معرفی شهدای 15 خرداد به عنوان پیشگامان دفاع از ولایت و رهبری

خانه / پیشنهاد ویژه / معرفی شهدای 15 خرداد به عنوان پیشگامان دفاع از ولایت و رهبری

شهدای کفن پوش قیام 15 خرداد سال 1342 ورامین مظلوم ترین شهیدانی بودند که در راه اعتلای اسلام و در دفاع از مرجعیت و ولایت جان خود را تقدیم کردند.شهیدانی که پنجاه سال پیش غریبانه در غروب 15 خرداد خونشان پل باقرآباد را رنگین کرد تا ثمره خون با ارزششان در 22 بهمن سال 57 به پیروزی انقلاب اسلامی ختم شود.

شهیدان 15 خرداد غریبانه به شهادت رسیدند و غریبانه به خاک سپرده شدند ، برایشان مراسمی گرفته نشد ، هزینه تیرهایی که عوامل رژیم ستم شاهای بربدن مطهرشان نشاندند از خانواده آنها گرفته شد ، اجازه ندادند که خانواده آنان لباس عزا برتن کنند و تا سال ها خانواده آنان مورد آزاد و اذیت رژیم شاه قرار داشتند .

امروز با گذشت نیم قرن از این حماسه ، مردم ایران اسلامی می روند تا حماسه ای دیگر خلق نمایند و ثابت کنند که ادامه دهنده راه شهیدان و امام شهدا خواهند بود .

در این قیام هفت نفر از بهترین جوانان ورامینی تنهابه جرم حمایت از مرجعیت به خاک و خون کشیده شدند ولی با خون خود درخت نوپای انقلاب را آبیاری کردند.

شهید ˈ سید مرتضی طباطبایی رفیعی ˈ اولین کسی است که خبر دستگیری امام خمینی را به شهر ورامین و روستای محمد آباد رساند و می توان وی را به عنوان اولین کسی نام برد که پیام آور قیام 15 خرداد مردم ورامین شد.

وی در سال 1308 در روستای محمد آباد به دنیا آمد و ثمره زندگی وی چهار فرزند به نامهای حسن ، حسین ، محسن و زینب است .

این شهید بزرگوار در حادثه فیضیه در فروردین سال 42 در قم حضور داشت و به دست کماندوهای رژیم سخت مجروح شده بود.

وی در غروب 15 خرداد در پل باقرآباد به شهادت رسید و جنازه وی به همراه دیگر شهدا توسط نظامیان به مسکر آباد منتقل و غریبانه به خاک سپرده شد.

شهید ˈ عزت الله رجبیˈ در سال 1312 در روستای سناردک از توابع شهر ورامین به دنیا آمد و ثمره زندگیش پسری به نام علی می باشد. .

وی به همراه دیگر همرزمانش در صف اول قیام کنندگان ورامینی حضور داشت و در تیراندازی رژیم در پل باقرآباد به شهادت رسید.

پیکر این شهید بزرگوار نیز در گورستان مسکر آباد به خاک سپرده شد.

شهیدˈامیر هوشنگ معصومشاهیˈدر سال 1314 در شهر ورامین به دنیا آمد و از همان در طول زندگی پربرکتش همواره سعی در رفع مشکل مردم داشت .

وی اولین شهید قیام 15 خرداد مردم ورامین است که با اصابت گلوله به قلبش و در آغوش برادرش به شهادت رسید .

مدفن این شهید بزرگوار نیزگورستان مسکرآباد است .

شهید ˈجعفر عرب مقصودیˈدر سال 1314 در روستای محمد آباد دیده به جهان گشود، و ثمره زندگی این شهید بزگوار پنج فرزند به نامهای داود، محمد رضا،علی ،فاطمه وزهرا می باشد .

وی از دوستان شهید طباطبایی است که در این قیام از ناحیه پا مورد اصابت گلوله قرار گرفت و پس از بازداشت به جهت عدم رسیدگی در بازداشتگاه به کزار مبتلا شد و در بیمارستان فیروزآبادی به شهادت رسید و پیکر پاکش در مکانی نامعلوم به خاک سپرده شد که هنوز نیز از مزار این شهید اثری وجود ندارد.

شهید ˈمسیب مهابادیˈ در سال 1294 در روستای قلعه نو کهنک ورامین به دنیا آمد و دارای چهار فرزند به نامهای حسن ، حسین ، عباس و زینب می باشد .

وی در غروب 15 خرداد در پل باقرآباد به شهادت رسید و پیکر مطهرش در گورستان مسکر آباد به خاک سپرده شده است .

