1- عناد و خصومتی که با دین و اولیاء دین صورت می گیرد، یک موقع عناد از روی جهل است و یک موقع از روی قساوت. دین همواره با کسانی که از روی قصور و سهو مرتکب خطا می شوند مدارا می کند. اما چنانچه ارتکاب به خطا از روی عمد و تقصیر توأم با قساوت و نبود وجدان باشد، جائی برای مدارا باقی نمی ماند و در اینجا مدارا، راه سوء استفاده بیشتر را باز می کند. چرا که در صورت قساوت، وجدانی نیست تا در مقابل این مدارا کرنش کند و جوانمردانه پاسخ دهد. درباره عناد ناشی از جهل می توان آن شخصی را مثال زد که وقتی با امام حسن مجتبی(علیه السلام) روبرو می شود، زبان به ناسزا باز می کند و به جسارت و بی ادبی نسبت به حضرت می پردازد. اما وقتی حضرت در مقابل این بدی با او مهربانی می کند و او را به منزلش دعوت کرده، بنا بر رفع احتیاجات او می گذارد، آن شخص متوجه جهل و اشتباه خودش شده، از کرده اش پشیمان می گردد. اما درباره عناد ناشی از قساوت عمر سعد را می توان مثال زد که با وجود آن همه تلاش امام حسین علیه السلام برای اصلاح ما بینشان، باز هم با اینکه از همه جوانب مسأله آگاه است، سر جنگ با حضرت دارد. در چنین موقعیتی دوستی و خرج مرام برای طرف مقابل، سادگی و حماقت محض است و در شأن یک انسان عاقل نیست.
آری! خوبی کردن و محبت کاشتن در دل دیگران، زمینی حاصل خیز می خواهد و با کشت محبت در شوره زار قساوت، کشت هدر رفته و حیف می گردد و نتیجه ای جز خسران و سوء استفاده و ایجاد تسلط دشمن بر ما ندارد. از این جهت است که امام علی علیه السلام می فرماید:« الوَفاءُ لأهل الغَدر غَدرٌ عندَ الله وَ الغدرُ بأهل الغَدر وَفاءٌ عندَ الله»؛ یعنی:« وفا کردن به بی وفا بی وفائی در نزد خدا و بی وفائی در برابر بی وفا وفا در نزد خداست».
این نکته ناگفته نماند که عناد ناشی از جهل هم وقتی که طولانی شود و سعی در برطرف کردن آن نباشد، به مرور زمان بر اثر کهنگی که پیدا می کند و انسی که فطرت آدمی با آن می گیرد، در دراز مدت به صورت تدریجی ایجاد قساوت و سنگدلی می کند.
2 – غیرت و غرور حکم می کند، آنجا که به شرف و ناموس و ارزشهای الهی وانسانی جسارت می گردد، باید ایستاد و حقوق ضایع شده را باید از او پس گرفت. این مسأله از نهاد و فطرت هر انسان سلیم النفسی سرچشمه می گیرد. حداقل عکس العملی که می توان در این باره انجام داد, اعلام نفرت و انزجار نسبت به مخاطب و نفرین او است.
3- لعن ظالمین به واسطه موضع گیری که در برابر باطل ایجاد می نماید، موجب عدم تأثیر باطل در دل انسان و استقامت او در راه حق است این لعن و نفرینها همچنان موجب بیداری شیعیان و محافظت دین و آرمان آنها است؛ تا آن موقع که امام زمان عجل الله فرجه الشریف قیام کند و حق را به حقدار رسانده، دست باطل را از تعرض و غصب و از مسیر تکامل بشر کوتاه کند و شیاطین و معاندین را به قصاص اعمالشان مبتلا سازد.
4- اگر دقت کرده باشید، لعن دشمنان دین در قرآن و بسیاری از زیارات که از ائمه(علیهم السلام) به دست ما رسیده و یا حدیث قدسی است هم آمده و ثواب بسیاری برای آن مرتب شده است. به عنوان نمونه در زیارت عاشورا که حدیث قدسی است، دشمنان دین و ائمه فراوان لعن شده اند و نیز از میان آیات فراوانی که دشمنان خدا در آن لعن شده اند، این آیه را می توان به عنوان نمونه آورد که: «إنّ الّذینَ یُؤذونَ اللهَ وَ رَسوُلهُ لعَنَهُمَُ اللهُ فی الدّنیا و الآخرة و اعَدّ لهُم عَذاباً مُهیناً». یعنی: «بی گمان کسانی که خدا و رسولش را آزار می رسانند، خدا آنان را در دنیا و آخرت لعنت کرده و بر ایشان عذابی خفت آور آماده ساخته است». لذا از این جهت در قالب جواب نقلی هم، لعن چنین کسانی بر ما حجت می گردد. این در حالی است که خدای متعال لعن مؤمنین را حرام کرده و امر به فرستادن سلام و صلوات بر مؤمنین نموده است.
5- میل به دوستی و دوست یابی أمری است که در ضمیر همگان گنجانده شده و فطرت همگان آن را می طلبد. هر انسانی در زندگانی خویش نیاز به انس گرفتن و همدم شدن با کسانی را دارد که آنهارا یار و رفیق خود پندارد و عواطف اجتماعی خویش را از ناحیه ایشان بجوید تا در جامعه غریب نباشد. اما در این مسأله، مهم آن است حقوق دوستی را ادا نمائیم و شرایط آن را عملی کنیم تا بتوانیم این نوع عواطف اجتماعی را محقق گردانیم.
از مهمترین حقوقی که دو دوست به گردن همدیگر دارند، دفاع از ایشان در برابر بد خواهانشان و دشمنی با دشمنانشان و نیز کمک رسانی هنگام بلایا و مشکلاتشان است. به طوری که در روایت آمده: « لا تتّخذنَّ عَدُوَّ صَدیقکَ صَدیقاً فَتعادی صَدیقکَ». یعنی: «با دشمن دوستت دوست مشو که با دوستت دشمنی کرده ای». زیرا دو نفر که با هم دشمن باشند، علت دشمنی آنها موضوعی است که در آن با هم اتفاق نظر ندارند. یعنی در مسأله ای به عکس یکدیگر می اندیشند و نظرات آنها با هم جمع نمی شود. حال اگر شخص سومی بخواهد با این دو رابطه دوستی برقرار کند و در این حین نظر خود را در دعوای ایشان اظهار نماید، باید طرف یکی را گرفته و نظر دیگری را انکار کند؛چراکه نمی توان دو دیدگاه متضاد را در یک طرز تفکر جمع کرد.
لذا برای چنین کسی، چون باید حامی دوستان خود باشد و نمی تواند حامی هردو طرف دعوا باشد، دوستی با هر دوی آنها امکان ندارد. آن کس که در این میان بخواهد ادعای دوستی با دو طرف دعوا را داشته باشد، لازمه اش این است که در پیش یکی طرف او را گیرد و در نزد دیگری نیز اظهار هم عقیدگی کند و چون در دو زمان دو چهره متفاوت از خود نشان می دهد، منافق است. وگرنه کسی که با دو دشمن دوست است، چگونه در برابر دشمن دوست خود که با او دوست است، ابراز دشمنی کند و یا از دیگر دوستش که با این دوستش دشمن است دفاع کند، در حالی که دوستی و هم دشمنی با یک نفر باهم جمع نمی گردند!؟
اگر در حکمت آفرینش تأمل کنیم، به این نکته دست می یابیم که در نهایت امر باید به خود خدا رسید و هرآنچه در این عالم در اختیار ما قرار داده شده است، همگی تنها وسیله ای برای وصال إلی الله هستند و اوج کمال آدمی أنس با خدا و عشق ورزی با اوست. این در حالی است که با توجه به توضیحات فوق، نتیجه ای که گرفته می شود این است که وصال إلی الله ممکن نیست؛ مگر با بغض نسبت به دشمنان خدا و دشمنان اولیاء خدا و برای همین است که تولی و تبری دو رکن از فروع دین ما بوده و قابل زدودن از دین نیستند.
عده ای ادعا دارند که محبت و عشق اهل بیت عصمت علیهم السلام را در دل دارند؛ اما از طرفی هم دشمنی با دشمنان ایشان را کینه ای بیجا و ناشی از هواهای نفسانی می دانند. حال با آنچه در فوق توضیح داده شد، آیا بی اعتباری این ادعا ثابت نمی گردد؟ چگونه می توان محبت امام معصوم را در دل نگاه داشت و توأم با آن دشمنی با قاتلین آن حضرت را منکر شد و از لعن و نفرین دشمنان معشوق خویش دست برداشت!؟
آری! از این روست که خدای متعال در قرآن کریم، درباره منافقین فرموده است: «و إذا لقوا الذین آمنو قالو آمنا و إذا خلو إلی شیاطینهم قالوا إنا معکم إنما نحن مستهزئون». یعنی: «و هنگامی که مومنین را ملاقات می کنند می گویند: ایمان آوردیم و هنگامی که با شیطان هایشان خلوت می کنند می گویند: ما با شمائیم؛ ما فقط مسخره می کنیم» و از اینروست که در زیارت عاشورا، همانطور که بر امام حسین(علیه السلام) و اصحابش درود می فرستیم و تولای خود را نسبت به ایشان ابراز می کنیم، دشمنان ایشان را هم لعن می کنیم و از آنها برائت می جوئیم.
منبع: نهج البلاغه، حکمت 259, سوره احزاب، آیه 57 , من لا یحضره الفقیه، ج4، ص390 , سوره بقره، آیه 14
بازدیدها: 302