سفره خون – نوشته ای درباره شهید محمد رسول رضایی

خانه / جوانان عاشورایی / سفره خون – نوشته ای درباره شهید محمد رسول رضایی

بسم الله الرّحمن الرّحیم – یازهرا سلام الله علیها

 

سفرة خون

نوشته: آزاده جانباز، حبیب الله معصوم

 

تنها شهیدی که عکس جنازه مطهرش بر دیوار اتاق رهبر عزیز انقلاب، بزرگ پرچمدار انقلاب و نائب امام زمان (عج) نصب گردیده است.

این جمله ای است که هر آدمی را جذب خود می کند. من نیز برای شناخت او به راه افتادم. با کمی جستجو دریافتم که او نیست مگر «محمد رسول رضایی» نوجوان سیزده ساله ای از اهالی اسد آباد همدان که در عملیات بیت المقدس 2 به تاریخ 30/10/1366 در ارتفاعات ماووت عراق به شهادت رسیده است.

بی امان به یاد شعر حافظ علیه الرحمه افتادم:

بس نکته غیر حُسن بباید که تا کسی                مقبول طبع مردم صاحب نظر شود

این کیست و آن راز چیست که این شهید، از «امامِ خونین دلان» دلبری کرده است؛ تا آنجا که عکس او را نصب العین خود قرارداده است.؟!!

نوجوانی سیزده ساله در اوج آرامش و مظلومیت. او از پوچی ها گریخته و در اوج شرافت علم و شهود، بر اریکة شهادت در کنار حسین بن علی (علیه السّلام) و یارانش تکیه زده است.

نه طرفدار آبیِ پر از سراب است و نه طرفدار قرمز بی هویت. آبی او بادگیر جهاد و مبارزه است و قرمزش سفرة خون در کنار پیکر مطهرش.

کلاهش قبة الخضرایی است و لباسش به رنگ خاک و تراب و فدایی اول مظلوم عالم ابوتراب امیرالمؤمنین (علیه السّلام). بر اسلحه اش سربند سبز بسته است تا بدانند اهل توکل است و مومن به: «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَـكِنَّ اللّهَ رَمَى».

نیمه راست بدنش سالم است و به یقین آماج گلوله ها، پهلوی چپ او را شکافته اند و این دیگر گفتن ندارد که شهدای ما همگی زهرایی اند و تا ابد چنین خواهد بود. برآورد که خون من سلاح من است و سلاح من خون من است.

اگر سلاح مؤمن گریه است، سلاح شهید خون اوست. از هنگامی که روضه های در و دیوار مدینه و مادری تنها و روضه های شاه تشنه لب صحرای کربلا را در جان خود یافته است، دیگر خون در رگها بی قراری می کند. آنقدر می جنگد تا موعود مادر را بیاورد و اگر چنین توفیقی نصیبش نشد آن خون را جز ریختنی برخاک انتظار، صلاحی نمی بیند.

گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر                         آن مهر بر که افکنم آن دل کجا برم

شهید_محمدرسول_رضایی_شهید_سال_نوجوانا (1)

مردگان را گونه راست بخاک می نهند و او گونه چپ به خاک نهاده است؛ چرا که او اساساً هرگز نمرده است. گونه چپ به خاک نهاده است، تا مبادا کسی نگاه چپ به خون شهدا و نهضت روح الله کند. کمر را محکم بسته است، چرا که شهدا زندة حقیقی هستند و پس از ترک جسم خاکی با روح الهی خویش کارها بکنند.

و از همه زیباتر دست را به زیر سر به حالت خواب گذاشته است، چرا که او نیز مانند پیر جماران با دلی آرام و قلبی مطمئن و ضمیری شاد و امیدوار به فضل الهی به این یقین رسیده است که عصر ظهور منتقم مادر فرا رسیده است؛ انشاء الله.

راستی خدایا! رهبر عزیز تر از جانها، آن وارث بی بدیل غم های 14 معصوم و وارث یگانة حضرت روح الله خمینی بت شکن با این عکس و شهید حاضر، فقط و فقط تو می دانی در نیمه های شب چه نجواها داشته است.

و فقط تو میدانی این شهید سعید چه سخن های بی پایانی با علمدار مجروح امام مهدی علیه السّلام گفته و می گوید. شاید و فقط شاید آقا با او چنین گفته باشد:

محمد رسولم! عزیزم! اگر 90% واجدین شرایط در زمان نبرد عاشورایی 8 ساله امان اسیر دنیا و آرزوهای بی ارزش نبودند و جبهه ها را در غربت تنها نمی گذاشتند، دیگر لازم نبود تو با این سنّ کم مردانگی کنی و سینه کوچکت را در برابر هجوم دشمنان اسلام سپرگردانی.

عزیزم! 13 سالگی وقت بازی در کوچه هاست، نه جانفشانی در میادین نبرد. جای تو آغوش گرم مادر است هنوز، نه زیر آتشبارهای اهدایی از کاخ سیاه و صهیونیسم. گمانم گویا از نهر عسلی خورده ای که از لبان قاسم ابن الحسن در کربلا جاری شده است، آنگاه که عموی غریب را در محاصره دنیا و دنیاپرستان دید و جان دادن برایش احلی من العسل شد.

عزیزم! عکس جنازه نسبتاً سالم تو مرا خونین جگر کرده است و چرا قلبم مجروح نشود وقتی یاد می کنم سالار شهیدان با کامی تشنه بر بالین یتیم برادر چون عقابی تیزپا حاضر شد و دوست و دشمن گریة خون خدا بر قاسم نوجوان را دیدند. برخی گریستند و برخی به گریه او ناجوانمردانه خندیدند.

محمد رسولم! سلام مرا به رسول خدا برسان و از قول من بگو مولای من، سینه ام تنگی می کند و تیغ و سنان از هر طرف بر من از جانب دوست و دشمن می بارد، اما تا نفس دارم ایستاده ام و بر لحظه وصال لحظه شماری می کنم.

یا رسول الله! حدیث کسائی بخوانید و صاحب اصلی علم را از خدا بخواهید.

اما سخن آخر را از وصیت نامه شهید بگویم: وصیتنامه ای از فقیهی فرزانه و حکیمی بلند آوازاه از تبار: «وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا»

آنجا که می گوید: «به اسلام راستین سلام می فرستم» که یک دنیا معرفت و شهود در این جمله نهفته است؛ و آنجا که می گوید: «در تشییع جنازة من پرچم آمریکا را آتش بزنید تا مردم بدانند من ضد آمریکایی و تابع ولایت فقیه هستم.»

او اسلام راستین را در همین جمله معرفی می کند. اسلام راستین دو رکن اساسی دارد: مبارزه با استکبار و طاغوت نماینده ابلیس در زمین تحت پرچم و هدایت ولی فقیه و نائب راستین امام زمان (عجل الله تعالی فرجه). اسلام راستین، مبارزه و جهاد تا محو و نابودی کفر از زمین است: «قاتِلُوهُمْ حَتَّی لا تَکُونَ فِتْنَةٌ»؛ و درست مقابل آن، اسلام آمریکایی و متحجّر است که اسلام خمود و ذلت و خواری است و «هیهات منا الذله»

نکته عجیب وصیت نامه این شهید این است که می گوید: «مردم بدانند من ضد آمریکایی هستم.» چرا که او به خوبی می دانسته است مسئولانی که با آلوده شدن به چرب و شیرین دنیا، دین خود و گذشتة انقلابی خود را به دنیا می فروشند و در کاخ های نیاوران و زعفرانیه به زندگی اشرافی علیرغم فقر پابرهنگان که صاحبان اصلی انقلاب هستند، دل خوش کرده اند، آنها علناً و رسماً در مقابل دشمنان پوشالی خدا اظهار عجز و ترس و کرنش و ذلت می کنند.

شهید محمدرسول رضایی

و به اصلاح و هدایت آن جماعت، دیگر امید چندانی نیست و اتفاقاً اگر مردم و آن عده مومن جامعه به درستی تا آخر پشت سر ولایت فقیه بایستند، آن جماعت انقلابی دیروز و پشیمان امروز هیچ غلطی نمی توانند بکنند؛ کما اینکه آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند! و انقلاب تا فتح المبین نهایی، راه خود را ادامه خواهد داد؛ ان شاء الله.

و سخنی باشهید: محمد رسول عزیز! شنیده ام مادر بزرگوارت اشتیاق دیدار رهبر معظم انقلاب را دارد. امیدوارم این دیدار صورت پذیرد.

محمد رسول عزیز! به جان زهرای اطهر قسم با تو عهد می بندیم با تمام وجود پیرو ولایت فقیه و منادی اسلام راستین باشیم و از پای ننشینیم تا مرگ طاغوت و ظهور بقیه الله را جشن بگیریم.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *