شعر باز عشق و دیگر هیچ
به دست من بود سبوی کربلا
پیاده می روم به سوی کربلا
به جانم می رسد ، شمیم رحمت اش
دلم را می برد ، نسیم جنّت اش
بهشتی می شود ، دلم از صحبت اش
سراپا شور عشق ، شدم از دعوت اش
هوایی گشته دل ز بوی کربلا
پیاده می روم به سوی کربلا
به عشق کربلا ، به دل دارم شرر
تأسی می کنم ، به زینب زین سفر
خریدم من به جان ، به راهش صد خطر
سر و دست و بدن ، مرا باشد سپر
به ذلّت می کِشم عدوی کربلا
پیاده می روم به سوی کربلا
هوای کربلا ، به سر دارم حسین
به رخ از اشک خود ، قمر دارم حسین
ز سوز تشنگی ، خبر دارم حسین
به سمت نینوا ، نظر دارم حسین
همیشه راهی ام به کوی کربلا
پیاده می روم به سوی کربلا
من و این شور عشق ، من و این اربعین
من و این کربلا ، من و این سرزمین
من و قبر حسین ، من و حبل المتین
به دل دارم غمش ، به لب دارم چنین
که من شرمنده ام ز روی کربلا
پیاده می روم به سوی کربلا
محمود تاری
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 252