روزى امام حسن مجتبى صلوات اللّه علیه در میان جمعى از اصحاب ، مارهائى را به نزد خود فرا خواند.
و آن ها را یکى پس از دیگرى مى گرفت و بر اطراف مچ دست و گردن خود مى پیچید؛ و سپس رهایشان مى نمود تا بروند. همین بین شخصى از خانواده عمر بن خطّاب که در آن مجلس حضور داشت ، گفت : این که هنر نیست ، من هم مى توانم چنین کارى را انجام دهم ؛ و یکى از مارها را گرفت و چون خواست بر دست خود بپیچد؛ ناگهان مار، نیشى به او زد و در همان حالت آن شخص عمرى به هلاکت رسید.(۵)
۵-اثبات الهداه : ج ۲، ص ۵۶۳، ح ۳۳۲، مدینه المعاجز: ج ۳، ص ۲۴۰، ح ۸۶۲٫
منبع: چهل داستان وچهل حدیث از امام حسن مجتبی علیه السلام ، حجت الاسلام والمسلمین عبدالله صالحی
بازدیدها: 118