دکتر محمد مرادی
شاعرترین غم های عالم شاعرت بودند
حتی ملایک هم غلام چاکرت بودند
آن روزها که بیل در دستت عطش می زد
تنها درختان مدینه ناظرت بودند
طوفان شدی صد کوه در پیشت کمر خم کرد
دریا شدی و رودها هم عابرت بودند
تو شرحه شرحه مجتبی بودی و بد خواهان
عمری نمکافشان قلب صابرت بودند
یا نیزه نیزه کربلا خواندی و یارانت
گاهی بلی گویان هل من ناصرت بودند
ای کیمیا ساز تو حیانی چه می شد که
از آنهمه، ده تن شبیه جابرت بودند
تو از حرای علم تابیدی و صد خورشید
اقمار سرگردان نور باقرت بودند
تو باطن قرآنی و افسوس از آنان
حتی کر و کور از بیان ظاهرت بودند
لب باز کن تا مارهاشان را بسوزانند
آنان که در شک از کلام ساحرت بودند
ای کاش من هم شاعر تنهایی ات باشم
نه مثل آنان که غبار خاطرت بودند
اما نه با شاعر نمایان اعتنایت نیست
ای که فرزدق های عالم شاعرت بودند
محمدمرادی
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام
بازدیدها: 171