رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: موسى علیه السلام در مكانى نشسته بود، ناگاه شيطان كه كلاه دراز و رنگارنگى بر سر داشت ، نزد موسى علیه السلام آمد و (به عنوان احترام موسى ) كلاهش را از سرش برداشت و در برابر موسى علیه السلام ايستاد و سلام كرد، و بين آن دو چنين گفتگو شد:
موسى : تو كيستى ؟
ابليس : من شيطان هستم .
موسى : ابليس تو هستى ، خدا تو را دربدر و آواره كند؟
ابليس : من نزد تو آمده ام تا به خاطر مقامى كه در پيشگاه خدا دارى به تو سلام كنم .
موسى : اين كلاه چيست كه بر سر دارى ؟
ابليس : با (رنگها و زرق و برق) اين كلاه دل مردم را مى ربايم .
موسى : به من از گناهى خبر بده كه هر گاه انسان مرتكب آن گردد، تو بر او مسلط گردى .
ابليس گفت : اذا اعجبة نفسه ، و استكثر عمله و صغر فى عينه ذنبه .
( در سه مورد بر انسان مسلط مى شوم : 1. هنگامى كه او از خود راضى شود (و اعمال خود را بپسندد و خودبين باشد)؛ 2. هنگامى كه او عملش را زياد تصور كند؛ 3. هنگامى كه او گناهش را كوچك بشمرد.)
هیات رزمندگان اسلام
منبع: کتاب داستان دوستان / جلد چهارم
بازدیدها: 54