دهه محرم بخش هشتم| سخنرانی مکتوب حجت الاسلام مسعود عالی

دهه محرم بخش هشتم| سخنرانی مکتوب حجت الاسلام مسعود عالی

خانه / علما وسخنرانان / سخنرانان مرتبط با هیات / حجت الاسلام دکتر مسعود عالی / دهه محرم بخش هشتم| سخنرانی مکتوب حجت الاسلام مسعود عالی

سخنان حجت الاسلام والمسلمین مسعود عالی به صورت مکتوب و مدون در دسترس قرار گرفته است، در ادامه بخش هشتم این مجموعه سخنرانی با عنوان دهه محرم در اختیار شما همراهان همیشگی سایت هیات قرار گرفته است.

دهه محرم بخش هشتم| سخنرانی مکتوب حجت الاسلام مسعود عالی

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام حسب روال سال های گذشته با تولید منبر های مکتوب از سخنرانان برجسته کشور علاوه بر نشر محتوای غنی برای علاقه مندان و همراهان همیشگی سایت هیات، محتوای متناسب و قابل ارائه ویژه سخنرانی و خطبا را تهیه دیده است.

در این مجموعه سخنان حجت الاسلام والمسلمین مسعود عالی به صورت مکتوب و مدون در دسترس قرار گرفته است، در ادامه بخش هشتم این مجموعه سخنرانی با عنوان دهه محرم در اختیار شما همراهان همیشگی سایت هیات قرار گرفته است.

دهه محرم بخش هشتم| سخنرانی مکتوب حجت الاسلام مسعود عالی
دهه محرم بخش هشتم| سخنرانی مکتوب حجت الاسلام مسعود عالی

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین و الصلاة و السلام علی سیدالانبیاء و خاتم النبیین حبینا و حبیب اله العالمین ابی القاسم المصطفی محمد صلی الله علیه و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین

پیوند مومنین، حساس ترین نقطه ی هجوم شیطان

در جلسه دیشب عرض شد که یکی از حساس ترین نقاطی که شیطان و دستگاه ابلیس به خصوص در آخرالزمان مورد هجوم خودش قرار می دهد، پیوندهای مقدسی است که خداوند متعال دوست دارد در جامعه برقرار باشد. همان پیوندها است که دین را نگه می دارد و همین پیوندها است که شیعه را آماده ی ظهور می کند. طبیعتا شیطان که رصد می کند کدام نقطه حساس ترین نقطه هاست برای زدن دین و متدینین، پیوندهای مؤمنانه و مقدس را نشانه گرفته است.

اینکه مؤمنین از همدیگر جدا شوند، تنها بشوند، متفرق شوند این مقصود شیطان و نقشه ی بزرگ او هست. اینکه شما می بینید این همه در توصیه های دینی به ما توصیه شده که با همدیگر باشد، مؤمنین با همدیگر همدل باشند، مثلا چند نمونه را ذکر می کنم که در ذهن شما هست از فرهنگ دینی ما. چقدر توصیه شده است که نماز به جماعت خوانده شود که اگر تعداد نمازگزاران از ده نفر باشد دیگر ثوابش را جن و انس نمی توانند بنویسند. من حالا کاری با ثوابش ندارم، این توصیه ی به جمع بودن، منظور است. پیغمبر اکرم در مسجد حاضر و غایب می کرد و اگر کسی نمی آمد سؤال می کرد چرا نیامده است؟ نکند این تنها بشود! نکند رابطه اش را قطع کند. یا مثلا در آداب دعا هست که اگر 40 نفر با هم جمع شوند و دعا کنند خداوند متعال یک عنایت دیگری به این جمع دارد و دعا مستجاب می شود. امام صادق علیه السلام فرمود پدرم امام باقر هر موقع حاجت داشت، اعضاء خانواده را جمع می کرد، هر تعداد که بودیم، بعد می فرمود من دعا می کنم، شما آمین بگویید. در حدیث کساء که واقعا حدیث بابرکتی است، در خانه تان، و حتی در مغازه هایتان یا محل کارتان این حدیث را به خصوص دو سه نفری یا چند نفری بخوانید، خیلی برکت می آورد.

حدیث کساء موجب برکت

 یکی از چیزهایی که برکت می آورد برای خانه و مغازه و محل کار، حدیث کساء خواندن است. آن وقت در حدیث کساء می بینید گفته شده ما ذکر خبرنا هذا فی محفل من محافل اهل الارض و فیه جمع من شیعتنا و محبینا؛ یک جمعی از شیعیان و محبان جمع نمی شوند و این حدیث را نمی خوانند الا و نزلت بهم الرحمة و حفت بهم الملائکه؛ رحمت نازل می شود، ملائکه پایین می آیند، استغفار میکنند برای این جمع، حاجتشان را می دهند. گاهی مواقع در جمع یک دلسوخته ای است که به واسطه ی او خدا به همه عنایت می کند. ممکن است بعضی مواقع انسان خودش حال ندارد، مثلا در نماز جماعت یا در دعا، شاید فکر کنید که من تنهایی بیشتر حال می کنم، در جمع ممکن است آن حضور قلب و توجه را نداشته باشم، ولی اینطوری فکر نکن، شما مصلحتهای عمومی را در نظر بگیر نه فقط بحث شخصی ات را. آن وقت در آن جمع اگر دلسوخته ای باشد، خدا به واسطه ی او به همه عنایت می کند.

رسول ترک مورد عنایت اهل بیت علیهم السلام

خدا رحمت کند مرحوم رسول ترک را که کم و بیش اسم این بزرگوار را شنیده اید که سابقه ی خوبی نداشت. فردی بود که یکی از لاتهای تهران بود اما امام حسین خریدارش شد و وقتی که وارد دین و به خصوص دستگاه سیدالشهداء علیه السلام شد، آتشپاره ای شد که در هر مجلسی می نشست، آتش به آن مجلس می زد. وقتی ذکر مصیبت اهل بیت می شد، به خصوص یا حضرت اباالفضل علیه السلام یا حضرت علی اصغر دیگر عنان از کفش می رفت. مجلس تمام می شد ولی ایشان تا نیم ساعت بعد از مجلس نقل می کنند زانویش در بغلش بود و هق هق گریه می کرد. دلسوخته بود. آن وقت مرحوم آیت الله سید احمد آقای خوانساری که از مراجع با عظمت تقلید بود، واقعا فوق العاده بود ایشان، صاحب نفس بود، ایشان می گفت من دوست دارم در مجلسی که رسول هست من هم آنجا باشم! چون عنایاتی به رسول و به واسطه ی او به کل جمع می شود. جمع!!

روایت شهادت چهل مومن در تشییع

یا در روایات ما هست که اگر چهل نفر مؤمن جمع شوند در تشییع جنازه کسی که از دنیا رفته و بگویند اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا؛ خدایا ما بدی از او ندیدیم، همین که در نماز میت گفته می شود، خداوند متعال می فرماید بندگان من! شما این که از دنیا رفت نمی شناسید، من می شناسم، من گناهانش را می دانم، اما چون شما جمع شدید و می گویید ما بدی از این ندیدیم، انی اجزت شهادتکم؛ من شهادت شما چهل نفر را قبول کردم و غفرت له ما علمت مما لا تعلمون؛ آن چیزهایی که من می دانم و شما نمی دانید، من از آن گذشتم و بخشیدم! این جمع چنین فوایدی دارد. عذاب را برمیدارد اگر جمع بشوند خدا می فرماید با اینکه من می دانم چه گناهانی دارد امام به خاطر این که شما جمع شدید و می گویید بدی از او ندیدید، عذاب از او برداشته می شود.

برکت با هم بودن در خانه

حتی در موارد بسیار ساده و پیش افتاده ما روایات متعددی داریم که می خواهید در خانه غذا بخورید اعضای خانواده با هم جمع شوند. سفره باز نباشد و یکی بیاید بخورد و برود و بعد یکی دیگر بیاید و بعد یکی دیگر، نه، جمع شوید و غذا بخورید. پیغمبر فرمود فاذا اجتمعوا علیها وقتی اعضای خانواده جمع شدند سر سفره، نظر الیهم بالرحمة لهم؛ خدا نظر رحمت به این جمع می کند فیغفر لهم قبل ان یتفرقوا؛ خدا اینها را می بخشد، قبل از اینکه متفرق بشوند! اِ!!! سر سفره که نه ذکر می گویند، نه قرآن می خوانند، عبادت که نمی کنند! خدا می گوید همان را من دوست دارم. شما با همدیگر باشید، من همان بگو بخندتان و با هم بودنتان را دوست دارم. فیغفر لهم قبل ان یتفرقوا. به خدا قسم خیلی دین قشنگی داریم، خیلی مذهب قشنگی داریم. همه چیزش روی حساب است. خدا این جمع شدن ها و این صمیمیت ها را دوست دارد، این پیوندهای مؤمنانه و همدلی را دوست دارد و شیطان همین نقطه را می خواهد بزند که گسست و جدایی بین مؤمنین اتفاق بیفتد.

پیوند مومنین یک پیوند اصیل

یک نکته ای را از آن رد نشویم، یک نکته ی معرفتی هست که به نظرم به جا هست در این جمع باصفا گفته شود. و آن اینکه از فرهنگ دینی ما، از قرآن و روایات برمی آید که پیوندی که بین مؤمنان هست، یک پیوند واقعی، اصیل و تکوینی است، قراردادی نیست. صرف اینکه ما شهروند یک شهر هستیم و با هم پیوندی داریم، یا هم نژاد هستیم مثلا نژاد آریایی داریم، اصلا اینها نیست، خیلی عمیق تر از این حرفها است. پیوندی که بین مؤمنین هست تشبیها مثل پیوندی است که بین سلولهای بدن یا بافتها و اعضای بدن است.

شما ببینید بین سلولهای بدن و اعضای بدن، یک رابطه ی واقعی است که چون همه در خدمت یک روح هستند، یک روح بر همه حاکم است، از این جهت اگر یکی از این اعضای بدن ضربه خورد و دردش آمد، عضو دیگر همدردی می کند، چون با هم رابطه شان واقعی است. همه در خدمت یک روح هستند. اگر مثلا پای شما به جایی بخورد و ضربه بخورد، چشم هم همدردی می کند و شب نمی خوابد. خب ضربه به او که نخورد، به پا خورد. می گوید ما همه در خدمت یک روح هستیم، همدردی می کنم با پا، من هم نمی خوابم.

مؤمنین هم با همدیگر رابطه شان این است همه در خدمت یک روح هستند، یعنی روح ایمان و ولایت در همه جاری هست. همین جمع که یک نمونه ای از جامعه ی بزرگ مؤمنین است را در نظر بگیرید، بدون این که اصلا شاید همدیگر را بشناسند، اسم همدیگر را بدانند اما چنان رابطه ای بین ما هست، ولایت مثل نخ تسبیح که در همه ی دانه ها رفته در همه ی اینها هست. تردیدی که در آن نیست. در کوچک، بزرگ، زن، مرد در همه ی اینها ولایت اهل بیت و نور اهل بیت و امیرالمؤمنین هست البته در یکی کم رنگتر و در یکی پررنگ تر است، درجات ولایت در افراد فرق می کند اما اصلش در همه وجود دارد. جلوه ی امیرالمؤمنین علیه السلام در تمام افرادی که اینجا نشسته اند هست. چون این چنین است رابطه ای که با همدیگر دارند مثل همان نخ تسبیح که یک انسجام و پیوند بین اینها درست کرده است، یک پیوند مؤمنانه درست می کند. آن انما المؤمنون اخوة که خدا در قرآن می گوید مؤمنین با هم برادر هستند، واقعا یک برادری و اخوت واقعی برقرار است. بگذارید من روایتی بگویم. خیلی این روایت زیبا است.

دهه محرم بخش هشتم| سخنرانی مکتوب حجت الاسلام مسعود عالی
دهه محرم بخش هشتم| سخنرانی مکتوب حجت الاسلام مسعود عالی

روایت جابر جعفی در باب اهمیت پیوند مومنین

 در اصول کافی از جابر جعفی که از اصحاب سرّ امام باقر و امام صادق بود، آدم بسیار فوق العاده ای بود. شصت هزار حدیث حفظ بود. ما شاید شش حدیث یا شصت تا حدیث حفظ نباشیم. شصت هزار حدیث که بسیاری از آنها از احادیث اسرار بود که اهل بیت به هر کسی نمی گفتند. یک بار خدمت امام باقر علیه السلام رسید گفت آقا! من گاهی مواقع دلم می گیرد، بدون اینکه حادثه ای برای من اتفاق افتاده باشد یک غم و حزنی دل من را می گیرد آنچنان که خانواده و اهل و عیالم می فهمند که من یک مشکلی دارم، این مال چیست؟ امام باقر علیه السلام فرمود ان الله عزوجل خلق المؤمنین من طینة الجنان؛ خداوند متعال مؤمنین را از یک طینت خلق کرد، از گِل بهشتی، از طینت جنان. و اجری فیهم من ریح روحه؛ و در مؤمنین از شعاع روح خودش دمید.

فلذلک المؤمن اخو المؤمن من ابیه و امه؛ برای همین مؤمنین با همدیگر برادر تنی هستند، چون یک طینت دارند، فاذا اصاب روحا من تلک الارواح فی بلد من البلدان حزن، حزنت هذه؛ اگر یکی از این مؤمنین در یک جایی اگرچه دور، غصه داشته باشد تو هم اینجا غصه دار می شوی. این غصه ات مال این است که یک مؤمنی یک جایی غصه دار است و گرفتار است. چون مؤمنین با هم رابطه ی واقعی دارند و پیوندشان پیوند حقیقی و تکوینی هست مثل این دوقلوهایی که با هم به دنیا آمده اند که احساساتشان با هم هماهنگ است و مثلا اگر یکی ناراحت شود، آن یکی هم ناراحت می شود. یا پدر و مادر با بچه شان. گاهی موقع در جبهه بچه می افتاد، مادر اینجا دلش را می گرفت و می نشست. یعنی می فهمید.

داستان حاج حسین کبیر و پیوند مومنین

خدا رحمت کند حاج آقا حسین کبیر را که ایشان در قم بود از خوبان بود. تک پسری داشت به نام غلامرضا که در دفاع مقدس به شهادت رسید. خود ایشان می گوید نیمه شبی بود بچه ام در جبهه بود خوابیده بودم یک مرتبه دیدم قلبم تیر کشید و انگار یک قطره خون از قلبم چکید، خیلی درد گرفت و جگرم سوخت. فهمیدم که خبری است و اتفاقی افتاده است و فردای آن روز به من خبر دادند که پسرت به شهادت رسید. رابطه ای که گاهی مواقع بین پدر و مادر و بچه ها هست که احساساتشان مشترک است، یا بین دوقلو ها هست. به یک معنا بین همه ی مؤمنین هست. چون یک ارتباط و پیوند تکوینی دارند. روح ولایت بر همه حاکم است. امام باقر فرمود یک جایی یک نفر دلش گرفته است لذا تو هم دلت گرفته است.

علت حزن عصرهای جمعه

عصرهای جمعه و غروب همه تجربه کرده اید دلگیر است، شاید وجهش این باشد که امام زمان علیه السلام دلش گرفته است؛ چون غروب جمعه است و هم فرجش رخ نداده که روز جمعه توقع هست، هم نامه ی اعمال را از بعضی از دوستانش دیده است که پسندیده نیست. دل او که می گیرد… اصلا همین که در روایت دیده اید که یحزنون لحزننا بین مؤمنین و امامشان چه پیوندی هست؟ ما همه می گوییم سنخیت با اهل بیت داریم، ما نمی گوییم از طینت اهل بیت هستیم؟ یک سنخیتی با اهل بیت داریم که به خاطر همین هم یحزنون لحزننا و یفرحون لفرحنا؛ با حزن آنها محزون می شویم و با شادی آنها شاد می شویم. برعکس هم هست؛ با حزن ما، اهل بیت محزون می شوند و با شادی ما شاد می شوند. برعکسش هم هست.

روایت رمیله و پیوند اصیل مومنین

 رُمیله یکی از اصحاب امیرالمؤمنین بود، می گوید من تب شدیدی داشتم در وسط هفته، روز جمعه که شد مقداری آرام شدم، گفتم حیف است نماز جمعه امیرالمؤمنین را از دست بدهم، بلند شدم رفتم نماز جمعه. حضرت امیر داشتند خطبه می خواندند. من در مسجد کوفه نشستم. بین خطبه خواندن امیرالمؤمنین علیه السلام تب من عود کرد. به خودم تلقین می کردم که باش تا نماز را بخوانی و ثواب نماز جمعه را ببری با وجود دردی که می کشیدم. نماز تمام شد، من پشت سر امیرالمؤمنین راه افتادم که از مسجد بیرون برویم. یک مقدار که رفتیم حضرت امیر ایستاد فرمود رمیله! چی شده بود؟ درد می کشیدی! گفتم آقا یک تبی بود که وسط هفته داشتم، امروز آرام شده بود که آمدم نماز ولی وسط خطبه ها عود کرد.

حضرت فرمود ما هم درد داشتیم. گفتم آقا شما هم؟! فرمود ما من مؤمن یمرض الا مرضنا بمرضه؛ هیچ مؤمنی در هیچ کجای عالم نیست که مریض بشود مگر اینکه ما هم مریض می شویم! ما هم دردمند هستیم. شما در خانه به خصوص پدر و مادرها می فهمند اگر بچه مریض باشد و درد می کشد، پدر و مادر حالشان چطور است؟ می توانند بی خیال باشند؟ امکان ندارد. پدر و مادر وقتی می بینند بچه دارد درد می کشد آنها هم درد می کشند. وجود مقدس اهل بیت علیهم السلام پدران این امت هستند انا و علی ابوا هذه الامة. صدها برابر مهربانی و دلسوزیشان از دلسوزی پدر و مادر بر بچه بیشتر است نسبت به امتشان و شیعیانشان. امیرالمؤمنین فرمود مؤمنی نیست که درد بکشد مگر اینکه ما هم درد می کشیم.

این پیوند و سنخیتی که بین شیعیان، مؤمنین و امامشان هست، یک جلوه اش بین خودشان هست. که اگر کسی دردش بیاید، آن یکی هم دردش می آید

محک زدن ایمان به واسطه ی پیوند

من همین جا یک چیزی خدمت شما عرض کنم که اگر کسی بخواهد خودش را محک بزند که ایمانش چقدر است، این چیزهایی که عرض کردم به هر حال از فرهنگ دینی ما است. اگر مؤمنی از درد یک مؤمن دیگری دردش آمد معلوم است که ایمانش خیلی قوی است. بی خیال نبود وقتی می بیند یک مؤمن دیگری دردمند است، یک شیعه ای دردمند است، یک مسلمانی در گوشه ای از دنیا در مظلومیت است، در فشار است، نمی تواند بی خیال باشد. فرض بر این است که پیوندی بین مؤمنین است که اگر یکی دردش بیاید بقیه هم دردشان می آید، روایتش را از امام باقر خواندم فرمود وقتی یکی حزن و اندوهی دارد تو هم دلگیر می شوی. و اما اگر خدانکرده بی خیال باشد، نشان دهنده ی ضعف ایمان است. نشان دهنده ی این است که پیوندش خیلی قوی نیست از جهت ایمانی با دیگران.

سید مهدی قوام و پیوند مومنین

خدا رحمت کند مرحوم آسید مهدی قوام را. از اولیاء خدا بود در همین تهران. چندتا مستند تلویزیونی هم در شبکه های تلویزیون از ایشان نشان دادند. مقام معظم رهبری می فرمود من جوان که بودم پای منبرش می رفتم و خیلی دنبال می کردم. خاطراتی از ایشان داشت. مجتهد مسلم بود ولی یک آدمی بود که اصلا فوق العاده بود در جذب آدمهایی که به ظاهر دینی نیستند. خیلی از لاتها و کسانی که شر بودند آقای آسیدمهدی قوام زندگی آنها را عوض کرد. ایشان یک بار یک دهه محرمی کرمان یا یزد، منبر می رفت حدود شصت هفتاد سال قبل.

وقتی منبرش تمام شد یک پاکتی به اندازه ششصد تومان به او صله دادند. خب آن موقع ششصد تومان خیلی بود. ایشان به تهران آمد با یکی از رفقایش همراه بود. گفت می آیی با هم جایی برویم؟ گفت کجا؟ گفت بیا برویم بهت می گم. آمد سمت پامنار. در یکی از کوچه ها سر کوچه ایستاد، این پاکت را در آورد گفت فلانی! برو در فلان خانه و این پاکت را بده و بگو این هدیه است! گفت چرا خودت نمی روی؟ گفت من را می شناسند، اگر ببینند، خجالت می کشند. این بنده خدا رفت و چند دقیقه بعد برگشت.

گفت حاج آقا! رفتم این پاکت را دادم، بال در آوردند!! گریه افتادند از خوشحالی، وضعشان خیلی خراب بود. گریه افتادند!! آقای آسیدمهدی قوام گفت الحمدلله. با هم مقداری دور شدند، گفت فلانی! پنج قران (ریال) پول داری به من قرض بدهی فردا بهت می دهم، می خواهم برای خانواده چیزی بخرم و ببرم!! و یؤثرون علی انفسهم و لو کان بهم خصاصة؛ اگرچه خودشان نیاز دارند، ولی درد دیگری را بر درد خودشان مقدم می دارند. شما در قرآن دیده اید، اهل بیت هم همینطور بودند. سه شب موقع افطار یا یک روز سه مرتبه، یک بار دم افطار اسیری آمد، یک بار یتیمی آمد، یک مرتبه مسکین آمد. اسیر آنجا چه کار می کند؟ این در قرآن هست دیگه و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا؛ موقع افطار مسکینی آمد گفت من نیاز دارم، قرص نان خودشان را به او دادند.

روز بعد یا همان روز در مرتبه دوم یتیمی آمد و گفت نیاز دارم، باز قرص نان خودشان را دادند. دفعه ی بعد یک اسیری آمد! اسیر در مدینه چه کار می کند؟! اسیر یعنی چه؟! قرآن است دیگه! اسیر یعنی کافری که در جنگ گرفته بودند. کافر در خانه ی آنها رفت. و یطعمون الطعام علی حبه مسکینا و یتیما و اسیرا. نان را دادند و خودشان با آب افطار کردند. درست است که بین مؤمنین یک پیوند بسیار محکم مؤمنانه برقرار است اما دیگران حتی اگر مسلمان هم نباشند آنها هم حقی دارند!

تقسیم مردم در فرمایش امیرالمومنین به مالک

امیرالمؤمنین علیه السلام به مالک اشتر در نامه 53 می فرمایند مالک! مردم دو دسته هستند اما اخ لک فی الدین؛ یا برادر دینی ات هستند، و اما نظیر لک فی الخلق؛ یا شبیه تو هستند، انسان هستند، اگرچه شیعه یا مسلمان نیستند. ما در فرهنگ دینی مان حتی حیوانات حقوق دارند، گیاهان حقوق دارند؛ اما حقوقی که بین مؤمنین هست یک چیز دیگر است، خیلی محکم تر از این حرفها هست. به خاطر اینکه همان روح ایمان و روح ولایت و جلوه ی امیرالمؤمنین در همه هست. برای همین هست که در روایات ما یکی دوتا ده تا نه، متعدد روایت داریم که اگر به مؤمنی خدمت کنی، احترام کنی، کارش را راه بیندازی، رابطه ات با اهل بیت محکمتر می شود، ولایتت محکمتر می شود و اگر نسبت به مؤمنی بی احترامی کنی، تحقیرش کنی، دلش را بشکنی، اگر به او ظلم کنی، حقش را ضایع کنی، به همان مقداری که ظلم کردی رابطه ات با اهل بیت قطع می شود. خیلی عجیب است. ما در این زمینه متعدد روایت داریم. من فقط یکی را عرض می کنم. .

دهه محرم بخش هشتم| سخنرانی مکتوب حجت الاسلام مسعود عالی
دهه محرم بخش هشتم| سخنرانی مکتوب حجت الاسلام مسعود عالی

روایت معلی بن خنیس و حقوق مومنین

 امام صادق علیه السلام به شاگرد خوبش معلی بن خنیس که بعدا هم به شهادت رسید فرمود حق یک مسلمان بر مسلمان دیگر هفت چیز است، هفت حق واجب؛ سبع حقوق واجبات. که اگر آن را ضایع کنی إِنْ ضَيَّعَ مِنْهَا شَيْئاً خَرَجَ مِنْ وِلَايَةِ اللَّهِ از ولایت خدا خارج می شوی. معلی بن خنیس گفت آقا آن هفت تا چیست؟ امام صادق علیه السلام فرمود نمیگویم! می ترسم بگویم و بدانی و عمل نکنی و بیچاره شوی. حالا لااقل اگر ندانی بهتر است. او اصرار کرد که بفرمایید حضرت شروع کرد آن هفت حق را گفتن من نمی خواهم آنها را بگویم. حضرت شروع کردند گفتن، وسطهای حرف امام این به گریه افتاد. گفت آقا ما این کارها را نمی کنیم، ما ادعای مسلمانی می کنیم، کی ما رعایت این حقوق را میکنیم؟ اولین حق از آن هفت حقی که امام صادق علیه السلام فرمود این بود که هرچه برای خودت دوست داری برای دیگری هم دوست داشته باش، هرچه را برای خودت دوست نداری برای برادر مؤمنت هم دوست نداشته باش. تو دوست نداری کسی آبرویت را ببرد آبروی کسی را نبر. تو دوست نداری کسی به ناموست نگاه کند به ناموس کسی نگاه نکن، هرچه را برای خودت می پسندی برای دیگری هم بپسند، اگر برای خودت نمی پسندی برای او هم نپسند. او مثل خودت می ماند.[1]

محکم کردن ولایت با رعایت حقوق مومنین

 من یک سؤال دارم امام صادق فرمود اگر این حقوق را رعایت کردی ولایتت با ما را محکم کرده ای، و اگر ضایع کردی داری رابطه ات را با ما قیچی می کنی. سؤال من این است که یا امام صادق! ما فکر می کردیم اگر بخواهیم ولایت ما با شما محکم شود با اشک و سینه زنی و روضه خوانی و زیارت رفتن و این چیزها محکم می شود ولی شما فرمودید با نیکی کردن و به داد همدیگر رسیدن محکم می شود؟! جواب این است که بله؛ اشک و سینه زنی و روضه و عزاداری و اظهار ارادت به اهل بیت جای خود، شکی نیست که ولایت را محکم می کند، رابطه محبت با اهل بیت را محکم می کند، اما یک راه دیگر برای اینکه ولایت محکم شود حقوق همدیگر را رعایت کردن و به همدیگر احترام گذاشتن است.

دلیلش باید برای شما خیلی روشن شده باشد. دلیلش این است که وقتی من به این برادر مؤمنم که جلوه و نور امیرالمؤمنین در او هست، وقتی احترام بکنم به آن ولایتی که در او هست دارم احترام می کنم و وقتی ظلم بکنم به این برادر مؤمنم به ولایتی که در او هست ظلم می کنم لذا رابطه ام با اهل بیت سست می شود. بحث سر این نیست که به همسرت، به فرزندت، به پدر و مادرت احسان کن، آنها که خیلی حقشان بیشتر است، حتی به غریبه ای که فامیلت هم نیست، اما مؤمن است، اما جلوه ی امیرالمؤمنین در او هست، اگر به این ظلم کنی رابطه ات با امیرالمؤمنین سست شده است، به همان مقداری که ظلم می کنی داری قیچی می کنی ولایت خودت با امیرالمؤمنین را. این روایت اهل بیت است. یکی دوتا ده تا هم نیست.

اگر ما این را باور کنیم، چقدر کار همدیگر را راه می اندازیم. اگر مسؤولین ما این روایت را جلوی چشمشان بزنند، چقدر دنبال کار مردم می دوند، آن وقت آن کسی که ارباب رجوع را سرمی دواند، می گوید برو فردا بیا، برو فردا بیا، کاری هم ندارد ها، یا می خواهد چایی بخورد یا صبحانه، از غم او خبر ندارد که از کجا بلند شده آمده است، آن وقت ببینید چقدر با فرهنگ دینی ما نزدیک هستند یا دور!!

داستان آخوند خراسانی و دستگیری از مومنین

نصف شب بود در خانه ی آخوند خراسانی را زدند. آخوند خراسانی مرجع تقلید باعظمت زمان خودش بود. حدود صد و بیست سال پیش که بزرگان ما که در زمانهای نزدیکتر مثل مرحوم آیت الله بروجردی، مرحوم نایینی، اینها همه شاگردانش بودند. آخوند خراسانی کتابش الان جزء کتب درسی حوزه های علمیه است. آدم بسیار باعظمت! نیمه شب در خانه اش را زدند.

این پیرمرد (زمان مرجعیتش نه زمان طلبگی اش، زمان بزرگی معنوی اش) رفت دم در دید یک طلبه ای دم در است، گفت حاج آقا! من عذر می خواهم این موقع شب، خانمم موقع وضع حملش هست، دارد درد می کشد، یک قابله ای (به زبان امروزی ماما که کمک می دهند برای تولد بچه) فلان جا در نجف هست، من آدرسش را ندارم، خادمه ای که در خانه ی شما هست آدرس آن قابله را دارد، اگر می شود به خادمه ی خانه تان بگویید بیاید همراه شود من آن قابله را به خانه ام ببرم. آخوند خراسانی گفت خادمه ی خانه ی ما الان خوابیده است. خود من بلد هستم آدرس او را. با هم می رویم. چراغ فانوس را برداشت در کوچه های نجف راه افتادند. مرجع تقلید باعظمتی که بسیاری از بزرگان شاگردش بودند!! خودش افتاد جلو، رفت در خانه ی آن قابله.

در زدند آن بنده خدا آمد، سه نفری راه افتادند به سمت خانه آن طلبه که خانمش موقع وضع حملش بود، خود آخوند خراسانی با این طلبه بیرون منتظر بودند، آن قابله رفت داخل و بعد از مدتی صدای گریه ی بچه آمد و بچه متولد شد. آخوند خراسانی تبریک گفت، شکر خدا را گفت، یک پولی هم به عنوان کمک به او داد، گفت اگر موقعی احتیاجی داشتی رودربایستی نکنی ها، بیا!!

ببینید اینها هست که از صدتا درس اخلاق و حرف زدن، مؤثرتر است در تربیت. که انسان بتواند در خدمت مؤمنین باشد، پس نزند، آنچه که از دستش برمی آید.

پیوند مومنین مورد هجمه ی شیطان

پیوند بین مؤمنان با همدیگر پیوندی است که شیطان هدف گرفته است. سعی کنیم صمیمیت هایمان و رفاقتهایمان را چه در خانه، و چه در جامعه بیشتر کنیم. به کار هم برسیم. به والله العلی العظیم اگر می خواهی رابطه ات با اهل بیت محکم تر شود این کار را بکن. امام مجتبی علیه السلام در طواف خانه ی خدا بود، در نقلی هست که در اعتکاف بود. در اعتکاف معتکف نباید از مسجد بیرون برود. یک نفر آمد گفت من یک مشکلی پیدا کرده ام اگر می شود شما آبرو گرو بگذار، بیا کار من را راه بینداز. دیدند امام مجتبی شروع کردند کفش به پا کردن، یک نفر گفت آقا شما در اعتکاف هستید!! امام فرمود اگر کار یک مؤمنی را راه انداختم به اندازه چند اعتکاف ثواب دارد و ارزش.

امشب شب هفتم ماه محرم است. چقدر سریع تمام شد. چهار شب دیگر بیشتر نمانده است. امشب شب هفتم هست.

ما شیعیان معمولا چهار نفر را باب الحوائج می دانیم. البته همه ی اهل بیت باب الحوائج هستند ولی چهار نفر هستند که مجرب هستند به این لقب و معروف شده اند. یکی وجود مقدس امام کاظم علیه السلام، موسی بن جعفر باب الحوائج. یکی حضرت علی اصغر نازدانه ی ابی عبدالله علیه السلام. یکی حضرت اباالفضل و یکی مادرش ام البنین

از این چهار نفر یکی کودک است. من چند شب پیش گفتم، این نازدانه شش ماهش هست در دنیا، اما اگر بدانید چه عوالمی را قبل از دنیا طی کرده است، می بینید که پیر راه است. با دید بچگی به او نگاه نکن، با دید کودکی به او نگاه نکن

دهه محرم بخش هشتم| سخنرانی مکتوب حجت الاسلام مسعود عالی
دهه محرم بخش هشتم| سخنرانی مکتوب حجت الاسلام مسعود عالی

گر به ظاهر او علی اصغر است

لیک در معنا علی اکبر است

علی بزرگ که خونش روز قیامت بزرگترین حجت امام حسین علیه السلام است که دیگر کسی نمی تواند بگوید ما نفهمیدیم، نمی دانستیم، گول خوردیم. این خون را امام حسین علیه السلام و علی اصغر را بلند می کنند و می گویند شما این را ندیدید؟! من که این را بلندش کردم!! اگر کسی ذره ای عاطفه داشته باشد، از جهنم نجات پیدا کن این طرف بیاید. ببینید امام حسین مظهر رحمت خدا است، نمی خواهد کسی جهنم برود. علی اصغر را سر دست بلند کرد که ذره ای اگر کسی نوری در وجودش هست، عاطفه ای در وجودش هست جدا شود. من به نظر خودم می رسد که مصیبت حضرت علی اصغر در روز عاشورا برای خود امام حسین سنگین ترین مصیبت بود. شکی نیست شهادت خود امام حسین برای همه از همه بزرگتر است امام برای خود امام حسین شهادت این طفل معصوم. می دانید دو سه تا نشانه دارد که خیلی سنگین بود برای امام حسین. یک نشانه اش این است که روز یازدهم در گودال قتلگاه وقتی دختر باعظمت امام حسین خودش را روی پیکر پدر انداخته بود معمولا می گویند خواب دید! خواب چیست؟! مگر حضرت سکینه در گودال قتلگاه خوابیده!؟ مکاشفه ای بوده است برایش. پدر بزرگوارش امام حسین را دید که گفت دخترم به شیعیان من دوتا پیغام را برسان. یکی به آنها بگو

شیعتی مهما شربتم ماء عذب فاذکرونی

او سمعتم بشهید او غریب فاندبونی

اگر آب خوردید یاد من هم باشید! این یک پیغام. پیغام دوم که به شیعیانم برسان این است

لیتکم فی یوم عاشوراء جمیعا تنظرونی

کیف استسقی لطفلی فابوا ان یرحمونی

شیعیان من ای کاش بودید روز عاشورا که وقتی برای بچه ام آب خواستم با او چه کار کردند!! اباعبدالله از تمام مصیبتها روی این مصیبت دست می گذارد. معلوم است که خیلی سنگین بوده است.

در قیام مختار وقتی قاتلین سیدالشهداء را یکی یکی می گرفتند و مختار انتقام می گرفت. وقتی به امام سجاد خبر دادند خدا را شکر کرد منتهی اول از همه سؤال کرد حرمله زنده است؟ یا او را مختار گرفت؟ حرمله که دل اهل بیت را سوزاند.

اباعبدالله علیه السلام وقتی هل من ناصرش را گفت یک سرباز در خیمه اش گریه اش گرفت، یعنی بابا من هستم. امام حسین فرمود بچه من را بدهید با او خداحافظی کنم. خب خداحافظی با بچه یعنی بوسیدن او. در یک نقلی هست که موقعی که اباعبدالله داشت او را می بوسید تیر خورد. در نقل دیگری که معروف تر هست این است که حضرت او را روی دست بلند کرد و فرمود اگر نسبت به من رحم ندارید فارحموا هذا الطفل الصغیر؛ این بچه که گردنش افتاده بود، اصلا بچه به خودی خود گردنش افتاده است چه برسد به او که نایی در بدنش نبود.

مثل ماهی لب می زد که شیری چیزی لبش را خیس کند. یک مرتبه اباعبدالله دید این طفل معصوم در دستش دارد پرپر می زند. شما ببینید اگر یک هسته ی کوچولو در گلوی طفل برود پدر و مادر در نیاورند خفه می شود، حالا یک تیر به اندازه ی قامت علی اصغر در گلویش رفته است. به اندازه ی قد علی اصغر. امام حسین چه بکند؟! اگر تیر را بکشد، گردن قطع می شود. اگر نکشد راه نفس بند آمده است. ولی خدا هیچ کجا متحیر نمی ماند، اما انگار اینجا امام حسین متحیر شد که خطابی از آسمان رسید دعه یا حسین، فانه مرضعا فی الجنة دیگر رهایش کن، دایه ای در بهشت او را در بهشت تحویل گرفت.

معمولا در مداحی ها و ذکر مصیبتها می گویند امام حسین علیه السلام شاید خجالت می کشید از رباب که این را ببرد. من در بعضی نقلا دیدم رباب به محض اینکه فهمید بچه اش تیر خورده است، رفت و ته خیمه نشست که این جلوها نباشد که امام حسین او را ببیند و خجالت بکشد. یکی از یکی بامعرفت تر، دلسوزتر.

خدایا به آبروی باب الحوائج، به آبروی پدر باعظمتش دست ما را در دنیا و آخرت از دامانشان کوتاه مفرما.

[1] – ِّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ مَا حَقُّ الْمُسْلِمِ عَلَى الْمُسْلِمِ قَالَ لَهُ سَبْعُ حُقُوقٍ وَاجِبَاتٍ مَا مِنْهُنَّ حَقٌّ إِلَّا وَ هُوَ عَلَيْهِ وَاجِبٌ إِنْ ضَيَّعَ مِنْهَا شَيْئاً خَرَجَ مِنْ وِلَايَةِ اللَّهِ وَ طَاعَتِهِ وَ لَمْ يَكُنْ لِلَّهِ فِيهِ مِنْ نَصِيبٍ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ مَا هِيَ قَالَ يَا مُعَلَّى إِنِّي عَلَيْكَ شَفِيقٌ أَخَافُ أَنْ تُضَيِّعَ وَ لَا تَحْفَظَ وَ تَعْلَمَ وَ لَا تَعْمَلَ قَالَ قُلْتُ لَهُ لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ قَالَ أَيْسَرُ حَقٍّ مِنْهَا أَنْ تُحِبَّ لَهُ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ تَكْرَهَ لَهُ مَا تَكْرَهُ لِنَفْسِكَ وَ الْحَقُّ الثَّانِي أَنْ تَجْتَنِبَ سَخَطَهُ وَ تَتَّبِعَ مَرْضَاتَهُ وَ تُطِيعَ أَمْرَهُ وَ الْحَقُّ الثَّالِثُ أَنْ تُعِينَهُ بِنَفْسِكَ وَ مَالِكَ وَ لِسَانِكَ وَ يَدِكَ وَ رِجْلِكَ وَ الْحَقُّ الرَّابِعُ أَنْ تَكُونَ عَيْنَهُ وَ دَلِيلَهُ وَ مِرْآتَهُ وَ الْحَقُّ الْخَامِسُ أَنْ لَا تَشْبَعَ وَ يَجُوعُ وَ لَا تَرْوَى وَ يَظْمَأُ وَ لَا تَلْبَسَ وَ يَعْرَى وَ الْحَقُّ السَّادِسُ أَنْ يَكُونَ لَكَ خَادِمٌ وَ لَيْسَ لِأَخِيكَ خَادِمٌ فَوَاجِبٌ أَنْ تَبْعَثَ خَادِمَكَ فَيَغْسِلَ ثِيَابَهُ وَ يَصْنَعَ طَعَامَهُ وَ يَمْهَدَ فِرَاشَهُ وَ الْحَقُّ السَّابِعُ أَنْ تُبِرَّ قَسَمَهُ «1» وَ تُجِيبَ دَعْوَتَهُ وَ تَعُودَ مَرِيضَهُ وَ تَشْهَدَ جَنَازَتَهُ وَ إِذَا عَلِمْتَ أَنَّ لَهُ حَاجَةً تُبَادِرُهُ إِلَى قَضَائِهَا وَ لَا تُلْجِئُهُ أَنْ يَسْأَلَكَهَا وَ لَكِنْ تُبَادِرُهُ مُبَادَرَةً فَإِذَا فَعَلْتَ ذَلِكَ وَصَلْتَ وَلَايَتَكَ بِوَلَايَتِهِ وَ وَلَايَتَهُ بِوَلَايَتِكَ. (الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏2، ص: 170)

پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *