زندگینامه و نحوه شهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام)

خانه / مطالب و رویدادها / زندگینامه و نحوه شهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام)

امام حسن (علیه السلام) در شب نیمه ماه رمضان سال سوّم هجرت در مدینه تولد یافت . وى نخستین پسرى بود که خداوند متعال به خانواده على و فاطمه عنایت کرد. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) بلافاصله پس از ولادتش ، او را گرفت و در گوش راستش ‍ اذان و در گوش چپش اقامه گفت . سپس براى او گوسفندى قربانى کرد، سرش را تراشید و هموزن موى سرش – که یک درم و چیزى افزون بود – نقره به مستمندان داد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) دستور داد تا سرش را عطرآگین کنند و از آن هنگام آیین عقیقه و صدقه دادن به هموزن موى سر نوزاد سنت شد. این نوزاد را حسن نام داد و این نام در جاهلیت سابقه نداشت . کنیه او را ابومحمّد نهاد و این تنها کنیه اوست .

امام حسن (علیه السلام) فرزند امیرمؤ منان على بن ابیطالب و مادرش مهتر زنان فاطمه زهرا دختر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) است .

امام حسن (ع)

ولادت

امام حسن (علیه السلام) در شب نیمه ماه رمضان سال سوّم هجرت در مدینه تولد یافت . وى نخستین پسرى بود که خداوند متعال به خانواده على و فاطمه عنایت کرد. رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) بلافاصله پس از ولادتش ، او را گرفت و در گوش راستش ‍ اذان و در گوش چپش اقامه گفت . سپس براى او گوسفندى قربانى کرد، سرش را تراشید و هموزن موى سرش – که یک درم و چیزى افزون بود – نقره به مستمندان داد. پیامبر (صلی الله علیه و آله) دستور داد تا سرش را عطرآگین کنند و از آن هنگام آیین عقیقه و صدقه دادن به هموزن موى سر نوزاد سنت شد. این نوزاد را حسن نام داد و این نام در جاهلیت سابقه نداشت . کنیه او را ابومحمّد نهاد و این تنها کنیه اوست .

القاب امام

لقب هاى او: سبط، سید، زکى ، مجتبى است که از همه معروفتر (مجتبى ) مى باشد.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به حسن و برادرش حسین علاقه خاصى داشت و بارها مى فرمود که حسن و حسین فرزندان منند و به پاس همین سخن على به سایر فرزندان خود مى فرمود: شما فرزندان من هستید و حسن و حسین فرزندان پیغمبر خدایند.

امام حسن هفت سال و خرده اى زمان جد بزرگوارش را درک نمود و در آغوش مهر آن حضرت بسر برد و پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) که با شهادت حضرت فاطمه دو ماه یا سه ماه بیشتر فاصله نداشت ، تحت تربیت پدر بزرگوار خود قرار گرفت .

 امام حسن (علیه السلام) پس از شهادت پدر بزرگوار خود به امر خدا و طبق وصیت آن حضرت ، به امامت رسید و مقام خلافت ظاهرى را نیز اشغال کرد، و نزدیک به شش ماه به اداره امور مسلمین پرداخت . در این مدت ، معاویه که دشمن سرسخت على (علیه السلام) و خاندان او بود و سالها به طمع خلافت (در آغاز به بهانه خونخواهى عثمان و در آخر آشکارا به طلب خلافت ) جنگیده بود؛ به عراق که مقر خلافت امام حسن (علیه السلام) بود لشکر کشید و جنگ آغاز کرد. ما در این باره کمى بعدتر سخن خواهیم گفت .

 امام حسن (علیه السلام) از جهت منظر و اخلاق و پیکر و بزرگوارى به رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) بسیار مانند بود. وصف کنندگان آن حضرت او را چنین توصیف کرده اند:

(داراى رخسارى سفید آمیخته به اندکى سرخى ، چشمانى سیاه ، گونه اى هموار، محاسنى انبوه ، گیسوانى مجعد و پر، گردنى سیمگون ، اندامى متناسب ، شانه ایى عریض ، استخوانى درشت ، میانى باریک ، قدى میانه ، نه چندان بلند و نه چندان کوتاه . سیمایى نمکین و چهره اى در شمار زیباترین و جذاب ترین چهره ها).

 ابن سعد گفته است که (حسن و حسین به رنگ سیاه ، خضاب مى کردند).

کمالات انسانى

امام حسن (علیه السلام) در کمالات انسانى یادگار پدر و نمونه کامل جدّ بزرگوار خود بود. تا پیغمبر (صلی الله علیه و آله) زنده بود، او و برادرش حسین در کنار آن حضرت جاى داشتند، گاهى آنان را بر دوش خود سوار مى کرد و مى بوسید و مى بویید.

 از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت کرده اند که درباره امام حسن و امام حسین (علیه السلام) مى فرمود: این دو فرزند من ، امام هستند خواه برخیزند و خواه بنشینند (کنایه از این که در هر حال امام و پیشوایند).

 امام حسن (علیه السلام) بیست و پنج بار حج کرد، پیاده ، در حالى که اسبهاى نجیب را با او یدک مى کشیدند. هرگاه از مرگ یاد مى کرد مى گریست و هرگاه از قبر یاد مى کرد مى گریست ، هرگاه به یاد ایستادن به پاى حساب مى افتاد آن چنان نعره مى زد که بیهوش مى شد و چون به یاد بهشت و دوزخ مى افتاد؛ همچون مار گزیده به خود مى پیچید. از خدا طلب بهشت مى کرد و به او از آتش جهنم پناه مى برد. چون وضو مى ساخت و به نماز مى ایستاد بدنش به لرزه مى افتاد و رنگش زرد مى شد. سه نوبت دارائیش را با خدا تقسیم کرد و دو نوبت از تمام مال خود براى خدا گذشت . گفته اند: (امام حسن (علیه السلام) در زمان خودش عابدترین و بى اعتناترین مردم به زیور دنیا بود).

 سرشت و طینت امام

در سرشت و طینت امام حسن (علیه السلام) برترین نشانه هاى انسانیت وجود داشت . هر که او را مى دید به دیده اش بزرگ مى آمد و هر که با او آمیزش ‍ داشت ، بدو محبت مى ورزید و هر دوست یا دشمنى که سخن یا خطبه او را مى شنید، به آسانى درنگ مى کرد تا او سخن خود را تمام کند و خطبه اش را به پایان برد. محمّد بن اسحاق گفت :

 (پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) هیچکس ‍ از حیث آبرو و بلندى قدر به حسن بن على نرسید. بر در خانه اش فرش ‍ مى گستردند و چون از خانه بیرون مى آمد و آنجا مى نشست راه بسته مى شد و به احترام او کسى از برابرش عبور نمى کرد و او چون مى فهمید؛ بر مى خاست و به خانه مى رفت و آن گاه مردم رفت و آمد مى کردند). در راه مکه از مرکبش فرود آمد و پیاده به راه رفتن ادامه داد. در کاروان همه از او پیروى کردند حتى سعد بن ابى وقاص پیاده شد و در کنار آن حضرت راه افتاد.

 ابن عباس که از امام حسن (علیه السلام) مسن تر بود، رکاب اسبشان را مى گرفت و بدین کار افتخار مى کرد و مى گفت : اینها پسران رسول خدایند.

 با این شاءن و منزلت ، تواضعش چنان بود که : روزى بر عده اى مستمند مى گذشت ، آنها پاره هاى نان را بر زمین نهاده و خود روى زمین نشسته بودند و مى خوردند، چون حسن بن على را دیدند گفتند: (اى پسر رسول خدا بیا با ما هم غذا شو). امام حسن (علیه السلام) فورا از مرکب فرود آمد و گفت : (خدا متکبران را دوست نمى دارد) و با آنان به غذا خوردن مشغول شد. آنگاه آنها را به میهمانى خود دعوت کرد، هم غذا به آنان داد و هم پوشاک .

 در جود و بخشش امام حسن (علیه السلام) داستانها گفته اند. از جمله مدائنى روایت کرده که :

حسن و حسین و عبداللّه بن جعفر به راه حج مى رفتند. توشه و تنخواه آنان گم شد. گرسنه و تشنه به خیمه اى رسیدند که پیرزنى در آن زندگى مى کرد. از او آب طلبیدند. گفت این گوسفند را بدوشید و شیر آن را با آب بیامیزید و بیاشامید. چنین کردند. سپس از او غذا خواستند. گفت همین گوسفند را داریم بکشید و بخورید. یکى از آنان گوسفند را ذبح کرد و از گوشت آن مقدارى بریان کرد و همه خوردند و سپس همانجا به خواب رفتند. هنگام رفتن به پیرزن گفتند: ما از قریشیم به حج مى رویم . چون باز گشتیم نزد ما بیا با تو به نیکى رفتار خواهیم کرد. و رفتند.

 شوهر زن که آمد و از جریان خبر یافت ، گفت : واى بر تو گوسفند مرا براى مردمى ناشناس مى کشى آنگاه مى گویى از قریش بودند؟ روزگارى گذشت و کار بر پیرزن سخت شد، از آن محل کوچ کرد و به مدینه عبورش افتاد. حسن بن على (علیه السلام) او را دید و شناخت . پیش رفت و گفت : مرا مى شناسى ؟ گفت نه . گفت : من همانم که در فلان روز مهمان تو شدم . و دستور داد تا هزار گوسفند و هزار دینار زر به او دادند. آن گاه او را نزد برادرش حسین بن على فرستاد. آن حضرت نیز همان اندازه به او بخشش فرمود. او را نزد عبداللّه بن جعفر فرستاد او نیز عطایى همانند آنان به او داد.

 حلم و گذشت امام حسن (علیه السلام) چنان بود که به گفته مروان ، با کوهها برابرى مى کرد.

امام حسن (ع)

 بیعت مردم با حسن بن على (علیه السلام)

هنگامى که حادثه دهشتناک ضربت خوردن على (علیه السلام) در مسجد کوفه پیش ‍ آمد و مولى (علیه السلام) بیمار شد به حسن دستور داد که در نماز بر مردم امامت کند، و در آخرین لحظات زندگى ، او را به این سخنان وصى خود قرار داد:

 (پسرم ! پس از من ، تو صاحب مقام و صاحب خون منى ). و حسین و محمّد و دیگر فرزندانش و رؤ ساى شیعه و بزرگان خاندانش را بر این وصیت گواه ساخت و کتاب و سلاح خود را به او تحویل داد و سپس ‍ فرمود:

 (پسرم ! رسول خدا دستور داده است که تو را وصى خود سازم و کتاب و سلاحم را به تو تحویل دهم . همچنانکه آن حضرت مرا وصى خود ساخته و کتاب و سلاحش را به من داده است و مرا ماءمور کرده که به تو دستور دهم در آخرین لحظات زندگیت ، آنها را به برادرت حسین بدهى ).

 امام حسن (علیه السلام) به جمع مسلمانان درآمد و بر فراز منبر پدرش ایستاد. خواست درباره فاجعه بزرگ شهادت پدرش ، على علیه السلام با مردم سخن بگوید. آنگاه پس از حمد و ثناى بر خداوند متعال و رسول مکرم (صلی الله علیه و آله) چنین گفت :

 (همانا در این شب آن چنان کسى وفات یافت که گذشتگان بر او سبقت نگرفته اند و آیندگان بدو نخواهند رسید). و آن گاه درباره شجاعت و جهاد و کوشش هایى که على (علیه السلام) در راه اسلام انجام داد و پیروزیهیى که در جنگها نصیب وى شد، سخن گفت و اشاره کرد که از مال دنیا در دم مرگ فقط هفتصد درهم داشت از سهمیه اش از بیت المال ، که مى خواست با آن خدمتکارى براى اهل و عیال خود تهیه کند.

 در این موقع در مسجد جامع که مالامال از جمعیت بود، عبداللّه بن عباس ‍ بپا خاست و مردم را به بیعت با حسن بن على تشویق کرد. مردم با شوق و رغبت با امام حسن بیعت کردند. و این روز، همان روز شهادت پدرش ، یعنى روز بیست و یکم رمضان سال چهلم از هجرت بود.

 مردم کوفه و بصره و مدائن و عراق و حجاز و یمن همه با میل با حسن بن على بیعت کردند جز معاویه که خواست از راهى دیگر برود و با او همان رفتار پیش گیرد که با پدرش پیش گرفته بود.

 پس از بیعت مردم ، به ایراد خطبه اى پرداخت و مردم را به اطاعت اهل بیت پیغمبر (صلی الله علیه و آله) که یکى از دو یادگار گران وزن و در ردیف قرآن کریم هستند تشویق فرمود، و آنها را از فریب شیطان و شیطان صفتان بر حذر داشت .

 بارى ، روش زندگى امام حسن (علیه السلام) در دوران اقامتش در کوفه او را قبله نظر و محبوب دلها و مایه امید کسان ساخته بود. حسن بن على (علیه السلام) شرایط رهبرى را در خود جمع داشت زیرا اولا فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بود و دوستى او یکى از شرایط ایمان بود، دیگر آنکه لازمه بیعت با او این بود که از او فرمانبردارى کنند.

 امام (علیه السلام) کارها را نظم داد و والیانى براى شهرها تعیین فرمود و انتظام امور را بدست گرفت . امّا زمانى نگذشت که مردم چون امام حسن (علیه السلام) را مانند پدرش در اجراى عدالت و احکام و حدود اسلامى قاطع دیدند، عده زیادى از افراد با نفوذ به توطئه هاى پنهانى دست زدند و حتى در نهان به معاویه نامه نوشتند و او را به حرکت به سوى کوفه تحریک نمودند، و ضمانت کردند که هرگاه سپاه او به اردوگاه حسن بن على (علیه السلام) نزدیک شود، حسن را دست بسته تسلیم او کنند یا ناگهان او را بکشند.

 خوارج نیز بخاطر وحدت نظرى که در دشمنى با حکومت هاشمى داشتند در این توطئه ها با آنها همکارى کردند.

 در برابر این عده منافق ، شیعیان على (علیه السلام) و جمعى از مهاجر و انصار بودند که به کوفه آمده و در آنجا سکونت اختیار کرده بودند. این بزرگمردان مراتب اخلاص و صمیمیت خود را در همه مراحل – چه در آغاز بعد از بیعت و چه در زمانى که امام (علیه السلام) دستور جهاد داد – ثابت کردند.

 امام حسن (علیه السلام) وقتى طغیان و عصیان معاویه را در برابر خود دید با نامه هایى او را به اطاعت و عدم توطئه و خونریزى فرا خواند ولى معاویه در جوانب امام (علیه السلام) تنها به این امر استدلال مى کرد که (من در حکومت از تو با سابقه تر و در این امر آزموده تر و به سال از تو بزرگترم همین و دیگر هیچ !).

 گاه معاویه در نامه هاى خود با اقرار به شایستگى امام حسن (علیه السلام) مى نوشت : (پس از من خلافت از آن توست زیرا تو از هر کس بدان سزاوارترى ) و در آخرین جوابى که به فرستادگان امام حسن (علیه السلام) داد این بود که (برگردید، میان ما و شما بجز شمشیر نیست ).

 و بدین ترتیب دشمنى و سرکشى از طرف معاویه شروع شد و او بود که با امام زمانش گردنکشى آغاز کرد. معاویه با توطئه هاى زهرآگین و انتخاب موقع مناسب و ایجاد روح اخلالگرى و نفاق ، توفیق یافت . او با خریدارى وجدانهاى پست و پراکندن انواع دروغ و انتشار روحیه یاءس در مردم سست ایمان ، زمینه را به نفع خود فراهم مى کرد و از سوى دیگر، همه سپاهیانش را به بسیج عمومى فرا خواند.

 امام حسن (علیه السلام) نیز تصمیم خود را براى پاسخ به ستیزه جویى معاویه دنبال کرد و رسما اعلان جهاد داد. اگر در لشکر معاویه به کسانى بودند که به طمع زر آمده بودند و مزدور دستگاه حکومت شام مى بودند، امّا در لشکر امام حسن (علیه السلام) چهره هاى تابناک شیعیانى دیده مى شد مانند حجر بن عدى ، ابو ایوب انصارى ، و عدى بن حاتم … که به تعبیر امام (علیه السلام) (یک تن از آنان افزون از یک لشکر بود). امّا در برابر این بزرگان ، افراد سست عنصرى نیز بودند که جنگ را با گریز جواب مى دادند، و در نفاق افکنى توانایى داشتند، و فریفته زر و زیور دنیا مى شدند. امام حسن (علیه السلام) از آغاز این ناهماهنگى بیمناک بود.

 مجموع نیروهاى نظامى عراق را ۳۵۰ هزار نوشته اند.

 امام حسن (علیه السلام) در مسجد جامع کوفه سخن گفت و سپاهیان را به عزیمت بسوى (نخیله ) تحریض فرمود. عدى بن حاتم نخستین کسى بود که پاى در رکاب نهاد و فرمان امام را اطاعت کرد. بسیارى کسان دیگر نیز از او پیروى کردند.

 امام حسن (علیه السلام) عبیداللّه بن عباس را که از خویشان امام و از نخستین افرادى بود که مردم را به بیعت با امام تشویق کرد، با دوازده هزار نفر به (مسکن ) که شمالى ترین نقطه در عراق هاشمى بود اعزام فرمود. امّا وسوسه هاى معاویه او را تحت تاءثیر قرار داد و مطمئن ترین فرمانده امام را، معاویه در مقابل یک میلیون درم که نصفش را نقد پرداخت به اردوگاه خود کشاند. در نتیجه ، هشت هزار نفر از دوازده هزار نفر سپاهى نیز به دنبال او به اردوگاه معاویه شتافتند و دین خود را به دنیا فروختند.

 پس از عبیداللّه بن عباس ، نوبت فرماندهى به قیس بن سعد رسید. لشکریان معاویه و منافقان با شایعه مقتول او، روحیه سپاهیان امام حسن (علیه السلام) را ضعیف نمودند. عده اى از کارگزاران معاویه که به (مدائن ) آمدند و با امام حسن (علیه السلام) ملاقات کردند، نیز زمزمه پذیرش صلح را بوسیله امام (علیه السلام) در بین مردم شایع کردند. از طرفى یکى از خوارج تروریست نیزه اى بر ران حضرت امام حسن زد، بحدى که استخوان ران آن حضرت آسیب دید و جراحتى سخت در ران آن حضرت پدید آمد. بهر حال وضعى براى امام (علیه السلام) پیش ‍ آمد که جز (صلح ) با معاویه ، راه حل دیگرى نماند.

 بارى ، معاویه وقتى وضع را مساعد یافت ، به حضرت امام حسن (علیه السلام) پیشنهاد صلح کرد. امام حسن (علیه السلام) براى مشورت با سپاهیان خود خطبه اى ایراد فرمود و آنها را به جانبازى و یا صلح – یکى از این دو راه – تحریک و تشویق فرمود. عده زیادى خواهان صلح بودند. عده اى نیز با زخم زبان امام معصوم را آزردند. سرانجام ، پیشنهاد صلح معاویه ، مورد قبول امام حسن واقع شد ولى این فقط بدین منظور بود که او را در قید و بند شرایط و تعهداتى گرفتار سازد که معلوم بود کسى چون معاویه دیر زمانى پاى بند آن تعهدات نخواهد ماند، و در آینده نزدیکى آنها را یکى پس از دیگرى زیر پاى خواهد نهاد، و در نتیجه ، ماهیت ناپاک معاویه و عهد شکنى هاى او و عدم پاى بندى او به دین و پیمان ؛ بر همه مردم آشکار خواهد شد. و نیز امام حسن (علیه السلام) با پذیرش صلح از برادر کشى و خونریزى که هدف اصلى معاویه بود و مى خواست ریشه شیعه و شیعیان آل على (علیه السلام) را بهر قیمتى هست ، قطع کند، جلوگیرى فرمود. بدین صورت چهره تابناک امام حسن (علیه السلام) – همچنان که جد بزرگوارش رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) پیش بینى فرموده بود – بعنوان (مصلح اکبر) در افق اسلام نمودار شد. معاویه در پیشنهاد صلح هدفى جز مادیات محدود نداشت و مى خواست که بر حکومت استیلا یابد. امّا امام حسن (علیه السلام) بدین امر راضى نشد مگر بدین جهت که مکتب خود و اصول فکرى خود را از انقراض محفوظ بدارد و شیعیان خود را از نابودى برهاند.

