به نقل از خبرگزاری مـهر؛ وصیت نامه اش را پس از بسم الله الرحمن الرحیم، با این دعا آغاز می کند:
«اللّهم إنّی اسئلک أن تملأ قلبی حُبّا لک و خشیه مِنک ... »
امام خامنه ای هم درباره او می فرمایند:
«او سردار رشید اسلام و پرچمدار جهاد و شهادت بود که با ذخیره ای از ایمان و تقوا و جهاد و تلاش شبانه روزی برای خدا و نبرد بی امان با دشمنان اسلام، در آسمان شهادت پرواز کرد و بر آستان رحمت الهی فرود آمد و به لقاءالله پیوست.»
تصاویر متعددی از لبخندهای منحصر به فردش در جمع یاران دفاع مقدس، فراموش نشدنی و از خاطره انگیزترین تصاویر دوران دفاع مقدس است. به این عکس ها، اضافه کنید عکسی را که روی خاک های معطر جبهه و در حالت زانو زده، سر خود را تا نزدیک زانوانش خم کرده و در فکر فرو رفته است.
سخن از حاج حسین خرازی، فرمانده دل های همه بسیجیان و البته فرمانده سلحشوران لشکر ۱۴ امام حسین علیه السلام است که حداقل در ۱۵ عملیات دوران دفاع مقدس مانند عملیاتهای فتح بستان، فتح المبین، کربلای پنج و والفجر هشت، در مقام فرمانده لشکر یا معاونت فرماندهی، حضوری جاودانه داشت؛ کسی که دفاع جانانه ۹ ماهه او و یارانش در جاده آبادان – اهواز، باعث شد تا به عنوان فرمانده اولین خط دفاعی – معروف به «خطّ شیر» – شناخته شود و نامش، بیشتر سر زبان ها بیفتد؛ همو که قطع شدن یک دستش در عملیات خیبر، او را از خیل عُشّاق دور نکرد و سرانجام در مانند چنین روزی یعنی در هشتمین روز از اسفند ماه سال ۱۳۶۵ و در عملیات کربلای ۵، به جمع یاران شهیدش پیوست، همان عملیاتی که از معروف ترین عملیات های عاشقانه در دوران دفاع مقدس است و باید آن را از حساب های عادی نظامی خارج دانست.
او پیش از شهادت، بارها افتخار جانبازی را به دست آورد که مشهورترین آنها در عملیات خیبر بود که ترکشی، یکی از دستانش را قطع کرد؛ اما از بیمارستان، با خانواده خود تماس گرفت و چنین گفت:
«دستم خراشی جزئی برداشته است … پس از مرخصی خودم به دیدنتان می آیم.»
او از فرماندهانی بود که عاشقانه دفاع می کرد و البته این نکته را پیش از شروع هر عملیات و در جمع یارانش نیز سر می داد که:
«هر که عاشق شهادت نیست، از همین حالا شرکت نکند.»
و البته تاریخ گواهی می دهد که همه، عاشقانه در رکاب او بودند و ماندند.
اکنون شایسته است در سالروز شهادت او، مروری هر چند گذرا به برترین وجوه رفتاری آن فرمانده جوان نخبه داشته باشیم؛ شخصیتی که متولد سال ۱۳۳۶ در اصفهان است:
یک . قاطعیت و صلابت در عین لبخندهای همیشگی و فرماندهی بر قلب ها
شاید بتوان این نکته را، مهم ترین وجه شخصیتی شهید خرازی دانست.
در کتاب «زندگی با فرمانده»، اثر علی اکبری مزدآبادی آمده است:
«یکی از فرمانده های گروهان های تحت امر او، نیروهایش را به خوبی استتار نکرده بود، به شکلی که اگر هواپیماهای دشمن سر می رسیدند، حتما تلفات زیادی می گرفت. حاج حسین در حال عبور، فرمانده گروهان را صدا زد و توضیح خواست. توضیحش، قابل قبول نبود و حاج حسین، سیلی محکمی در گوش فرمانده گروهان خواباند.
دقایقی بعد برای توجیه بهتر فرماندهان تحت امر، جلسه ای اضطراری تشکیل شد و حاج حسین خرازی، پیش از شروع جلسه به سراغ همان فرمانده گروهان رفت و در حضور دیگران او را در آغوش کشید، دلجویی کرد و حلالیت طلبید.
فرمانده گروهان می گفت: لحظه ای که فرمانده مرا در آغوش کشید و بوسه باران کرد، آنقدر برایم شیرین بود که دوست دارم هر روز حسین آقا یک سیلی در گوش من بخواباند و سپس مرا در آغوش بگیرد.»
دو . روحیه بسیجیِ فرمانده
او کسی بود که به آنچه می گفت، عمل می کرد؛ این بود که گفتارش به دل می نشست. به بیان دیگر حاج حسین خرازی و بسیاری دیگر از فرماندهان دوران دفاع مقدس، نه مدالی به سینه داشتند و نه حرف های عجیب و غریب می زدند، آن ها حتی گاهی تا لحظات آخر هم برای عده ای از رزمندگان، ناشناس باقی ماندند و همه اینها به دلیل اوج روحیه بسیجی بودنشان بود.
خود او در یکی از سخنانش چنین گفته است:
«علاقه مندم که با بی آلایشی تمام، همیشه در میان بسیجی ها باشم و به دردِ دلِ آنها برسم.»
لحظه شهادت حاج حسین خرازی به خوبی روحیه متمایز بسیجی بودن او را نشان می دهد، یعنی همان لحظه ای که در شلمچه و در عملیات کربلای پنج، جهت رفع مشکل پیش آمده برای اتومبیل حمل غذای رزمندگان، شخصا وارد عمل شد و در همان لحظه بود که با ترکش های خمپاره ای، به دیدار حق شتافت حلالت.
سه . تواضع مثال زدنی
شاید جمله ای زیباتر و جامع تر از این جمله سید شهیدان اهل قلم، آوینی، نتواند اوج تواضع این فرمانده قلب ها را حکایت کند؛ آن جا که درباره او می گوید:
«آن قدر متواضع بود که او را در میان همراهانش گم می کنی.»
خرازی البته مانند بسیاری دیگر از فرماندهان دوران دفاع مقدس، ویژگی های مثال زدنی دیگر مانند «دقت در مصرف بیت المال»، «نظم و انضباط»، «نماز توأم با گریه» و به ویژه، «سرکشی مرتب به نیروهای زیر دست و بویژه در نیمه های شب» هم داشت.
شایسته است این گفتار را در سی اُمین سالروز شهادت او، با برخی از جملات حکیمانه و ماندگارش به پایان ببریم؛ جملاتی که از دل و زبان یک بسیجیِ جانباز برآمده و جاودانه شده است:
هرچه می کشیم و هرچه بر سَرِمان می آید، از نافرمانی خداست.
اگر برای خدا جنگ می کنید، احتیاج ندارد به من یا دیگری گزارش کنید؛ گزارش را نگه دارید برای قیامت؛ اگر کار برای خداست، گفتنش برای چه؟
در مشکلات است که انسان ها آزمایش می شوند.
همواره سعی مان این باشد که خاطره شهدا را در ذهنمان زنده نگه داریم.
بازدیدها: 219