شهید ˈ ابوالقاسم اردستانیˈ در سال 1313 در روستای کهنک به دنیا آمد و ثمره زندگی پر باراین شهید سه فرزند به نامهای اکبر ، علی اصغر و کبری می باشد .

وی از مداحان اهل بیت عصمت و طهارت بود که در طول مسیر نیز به نوحه سرایی برای سید و سالار شهیدان میپرداخت .

پیکر پاک این شهید نیز همراه دیگر همرزمانش در گورستان مسکر آباد به خاک سپرده شد .

شهید ˈ حسن خانی ˈ در سال 1318 در روستای جعفر آباد اخوان از توابع ورامین چشم به جهان گشود.

از این شهید بزرگوار دختری به نام معصومه به یادگار مانده که در زمان شهادت پدر تنها شش ماه داشت .

خانواده شهید خانی تا شش سال پس از قیام خونین 15 خرداد سال 42 بر این باور بودند که وی زنده است و در زندان به سر می برد ، همسرش بارها به تهران رفت و دنبالش وی گشت ولی پس از شش سال لباس خونین همسرش را برایش آوردند و این لباس در روستای جعفر آباد اخوان به یادگار به خاک سپرده شد

از این شهید بزرگوار که غریبانه در غروب 15 خرداد سال 42 در خون خود غلطید جسدی به دست نیامد و ظاهرا همراه دیگر شهدای این روز در گورستان مسکر آباد به خاک سپرده شده است.

حاج سید احمد موسوی که  آن زمان 42 ساله بود و تنها ساکن باقرآباد که از بالای پشت بام قهوه خانه اش، حتی نحوه ورود نظامیان شاه و مذاکرات و… را شاهد بوده، راوی آن روز تلخ است:

صبح روز 15 خرداد، مانند هر سال برای شرکت در مراسم بنی ‌اسدی، با دوستم “اصغر کاشی” سوار بر موتور وی به حرم امامزاده جعفر(ع) پیشوا رفتیم.

آنجا از “حاج حسن مقدس” خبر دستگیری آیت الله خمینی رحمة الله علیه  را شنیدم و چون قرار شد که مردم برای اعتراض به تهران حرکت کنند، به همراه رفیقم سریع به باقرآباد برگشتیم تا قهوه ‌خانه را برای پذیرایی از قیام کنندگان آماده کنیم.

بعد از خوردن ناهار، قهوه ‌خانه را باز کردم و چند نفر آمدند و به همراه یکدیگر مشغول آماده کردن وسایل پذیرایی شدیم.

عصر 15 خرداد ورود کامیونهای ارتشی و اتوبوسهای نظامی از تهران به باقرآباد

عصر آن روز بود که دیدیم چند کامیون ارتشی و اتوبوس نظامی از تهران به باقرآباد آمدند و در پاسگاه باقرآباد و اطراف پل و روی جاده و جاهای دیگر موضع گرفتند.

آن طور که خبردار شدیم، رئیس پاسگاه باقرآباد “حسین نوعپرور” از “سرهنگ بهزادی” فرمانده نظامیان خواسته بود که اگر ممکن باشد، با قیام کنندگان درگیر نشوند و او گفته بود که دستور از بالاست که نگذاریم کسی از قیام کنندگان از پل بگذرد و اگر بگذرند، دستور شلیک داریم.

نوع پرور گفته بود: “پس لااقل درگیری را خارج از روستا انجام دهید تا جان زنان و کودکان به خطر نیفتد” و با اصرار، بالاخره موفق شده بود آنها را راضی کند که خارج از روستا موضع بگیرند و برای همین، نظامیان نرسیده به روستای باقرآباد، کنار باغی که متعلق به نوعپرور بود، مستقر شدند.

قیام کنندگان کفن پوش با شعار “یا مرگ، یا خمینی” رسیدند

قهوه ‌خانه من، بعد از باغ نوعپرور و نرسیده به پل باقر آباد بود؛ از روی پشت بام قهوه ‌خانه که فاصله کمی با محل حادثه داشت، شاهد بودم که قیام کنندگان با شعار “یا مرگ، یا خمینی” و شعارهای دیگر، مقابل باغ نوعپرور رسیدند، در حالی که عده‌ ای کفن ‌پوش بودند و به دست، چوب و داس دروی گندم داشتند.

نظامیان راه را بسته بودند و مردم را از حرکت بازداشتند؛ “سرهنگ بهزادی” در حالی که “سرگرد کاویانی” هم کنارش ایستاده بود، با بلندگو دستی از مردم خواست تا برگردند.

