ظلم تجدّد بر جایگاه و مفهوم «مادری»

خانه / پیروان عترت / ظلم تجدّد بر جایگاه و مفهوم «مادری»

نهاد خانواده به عنوان مهمترین اساس بی بدیل جامعه بشری، حفظ، تداوم، پویایی و سلامت خود را مرهون مفهومی به نام «مادری» است. نقش مادری از آغاز حیات انسان همواره امری مقدس بوده است که در پایان هزاره ی دوم با تحولات بی سابقه فکری و اجتماعی ناشی از انقلاب صنعتی و ورود انسان به دنیایی جدید، به تدریج دستخوش آسیب هایی عمده شد. در این فضا زنان نقش های دیگری علاوه بر نقش های تاریخی و سنّتی خود بر عهده گرفته و با توسعه هر چه بیشتر جهان صنعتی، فرصت هایشان برای ایفای نقش مادری کمتر و حتی نگرش شان نسبت به این موضوع منفی گردید.

تغییرات رخ داده در جهان غرب در فاصله ی کوتاهی به کل جوامع بشری سرایت نمود و تأثیراتی جدّی بر خانواده که بیش از هر چیز از تمامی تحولات علمی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی جهان متأثر می شود و خصوصاً جایگاه نقش زن و مادری، بر جای گذاشت. فراگیرترین و مؤثرترین مکاتب مادی در این عصر که چهره و مسیر زندگی انسان را تغییر دادند عبارتند از اومانیسم، سکولاریسم، مارکسیسم، فردگرایی و لیبرالیسم.

اومانیسم :

سارتر به عنوان متفکری اومانیست، انسان را آزاد و بلکه بالاتر از آن، آزادی می نامد. یعنی بشر هم آزاد است و هم ملاک و میزان آزادی است. او سلطه تاریخ، طبیعت و مذهب بر وجود انسان را نفی می کند. در واقع با این تفکر، انسان عصر نوین از هر نوع وابستگی به حقیقت غیر بشری، آزاد و رها می گردد.

سکولاریسم:

سکولاریسم با ایده ی «حذف خدا و مفاهیم متعالی» از حیات اجتماعی و تخصیص آن به حیات فردی، انسان را به بهره بردن از لذّت های مادی تشویق میکند. با پذیرفتن سکولاریسم دلیلی برای تحمل محدودیت ها و سختی های ازدواج و تشکیل خانواده وجود ندارد.

مارکسیسم:

اولویت مارکسیسم نسخ خانواده بود. مارکس؛ استراتژی چنین تخریبی را پایه ریزی کرد. فرضیه ی او ساده بود: حذف یک کانون حیاتی؛ نابودی خانواده. مارکس اعلام کرده بود که با ناپدید شدن سرمایه، تشکیل خانواده نیز باید متوقف شود. طبق این دیدگاه تعلقات همسری و مادری زنان، آنها را از تعهدات اقتصادی و سیاسی دور میکند. اندیشه مارکسیستی بیش از هر تفکر دیگری، مشوق زنان در ترک وظایف همسری و مادری بود زیرا در این نظام، خانواده از حالت هسته ای که نوعی خصوصی سازی تلقی می شد، به کمون تغییر شکل یافت و زنان به عنوان رقیبان حزبی مردان، باید نیازهای فردی، عواطف و خواسته هایشان را در راستای مکتب، سازماندهی می کردند.

فردگرایی و لیبرالیسم:

فردگرایی به عنوان یکی از پیامدهای طبیعی اومانیسم و سکولاریسم، محوریّت امیال انسانی را در گزینش ارزش ها، خلقیات و رفتارها پذیرفت. به دنبال چنین نظامی، بهترین دستمایه جهت اعطاء آزادی بیشتر به زنان و توجیه فلسفی مناسبی برای کمرنگ کردن اهمیت خانواده و رها کردن نقش مادری پیدا شد.

قانونی شدن سقط جنین، عرفی سازی و ایجاد فرهنگ بدون تعهدات اخلاقی و قانونی و زندگی بدون ازدواج، حمایت و تشویق خانواده های تک سرپرست و تک والد و هنجارشکنی های متعدد، ایجاد مهد کودک ها و پانسون های متعدد برای رهایی زنان از نقش مادری، از جمله تحرکات دهه های اخیر دنیای غرب بوده است.

از سوی دیگر جنبش فمینیسم با ادعای برابری کامل زن و مرد، مادری را موقعیتی معرفی نمود که برابری میان زن و مرد را به مخاطره انداخته است. فمینیسم به عنوان محصول عصر روشنگری در اروپا، با عدم تمایل به تجربه ی نقش مادری و در نتیجه ی تفکرات سکولاریسم، لیبرالیسم و اومانیسم شکل گرفت که در طی آن آزادی مطلق و بی توجهی به ارزش های اخلاقی ایجاد شد.

فمینیست ها از اواخر دهه 60 میلادی مبارزه علیه خانواده سنّتی را آغاز کردند و هدف اولیه مبارزه آنان تنزّل جایگاه زنان خانه دار در خانواده و اجتماع و سوق دادن آنها به سوی بازار کار بود تا زنان نیز در عرصه های اقتصاد و سیاست مساوی با مردان قدرت یابند. پیروزی فمینیسم در این بود که جامعه را متقاعد ساخت که تنها یک زن حقوق بگیر شاغل، شریک ارزشمند و برابر یک زندگی زناشویی است. جریان فمینیسم حتی تحت تفکرات دوبوار که از سردمداران این جنبش است، به انکار غریزه مادری پرداخت و آن را نتیجه تربیت سنّت های پدرسالانه دانست.

مردان متأثر از عقاید این جنبش، از موقعیت رهبری خود در خانواده کناره گیری کردند، به گونه ای که نسل به نسل تمایل مردان به داشتن مسئولیت کمتر شد و حات انفعال، بازنشستگی و حتی زنانگی به خود گرفتند و این در حالی بود که زنان مسلّط تر، مهاجم تر و مردانه تر شدند. این بی ارزش ساختن مردانگی در جامعه، موجب شکاف بیشتر میان مردان و زنان شد و به وخیم تر شدن روابط خانوادگی دامن زد.

با صنعتی شدن و حاکمیت سرمایه سرعت تغییرات افزایش یافت و خانه ها خالی از حضور مادرانی متعهد، مدیر و مهربان گشت. خانوارها به سمت کوچک شدن سوق یافت و اشکال دیگری از خانواده های تک والدی، تک نفره، زندگی با هم جنس، زندگی با حیوانات! و … بنا شد.

در هم ریختن ساختار خانواده سنّتی، فرآیندی بود که بنیان مادری و پدری را در هم ریخت و نقش هریک را به حاشیه بلکه به خارج از خانه راند و فرصت ایفای نقش مادری و همسری را آنگونه که خانواده بدان نیازمند بود از زنان گرفت و مدارس شبانه روزی، مهدهای کودک، پرورشگاه ها، پرستاران خانگی و پانسیون ها عهده دار وظایف سنتی پدران و مادران شدند.

این امر موجب آسیب های جدّی اجتماعی، فرهنگی، عاطفی، اخلاقی و بینشی شد و خانواده به عنوان کانون اصلی در جامعه و نقش مادری به عنوان محور پایداری و پویایی آن، به مرز بحران رسید و مکاتب فکری مادی به همراه جنبش فمینیسم با ایجاد زمینه های فکری و تغییر در باورها و ارائه ی تعاریفی دیگر از زن و نقش آفرینی های او با برنامه ای منسجم و هدفمندانه بیشترین نقش را در ایجاد این بحران ایفاء کردند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *