غلامحسین ابراهیمی دینانی در یکی از این نشستها که سلسله نشستهای آن سالهاست با عنوان «ماجرای فكر فلسفی در جهان اسلام» در این موسسه پژوهشی برگزار میشود به بررسی اندیشههای سیف الدین آمدی طبیب، فیلسوف، متکلم و اصولی عصر حکومت عباسی پرداخت. وی در خصوص بحث حدوث و قِدَم عالَم به عنوان یکی از موضوعاتی که سیف الدین آمدی در آثار خود به آن پرداخته است گفت: عالم حادث است یا قدیم؟ مقتضای ادیان الهی این است که عالم حادث است. در آیات قرآن کریم مکرراً گفته شده «خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ» یعنی خداوند آسمانها و زمین را آفرید. آفرینش یعنی آفریدن. معنای آفریدن این است که یک چیزی نبوده است وبعد پیدا شده است. شکی در این نیست که هر دینی عالم را حادث میداند.
وی در ادامه افزود: اما اینجا یک مشکل فلسفی پیش آمده و آن این که در آن مدتی که عالم نبوده چه مقدار طول کشیده؟ به عبارتی چند مدت عالم نبوده و بعد پیدا شده؟ این سوالی است که نمیتوان برای آن پاسخی در نظر گرفت. مشکل دوم اعتقاد به حدوث عالم این است که اگر عالم حادث بوده باشد، خداوند باید اراده کند تا عالم به وجود بیاید. یعنی قبلش اراده نکرده بوده. این سخن به معنی پیدایش یک اراده جدید در خداوند است. اگر خداوند اراده نسبت به امری کند، ارادهاش ملاک دارد؟ چه چیزی در خداوند پیدا شده که ایجاد عالم را اراده کند؟ ما معتقدیم در خداوند تغییر نیست. چرا یک لحظه قبلش نیافرید. اگر بگویند یک مصلحتی بوده، فیلسوف میپرسد آن مصلحت چه بوده است؟ هنوز هم بین متکلمان و فلاسفه در این مسئله نزاع هست.
وی در ادامه بررسی اندیشههای سیف الدین آمدی به بحث وجوب و وجود اشاره کرد و گفت: کاری بدون ایجاب در عالم وجود ندارد. هیچ ایجادی بدون ایجاب نیست. این یک قاعده عقلی است. حال سوال میشود که خداوند با اختیار ایجاد میکند یا ایجاباً و ضرورتاً ایجاد میکند. آیا ایجابی در کار است یا نه؟ فلاسفه و حکما میگویند ایجاب است. یعنی یک ضرورتی در کار است اما این ضرورت را خود خداوند ایجاد میکند. اما متکلمین از ایجاب و ضرورت خوششان نمیآید و میگویند خداوند به میل خود یک کاری میکند نه از روی ضرورت و وجوب.
وی افزود: حتی خود اختیار هم مسبوق به ایجاب و ضرورت است. خود اختیار بالضروره اختیار است. مسئله اختیار سهمناک ترین مسئلهای است که بشر با آن موجه بوده است. هرجا اختیار هست مسئولیت هم وجود دارد. فقط یک جا این مسئله دارای استثا است. تنها اختیار داری که مسئول نیست خداوند متعال است. لَا يُسْأَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْأَلُونَ (سوره۲۱ آیه ۲۳): در آنچه خدا انجام مى دهد چون و چرا راه ندارد ولى آنان انسانها سؤال خواهند شد . خداوند اختیار مطلق دارد اما مسئول نیست و نمیشود پرسید چرا خداوند این کار را کرد. حالا چرا خداوند استثنا است؟ چون اختیار خداوند مطلق است اما اختیار غیرخداوند مطلق نیست. اختیار ما در حدود توانایی خودمان است. دایره اختیار ما به اندازه شعورمان است. اما اختیار خداوند بی نهایت است و لذا در غیرمتناهی مسئولیت نیست.
وی هم چنین خاطر نشان کرد: مسائل ساده پیچیدهاند چون ذهن انسان از روی آنها لغزیده و به آنها توجه نکرده است. اگر به این مسائل ساده فکر کنیم میبینیم چقدر مشکل است. اما اگر روی این مسائل تأمل نکنیم آنگاه اعتیاد فکری پیدا میکنیم.
دینانی در خصوص بحث نبوت نیز این سوال را مطرح پرسید: آیا پیغمبری برای حضرت موسی علیه السلام واجب بود یا ایشان میتوانست پیغمبر نباشد؟ آیا حضرت موسی ضرورتا پیغمبر است. این مسئله مشکل است چون عقیدتی است. برهمنها قائل به امتناع نبوتاند و میگویند امکان ندارد کسی به نبوت مبعوث شود. خود بودا خودش را پیغمبر نمیدانست و خود را حکیم میدانست. آنها که قائل به امکان نبوتند این سوال را میپرسند که آیا نبوت برای انبیا جایز است یا واجب است؟ برخی میگویند واجب است و حضرت موسی نمیتوانسته پیامبر نباشد. یک عده میگویند ضرورت نداشته بلکه موهبت الهی و فیض الهی است. فیض هم بر خدا جایز است نه واجب. ضرورت عدمش ممکن نیست اما بخشش عدمش ممکن است.
وی سپس به یک مسئله کلامی دیگر اشاره کرد و اظهار کرد: حضرت ختمی مرتبت مکرر که جبرائیل برایش وحی میآورد او را میدید. ولی همیشه جبرئیل را به یک صورت نمیدید؛ گاهی به صورت یک آدم زیبا مشاهده میکرد و گاهی به صورت پرنده. این مطالب را روایات میگویند. حالا سوال است که چرا حضرت ختمی مرتبت، جبرئیل را که یک حقیقت واحد داشت به صورتهای مختلف میدید؟
پاسخ این است که حالات پیغمبر متفاوت بود. در هر مرتبهای که حضرت، جبرئیل را میدید به تناسب صفای باطنش به یک صورت او را مشاهده میکرد. شاید پرسیده شود چرا صفای باطن یکنواخت نیست؟ پاسخ این است که این قلب در هر لحظه به یک صورتی است و یک حال دارد. هرچه انسان لطیف تر باشد این انعطاف باطن بیشتر است. به حسب مراتب صفای باطن نبوی جبرئیل هنگام نزول در چهرههای مختلف مشاهده میشد. خود قلب را از این جهت قلب میگویند که دچار انقلاب و دگرگونی میشود و در هر آن در یک حال است
بازدیدها: 98