معجزه الهی و بی نیازی امام سجاد(ع) از مال دنیا
عبدالملک بن مروان پنجمین خلیفه ی اموی در مراسم حج شرکت کرده بود.
در هنگام طواف شخصی را دید که بدون توجه به شوکت و جلال ظاهری او با کمال بی اعتنایی به دستگاه سلطنت او مشغول طواف است.
پرسید: این شخص کیست؟
گفتند: او علی بن الحسين (ع) است.
پس از طواف عبدالملک دستور داد که امام را در کنار مسجد الحرام نزد او ببرند امام را نزد او حاضر کردند.
عبدالملک گفت: من که پدرت حسین (ع) را نکشتم؛ بنابراین چرا
از آمدن به حضور ما خودداری میکنی؟!
امام فرمود: قاتل پدرم دنیای خود را تباه کرد و آخرتش را
تباه تر اگر میخواهی مثل او باشی خود دانی.
سپس عبدالملک گفت: نه هرگز، بلکه منظورم این است که تو نزد ما بیایی و در کنار ما از ثروت ما بهره مند گردی.
امام ردایش را به زمین انداخت بر آن نشست و به درگاه خداوند این چنین دعا کرد:
خداوندا! احترام دوستان خاص خود را در پیشگاهت نمایان فرما.
پس از این دعا عبدالملک و یارانش با شگفتی دیدنـد کــه دامان امام سجاد(ع) پر از دانه های مروارید شد؛ که شعاع برق آنها چشمهای حاضران را خیره میکرد.
آن گاه امام فرمود:
کسی که در پیشگاه خدا دارای این گونه مقام و منزلت است. آیا نیاز به دنیای تو دارد که به اطراف تو برای کسب زرق و برق دنیا بیاید؟
منبع:
مجموعه کتابچه های انوارالهدی ،صفایی بوشهری
ماجرای ولادت حضرت عباس(ع)
بازدیدها: 0