رسید. افراد تحت تسلط بغدادی وظیفه داشتند تا با عضوگیری گسترده از میان جمعیت سُنی ناراضی در عراق که از برخی سیاستهای دولت مالکی به تنگ آمده بودند خود را برای روز موعود آماده کنند.
با شروع بحران سوریه در سال ۲۰۱۱ جبهه النصره برای جنگ علیه نظام سوریه به ریاست ابو محمد الجولانی تشکیل شد. با توجه به نزدیکی دیدگاه های دو گروه، ابوبکر بغدادی با انتشار فایلی صوتی جبهه النصره را امتداد دولت اسلامی در عراق معرفی کرد و نام سازمان خود را به «دولت اسلامی در عراق و شام(داعش)» تغییر داد. به این ترتیب «دولت اسلامی عراق» در سال ۲۰۱۳ نام خود را به «دولت اسلامی عراق و سوریه» (داعش) تغییر داد تا بتواند عملیات در دو کشور را پوشش بدهد. البغدادی مدعی بود که جبهه النصره باید زیر لوای داعش فعالیت کند که البته نیروهای النصره که بیشتر از داعشیها سوریالاصلاند، این درخواست را نپذیرفتند. این در حالی بود که الجولانی سرکرده جبهه النصره تا قبل از بحران سوریه، در عراق و زیر نظر البغدادی فعالیت میکرده است. بدین ترتیب اختلاف و درگیری بین داعش و النصره همزمان با جنگ علیه بشار اسد شروع شد.
تقریبا از میانه سال ۲۰۱۳ نخستین دسته از شبه نظامیان داعش که به مدد چندین سال نبرد در عراق کاملا کارآزموده شده بودند از مرزهای شرقی سوریه وارد این کشور شدند. یگانهای داعش خیلی زود توانستند دیگر مخالفان مسلح در سوریه را که کمتر با جنگ و سلاح آشنایی داشتند عقب برانند و در بخشهای اصلی «استان حسکه» در شرق سوریه جبهه بگیرند. این پیروزیهای سریع که برای رهبران داعش غیرمنتظره بود آنها را به این فکر انداخت تا با گسیل تعداد بیشتری از نیروهایشان به سوریه، به مناطق بیشتری راه یابند و عرصه را بر دمشق و بشار اسد تنگ کنند. برای این نقل و انتقال گسترده نیاز بود تا فضایی امن در اطراف مرزهای عراق و سوریه فراهم شود تا داعش بتواند نیروهایش را به همراه سلاحهای سنگینی که در اختیار داشتند از عراق عبور دهند و وارد سوریه کنند. استان الانبار که مثلث سنی در آن قرار دارد در مرز عراق و سوریه واقع شده است. نیروهای داعش که در این مناطق حضور دارند با درس گرفتن از شکستهای سابق، صبح اولین روز سال ۲۰۱۴ را با حملههایی ناگهانی به مراکز نظامی دولت عراق در شهرهای رمادی و فلوجه آغاز کردند. پیروزی داعش در این دو شهر به نحو اعجاب آوری سریعتر از پیروزی آنها در سوریه بود.
داعش موفق شده بود در ظرف کمتر از ۴ ساعت استانهای الانبار در عراق و دیرالزور و حسکه در سوریه را به یکدیگر وصل کند و با خیال راحت نیروهایش را روانه سرزمین شام کند.با افزایش تعداد نیروهای داعش در سوریه، آنها حرکت از سرزمینهای شرقی را به سوی شمال سوریه آغاز کردند تا بتوانند شهر حلب دومین شهر مهم این کشور را فتح کنند. داعش برای رسیدن به حلب ابتدا باید دیگر مخالفان مسلح بشار اسد را که سرزمینهای حد فاصل استان حلب و دیرالزور را در اختیار داشتند شکست میدادند. به این ترتیب، جنگی خونین میان جیش الاسلام، جیشالشام، جبهه النصره که همگی متشکل از شبه نظامیان اسلامگرا هستند از یک طرف و داعش از طرف دیگر به راه افتاد. نتیجه این جنگها تاکنون پیروزی مطلق داعش بوده است. اما آنها نتوانستند در برابر ارتش وفادار بشار اسد موفقیت چشمگیری کسب کنند و روبه رو عقب رانده می شدند.
داعش در سوریه مردم بیگناه زیادی را به کشتن داد. این گروه بعد از ناکامی در سوریه حملات خود را متوجه شهر عراق یعنی خاستگاه خود کرد و در استان الانبار چندماهی است که به عملیات های نامنظم و بعضا منظم دست می زند. داعش با تصرف موصل، دومین شهر بزرگ عراق و حمله به استان صلاح الدین و دیگر شهرهای عراق عملا حیطه تصرفات را تا حدی گسترش داده است که کمتر گروه افراطی دیگری تاکنون به آن رسیده است. حوزه تسلط پرسرکوب و خشونت داعش هم اکنون از مرزهای حلب در سوریه شروع می شود، تا ۸۰ کیلومتری بغداد گسترش می یابد و هفت منطقه نسبتا مهم از جمله دیرالزور، رقه، فلوجه و موصل را در بر می گیرد. به نوشته لوموند داعش در حال حاضر ۱۰ هزار نیرو در عراق دارد و بین هفت تا هشت هزار نیرو نیز در سوریه دارد. اما این گروه سلفی جهادی دارای رهبری مرموز و نامریی به نام ابوبکر البغدادی است که تاکنون تنها دو عکس از وی منتشر شده است و حتی فرماندهان داعش نیز چهره وی را به خوبی نمی شناسند.
گروه های تکفیری و آمریکا
ریشه شکلگیری همه گروههای تروریستی از یک جا کلید خورد. در واقع، اخراج ارتش سرخ شوروی در افغانستان در اواخر دهه ۷۰ را شاید بتوان اولین انگیزهای دانست که باعث شکلگیری القاعده شد. آمریکا که نمیخواست به صورت مستقیم با اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان وارد درگیری شود، سعی کرد با تحریک تعدادی از افراطیون و سلفیها در کشورهای اسلامی و تحریک احساسات اسلامی آنان، گروهی منحرف را تشکیل دهد که زیر پوسته اعتقادات پوشالی و ظاهر دینی، منافع آمریکا در منطقه را برآورده کنند. به این ترتیب، این سازمان در اواخر دهه ۱۹۷۰ تحت عنوان دفتر «مکتب الخدمه» و با هدف آموزش، پشتیبانی و تجهیز مجاهدین عرب برای جنگ با شوروی سابق آغاز به کار کرد. ماموریت این گروه البته خیلی زود به ثمر نشست و ارتش شوروی در اوایل دهه ۸۰ مجبور به عقب نشینی از افغانستان شد. اما این پایان راه القاعده نبود. پیروزی این طرح، تصمیمسازان غربی را بر آن داشت تا اجازه دهند این پروژه به صورت مداوم در منطقه باقی بماند و هر جا لازم بود، در راستای منافع غرب وارد عمل شود. به همین علت با وجود اینکه بسیاری از مبارزان این سازمان بعد از خروج شوروی از افغانستان، به کشورهای خود بازگشته بودند، با تلاشهای اسامه بن لادن، تروریست سعودی تبار، سازمانی نوپا به نام القاعده به طور رسمی در سال ۱۹۹۸ تاسیس شد و به این ترتیب، اولین مرحله از تشکیل و تقویت نیروهای تکفیری صورت گرفت.
مرحله دوم خدمات آمریکا به گروههای تکفیری با حملات ۱۱ سپتامبر کلید خورد. بعد از آنکه دولتمردان وقت آمریکایی، القاعده را مسئول حمله به برجهای دو قلوی سازمان تجارت جهانی عنوان کردند، تصمیم گرفتند برای مبارزه با این گروه تروریستی به افغانستان که خاستگاه اینگروه بود لشکرکشی کنند تا جایی که جرج بوش، رئیسجمهور پیشین آمریکا، حمله به افغانستان را جنگ صلیبی خواند. این امر در کنار کشتار غیرنظامیان به ویژه زنان و کودکان بیپناه افغان، زمینهای را فراهم کرد تا اعضای القاعده خود را به عنوان تنها نیروهای جهادی معرفی کنند که در مقابل جنایتهای آمریکاییها ایستاده است. این تصویر به رهبران القاعده کمک کرد تا خود را به عنوان نیروهای مقدسی جلوه دهند که در مقابل ظلم به گروهی از مسلمانان بیدفاع ایستادهاند و با نشر این دیدگاه، توانستند نیروهای بسیاری را جذب سازمان خود کنند.
به این ترتیب، القاعده پس از ۱۱ سپتامبر و حمله آمریکا به افغانستان از یک سازمان سلسله مراتبی به یک سازمان پیچیده، منعطف و پویا با دسترسی جهانی تبدیل شد. در واقع، جهان پس از حادثه مزبور شاهد گذار از القاعده به مثابه یک سازمان به القاعده گرایی به مثابه یک ایدئولوژی بوده است. امروزه گروههای بنیادگرای بیشمار در سطح جهانی با بهرهگیری و تقلید از اهداف، ایدئولوژی و شیوه القاعده به فعالیتهای تروریستی میپردازند بدون اینکه به لحاظ سازمانی با آن مرتبط باشند.
زمانی که آمریکا به بهانه نابود کردن تسلیحات کشتار جمعی رژیم بعث صدام حسین به عراق لشکرکشی کرد و این کشور را به اشغال درآورد، القاعده با همان ایدئولوژی و دیدگاه در این کشور شکل گرفت که این اتفاق نیز مرحله سوم تقویت گروههای تکفیری را رقم زد. در واقع، در عراق، القاعده با قویترین ارتش دنیا درگیر شد که این مبارزات موجب شد نگاه چریکی این سازمان دقیقتر شود، تاکتیکهای جنگی آن ارتقاء یابد و در کل آبدیده شود و در نهایت، با استفاده از مقبولیت خود در بخشهایی از جوامع اسلامی، عناصر و نیروهای بیشتری را به خود جذب کند.
هر چند مرحله دوم و سوم که به تقویت نیروهای تکفیری منجر شد، ظاهرا مقبول دولتمردان آمریکایی نبود و آنها میکوشیدند در مقابل آن بایستند، اما با این حال، آنها در بحران سوریه بار دیگر با حمایت غیر مستقیم از این گروهها و نیروها، باعث تقویت آنها شدند و مرحله چهارم از این پروسه را رقم زدند. حمایتهای مالی، نظامی و استراتژیک به اندازهای بود که این گروههای تروریستی توانستند دستاوردهایی داشته باشند و از طریق مقابله با ارتش سوریه، کنترل برخی مناطق را نیز به دست گیرند که در نهایت با دخالت حزبالله و کمک نیروهای این سازمان، دولت دمشق توانست بخشهای گستردهای از این مناطق را باز پس گیرد.
سایکس پیکوی جدید
سال گذشته روزنامه نیویورک تایمز آمریکا در گزارشی از طراحی نقشهای فرضی برای جهان عرب خبر داد که براساس آن تقسیمات جدیدی در شماری از کشورهای عربی انجام خواهد شد؛ به نحوی که براساس این طرح پنج کشور به ۱۴ کشور در تقسیمات جدید تبدیل خواهند شد. براساس طرح مذکور کشورهای عربستان، سوریه، لیبی، یمن و عراق جزو پنج کشوری هستند که قرار است در طرح مذکور تقسیم شوند. در این طرح “کشور کردستان” در شمال عراق و شمال سوریه تشکیل خواهد شد و کشور علوی با عنوان “علویستان” نیز در سوریه شکل میگیرد. علاوه بر این مناطق سنی نشین در عراق و سوریه کشوری واحد را تحت عنوان “سنیستان” تشکیل خواهند داد و در جنوب عراق نیز دولت “شیعهستان” تشکیل خواهد شد. براین اساس آمریکا به دنبال آن خواهد بود که کشورهای بزرگ و قدرتمند منطقه از جمله عراق را در راستای تامین امنیت منافع خود به کشورهایی کوچک تجزیه کند تا در مواقع بحرانی بتواند با کم ترین فشار بیشترین امتیاز را از آن ها بگیرد. این برنامه در طرح خاورمیانه بزرک یا خاورمیانه جدید بوش نیز کاملا پیش بینی شده بود. براین اساس مراکز تصمیم گیری در کشورهای غربی نقشه جدیدی از خاورمیانه را به روی میز پهن کرده اند و تلاش می کنند تا مرزهای خاورمیانه را از نو ترسیم کنند، به عبارت دیگر تلاش دارند توافق نامه سایکس پیکو را بعد از یک قرن “اصلاح” کنند.
مبنای این تجزیه جدید طایفه گری ای است که می رود تا موجب ایجاد کشورهای جدید خاورمیانه شود. نقشه ای که با تشدید حوادث و بحران های عراق و سوریه قرار است از دل این کشورها به وجود آید. مناطقی که به واسطه جنگ های شیعه و سنی می روند تا خاورمیانه جدید را شکل دهند. به این ترتیب امکان آن وجود دارد که کشوری سنی متشکل از استان های سنی نشین غرب عراق تا موصل و از آن طرف تا شهرهای شرقی سوریه به صورت یکپارچه به وجود آید. گفته می شود این سناریو در میان صاحب نظران غربی طرفداران بسیاری دارد، اگر چه دیپلمات ها تلاش دارند چیزی خلاف آن را بیان کنند. جان کری، وزیر امور خارجه ایالات متحده امریکا روز یکشنبه گفت که کشورش به حفظ وحدت عراق پایبند است. اما همه می پرسند آیا واقعا او در بیان این حرف صادق است؟
ریچارد هاس، رئیس شورای روابط خارجی امریکا از طرفداران طرح “سایکس پیکوی جدید” است. وی در این باره می گوید: «سایکس پیکوی جدید در صورتی که اجرا شود امریکا را از باتلاقی که در عراق گرفتار شده و اکنون تا سوریه امتداد یافته است، نجات می دهد.» وی تاکید می کند، تنها چیزی که در این مورد با قاطعیت می توانیم بگوییم این است که خاورمیانه قدیم می رود تا از هم گسیخته شود. فقط سوال این است که خاورمیانه جدید چه وقت جای خاورمیانه قدیم را خواهد گرفت. هاس که کتاب «جنگ ضروری، جنگ اختیاری: خاطرات دو جنگ در عراق» را به رشته تحریر در آورده است در ادامه می گوید: «خاورمیانه در حال حاضر به نقطه تاریکی رسیده است، خاورمیانه زمانی به این سمت حرکت کرد که ایالات متحده امریکا تصمیم گرفت که عراق را اشغال کند و حکومت صدام حسین، رئیس جمهوری سابق عراق را سرنگون کند. به دنبال آن سیاست های واشنگتن در عراق رویکردهای طایفه ای را به جای هویت ملی تقویت کرد.
به این ترتیب بسیاری بر این اعتقادند که توطئه ای غربی با نام “سایکس پیکوی جدید” وجود دارد که امریکایی ها برای این که بخواهند خود را از ورطه و باتلاق عراق نجات دهند، تلاش می کنند که در این کشور پیاده کنند، نقشه ای که زایده امروز و دیروز نیست بلکه همان چیزی است که پل بریمر، حاکم مدنی امریکایی عراق بعد از اشغال این کشور به دنبال آن بود و با همین هدف اقدام به انحلال ارتش عراق کرد تا به این ترتیب زمینه های فروپاشی کشور عراق فراهم شود.
بر همین اساس، برنارد لوئیس طرحی را ارائه داد که بر اساس آن غرب باید از خودمختاری گروه هایی مانند کردها، ارمنی ها، مارونی های لبنان، قبطی های اتیوپی و ترک های آذربایجان حمایت کند.
لوئیس معتقد بود از آنجایی که شوروی به عنوان یک رژیم ضد دین شناخته می شود، خیز اسلام رادیکال در منطقه مانعی بر سر راه نفوذ شوروی در منطقه خواهد شد. چرا که مسلمانان شوروی را خطرناک تر از آمریکا می دانند. به این طریق غرب می تواند از شر هر دو شیطان خلاص شود.