از شرطهایى که در قرارداد صلح آمده بود؛ اینهاست :

معاویه موظف است در میان مردم به کتاب خدا و سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و سیرت خلفاى شایسته عمل کند و بعد از خود کسى را بعنوان خلیفه تعیین ننماید و مکرى علیه امام حسن (علیه السلام) و اولاد على (علیه السلام) و شیعیان آنها در هیچ جاى کشور اسلامى نیندیشد. و نیز سب و لعن بر على (علیه السلام) را موقوف دارد و ضرر و زیانى به هیچ فرد مسلمانى نرساند. بر این پیمان ، خدا و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و عده زیادى را شاهد گرفتند. معاویه به کوفه آمد تا قرارداد صلح در حضور امام حسن (علیه السلام) اجرا شود و مسلمانان در جریان امر قرار گیرند. سیل جمعیت بسوى کوفه روان شد.

امام حسن(ع)

ابتدا معاویه بر منبر آمد و سخنى چند گفت از جمله آنکه : (هان اى اهل کوفه ، مى پندارید که به خاطر نماز و روزه و زکات و حج با شما جنگیدم ؟ با اینکه مى دانسته ام شما این همه را بجاى مى آورید. من فقط بدین خاطر با شما به جنگ برخاستم که بر شما حکمرانى کنم و زمام امر شما را بدست گیرم ، و اینک خدا مرا بدین خواسته نائل آورد، هر چند شما خوش ندارید. اکنون بدانید هر خونى که در این فتنه بر زمین ریخته شود هدر است و هر عهدى که با کسى بسته ام زیر دو پاى من است ).

 و بدین طریق عهدنامه اى را که خود نوشته و پیشنهاد کرده و پاى آنرا مهر نهاده بود زیر هر دو پاى خود نهاد و چه زود خود را رسوا کرد!

 سپس حسن بن على (علیه السلام) با شکوه و وقار امامت – چنانکه چشمها را خیره و حاضران را به احترام وادار مى کرد – بر منبر بر آمد و خطبه تاریخى مهمى ایراد کرد.

 پس از حمد و ثناى خداوند جهان و درود فراوان بر رسول اللّه (صلی الله علیه و آله) چنین فرمود:

(… به خدا سوگند من امید مى دارم که خیرخواه ترین خلق براى خلق باشم و سپاس و منت خداى را که کینه هیچ مسلمانى را به دل نگرفته ام و خواستار ناپسند و ناروا براى هیچ مسلمانى نیستم …) سپس فرمود: (معاویه چنین پنداشته که من او را شایسته خلافت دیده ام و خود را شایسته ندیده ام . او دروغ مى گوید. ما در کتاب خداى عزوجل و به قضاوت پیامبرش از همه کس به حکومت اولیتریم و از لحظه اى که رسول خدا وفات یافت همواره مورد ظلم و ستم قرار گرفته ایم ). آنگاه به جریان غدیر خم و غصب خلافت پدرش على (علیه السلام) و انحراف خلافت از مسیر حقیقى اش ‍ اشاره کرد و فرمود: (این انحراف سبب شد که بردگان آزاد شده و فرزندانشان – یعنى معاویه و یارانش – نیز در خلافت طمع کردند).

 و چون معاویه در سخنان خود به على (علیه السلام) ناسزا گفت ، حضرت امام حسن (علیه السلام) پس از معرفى خود و برترى نسب و حسب خود بر معاویه نفرین فرستاد و عده زیادى از مسلمانان در حضور معاویه آمین گفتند. و ما نیز آمین مى گوییم .

 امام حسن (علیه السلام) پس از چند روزى آماده حرکت به مدینه شد.

 معاویه به این ترتیب خلافت اسلامى را در زیر تسلط خود آورد و وارد عراق شد، و در سخنرانى عمومى رسمى ، شرایط صلح را زیر پا نهاد و از هر راه ممکن استفاده کرد، و سخت ترین فشار و شکنجه را بر اهل بیت و شیعیان ایشان روا داشت .

 امام حسن (علیه السلام) در تمام مدت امامت خود که ده سال طول کشید، در نهایت شدت و اختناق زندگى کرد و هیچگونه امنیتى نداشت ، حتى در خانه ، نیز در آرامش نبود. سرانجام در سال پنجاهم هجرى به تحریک معاویه بدست همسر خود (جعده ) مسموم و شهید و در بقیع مدفون شد.

 همسران و فرزندان امام حسن (علیه السلام)

دشمنان و تاریخ نویسان خود فروخته و مغرض در مورد تعداد همسران امام حسن (علیه السلام) داستانها پرداخته و حتى دوستان ساده دل سخنانى بهم بافته اند. امّا آنچه تاریخ ‌هاى صحیح نگاشته اند همسران امام (علیه السلام) عبارتند از:

 (ام الحق ) دختر طلحه بن عبیداللّه – (حفصه ) دختر عبدالرحمن بن ابى بکر – (هند) دختر سهیل بن عمر و (جعده ) دختر اشعث بن قیس .

 بیاد نداریم که تعداد همسران حضرت در طول زندگیش از هشت یا ده به اختلاف دو روایت تجاوز کرده باشند. با این توجه که (ام ولد)هایش هم داخل در همین عددند.

 (ام ولد) کنیزى است که از صاحب خود داراى فرزند مى شود و همین امر موجب آزادى او پس از مرگ صاحبش مى باشد.

 فرزندان آن حضرت از دختر و پسر ۱۵ نفر بوده اند بنامهاى : زید، حسن ، عمرو، قاسم ، عبداللّه ، عبدالرحمن ، حسن اثرم ، طلحه ، ام الحسن ، ام الحسین ، فاطمه ، ام سلمه ، رقیه ، ام عبداللّه و فاطمه .

 نسل او فقط از دو پسرش حسن و زید باقى ماند و از غیر این دو انتساب به آن حضرت درست نیست .

نحوه شهادت امام حسن مجتبی (علیه السلام)

بنا به قول‌های معتبر، ‌امام حسن(علیه السلام) روز بیست و هشتم ماه صفر سال ۴۹ هجری در سن ۴۷ سالگی به خاطر خوردن زهر و مسمومیت ناشی از آن به شهادت رسید و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.

«شیخ کلینی» از دانشمندان بزرگ شیعی که کتاب‌هایی در باب معرفی امامان دوازده‎گانه شیعه دارد، از «ابوبکر حضرمی» نقل می‌کند که؛ «جعده» دختر «اشعث‎بن قیس کندی»، امام حسن(علیه السلام) را با زهر مسموم کرد. و نیز یکی از کنیزان آن حضرت را زهر داد و مسموم کرد، زهر را برگردانید، ولی آن زهر در درون جان امام حسن(علیه السلام) جای گرفت و مجروح کرد و آن حضرت بر اثر آن، شهید شد.»

 

هنگامی که امام حسن(علیه السلام) به شهادت رسید، امام حسین(علیه السلام) او را غسل داد و کفن کرد و جنازه او را درون تابوت گذاشت و به محلی که رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) در آنجا بر جنازه‌ها نماز می‌خواند، حرکت داد، و بر جنازه نماز خواند. اما این اقدام‌ها همراه با فشارهای افراد منسوب به بنی‌امیه بود، به نحوی که آنها اجازه ندادند تا امام حسن(علیه السلام) در خانه حضرت رسول(صلی الله علیه و آله و سلم ) دفن شود و جسم پاک او را در قبرستان بقیع به خاک سپردند. اما این کار نیز بدون حاشیه‌ها نبود و ایادی دنیاطلب معاویه، با شقاوت و بی‌رحمی اقدام به تیرباران جسد فرزند رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) کردند؛ در حالی‌که خود را مسلمانان واقعی می‌نامیدند.

 

شهادت امام حسن مجتبی,نحوه شهادت امام حسن مجتبی (ع),چگونگی شهادت امام حسن (ع)

 

با این حال، تاریخ اسلام گواه است که یکی از جنایات هولناک معاویه در طول حکومت خود، به شهادت رساندن امام حسن مجتبی(علیه السلام) بود و ردپای این جنایت هولناک در تاریخ، به طور آشکار دیده می‌شود. جنایت به این صورت شکل گرفت که معاویه ضمن توطئه‌ای خائنانه و با بهره‌گیری از دختر «اشعث‎بن قیس» (همسر امام‌حسن) او را مسموم و به شهادت رسانید. چهره ‌شیطانی و پیمان‌شکن، و دورویی و نفاق معاویه که در طول حیات سیاسی‎اش فراوان خود را نشان می‌داد در ضمن این جنایت نیز روشن‌تر از همیشه در معرض دید همگان قرار گرفت.

تاریخ، این مطلب را با قوت هرچه بیشتر به اثبات رسانده است. با این حال افراد متعصبی چون «ابن‎خلدون» که از آبشخور آلوده بنی‌امیه سیراب می‌شد، جریان را بی‌پایه و ضعیف قلمداد کرده می‌نویسد: «آنچه درباره مسموم شدن حسن‎بن علی(علیه السلام) به وسیله معاویه نقل شده، روایتی است که شیعه آن را ساخته و پرداخته است.» البته این نظر خاص، ناشی از گرایشات خاص دینی «ابن‎خلدون» است که او برای دفاع از چهره‌ای مرموز و نامطلوب همچون معاویه مفاد تاریخ اسلام را عوض کرده است.

 

مظلومیت امام در جریان دفن آن حضرت بیشتر جلب توجه می‌کند. هنگامی که اهل بیت(علیه السلام) می‌خواستند طبق وصیت آن حضرت، او را کنار قبر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم ) دفن کنند، قداره‌داران بنی‌امیه به مخالفت برخاستند. در این میان «مروان‎بن حکم» از میان آشوب‌گران فریاد برآورد: «در حالی که عثمان در دورترین نقطه بقیع به خاک سپرده شد، گمان می‌کنید که اجازه می‌دهم حسن‎بن علی(علیه السلام) در خانه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) دفن شود؟!» پیشتاز آشوب، سوار بر مرکبی، ادعای مالکیت خانه را از طریق ارث کرده و ممانعت خود را تا پای جان از دفن امام در آرامگاه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) اعلان داشت.

 

حتی کار از این بالاتر گرفت و در نهایت شقاوت و سبعیت، جنازه امام را تیرباران کردند، تا جایی که کفن آلوده به خون شد و مشایعت‌کنندگان مجبور به تعویض کفن شدند. سرانجام پس از این کشمکش‌ها، شهید مظلوم را در بقیع به خاک سپردند.

در سوگ این ریحانه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم ) طبق روایاتی که رسیده، مردم مدینه ـ که بیشتر آنها از فرزندان انصار بودند ـ به ماتم نشسته و بازارهای مدینه را بستند. عمربن بشیر همدانی می‌گوید: «از اسحاق پرسیدم: متی ذل الناس؟ چه موقع مردم ذلیل شدند؟ پاسخ داد: حین مات الحسن و ادّعی زیاد و قتل حجربن عدی؛ پس از شهادت امام حسن (علیه السلام) و استلحاق زیاد و قتل حجربن عدی.»

بازدیدها: 322

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *