دهه محرم بخش هفتم| سخنرانی مکتوب حجت الاسلام مسعود عالی
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام حسب روال سال های گذشته با تولید منبر های مکتوب از سخنرانان برجسته کشور علاوه بر نشر محتوای غنی برای علاقه مندان و همراهان همیشگی سایت هیات، محتوای متناسب و قابل ارائه ویژه سخنرانی و خطبا را تهیه دیده است.
در این مجموعه سخنان حجت الاسلام والمسلمین مسعود عالی به صورت مکتوب و مدون در دسترس قرار گرفته است، در ادامه بخش هفتم این مجموعه سخنرانی با عنوان دهه محرم در اختیار شما همراهان همیشگی سایت هیات قرار گرفته است.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین و الصلاة و السلام علی سیدالانبیاء و خاتم النبیین حبینا و حبیب اله العالمین ابی القاسم المصطفی محمد صلی الله علیه و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین
نقشه ی شیطان حمله به پیوندهای مقدس
یکی از نقشه هایی که شیطان و دستگاه ابلیس برای مؤمنین به خصوص دارد و بالاخص در آخر الزمان، حمله به پیوندهای مقدس و محبوب خدا است. پیوندهایی که در جامعه اگر برقرار باشد، دین می ماند، سرباز برای دین تربیت می شود. این پیوندها که مثالش را خواهم گفت، دستگاه ابلیس و شیطان با تمام قوا می خواهد از بین ببرد و سست کند. مثل پیوند بین زن و شوهر، پیوند بین والدین و فرزندشان، بین اعضای خانواده و خواهر و برادر، بین اعضای فامیل، پیوند بین مؤمنین با همدیگر، پیوند بین مؤمن و مسجد و مسجدیها، پیوند بین مؤمن و هیئت و هیئتیها، پیوند بین مؤمن و عالم دینش، با رهبرش، با مرجع تقلیدش، پیوند بین مؤمن و امامش.
ببینید این پیوندها، پیوندهای مقدس و محبوبی هست که اگر در جامعه ی ایمانی از بین برود، قطعا آن جامعه از جهت دینی دچار فروپاشی می شود. شیطان با تمام قوا می خواهد این پیوندها را بزند. در دو جای قرآن این نقشه ی شیطان آمده است. من این را عرض کنم خدمت شما، هیچ فیلسوف و عارفی اطلاعاتش به اندازه ی اطلاعات شیطان نیست. نمی خواهم بگویم مقام و مرتبه اش، نه، شیطان که مقام و مرتبه ای ندارد، در پست ترین جاهاست. بلکه اطلاعاتش را عرض می کنم.
تجربیات شیطان در مواجهه با مومنین
شیطان شش هزار سال در عالم ملکوت بوده است. اسرار عالم را می داند. این تعبیر شش هزار سال مال امیرالمؤمنین در خطبه ی 102 نهج البلاغه است که می فرماید و کان قد عَبَدَ الله ستة آلاف سنة تازه معلوم نیست منظور سالهای دنیایی است که هر روزش 365 روز است یا سالهای آخرتی است که هر روز آنجا به اندازه ی هزار سال ما هست. این تعبیر امیرالمؤمنین علیه السلام است. خب یک چنین موجودی که به خصوص در طول زمان و به خصوص تا آخر الزمان بر اطلاعاتش هم افزوده شده، بر تجربه اش افزوده شده است.
همانطور که انسان الان با انسان صد سال پیش با انسان هزار سال پیش چقدر از نظر تجربه و اطلاعات فرق می کند، شیطان هم چون از طایفه ی جن هست و جن قابل رشد است، چه رشد مثبت و چه رشد منفی، بر تجربه و اطلاعاتش افزوده می شود. بدون تردید در آخر الزمان اطلاعات و تجربیات شیطان متراکم شده و از همه ی زمانها بیشتر هست و خودش هم می داند وقتی امام زمان علیه السلام ظهور می کنه شیطان دیگر از بین می رود یعنی فلسفه ی وجودیش تمام می شود و توسط حضرت ولی عصر علیه السلام از بین می رود. پس هر دست و پایی دارد قبل از ظهور می زند. همانی که ما به آن می گوییم آخر الزمان. و لذاست که آخر الزمان دوران سختی هست. پون تمام عوامل لغزش رو شیطان به کار می گیرد برای زمین گیر کردن مؤمنین.
آن وقت نقشه هایش را بعضا در قرآن و روایات بیان کرده اند. این نقشه ای رو که خدمت شما عرض کردم که زدن پیوندهای مقدس هست، در دو جای قرآن بیان شده است. ان الشیطان ینزغ بینهم. شیطان فساد و اختلاف درست می کند، کینه بین مؤمنین درست می کند، کاه را کوه می کند که با هم صمیمیت و همدلی نداشته باشند. در جای دیگر قرآن می فرماید انما یرید الشیطان ان یوقع بینکم العداوة و البغضاء شیطان می خواهد بین شما دشمنی و بغض درست شود، کینه درست بشود.
با هم سازگار نشوید. از هم دور بشوید، جدا بشوید. چون شیطان می داند اگر انسان را بتواند تنها کند و پیوندشان را با دیگران و با مؤمنین قطع کند و آدم تنها شود می تواند راحت نصیب شیطان شود. این جمله مال امیرالمؤمنین علیه السلام هست. جمله ی معروفی هست و شنیده اید. حضرت می فرماید ایاکم و الفرقة مبادا دچار جدایی و تفرقه شوید، فان ید الله مع الجماعة دست عنایت خدا با جمع است، آن جایی است که مؤمنین با هم باشند. بعد امیرالمؤمنین می فرماید فان الشاذ من الناس للشیطان کما ان الشاذ من الغنم للذئب؛ انسانی که تک بیفتد نصیب شیطان می شود کما اینکه گوسفندی که از گله اش جدا شود راحت می تواند نصیب گرگ شود.
تمثیل مقام معظم رهبری درباره حرکت رو به جلو
مقام معظم رهبری مثالی می زدند خیلی این مثال قشنگ بود. ایشان می فرمودند کوهنوردهای حرفه ای وقتی در کوههای صعب العبور به خصوص زمانی که برفگیر هست، می روند جاهایی که خطرناک است و احتمال سقوط زیاد است، کمرهایشان را با طناب به هم می بندند که اگر یک نفر پایش لغزید درسته که ممکن است زمین بخورد؛ اما چون بند به دیگران است تا ته دره نمی رود از این جهت این پیوند را برقرار می کنند. اما اگر به هم بسته نباشند یک نفر که زیر پایش خالی می شود تا ته دره می رود. پیوندها آدم را نگه می دارد.
وزارت تنهایی در اروپا
شما ببینید این نقشه یک نقشه ی واقعی و عینی است و اتفاق افتاده است. الان در غرب سال 2018 میلادی یعنی سه سال قبل در انگلستان یک وزارتی تأسیس شد به عنوان وزارت امور تنهایی، چون آنجا افراد تنها زیادند، نه میلیون نفر از جامعه ی 65 میلیونی انگلیس تنها زندگی می کنند و این تنهایی خسارتهای زیادی بر جامعه وارد کرده است. آدمهایی که تنها هستند، دچار عقده های روحی روانی می شوند، دچار افسردگی می شوند، لطمه هایی به جامعه می زنند، خیلی از اوقات آدمهای متعادلی از آب در نمی آیند.
روزنامه ی گاردین خسارتی که از این آدمهای تنها به جامعه ی انگلیس در سال وارد می شود، 32 میلیارد پوند برآورد کرده است، 32 میلیارد پوند یعنی چیزی حدود پانصد هزار میلیارد تومان. برای همین یک وزارتخانه تأسیس کردند که به امور تنهاها رسیدگی شود و کمتر به جامعه خسارت وارد شود. در زمانی که این وزارتخانه داشت تأسیس می شد و وزیرش داشت تعیین می شد، نخست وزیر اسبق انگلیس خانم ترزامی در نطقش گفت تنهایی واقعیت تلخ دنیای مدرن است که آدمها حاضر هستند با سگ و گربه زندگی کنند، با حیوانات زندگی کنند ولی تحمل همدیگر را ندارند، با همدیگر نمی توانند زندگی کنند. به خصوص از جهتی فضای مجازی هم بر این تنها شدن دامن زد و بر این تنهایی ها افزود.
گاهی مواقع پنج نفر در خانه کنار هم نشسته اند ولی هر کسی سرش در گوشی اش است. من در میان جمع و دلم جای دیگر است. نه فقط دلم جای دیگر است که اصلا سرم هم جای دیگر است. سرم در گوشی است. میانگین مصاحبت افراد خانواده در کشور ما که با همدیگر بنشینند و درد و دل کنند و حرف بزنند، بیست دقیقه است. تازه میانگین است یعنی در بعضی خانواده ها کمتر از این است و در بعضی هم بیشتر. یعنی در کل شبانه روز بیست دقیقه با هم هستند. این خیلی کم است. خیلی کم است. من موقعی یک کاریکاتور می دیدم پشت مجله ای، یک زن و شوهری که روی دو صندلی که پشت به همدیگر چسبیده به هم ولی پشت به همدیگر و هر کدام یک لب تاب جلویشان هست و دارند چت می کنند.
یعنی کنار هم هستند ولی با هم نیستند. فضای مجازی در عین حال که یک ارتباطات اطلاعاتی درست کرده است در کل جامعه ی جهانی، از جهت اطلاعات ارتباط زیاد است اما از جهت صمیمیت ها و محبتها، این را کم کرده است. جوان ما شب با موبایلش می خوابد، صبح هم با موبایلش بیدار می شود. همراه اولش بیش از اینکه برادر و خواهر و پدر و مادرش باشند، موبایلش هست، کامپیوترش هست. خب ببینید این خیلی دامن می زند به این جدایی. بگذریم از اینکه خود این کرونا هم همین کار را می کند. الان دارد یک مقداری ما را از هم دور می کند ولی خب این به هر حال موقت است و می رود ولی فضای مجازی یک اخلاق درست کرده است، یک روحیه درست کرده است که فرد دوست دارد در خودش و با موبایلش باشد. در جمع و با جمع خیلی خوشش نمی آید.
نقشه ی بزرگ شیطان، تنها کردن انسان
در هر حال این یکی از نقشه های بزرگ شیطان هست که آدمها را تنها کند و پیوندها و همدلی ها را به خصوص در جامعه ی ایمانی کم کند و از بین ببرد.
من این را عرض کنم خدمت شما، شیطان خستگی ناپذیر است. یک موجود تخیلی و سمبلیک نیست، یک موجود واقعی است و لشکر دارد. من الجن و الانس. در روایت هست که سران لشکرش اگر کوتاهی کنند گردن می زند. شوخی ندارد، واقعا یک موجود واقعی است که دارد کار می کند، خستگی ناپذیر.
شیخ مرتضی زاهد و مواجهه با شیطان
خدا رحمت کند مرحوم آشیخ مرتضی زاهد را در تهران نماز و مسجدی داشت و از اطراف می آمدند پشت سر ایشان یک نماز باحال بخوانند. بعضی از کسانی که پشت سر ایشان نماز می خواندند می گفتند دو سه روز آقا پریشان بود، حواس پرتی داشت. نمازش دیگر نماز همیشگی نبود، حتی بعد از نماز هم که صحبت می کرد و موعظه می کرد، صحبتش آن انسجام همیشگی را نداشت، پراکنده گویی می کرد. حتی یکی از رفقایش می گفت بعد از نماز که با ایشان به سمت منزل می رفتیم، در خیابان حواسش نبود و نزدیک بود ماشین به او بزند من دستش را گرفتم.
دو سه روز این حالت پریشانی در او بود. بعضی از کسانی که از رفقایش بودند به ایشان گفتند حاج آقا دو سه روز است پریشانی، حواست پرت شده! خبری شده؟ آقای آشیخ مرتضی زاهد فرمود بله که خبری شده، بله که خبری شده! گفتند چی شده؟ گفت دو سه شب پیش یک روایت از پیغبمر خواندم آن روایت پریشانم کرد. چون اهل باور بود روایات اهل بیت را باور داشت. گفت آن روایت پریشانم کرد. روایت این بود که پیغمبر اکرم به امیرالمؤمنین فرمود: علی جان! به تعدادی که تو از راههای هدایت بلد هستی، شیطان هم از راههای گمراه کردن بلد است. به تعدادی که تو بلد هستی او هم بلد است. امیرالمؤمنین چند تا راه هدایت بلد است؟ استاد این کار است! بعد آقای آشیخ مرتضی زاهد فرمود من با چنین موجودی که به جانم افتاده می خواهی راحت باشم!؟ می خواهی پریشان نباشم؟! این روایت من را پریشانم کرده است. یک چنین موجودی در کمین ما هست. تخیلی نیست، واقعی است.
نقشه ی شیطان برای از بین بردن دو پیوند
در بین پیوندهایی که شیطان برای از بین بردن آن نقشه کشیده است دو پیوند هست که بسیار مهم است. این دو پیوند را از همه بیشتر می خواهد از بین ببرد. یکی پیوند خانوادگی است، اینکه در خانه و خانواده افراد دچار فروپاشی شوند و از هم جدا شوند، دوم هم پیوند مؤمن با امام و رهبر الهی. این دو پیوند.
یکی پیوند خانواده هست که طبیعتا اگر خانواده پیوندشان سست شود و دچار فروپاشی شود جامعه دچار فروپاشی می شود. چون تربیت از خانواده سرایت می کند به جامعه. یعنی اولین نهاد تربیتی در جامعه خانواده است. از اینجا هست که تربیت باید شروع شود. اگر اینجا را بتواند بزند دیگر سرباز برای دین خدا و ولی خدا تربیت نمی شود. لذا یکی از جاهایی که نوک تیز پیکان حمله ی شیطان هست خانواده ها هستند.
و دوم پیوند بین مؤمن و امام و رهبر الهی. که اگر این پیوند قطع شود هرچقدر هم عبادت کند دیگر به جایی نمی رسد.
پیوند خانواده محبوبترین بنا نزد خدا
در رابطه با پیوند خانوادگی این را عرض کنم که اینکه توصیه های بسیار زیادی در دین ما شده است، که خانواده محبوبترین بنای نزد خدا است، این را باید حفظش کنید. در قرآن سوره تحریم خدای متعال به مؤمنین می گوید یا ایها الذین آمنوا قوا انفسکم و اهلیکم نارا؛ هم مواظب خودتان باشید، هم مواظب خانواده هایتان. اگر کسی بخواهد عبا سر بکشد و یک گوشه ای برود و خودش به خودش برسد و گلیم خودش را از آب بیرون بکشد، خدا این را دوست ندارد. بلکه باید مراقب خانواده ات هم باشی، باید دست او را هم بگیری، باید بدانی بچه ات چه می کند، باید همسرت را هم رشد بدهی.
روایت پیمغبر و خانواده های آخرالزمان
پیغمبر نشسته بود در جمعی از اصحاب فرمود ویل لاولاد آخر الزمان من آبائهم؛ وای به حال فرزندان آخر الزمان به خاطر پدر و مادرهایشان! اصحاب گفتند من آبائهم المشرکین؟ از دست پدر و مادرهای مشرکشان؟ فرمود لا من آبائهم المسلمین؛ از دست پدر و مادرهای مسلمانشان. وای به حال بچه ها از پدر و مادرهای مسلمانشان که به فکر دنیای بچه هایشان هستند، به فکر کیف و کتاب و کلاس زبان و کلاس شنا و کلاس کامپیوتر و اینها هستند ولی به فکر دین بچه هایشان نیستند. توصیه شده به اینکه این بنای مقدس که خدا خیلی بنای خانواده را دوست دارد پیغمبر اکرم فرمود بنایی محبوبتر از بنای خانواده نزد خدا نیست ما بنی فی الاسلام بناء احب الی الله و اعز من التزویج از اینکه دو نفر ازدواج کنند و خانواده تشکیل دهند.
در روایت هست خیلی روایت عجیبی است دوستانی که سنشان طوری هست که می توانند ازدواج کنند بیشتر این روایت را در نظر بگیرند. می دانم شاید شرایط ازدواج را خودمان سخت کرده باشیم ولی روایت را ببینید امام صادق علیه السلام می فرماید اگر جوانی عزب و مجرد از دنیا برود، سن ازدواج و موقعیت ازدواج را داشته است ولی ازدواج نکرده است، اگر از دنیا برود لو خرج العزاب من امواتکم الی الدنیا خدا اجازه بدهد که از برزخ به دنیا برگردد اولین کاری که می کند لتزجوا می رود ازدواج می کند، چون می فهمد در آن عالم که نقص دارد، می فهمد کمالاتی در خانه و خانواده می توانست گیر بیاورد و گیر نیاورده است. می فهمد که نقص دارد. لذا امام صادق می فرماید اگر خدا اجازه بدهد که به دنیا برگردد، اولین کاری که می کند ازدواج می کند.
برای همین هم هست که بعضی از عرفایی که ازدواج نکرده بودند، البته آنها عذر داشتند، بعضی از بزرگان ما بودند که ازدواج نکرده بودند مثل مرحوم آخوند کاشی که از بزرگان عرفای ما بود؛ استاد مرحوم آیت الله بروجردی، استاد مرحوم شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی، استاد خیلی از بزرگان، که ایشان عذری داشت و ازدواج نکرده بود. اینهایی که حتی از عرفا بودند و تشکیل خانواده نداده بودند، یک نقصانی در آنها بود، یک کمالاتی که باید در خانه و خانواده گیر می آورند، گیرشان نیامد، یک خامی داشته اند. از این جهت خانه محل مقدسی است. محل سیر و سلوک است اگر انسان اهل باشد، محل ریاضت کشی. خدا دوست دارد که این محیط حفظ شود
حقیقت غرب در گسستگی خانواده ها
من واقعا نمی خواهم سیاه نمایی کنم که گاهی مواقع مثالهایی از دنیای غرب می زنم، به هر حال آنجا هم یک عده بندگان خدا دارند زندگی می کنند اما چون متأسفانه دهها سال بلکه قرنها، یک فرهنگ مادی غالب شده است، تردیدی نیست که فرهنگ غرب فرهنگ الهی نیست، با همه پیشرفتهای تمدنی و علمی شما هر چقدر گوش تیز می کنید، صدای ذکر نمی شنوید از آنجا، صدای ارتباط با خدا نمی شنوید، صدای مناجات نمی شنوید. اگرچه پشت دلارهایش هم نوشته باشد ما به خدا ایمان داریم. یک فرهنگ سکولار مادی غالب هست. حالا خوبی هایی هم دارند ولی یکی از چیزهایی که بحران در آنها هست و خودشان قبول دارند که بحران هست، بحران خانواده و محور خانواده یعنی زن است.
از این جهت واقعا غرب دچار فروپاشی شده است. اینقدر افراط کرده اند در کشاندن زن به جامعه، اینکه از خانه بیرون بیاید. اینقدر افراط کرده اند سر اینکه خانه دار بودن و مادر بودن و این مقام را کوچک کرده اند. اینقدر افراط کرده اند در روابط افسار گسیخته بین زن و مرد حتی خیانت در خانواده که خانه و خانواده دچار فروپاشی شده و ارزش خود را از دست داده است. الان مفهموم خانواده در غرب عوض شده است. اگر از من و شما بپرسند خانواده یعنی چه؟ می گوییم یعنی اینکه یک زن و مرد با هم عقد کنند و زیر یک سقف بروند. این می شود مفهوم خانواده. اما الان مفهوم خانواده در غرب این نیست. مفهوم خانواده در غرب این است یعنی جایی که یک زن و مرد با هم زیر یک سقف بروند، یا دو زن یا دو مرد! خانواده هایی که همجنس گرا هستند آنها هم خانواده هستند.
می دانید در بسیاری از کشورهای اروپایی و ایالتهای آمریکا، ازدواج همجنس ها با همدیگر قانونی است، یعنی در کلیسا می روند عقد می کنند! دوتا زن یا دوتا مرد می روند با هم زیر یک سقف زندگی می کنند. این هم خانواده است. و همچنین خانواده های تک والدی. خانواده های تک والدی یعنی بچه با مادرش هست، با والدین نیست. نه به خاطر اینکه شوهر آن زن از دنیا رفته یا طلاق گرفته است، نه، خیلی معذرت می خواهم اصلا معلوم نیست پدر این بچه کیست. یعنی فرزندان نامشروع. من آماری را مال سال 2015 شش سال پیش دارم، خودتان در اینترنت یک جستجو کنید مرکز مطالعات خانواده که یک مرکز معتبری است IFS که زیر نظر سازمان ملل هست، آماری که سال 2015 داده است این است که 57 درصد از بچه هایی که در فرانسه به دنیا می آیند نامشروع است یعنی بیش از نصف. در مکزیک 55 درصد، در سوئد 54 درصد، در انگلستان 48 درصد، در آمریکا 41 درصد، در آلمان 33 درصد! این آماری هست که مرکز مطالعات خانواده زیر نظر سازمان ملل داده است.
خب این چه اتفاقی هست؟ این هم یک خانواده است، خانواده های تک والدی. تازه همانجایی که یک زن و مرد زیر یک سقف می روند و تشکیل خانواده می دهند اعم از این است که عقد قانونی انجام دهند یا ازدواج سفید داشته باشند. ازدواج سفید که پدیده ای است که در این سالهای اخیر رایج شده است این است که یک زن و مرد بدون هیچ عقدی و بدون هیچ تعهدی با همدیگر زندگی کنند تا هر موقعی که خواستند، بعد هم راحت از هم جدا می شوند چون تعهدی ندارند. من ننگم می آید اسم بیاورم، ننگم می آید در این مجلس مقدس اسم بیاورم. خانم فاطمه حقیقت جو نماینده ی مجلس ششم کشور خودمان که رفت آمریکا و کشف حجاب کرد، این با افتخار می گوید من ازدواج سفید دارم. این هم می شود یک خانواده. یعنی همه ی این اقسام، خانواده اند. فقط کم مانده ازدواج بین انسان و حیوان که آن را هم خانواده بدانند. فقط این مانده است.
شما برای اینکه ببینید این حرفها تخیل نیست موبایلهایتان را ببینید، البته همه ی موبایلها این را ندارد. اما بسیاری از موبایلها دارد استیکرها و شکلکهای مربوط به خانواده را نگاه کنید. انواع خانواده را آنجا گذاشته است؛ یک زن و یک مرد، دوتا مرد، دوتا زن، یک زن و یک بچه، انواع خانواده!! اصلا مفهوم خانواده در آن فرهنگ عوض شده است. در سند 2030 که رهبر بزرگوارمان جلویش را گرفتند و یک عده خائن رفتند آن را امضاء کردند که 17 هدف در این کشور داشتند، سند 2030 فقط مال آموزش و پرورش نبود، 17 هدف داشتند در این کشور به عنوان همسان سازی با جامعه ی جهانی که ایران هم مثلا با جامعه ی جهانی هماهنگ شوند، در حوزه ی بهداشت و سلامت، در حوزه ی تغذیه، در حوزه ی محیط زیست، در حوزه آموزش و پرورش، در حوزه ی خانواده، اینها اهداف مختلف بود. آن وقت در حوزه ی خانواده عنوان آن چیزی که از اهداف 17 گانه مربوط به خانواده بود، تنظیم و تحکیم خانواده بود.
آدم وقتی نگاه می کند می گوید خدا پدرتان را بیامرزد، شما می خواهید کاری کنید که خانواده محکم تر باشد. در این سند این بود که کاری بکنید که خانواده محکم تر بشود. اما خانواده با تعریفی که خود آنها می گویند!! نه خانواده به تعریفی که ما می گوییم. یعنی شما باید کاری کنید که همجنس گرایی و خانواده های همجنس هم اینجا راحت باشند، همانطور که آنجا قانونی شد، اینجا هم بتوانند راحت باشند!! خب ببینید شیطان واقعا کار کرده است، اینکه دیگر دروغ نیست، واقعیت است، بغل گوش ما در همین دنیا دارد اتفاق می افتد. همان بلایی که آنجا به سر خانواده آوردند و محور خانواده که زن است همان را می خواهند در جامعه های ایمانی و جامعه ی ما انجام بدهند.
دوران آخرالزمان دوران سختی است، مؤمنین باید خیلی غیرت و تعصب داشته باشند نسبت به چیزهایی که خدا محکم آنها را گرفته است، مؤمنین هم محکم بایستند. خانواده از چیزهایی است که محبوب خداوند متعال است و دوست دارد پابرجا باشد.
کید شیطان عظیم یا ضعیف
من اجازه می خواهم نکته ای را بگویم. ممکن است شما بگویید حاج آقا شما قدرت شیطان را خیلی زیاد نشان دادید، اگر شیطان اینقدر قوی است پس چطور قرآن فرموده است ان کید الشیطان کان ضعیفا. کید شیطان ضعیف است چرا قرآن این را می گوید؟!
جواب این است که شما یک مقدار این طرف و آن طرف آیه را بخوان. ما گاهی یک تکه آیه را می گیریم و این طرف و آن طرفش را نمی بینیم. همین ان کید الشیطان کان ضعیفا را می گیریم نمی بینیم که این آیه کجا است؟ این آیه مربوط به مجاهدین است. کسانی که جان خود را کف دست گرفته اند و در راه خدا دارند می جنگند. چنین کسانی را خدا اول می گوید فقاتلوا اولیاء الشیطان مجاهدینی که در راه من هستید! مخلصین! نترسید، فقاتلوا اولیاء الشیطان با اولیای شیطان بجنگید بعد می فرماید ان کید الشیطان کان ضعیفا یعنی برای شماهایی که جانتان را برای خدا می دهید، برای شمایی که همه ی وجودتان را به خدا می سپارید، برای شما شیطان ضعیف است. نه برای کسی که در خانه پایش را روی پایش گذاشته و هیچ زحمتی برای دین نمی کشد! نه اشکی نه توسلی، نخیر بلکه شیطان سوارت می شود و چهار نعل می تازد. اینطور نیست که شیطان برای تو ضعیف باشد.
درود خدا بر شماها که اهل توسل هستید در آخر الزمان. هر کس در آخر الزمان بخواهد تکیه کند بر علم خودش، تخصص خودش، بگوید مثلا من فیلسوف هستم، من فقیه هستم، من عارف هستم، من روانشناس هستم، من جامعه شناس هستم، من فلان هستم، من فوق دکترا دارم، من فوق تخصص دارم این من من باعث می شود شیطان بیشتر روی او تسلط پیدا کند. منیت، سنخیت با شیطان است که منیت و غرورش خیلی زیاد است.
به قول حافظ:
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری است
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
راه نجات دست به دامن اهل بیت شدن
در آخر الزمان باید دست به دامن بشویم تا نجات پیدا کنیم. فکر نکن از چنگ شیطان به این سادگی می توانی در بروی. باید توسل داشته باشی. امام صادق علیه السلام یک مقدار از اوضاع آخرالزمان به شاگردش زراره گفت، آن بنده خدا ترسید. گفت آقا ما اگر آخرالزمان را درک کردیم چه کار کنیم؟! با این وضعی که شما می گویید که دینداری در آخرالزمان سخت است، مثل آتش را در کف دست نگه داشتن است، اگر ما آخر الزمان را درک کردیم چه کار کنیم؟ امام صادق علیه السلام فرمود ان ادرکتَ ذلک الزمان؛ اگر تو آن زمان پر بلا را درک کردی، فالزم هذا الدعاء؛ بچسب به این دعا، بعد حضرت یک دعایی را ذکر کردند، همان دعای اللهم عرفنی نفسک. من نمی خواهم این دعا را بگویم، می خواهم بگویم که حضرت فرمود بچسب به دعا، این هست که انسان را نجات می دهد.
حافظ یک غزلی دارد خیلی غزل قشنگی است. اول سختی های آخر الزمان را توصیف می کند:
زان یار دلنوازم شکری است با شکایت
گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت
رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود (شب سیاه دوران غیبت است)
از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت
یا صاحب الزمان!
از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز حیرتم نیفزود
زینهار از این بیابان وین راه بی نهایت
این را می گوید، توصیف سختی های آخر الزمان را می کند بعد آخر می گوید چه باید بکنیم.
عشقت رسد به فریاد (این عشقی که داری، این محبتی که داری)
عشقت رسد به فریاد گر خود به سان حافظ
قرآن زبر بخوانی با چارده روایت
قرآن را بخوانی، در پناه قرآن بروی اما با روایت چهارده معصوم. بعضی از شارحین دیوان حافظ این چهارده روایت را زده اند به کوه و کمر، این چهارده حافظ چیست؟ مثلا بعضی گفته اند قراء سبعه است که هفت جور قرائت دارند با راویانشان!! حرف مفت!! خب معلوم است منظور حافظ چیست.
عشقت رسد به فریاد گر خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی با چارده روایت
یعنی با روایات معصومین، با تفسیر معصومین. در پناه قرآن و عترت باشید. و به والله العلی العظیم اگر کسی دستش را در دست اهل بیت گذاشت در سخت ترین خطرات و سنگین ترین بلاها رهایت نمی کنند. مصون می مانی، محفوظ می مانی
آیت الله بهجت و عنایات امام رضا علیه السلام
من آخر جلسه است یک چیزی عرض می کنم. شاید شنیده باشید از من، یک جاهایی این را گفته ام. خدمت شما عرض می کنم و بحثم را جمع می کنم. من چیزی از قول فرزند آیت الله بهجت نقل می کنم. خدا رحمت کند آیت الله بهجت را، آقا زاده ی ایشان می گفت بیست سال قبل، اواخر عمرشان خانه ی ما مهمان آمد. چه کسی مهمان پدرم بود؟ آیت الله آقای فِهری که نماینده ی حضرت امام در سوریه بود و خیلی خدمات انجام داد. بعد از رحلت حضرت امام در سال 68 مقام معظم رهبری ایشان را در سوریه ابقاء کرد.
ایشان حدود ده پانزده سال پیش از دنیا رفت. از قدیم با آقای بهجت در نجف با هم رفیق بودند و در جوانی هم درس بودند. ایشان به خانه ی آقای بهجت آمد مهمان شد. آشیخ علی آقا بهجت پسر آقای بهجت می گفت ولی آمد پیش پدرم نشست، گفت آقای بهجت! من و شما از قدیم با هم رفیق بودیم از جوانی، اما شما حق رفاقت را به جا نیاوردی!! شما حق رفاقت را به جا نیاوردی! شما راهت به سمت خدا را فهمیدی که چه کنی و چطور بروی! من سید اولاد پیغمبر خام بودم، بلد نبودم چه کار کنم، تو باید دست من را می گرفتی تو خودت رفتی و دست من را نگرفتی. شروع کرد از این حرفها زدن. آقازاده ی آقای بهجت می گوید دیدم پدرم گریه افتاد. چون گفت حق من را ضایع کردی، حقی ضایع شد دیدم منقلب شد.
بعد آقای فِهری به ایشان گفت اگر الان به من بگویید بیا می خواهم برایت یک نسخه ی سیر و سلوک بنویسم دیگر نمی آیم. هشتاد سال از عمرم گذشته من هرچه می خواستم بشوم شده ام دیگر به درد من نمی خورد. اما امروز در خانه ات مهمان هستم. از خانه ات نمی روم تا حق مهمان نوازی را به جا بیاوری و آن این است که یکی از چیزهایی که اهل بیت بهت داده اند را به من بگویی. آقای بهجت که منقلب شده بود و اشکش در آمده بود گفت آقای فهری! اگر کسی غیر از تو بود و غیر از این حرفهایی که زدی می گفت هیچ نمی گفتم اما چون تو هستی و رفیق قدیمی، و این حرفها را زدی یک چیزی به تو می گویم. من خدمت امام رضا علیه السلام رسیدم در مشهد، خدمت امام رضا ها!
در و دیوار و ضریح و اینها نه! آنها هم خیلی عزیز هستند اما خدمت امام رضا رسیدم. امام رضا ده چیز به من داد. من یکی از آن ده چیز را به تو می گویم. امام رضا به من فرمود فلانی! مگر امکان دارد، مگر می شود کسی به ما اهل بیت پناه بیاورد و به او پناه ندهیم!!؟ بابا تو رفیق اهل بیت هستی، کمتر از یک آهو که نیستی، حالا نمی خواهم قصه اش را بگویم. که پناه برد به امام رضا و امام ضامنش شد. تو رفیق امام رضایی، تو رفیق امام حسینی. دستت رو از دست اهل بیت جدا نکن. اهل بیت دست کسی را رها نمی کنند. بعضی مواقع بعضی ها می گویند اهل بیت دیگه ما را رها کرده اند، با ما کاری ندارند! این حرفها مفته!! اهل بیت مثل ما نیستند که زود کینه ی کسی را به دل بگیرند و رهایش کنند. مثل ما نیستند، معدن رحمت و مهربانی خدا هستند. مگر اینکه خود ما به آنها پشت کنیم و آنها رها کنیم وگرنه آنها تو را رها نمی کنند. مگر می شود کسی به ما اهل بیت پناه بیاورد و به او پناه ندهیم
روضه
امشب می خواهیم دست توسلمان را به سمت امانت امام مجتبی نزد امام حسین دراز کنیم. توسلمان را به او قرار بدهیم. قاسم بن الحسن سیزده یا چهارده سالش بود. شب عاشورا وقتی عموجانش سخنرانی و صحبت کرد که هر کس می خواهد برود، برود. بعد یک عده ای ماندند و بعد امام حسین فرمودند کسانی که ماندید فردا همگی شهید می شوید. وقتی اباعبدالله این را گفت، قاسم عقب تر نشسته بود یعنی در جمع اصحاب نبود. شاید به ذهنش آمد که عمویم این را برای اینها می گوید، برای من نمی گوید. لذا بعد از صحبت اباعبدالله علیه السلام قاسم جلو رفت، گفت عموجان! و انا فیما یقتل؟ من هم جزء کشته ها هستم؟
امام حسین علیه السلام فرمود من یک سؤال از تو دارم، قاسم جان! مرگ در چشم تو و در کام تو چگونه است؟ گفت احلی من العسل! بابا! یک شهید فهمیده سیزده ساله ی ما نارنجک به کمر می بندد و زیر تانک می رود، آن وقت قاسم بن الحسن که خون امیرالمؤمنین، خون امام مجتبی، خون حضرت زهرا در رگش هست، اینطور نباشد. این عاشق است. ترس ندارد! امام حسین علیه السلام یک جمله ای گفت، شاید قاسم خیلی متوجه نشد. امام حسین فرمود بله عموجان.
تو هم جزء شهدا هستی بعد ان تبلو ببلاء عظیم بعد از اینکه یک بلای عظیم ببینی. شاید قاسم متوجه نبود این بلای عظیم چیست. تا فردا شد. وقتی قاسم می خواست به سمت میدان برود امام حسین اجازه نمی داد. خب نسبت به بچه های برادرش از بچه های خودش بیشتر به اینها می رسید، اینها یادگارهای برادرش بودند. وقتی قاسم آمد، دست عمو را می بوسید، در مقتل هست که افتاد به پای امام حسین که آقا! اجازه بده من بروم. بودید یا در صدا و سیما دیده اید که زمان جنگ چقدر دوازده سیزده ساله ها می آمدند به فرمانده پایگاه ها اصرار می کردند که اجازه بده من بروم. سنشان را زیاد می کردند در شناسنامه دست می بردند، التماس می کردند. قاسم دست عمو را می بوسید، دور عمو می چرخید.
هی امام حسین با او حرف می زد می رفت آن طرف با امام حسین التماس می کرد. آخر قاسم رفت وصیتنامه ی پدرش را آورد. گفت عموجان! این یک وصیتی است که پدرم به من داد و گفت این را داشته باش، حالا آن موقع سن قاسم کم بود. امام حسین وقتی وصیت برادر را دید گریه اش گرفت. اباعبدالله نسبت به امام حسن یک جوری بود. در آنجا نوشته بود قاسم جان! مبادا روز عاشورا عمویت را تنها بگذاری! یک جمله. وقتی امام حسین این را دید، گفت قاسم جان! برو. من جای دیگری در بین اصحاب ندیدم که امام حسین بغلش کرد وقتی خواست برود. اینقدر این دو نفر (عمو و برادرزاده) گریه کردند حتی غُشی علیهما، افتادند. قاسم رفت. لباس رزم که به تنش نمی آمد.
راوی در لشکر دشمن ست می گوید دیدم انگار یک تکه ی ماه از لشکر حسین بیرون آمد اما دیدم بند کفشش آویزان بود. چکمه که به پایش نمی آمد. در مظلومیت کامل. لباس رزم هم نداشت. رفت جنگی کرد و ضربه ای در سرش خورد. این قاسم عزیز، صدا زد عموجان! تا صدا زد امام حسین معطل نکرد، به سرعت رفت. کسی که ضربه زده بود به قاسم خواست از اسب پیاده شود و همانجا سر قاسم را جدا کند، امام حسین خودش را رساند و شمشیری حواله ی او کرد، این فریاد زد که یارانش به سمتش بیایند، از لشکر عمر سعد یک انبوهی آمدند، گرد و خاک به پا شد. قاسم زیر دست و پای اسبها رفت. این آن بلای عظیمی بود که امام حسین گفته بود. له شد زیر دست و پای اسبها. راوی می گوید وقتی گرد و غبار نشست، دیدم سر قاسم در دامن امام حسین است، پاشنه ی پایش را به زمین می کشد، که امام حسین با اشک فرمود چقدر بر عموی تو سخت است که صدایش بزنی، جوابت ندهد، یا وقتی جوابت بدهد دیگر برایت فایده نداشته باشد.
ختم مصیبتم اینکه دو نفر بودند در روز عاشورا که قبل از شهادت زیر دست و پای اسبها رفتند. قبل از شهادت، وگرنه همه ی شهدا لگدکوب اسبها شدند، دو نفر قبل از شهادت زیر دست و پای اسبها رفتند؛ یکی قاسم بود که زنده بود و زیر دست و پای اسبها رفت، یکی هم خود سیدالشهداء بود. شما در زیارت ناحیه ببینید هویت الی الارض جریحا تطؤک الخیول بحوافرها؛ امام زمان می گوید جد غریبم! مجروح روی زمین افتادی که اسبها بر تو تاختند هویت الی الارض جریحا، مجروح افتادی که اسبها بر تو تاختند، و زیر سم اسبان رفتی. یک بار دیگر هم بعد از شهادت بود که بدن مطهرش بی سر زیر دست و پای اسبها له شد.
خدایا به آبروی سیدالشهداء و به آبروی نازدانه ی امام حسن علیه السلام دست ما از دامانشان در دنیا و آخرت کوتاه مفرما
بازدیدها: 0