برنارد لوییس که یک یهودی طرفدار اسراییل است تلاش دارد در راستای برتری اسراییل در منطقه و غلبه بر اعراب، خاورمیانه را بالکانیزه کند. به همین دلیل با فروپاشی شوروی و از بین رفتن خطر کمونیسم، طرح های او همچنان در دستور کار مقامات آمریکایی و اسراییلی قرار دارد. طرح او بر پایه ایجاد تفرقه افکنی مذهبی بین فرقه های مختلف دین اسلام با تکیه بر تجربه تاریخی تقسیم امپراتوری عثمانی با مرزهای ساختگی است. در طرح لوییس، کشورهای خاورمیانه بر اساس بنیان های قومی، زبانی و منطقه ای تجزیه یا ترکیب می شوند. هدف وی از این اقدام، تبدیل کشورهای خاورمیانه به کشورهای کوچک تری است که در رقابت و ستیز با یکدیگر به سر می برند و به راحتی قابل مدیریت هستند.
اما جدی ترین طرح را «اودد یانون» روزنامه نگار اسراییلی ارائه داد. در ۱۹۸۲ یانون، که وابسته به وزارت امور خارجه اسراییل بود مقاله ای برای سازمان جهانی صهیونیسم با عنوان “استراتژی اسراییل برای دهه ۱۹۸۰” نوشت که در آن برای بقای اسراییل دو هدف اصلی را دنبال می کرد؛ ۱- تشکیل یک قدرت امپریالیستی منطقه ای، ۲- تجزیه کشورهای منطقه به کشورهایی کوچک تر و قابل کنترل تر.
پس از حمله به عراق در سال ۲۰۰۳، نیویورک تایمز مقاله ای به قلم لسلی بلگ نوشت که در آن برای کنترل بهتر بر عراق از راه حل تشکیل سه دولت بحث شده بود. بر اساس این طرح، دولت کردها در شمال، سنی ها در مرکز، و شیعیان در جنوب تشکیل می شود. به عنوان نخستین گام، باید در این مناطق متناسب با مرزهای قومی یا مذهبی مناطق خودمختار تشکیل شود و در درون هر منطقه راهکارهای دموکراتیک برای انتخاب مسوولین برقرار گردد .
هدف اصلی از طرح تقسیم عراق، بالکانیزه کردن این کشور به عنوان مقدمه ای برای بالکانیزه کردن کل خاورمیانه بود. این طرح را نخستین بار هنری کیسنجر قبل از حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ به نوعی مطرح کرده و در آن از این راه حل برای بر هم زدن اتحاد اعراب یاد کرده بود. این طرح توسط جیمز بیکر نیز در سال ۲۰۰۶ بار دیگر مطرح شد و در آن بر تقسیم عراق به سه منطقه به عنوان تنها جایگزین شرایط فعلی تاکید کرده بود.
رالف پیترز در مقاله ای در سال ۲۰۰۶ در نشریه نیروهای ارتش مطرح می کند که بهترین طرح برای خاورمیانه این است که مرزهای کشورهای این منطقه را بازتعریف کنیم. وی می گوید مرزبندی خاورمیانه بر اساس مرزهای ارگانیک می تواند به ما در رویارویی با چالش هایمان در این منطقه کمک کند. در این مقاله وی تاکید می کند عراق باید به سه کشور کوچک تقسیم شود، عربستان باید همچون پاکستان بخشی از خاکش از آن جدا شود، ایران باید مناطق آذربایجان، کردستان، بلوچستان، و مناطق شیعه نشین از آن جدا شود و در عوض منطه هرات امروزی به آن ضمیمه گردد. آدربایجان به آذربایجان متحد ضمیمه می شود، کردستان به کردستان آزاد، بلوچستان به بلوچستان آزاد، و مناطق شیعه نشین به کشور شیعه در جنوب عراق کنونی ضمیمه می شوند و ایران تبدیل به کشور پارس می شود. افغانستان نیز که منطقه هرات را در غرب به نفع کشور پارس از دست داده است، در شرق مناطق افغان نشین پاکستان را به دست می آورد .
بنابراین شاهدیم که طرح های تجزیه خاورمیانه که نخستین بار توسط صهونیست های اسراییلی مطرح شد، حال با حمایت و اقدام همه جانبه ایالات متحده راه خود را برای تجزیه کشورهای خاورمیانه به پیش می برد. تجزیه سودان به دو بخش جنوبی و شمالی را می توان موفقیتی دیگر برای طراحان چنین طرح هایی دانست.
نتیجه
آمریکا از سال ۲۰۱۱ در جریان انقلاب های عربی تمام تلاش خود را به کار برد تا متحدان کلیدی خود را از موج بیداری اسلامی در منطقه در امان نگهدارد. هرچند این کشور اقدامات زیادی انجام داد اما مصر و یمن به عنوان متحدان واشنگتن دچار تغییرات اساسی شدند و در بحرین و عربستان نیز مردم از سال ۲۰۱۱ تاکنون با برپایی تظاهرات خواستار تغییر نظام هستند.
آمریکا برای جبران این شکست تمام تمرکز خود را متوجه محور مقاومت و به ویژه سوریه کرد. سوریه که به عنوان کمر محور مقاومت در منطقه شناخته می شود، در سه سال گذشته اماج حملات تروریست ها و کشورهای منطقه ای و غربی بوده است. با وجود کمک های میلیاردی که به مخالفان در سوریه شده است ارتش این کشور توانسته شهرهای کلیدی را از مخالفان بازپس بگیرد.
تا چند ماه پیش صحبت از حمله نظامی به سوریه بود اما با برگزاری انتخابات ریاست جمهوری در این کشور که در کمال امنیت و با حضور گسترده مردم برگزار شد این نقشه شوم دشمنان مقاومت در منطقه نیز شکست خورد و به عبارتی پروژه براندازی نظام سوریه با شکست مواجه شد. گروه های تروریستی برای ادامه حیات همواره به بحران و جنگ طایفه ای نیازمند هستند از این رو گروه تروریستی داعش با ملاحظه شکست خود در سوریه نیروهایش را از شهرهای الرقه و حسکه به سمت الانبار، نینوا و صلاح الدین در عراق گسیل داشت تا با خلق بحرانی تازه در عراق بتوانند همچنان خود را مطرح کنند. تحرکات این گروه هتروریستی امنیت و یکپارچگی عراق را به خطر انداخته است تا جایی که چند روز پیش بارزانی رئیس منطقه خودمختار کردستان عراق به صورت مستقیم از آمادگی اقلیم کردستان برای برگزاری رفراندوم استقلال از عراق صحبت به میان آورد. این همان هدفی است که صهیونیست ها و آمریکایی ها از دهه ۸۰ میلادی به ویژه با طرح اودد یانون صهیونیستی به دنبال ان هستند.
در واقع از زمانی که کشورهای فرامنطقه ای موفق شدند سودان را تجزیه و آن را به دو کشور سودان جنوبی و سودان شمالی تقسیم کنند در طرح و پروژه منطقه ای خود برای تجزیه کشورهای منطقه مصمم تر شده اند. آن ها بسیار تلاش داشتند این طرح را در سوریه اجرا کنند اما وفاداری ارتش و مردم در برابر تروریست ها مانع از انجام این کار شد. حال محل اجرای این پروژه تغییر کرده و عراق را برای اجرا انتخاب کرده اند. اکنون افراطی های داعش سودای برقراری حکومت اسلامی در عراق و شام و در درجه اول تشکیل کشوری سنی متشکل از استان های شرقی سوریه و استان های غربی عراق را دارند.
اما تاریخ خاورمیانه به خوبی نشان دهنده این است که تاریخ در این منطقه تکرار نخواهد شد بلکه تاریخ در خاورمیانه تولید می شود و دیگر همانند قرن های گذشته کشورهای اروپایی و غربی نخواهند توانست در اتاق فکرهای خود مرز بین کشورهای مسلمان را تعیین کنند، چرا که مردم منطقه بیدار شده اند و در سوریه ثابت کردند دوران استعمار به پایان رسیده است.
بازدیدها: 217