هوا سرد است، خیلی سرد، اما انگار در دل ملت چشم و چراغی روشن شده که گرم و با حرارت آخرین دقایق انتظار ۱۴ ساله را سپری میکنند. همه نگران هستند، اما آن را با کسی تقسیم نمیکنند، مبادا ته دل استقبالکنندگان خالی شود. دلواپسی از ربوده شدن هواپیمای حامل امام، بیم از سوء قصد به جان ایشان و تهدیدهای مختلفی که از گوشه و کنار به گوش میرسد، بر نگرانیها دامن میزند. شاپور بختیار گفته که از فرود هواپیمای حامل امام جلوگیری خواهد کرد و مردم با شعار «وای به حالت بختیار، اگر امام فردا نیاد» پاسخ این تهدید را میدهند. بیشتر مردم شب ۱۲ بهمن را در خیابانها سپری میکنند و بیتوجه به سرمای چند درجه زیر صفر هوا، در پی تدارک پرشکوهترین استقبال تاریخ هستند. میگویند برای این استقبال برنامهریزیهای دقیق و حساب شدهای توسط نزدیکان امام و ستاد استقبال انجام شده است، اما استقبال بیسابقه مردم این برنامهها را تغییر میدهد. آنچه در ادامه میآید لحظهنگاری ورود امام از فرودگاه تا مستقر شدن ایشان در مدرسه علوی است.
فرودگاه
انتظار به پایان رسید
هواپیمای حامل امام رأس ساعت ۳۰/۹در باند فرودگاه مهر آباد تهران به زمین مینشیند و چند لحظه بعد ایشان بعد از ۱۴ سال دوری هوای وطن را تنفس میکنند. مردم با دیدن ایشان، فریاد «الله اکبر» سر میدهند و عدهای از دانشآموزان درحالیکه صدایشان میلرزد و اشک به چشم دارند برای نخستین بار سرود «خمینیای امام» را مقابل ایشان اجرا میکنند. امام در فرودگاه با دیدن ازدحام مردم میفرمایند: «من از عواطف مختلف ملت تشکر میکنم. عواطف ملت بردوش من بار گرانی است که نمیتوانم جبران کنم.» ایشان طرد شاه از کشور را نخستین گام پیروزی میدانند و همه را به وحدت کلمه و ادامه مبارزه تا قطع کامل ریشههای فساد ترغیب میکنند. ماشین حامل امام یک بلیزر است. «محسن رفیق دوست» راننده خودروی امام در آن روز تاریخی در خاطراتش مینویسد: «در روز پنجم بهمن که خبردار شدیم امام به تهران میآید، همراه یاران امام جلسهای تشکیل دادیم. ماشین بلیزر هم جلوی در پارک شده بود. شهید مفتح با دیدن آن گفتند چهکسی رانندگی خودرو امام را بر عهده گرفته؟ گفتم هنوز تعیین نکردهایم. ایشان گفتند چهکسی بهتر از خود شما، بلافاصله شهید بهشتی عنوان کردند که آقای مفتح درست میگویند، خودتان رانندگی را انجام دهید و در این خصوص به کسی مطلبی نگویید. در فرودگاه، امام آمدند و کنار من نشستند. حاج احمد آقا نیز پشت سرمان بودند. تا میدان فرودگاه در اسکورت خودروهای کمیته استقبال بودیم.»
باقر شهر
انتقال امام با آمبولانس
در مسیر بازگشت از جایگاه به محل استقرار هلیکوپتر در اثر ازدحام و فشار جمعیت حال امام بد میشود. مردم پایههای بالگرد را گرفتهاند و اوضاع بحرانی شده است. هلیکوپتر بدون امام از روی زمین بلند میشود. ناطق نوری در خاطراتش مینویسد: «زمانی که سخنرانی امام به پایان رسید، در اثر فشار جمعیت حال ایشان بد شد. کار از دست همهمان رها شده بود. میخواستیم سوار بالگرد شویم که از زمین کنده شد. عاجز مانده بودیم و نمیدانستیم چه کنیم. امام به جایگاه بازگشتند. عمامه هم از سرشان افتاده بود. نگاهم به آمبولانسی افتاد که در نزدیکیمان بود. امام را سوار آمبولانس کردیم. کنار راننده نشستم و به مردم گفتم کنار بروند، حال یکی از علما بد شده است. اگر میفهمیدند امام داخل آمبولانس است ماشین را تکهتکه میکردند.» آمبولانس به سمت محله باقر شهر حرکت میکند. بالگرد آمبولانس را دنبال میکند و جایی در حومه باقر شهر، امام دوباره سوار بالگرد میشوند. ناطق نوری در ادامه خاطراتش مینویسد: «بعد از اینکه سوار بالگرد شدیم، نمیدانستیم کجا برویم. خلبان با اشتیاق گفت برویم نیروی هوایی، گفتم میخواهی ما را به لانه زنبور ببری؟ همان زمان یادم آمد ماشینم را کنار بیمارستان هزار تخت خوابی (امام خمینی فعلی) پارک کردهام. به خلبان گفتم میتوانی به آنجا بروی؟ گفت: هر جایی بخواهید میتوانم فرود بیایم.»
ورودی بهشت زهرا
خودرو خراب میشود
آقای ناطق نوری نیز یکی از اعضای کمیته استقبال است و تمام زمان را در کنار امام سپری میکند. ایشان در خاطراتش مینویسد: «اگر بگویم جوانهایی، دسته در خودرو امام را گرفته بودند و از فرودگاه تا خود بهشت زهرا میدویدند، حقیقت دارد. نزدیک بهشت زهرا و حدود ۱۰۰ متر مانده به هلیکوپتر، خودروی حامل امام خراب شد. شاید در حدود یک ساعت و نیم طول کشید تا آن را هل دهیم و به هلیکوپتر برسانیم. محمدرضا طالقانی از کشتیگیران معروف، همراهمان بود. خیلی کمک کرد تا از این مخمصه رها شویم.»
میدان انقلاب
تغییر محل سخنرانی
طبق برنامه کمیته استقبال قرار است امام در دانشگاه تهران نخستین سخنرانی را انجام دهد، اما ازدحام بیش از اندازه استقبالکنندگان مانع از حرکت خودروی امام در میدان انقلاب میشود. مردم از شب پیش، تمام طول مسیر حرکت امام را گلباران و آذینبندی کردهاند. خبرنگاران خارجی، جمعیت مردم در خیابانها را بیش از ۶ میلیون نفر اعلام میکنند. طول مسیر گلباران شده نیز به ۳۲ کیلومتر میرسد. عدهای از چند روز پیش در دانشگاه تحصن کردهاند و میخواهند همزمان با ورود امام به دانشگاه، تحصن را بشکنند. جمعیت به قدری زیاد است که خودروی امام حرکت نمیکند. امکان سخنرانی نیست، به همین دلیل به دستور کمیته استقبال، خودروی امام از میدان انقلاب به سمت بهشت زهرا حرکت میکند.
بیمارستان هزار تخت خوابی
هلیکوپتر امام در بیمارستان
به محض فرود هلیکوپتر امام در بیمارستان هزار تخت خوابی، پزشکان و پرستاران به محوطه میریزند. تصورشان این است که درگیری شده و مجروحان را با بالگرد به بیمارستان آوردهاند. به محض اینکه امام را میبینند، ولولهای برپا میشود. امام و همراهانش به زحمت سوار خودروی رئیس بیمارستان میشوند. خودرو بلافاصله از بیمارستان خارج میشود و پس از مدتی میرسند به بن بستی که آقای ناطق، صبح خودرواش را در آن پارک کرده بود.
قطعه شهدای بهشت زهرا
نطق تاریخی در قطعه شهدا
شهید مطهری مسئول مراسم بهشت زهراست و مدام از مردم میخواهد آرام باشند تا امام به راحتی به جایگاه سخنرانی برسد. امام در این سخنرانی معروف پرده از وابستگی و دسیسههای انگلیس و آمریکا بر میدارد و ضمن تسلیت به خانواده شهدای انقلاب، از مردم میخواهد به مبارزهشان ادامه دهند: «من به مادرها و پدران جوان از دست داده تسلیت میگویم و در غمشان شریک هستم.» ایشان در ادامه میفرمایند: «من دولت تعیین میکنم. من به پشتیبانی این ملت دولت تعیین میکنم. من توی دهن این دولت میزنم. میگوید در یک مملکت که دو تا دولت نمیشود. خب واضح است این، لکن دولت غیرقانونی باید برود. تو غیرقانونی هستی، دولتی که ما میگوییم دولتی است متکی بر آرای ملت، متکی به حکم خدا…» مردم با شنیدن این سخنرانیها به وجد میآیند. شعار «الله اکبر، خمینی رهبر» از گوشه و کنار قطعه شهدای ۱۷ شهریور بلند میشود.
منزل اقوام
دیدار با برادرزاده
بعد از بیمارستان هزار تخت خوابی، پیشنهادهای مختلفی برای محل استقرار بعدی مطرح میشود. امام در راه میگویند که برای اقامه نماز به منزل برادرزادهشان (دختر آقای پسندیده) مقابل سینما صحرا میروند. پس از نماز مغرب و عشا، امام استراحت میکنند. حاج احمد آقا به کمیته استقبال خبر میدهد که نگران امام نباشند. خودرویی از طرف کمیته استقبال به محل استقرار امام میآید تا او را به مدرسه رفاه منتقل کنند.
بیمارستان هزار تخت خوابی
هلیکوپتر امام در بیمارستان
به محض فرود هلیکوپتر امام در بیمارستان هزار تخت خوابی، پزشکان و پرستاران به محوطه میریزند. تصورشان این است که درگیری شده و مجروحان را با بالگرد به بیمارستان آوردهاند. به محض اینکه امام را میبینند، ولولهای برپا میشود. امام و همراهانش به زحمت سوار خودروی رئیس بیمارستان میشوند. خودرو بلافاصله از بیمارستان خارج میشود و پس از مدتی میرسند به بن بستی که آقای ناطق، صبح خودرواش را در آن پارک کرده بود.
مدرسه رفاه
سخنرانی روی پلهها
خودروی کمیته استقبال امام را به مدرسه رفاه میرساند. امام با وجود خستگی زیاد، به محض ورود به مدرسه سخنرانی میکنند و خطاب به افسران و درجهداران میگویند که از حمایت دولت بختیار خودداری کنند؛ «اینجانب به واسطه رهبری مبتنی بر شرع و آرای اکثریت قریب به اتفاق ملت، دولت موقت را برای تشکیل مجلس مؤسسان و دیگر امور مقدماتی معرفی میکنم تا ارتش به وظیفه قانونی و ملیاش رفتار کند.» مقام معظم رهبری که آن شب در کمیته استقبال از امام بود، درباره ورود امام و احساسات اعضای کمیته استقبال از رؤیت ایشان میفرمایند: «در ستاد استقبال، در دبستان علوی نشسته بودیم. مشغول تنظیم روزنامهای بودم که آن روزها به مناسبت ورود امام در همان ستاد منتشر میکردیم. داشتم مینوشتم که خبر آوردند کسی در پشت حیاط کوچک مدرسه را میزند. آن موقع اسلحه نداشتیم. از آن در با چوب حفاظت میشد. خلاصه در را باز کردیم و دیدیم امام هستند. یادم نیست که تنها بودند یا حاج احمد آقا نیز با ایشان بود. صدای شوق انگیز «امام آمد، امام آمد» به همه رسید. ۱۰، ۲۰ نفر از کسانی که آن شب در مدرسه رفاه بودند امام را دوره کردند. امام نیز با وجود خستگی زیاد با روی خوش همه را مورد مرحمت قرار دادند. من تعجب میکردم که ایشان با وجود آن همه خستگی مسافرت و رفتن به بهشت زهرا و سخنرانی چطور میتوانستند این چنین با روی خوش با مردم مواجه شوند. من هم جلوتر رفته بودم دم در و از فاصله یکی، دو متری مشغول تماشای ایشان شدم. سالها بود امام را ندیده بودم، البته نزدیک نرفتم که مزاحمتی برای ایشان ایجاد نکنم. امام آمدند و به طرف پلههای سرسرا که منتهی به طبقه دوم میشد، رفتند. حدود ۵۰ تا ۶۰ نفر پایین پله مشتاقانه رهبرشان را نگاه میکردند. ایشان از پلهها بالا رفتند و همین که به پاگرد رسیدند، رویشان را به طرف جمعیت چرخاندند و چهار زانو روی زمین نشستند. این حرکت بسیار جالب بود. امام شروع به صحبت کردند. آن ۱۰، ۱۵ دقیقهای که امام روی پلهها با آن تبسم زیبایشان برایمان صحبت کردند، از خاطرات جالب و فراموش نشدنی من است.»
پایگاه اطلاع رسانی هیأت رزمندگان اسلام
بازدیدها: 188