صبرکن، خدا در را باز می‌کند

خانه / مطالب و رویدادها / صبرکن، خدا در را باز می‌کند

مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: خدا کمک می‌کند و برایت از اموری که تکلیف نداشتی از تو در را باز می‌کند. آنجا که در مغز شما علم ریخته می‌شود هم، باز در اختیار شما نیست. آنجا که آخر کارت است، دست روی دست نشسته‌ای و داری چیزی می‌گیری.

مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: خدا کمک می‌کند و برایت از اموری که تکلیف نداشتی از تو در را باز می‌کند. آنجا که در مغز شما علم ریخته می‌شود هم، باز در اختیار شما نیست. آنجا که آخر کارت است، دست روی دست نشسته‌ای و داری چیزی می‌گیری                                untitled-1

 مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: غرض، احکامِ سه گانه بود: تسلیمِ مافوق بودن، برادری و یگانگی با محاذی و سرپرستی از مادون. اما اِعمال این احکام نیاز دارد که طرف خود را بشناسی. مثل من نکنی که چایی را اشتباه دادم تا آن را به سر و کله‌ات بزند. یک دقیقه صبر کنی و به وقتش بدهی گفت نمی‌توانم بشناسم، کم می‌آورم. می‌دانم که نسبت به هر سه گروه کم می‌‌آوری. پیامبر خدا ماعَرَفناکَ و ما عَبَدناکَ گفت چون خداوند بالای سر است. این را خدا کمک می‌کند و برایت از اموری که تکلیف نداشتی از تو در را باز می‌کند. آنجا که در مغز شما علم ریخته می‌شود هم، باز در اختیار شما نیست. آنجا که آخر کارت است، دست روی دست نشسته‌ای و داری چیزی می‌گیری آن اخرکار در اختیارت نیست. تنها نشستن و مودب بودن شماست. اما باز کردن یا باز نکردن در، با اوست. اختیاری نیست.
گفت: من دم در ایستاده بودم نه در را می‌زدم و نه می‌‌رفتم. گفت خوب کاری کردی. راه همین است. هر وقت دیدی تاخیر افتاد پشت در بایست. مبادا در را بزنی. دیدی آنهایی را که در را زدند و سوزاندند؟ آنها احتیاج داشتند که در را زدند و سوزاندند. در را نزنید و دور هم نروید. مبادا ول کنی بروی و بگویی چیزی نمی‌دهند. با هنر و فهمت تا پشت در برو. در را محکم نزنی. یا اصلاً در را نزن. صاحبخانه خودش می‌داند. آنجا بنشین.
شبی که حضرت زهرا(سلام الله علیه) را می‌خواستند دفن کنند اصحاب حضرت امیر(علیه السلام) پشت در آمدند تا کمک کنند. یا می‌خواستند داخل بروند و هرچه حضرت بفرماید انجام دهند. حضرت امیر، امام حسن(علیه السلام) گفت اصحابند گریه می‌کنند که در را باز کنید، داخل بیاییم. حضرت فرمود بگو بروند اول اذان بیایند تا تشییع جنازه کنند. اینها رفتند اما یکی از آنها نرفت. همانجا نشست. نتوانست برود. یک دقیقه بعد حضرت امیر(علیه السلام) دیدند هنوز صدای گریه می‌آید فرمودند چرا نرفتی؟ گفت: من پای رفتن نداشتم. حضرت امیر(علیه السلام) گفتند بگو داخل بیاید. ببین که کمی پشت در ایستادن خوب است. به اشاره ملتفت شو. از یکسال، پنج سال پشت در ایتسادن نترس. پشت در، بهترین جاست.
نمی‌خواهم بگویم آنهایی که حرف حضرت امیر(علیه السلام) را شنیدند و رفتند بد کردند. چه بسا فرمان بردن آنها افضل بوده است. ذهنتان دور نرود. آنجا را نگاه کنید که پشت در ایستاد و داخل رفت. در نزد، شلوغ نکرد. بی‌ادب نباشید. علم وفهم را به زور نمی‌شود از جایی گرفت. در دستگاه خوبان و مافوق ما همه چیز با تسلیم به دست می‌آید.
اگر در پایان ماندیم خدا کمک می‌کند. شاید یک وقت خداوند دید در کارتان صدق دارید و پشت در هم نایستادید. همین که می‌رسید، در باز است. برای بعضی‌ها گفت ما از اول در نداشتیم. خودتان با سوء ظنتان در درست کردید. در دستگاه‌ها و دستگاه اولیاء و انبیاء ما، اصلاً هیچ جا در نگذاشتیم.

منبع:تسنیم

بازدیدها: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *