من زندگی ترا می خواهم و تو مرگ مرا

خانه / قرآن و عترت / من زندگی ترا می خواهم و تو مرگ مرا

گروهى از شيعيان به حضرت گفتند: يا اميرالمؤمنين اين سگ كيست؟ فرمان بده تا او را بكشيم، حضرت فرمود: شمشيرهاى خود را غلاف كنيد و اختلاف نيفكنيد، آيا من كسى را بكشم كه هنوز گناهى انجام نداده است.

در برخى روايات آمده است وقتى ابن ملجم از طرف والى مصر (يا يمن ) با گروهى نزد حضرت آمد، از همدستان خود پيشدستى نمود و با جملاتى فصيح به اميرالمؤمنين عليه السّلام گفت :السلام عليك ايها الامام العادل و الليث الهمام و البطل الضرغام والفارس القمقام و من فضله الله على سائر الانام …

وقتى سخنانش تمام شد حضرت به چشم هاى او نگاهى افكند، سپس ‍ ميهمانان را اكرام نمود و دستور داد تا هدايائى به آنها داده شود و فرمود تا مردم ايشان را احترام كنند.

ابن ملجم هنگام برخاستن اشعارى در مدح حضرت خواند و گفت : ما در اجراى فرمان شما حاضريم ، فرمان ده تا ببينى آنچه شما را خوشحال كند، حضرت زيبائى سخنورى او را تحسين نموده فرمود:

اى جوان نام تو چيست؟

گفت : عبدالرحمن.

فرمود: پسر كيستى؟

گفت : ملجم مرادى.

فرمود: مرادى توئى؟

گفت : آرى يا اميرالمؤمنين.

فرمود: اناللّه و انا اليه راجعون ، لا حول و لا قوة الا بالله و اين جملات را تكرار نموده دست بر دست مى زد.

سپس فرمود: واى بر تو آيا مرادى توئى ؟ گفت : بله ، حضرت اين اشعار را خواند:

انا انصحك منى بالوداد مكاشفة و انت من الاعادى
اريد حياته و يريد قتلى عذيرك من خليلك من مراد

يعنى : من دوستى خالصانه خود را آشكار مى كنم براى تو، با اينكه تو از دشمنان هستى . من خواستار زندگى او و او خواستار قتل من است ، كسى تو را بخاطر اين مرادى سرزنش نخواهد كرد.

آنگاه پس از گرفتن پيمان هاى محكم براى بيعت ، او را اكرام نموده و مى فرمود: تو قاتل من هستى ! گروهى از شيعيان به حضرت گفتند: يا اميرالمؤمنين اين سگ كيست ؟ فرمان بده تا او را بكشيم ، حضرت فرمود: شمشيرهاى خود را غلاف كنيد و اختلاف نيفكنيد، آيا من كسى را بكشم كه هنوز گناهى انجام نداده است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *