هنگامى كه مأمون بر آن شد تا ام فضل را به تزويج امام جواد عليه السّلام درآورد، عباسيان برآشفتند و سخت به وحشت افتادند؛ زيرا بر اين گمان بودند كه اين اقدام خليفه، همان پى آمدهايى را به دنبال خواهد داشت كه اقدامش درباره پدرش امام رضا عليه السّلام پيش آورد. لذا پيش مأمون آمدند و او را بدان جهت كه ممكن است خلافت از دست بنى عباس بيرون شود، از اين اقدام بر حذرش داشتند. از خليفه اجازه خواستند تا تفقّهى در دين پيدا كند و پس از آن، هر چه مصلحت دانست درباره او انجام دهد. مأمون به آنها گفت که هر وقت خواستيد مى توانيد او را بيازماييد. آنان موافقت خود را اعلام كرده، تصميم گرفتند يحيى بن اكثم را كه از قضات بنام و فقيهى مشهور بود، براى مناظره با امام برگزينند و پس از جلب موافقت يحيى، از او خواستند تا سؤال دشوار و پيچيدهاى را براى مناظره آماده كند و به او قول دادند در صورتى كه امام جواد عليه السّلام را در جريان مناظره به عجز وادارد، اموال و اشياء نفيسى به وى خواهند داد. سپس، روزى را براى اين كار تعيين كردند و در آن روز همه عباسيان و نيز امام جواد عليه السّلام و يحيى بن اكثم، و حتى شخص مأمون در مجلس حضور داشتند.
ابتدا يحيى بن اكثم اجازه خواست تا پرسشهاى خود را در مقابل امام مطرح كند. پس از كسب اجازه از مأمون، از حضرت جواد عليه السّلام نيز اجازه خواست و پس از آن كه امام آمادگى خود را اعلام كرد،
يحيى از ايشان پرسيد: مُحرِمى كه حيوانى را كشته، وظيفه اش چيست؟
امام در جواب از وى پرسيد:آيا فرد محرم، صيد را در حرم كشته يا در بيرون از آن؟ آيا محرم جاهل به حكم بوده يا عالم به حكم؟ آيا عمدا آن را كشته يا به خطا؟ آيا محرم آزاد بوده يا برده؟ آيا بالغ بوده يا نابالغ؟ هنگام رفتن به مكه آن را كشته يا در موقع بازگشت؟ صيد از پرندگان بوده يا غير آن؟ صيد كوچك بوده يا بزرگ؟ محرم اصرار بر عمل خود دارد يا از كرده خود پشيمان است؟ در شب صيد را كشته يا در روز؟ محرم در حال عمره بوده يا حج؟ با اين فروضى كه امام جواد عليه السّلام براى مسأله مطرح كرد، يحيى حيرت زده و درمانده شد تا جايى كه همه حضار از رنگ باختن چهره اش، شكست او را به وضوح دريافتند.
مأمون از امام خواست تا خود پاسخ فروضى را كه در جواب يحيى بن اكثم مطرح كرده بود بدهد. امام به يكايك آنها پاسخ داد.
آنگاه امام از يحيى بن اكثم چنين پرسيد: مرا از مردى خبر ده كه زنى در اوايل صبح بر او حرام بود؛ روز كه بالا آمد آن زن بر وى حلال شد و هنگام ظهر دوباره بر او حرام گرديد و در موقع عصر حلال شد و در وقت غروب آفتاب بار ديگر بر او حرام شد و در وقت عشا، حلال و در نيمه شب باز بر او حرام و هنگام طلوع آفتاب حلال شد؛ مسأله اين زن چيست و چگونه مرتّبا بر او حلال و حرام مى شود؟ يحيى بن اكثم از پاسخ به اين سؤال واماند و از امام خواست تا خود جواب مسأله را روشن كند. آن حضرت فرمود: اين زن، كنيز شخص ديگرى بوده كه بر اين مرد حرام بود، روز كه بالا آمد كنيز را از صاحبش خريدارى كرد و بدين ترتيب بر او حلال شد، ظهر او را آزاد كرد و بدين جهت دوباره بر او حرام شد. عصر با او ازدواج كرد و حلال شد. هنگام غروب او را ظهار كرد و در نتيجه به او حرام شد و در وقت عشا كفاره ظهار را داد دوباره به وى حلال شد. نيمه شب او را طلاق داد و به اين علت حرام شد؛ صبح رجوع كرد و دوباره بر او حلال شد. مأمون بار ديگر در مقابل دانش امام اظهار شگفتى كرد و گفت: كمى سنّ مانع از كمال عقل براى اين خاندان نمى شود.[1]
پی نوشت:
۱. منشورات الرّضى،، 1363 ه’.ش، ص 204 – 206 – مسعودى، اثبات الوصيْ، الطبعْ الرابعْ، نجف، المطبعْ الحيدريْ، 1374 ه’.ق، ص 213 – 215 (با اندكى اختلاف در عبارات) قرشى،، سيد على اكبر، خاندان وحى، چاپ اول، دار الكتب الاًّسلاميْ، 1368 ه’.ش، ص 642 – 644 – مرتضى العاملى،، جعفر، نگاهى به زندگانى سياسى امام جواد – عليه السلام – ترجمه سيد محمد حسينى، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين، 1365 ه’.ش، ص 27 – .29
بازدیدها: 224