دستور شلیک داریم ، جلو بیایید، شما را به گلوله می بندیم

بعد از صحبتهای کوتاهی که چند نفر از قیام کنندگان و سرهنگ بهزادی داشتند، دوباره سرهنگ با بلندگوی دستی گفت: مردم! اخطار می ‌کنم برگردید، با چوب دستی و شمشیر و این جور چیزها نمی ‌شود مقابل حکومت ایستاد، ما دستور شلیک داریم و اگر جلو بیایید، شما را به گلوله می بندیم.

جمعیت هم بدون توجه به اخطار سرهنگ، یکپارچه شعار “یا مرگ، یا خمینی” و “مرگ بر شاه” و شعارهای دیگر دادند و کمی جلوتر رفتند.

با پیشروی قیام کنندگان، سرهنگ بهزادی به نیروهای پشت سرش دستور شلیک هوایی داد وکمی بعد، نظامیاان با قیام کنندگان درگیر شدند و این بار دستور شلیک مستقیم از سرهنگ بهزادی صادر شد.

نظامیان حتی به کسانی که در حال فرار بودند، شلیک می ‌کردند

نظامیان شروع به تیراندازی کردند و عده‌ ای از مردم به گندمزارهای اطراف جاده و تعداد زیادی هم از جاده به عقب پراکنده شدند؛ نظامیان حتی به کسانی که در حال فرار بودند، شلیک می ‌کردند.

بعد از مدتی که مردم پراکنده می ‌شدند، من از پشت بام دیدم که چند نفر مخفیانه به قهوه‌ خانه می ‌آیند؛ من سریع آمدم پایین و آنها را داخل آوردم و در انباری پنهان کردم و در را بستم.

بعد از پایان درگیری که هوا تاریک شده بود، نظامیان زیر روشنایی نور افکنهای ماشینهایشان، چند شهید و زخمی را که نتوانسته بودند فرار کنند، جمع ‌آوری کردند و داخل کامیون ریوی ارتش ریختند و به طرف تهران بردند.

نجات هشت نفر از درون قنات

صبح، قبل از اینکه نظامیان بیایند، من و چند نفر از دوستانم در باقرآباد، رفتیم سراغ یکی از قناتها که بسیار عمیق بود و با کمک یک چاه ‌کن، هشت نفر را توانستیم نجات دهیم.

آنها زخمی و گرسنه و بیحال بودند؛ به آنها رسیدگی کردیم و خواستیم پیش ما بمانند ولی به محض رو به راه شدن، اصرار کردند که نزد خانواده‌هایشان برگردند؛ ما هم کمکشان کردیم و حرکتشان دادیم تا رفتند.

هوا که مقداری روشن شد، نظامیان دوباره آمدند و اطراف جاده را جستجو کردند و اجساد شهدا و احتمالاً زخمیهای باقیمانده را جمع آوری کردند و بردند.

تا چند روز بعد از حادثه، بستگان قیام کنندگان می ‌آمدند

تا چند روز بعد از حادثه، از بستگان کفن پوشان قیام کننده می ‌آمدند قهوه‌ خانه و سراغ عزیزانشان – که اثری از آنها نبود – را از ما می ‌گرفتند و ما هم هر چه می ‌دانستیم، می ‌گفتیم.

دخترم “زینت السادات” که آن زمان 11 سال داشت، تعریف می ‌کند: صبح فردای حادثه به همراه چند نفر از دوستانم، دیدیم که سربازها آمدند و پس از جستجو، جسدهایی با یکسری وسایل و لباس جمع ‌آوری کردند و داخل چاهی ریختند؛ آنها غیر از کسانی بودند که با خود برده بودند و تا چند سال بعد از حادثه، مردم جمع می ‌شدند و بر سر آن چاه، عزاداری می ‌کردند.

بسیاری از قیام کنندگان، هنوز بعد از گذشت حدود نیم قرن، مفقودالاثرند

کینه و عداوت شاه نسبت به مردم شهرستانهای ورامین و پیشوا به حدی بود که حتی حاضر نشد جنازه شهدا و بدن مجروح زخمیها را تحویل خانواده هایشان بدهد و بسیاری از قیام کنندگان، هنوز بعد از گذشت حدود نیم قرن، مفقودالاثرند.

قیام تاریخی 15 خرداد 1342 این کفن پوشان با شهادت هفت نفر و دهها مجروح بر روی پل باقرآباد همراه شد که تدفین غریبانه شهدا به صورت دسته جمعی در گورستان مسگرآباد، مظلومیت این شهدا و ظلم شاهنشاهی را به اثبات رساند.

اگرچه شهادت هفت شهید این قیام خونین که طلیعه ای برای پیروزی انقلاب اسلامی ایران بود، آنچنان تاثیرگذار بود که هنوز یاد و خاطره آنها را پس از 48 سال زنده نگاه داشته است.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *