مرحوم دولابی:خیال کرده‌اید خنده و گریه کم چیزی است؟

خانه / مطالب و رویدادها / مرحوم دولابی:خیال کرده‌اید خنده و گریه کم چیزی است؟

مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود:آیا خیال کرده‌اید خنده و گریه کم چیزی است؟ این غنچه گل است؛ می‌خندد و وقتی آب به آن نمی‌رسد، می‌گرید.

مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: اما محبت اهل بیت علیه السلام ؛ وقتی برای اباعبدالله علیه السلام گریه می‌کنیم، گریه‌های دیگر کم می‌شود. اگر هم در آنجا بخندی، خنده‌ات از جاهای دیگر کم می‌شود – این قدر بابرکت است. اگر تو را گریاند می‌گریی، اگر هم خوشحالت کرد و چیزی به تو مرحمت کرد که مرور شدی، غم‌های ضدّش – یعنی دنیا –از بین می‌رود.

غم آن طرف، غم این طرف را از بین می‌برد و شادی آن طرف، شادی این طرف را از بین می‌برد. دنیا طبیعت صرف است و شادی و خنده ندارد. اهل مملکت ما هم که گاهی می‌خندند و شاد می‌شوند از برکت ولایت است. والاّ کفّار، خنده و شادی ندارند – هر کس علمش را دارد مطلب را رسیدگی کند. کفّار و کسانی که عوالم بعد از موت و خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه علیه السلام را قبول نداشته باشند؛ نه خنده دارند ونه گریه.

آیا خیال کرده‌اید خنده و گریه کم چیزی است؟ این غنچه گل است؛ می‌خندد و وقتی آب به آن نمی‌رسد، می‌گرید. گل‌های باغچه را که آب می‌دهید، سرشار می‌شوند و خودشان را به صاحبشان نشان می‌دهند. آب که به آن ندادند، سرش پایین می‌افتد. روز عاشورا داستان همین بود. وقتی آب نرسید، وقتی که آب دیر شد؛ سرها پایین می‌رفت.

خوشا به حال کسی که یک جام آب به یکی از دوستان اهل بیت علیه السلام می‌داد و الان بدهد. آب که می‌دهد، سرشار می‌شوند. حیات بشر اساساً وابسته به آب است؛ هم طبیعتش، هم معنایش و هم حقیقتش، همه آب است. آنها هم که به آسمان و زمین می‌گفتند آب – هم آب معنا می‌خواستند و هم آب ظاهر.

حضرت آدم علیه السلام وقتی که خلق شد، در زمین می‌گشت. چون به زمین کربلا رسید دلش گرفت. دل، همراهش بود و سرشار بود و تنها یک غم داشت و آن این که از بهشت، بیرون آمده است. ولی این غم، نه آن غم بود. یک غم غیر عادی آمد و او را گرفت. به صورتی که از بس شدید بود، غم از بهشت بیرون آمدنش از بین رفت. عرض کرد پروردگارا این زمین چیست که وقتی عبور من به آن افتاد این جور شد؟ خداوند فرمود اینجا محلّی است که در آن، فرزند پیامبر آخرالزمان علیه السلام را شهید می‌کنند.

اگر می‌خواهی این را در معنا بگیر که آدم به آنجا رسید و اگر می‌خواهی در ظاهر بگیر که به زمین کربلا رسید – هر کدام را می‌گیری بگیر. علی ایّ حال هیچ نبی و ولی در عالم نیامده است الا اینکه هر جا حزن شدیدی او را گرفت، از خدا سوال کرد و کربلا را دید. گفت من یک حسینی علیه السلام دارم که فرزند پیامبر آخر الزمان علیه السلام است. او به این سرزمین می‌آید. یعنی تمام حقیقت را و دنیا و طبیعت را به اهل عالم، از گذشته و آینده معرفی می‌کند. یا مُوسی صغیرُ هُم یَمیتُهُ العَطَشُ، بچه‌های کوچک او از عطش می‌میرند. وَ کَبیرُ هُم جِلدُهُ مُنکَمِشٌ و بزرگانشان پوست‌هایشان جمع شده است.

کتاب طوبی محبت؛ جلد چهارم – ص 36

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *