حیف است برای همه چیز وقت بگذاریم، برای شهدا نه
هیات: گفتوگویی با حاج حسین یکتا و زینب عرفانیان، نویسنده کتاب «مربعهای قرمز» که خاطرات حاج حسین یکتا است انجام داده ایم که بخشهایی از آن از نظرتان میگذرد.
گفتوگو با زینب عرفانیان، نویسنده مربعهای قرمز:
حاجآقا یکتا، شخصیت برونگرا دارند
– حاجآقا یکتا، شخصیت برونگرا دارند و راوی هستند. رهبر معظم انقلاب اشاره دقیق و ظریفی داشتند چون آقای یکتا در سراسر کتاب و بهخصوص در قسمتهایی که از شهادت دوستان و همرزمانشان میگوید، حسی جریان دارد که کاملا از ایشان است و گاهی هم ممکن است از شیوه پرداخت من باشد. این دو کاملا در هم تنیده شده که حتی تفکیک آن برای خودم هم دشوار است.
لطف خدا شامل حال ما شد
– لطف خدا شامل حال ما شده و تقریظ رهبر معظم انقلاب به این کتاب تعلق گرفته است. البته در دیداری که با حضرت آقا داشتم، درباره کتاب «رسول مولتان» صحبت کردند و گفتند که یادداشتی هم در ابتدای آن کتاب نوشتهاند. در واقع هر کدام از این کتابها فضایی دارند که منحصر به همان شهید یا شهدایی است که به آنها پرداختهایم.
ماجرای اسم کتاب
– احساس میکنم سوال برانگیزترین قسمت کتاب، اسم کتاب است که مخاطب را جذب میکند. راوی هم آقای یکتاست که همیشه مخاطبان خودشان را داشتهاند و این مخاطبان کنجکاو به دانستن درباره ایشان هستند؛ درباره دوران کودکی، انقلاب، جنگ و دیگر بخشهای زندگی ایشان. این کنجکاویها با انتخاب نام «مربعهای قرمز» بیشتر شده و در نهایت میشود گفت سوالبرانگیز بودن ویژگی این کتاب است.
– ماجرای اسم کتاب از آنجا میآید که آقای یکتا مسوول آمار گردان خودشان بودند و دفترچهای داشتند که اسم اعضای گردان روی آن نوشته شده بود. بعد از هر عملیات، جلوی اسم هر عضوی که شهید میشد، یک مربع قرمز نقاشی میکشیدند. کمکم این مربع قرمز برای حاج آقا تبدیل به یک آرزو میشود که کاش کسی جلوی نام خودش یک مربع قرمز نقاشی کند. فکر کردم این لطیفترین قسمت کتاب است که میشود به عنوان اسم انتخاب کرد و سوالبرانگیز هم هست.
بازیهای زمانی در روایت ماجراها با چه هدفی انجام شد؟
– در هر بزنگاه که روایت بیش از اندازه یکنواخت و خطی میشد، برشهای زمانی را گنجاندهام تا از قصه یکی بود یکی نبود فاصله بگیریم و خواننده بتواند در زمان سفر کند، به گذشته برود و بازگردد. ضمن اینکه سعی کردم این رفت و برگشتهای زمانی در مقاطعی باشد که حس تعلیق برای مخاطب ایجاد و این سوال را در ذهنش پررنگ کند که بعدش چه میشود؟
کتابی برای شهدا
– از همان ابتدا قرار گذاشتیم اگر همکاری ما ثمری داشت، کتابی باشد برای شهدا؛ نه من محور باشم نه حتی آقای یکتا. به نظرم توانستیم سر این قرار بمانیم و گوشهای از دین خودمان را به شهدای کتاب ادا کنیم.
تقریظ حضرت آقا خستگیمان را شُست و بُرد!
– لطف خدا بود و دلیل آن اخلاص آقای یکتا در روایتگری و اخلاص آقای خلیلی ناشر کتاب. اگر از این کار کمی خستگی مانده بود، با تقریظ حضرت آقا شسته شد و رفت و زین پس هم دیگر بازنخواهد گشت.
با حاجحسین یکتا از «مربعهای قرمز» حرف زدهایم:
گفتن از شهدا، رزق آسمانی است
– معتقدم تا شهدا نخواهند زبان آدم برایشان باز نمیشود، گوش آدم شنوای حرفهایشان نمیشود و قلب هم آماده پذیرش آنچه باید نخواهد شد.
– برای شهدا گفتن، نوشتن و شنیدن یک رزق آسمانی و توفیق شهدایی است. به خاطر همین از اول هم توکل کردم به خدا و خودشان که شما زبان ما را باز کنید تا آنچه که لازم است و باید به رشته تحریر دربیاید و نتیجه کار چیزی شود که به درد نسل امروز بخورد.
– با چند نفر کار را شروع کرده بودم و وقتی کمی پیش رفته بود، میدیدم نتیجه آن چیزی که میخواهم نیست، پس متوقفش میکردم. تا اینکه کتاب «رسول مولتان» را که خواندم، دیدم قلم نویسنده شبیه به همان چیزی است که من میخواهم.
ما و خانم عرفانیان با یک عنایت از سوی شهدا هم مسیر شدیم
– بعد از رونمایی کتاب با خانم عرفانیان صحبت کردم و حرفهای ایشان هم برایم جالب بود. گفتند که چند ماه قبلتر پای روایتگری من در اردوی راهیان نور در شلمچه بودند و از شهدا این توفیق را خواسته بودند که کتابی دربارهشان بنویسند. خلاصه که ما و ایشان با یک عنایت و هدایت از سوی شهدا هم مسیر شدیم و رفتیم پای کار نویسندگی این کتاب.
روایتگری و نویسندگی با هم فرق دارند
– روایتگری و نویسندگی با هم فرق دارند، با جوانها حرف میزنیم و برایشان از شهدای دستیافتنی حرف میزنیم، امکانات دیداری و شنیداری هم داریم که این تعامل بیشتر و بهتری ایجاد میکند میان من و مخاطب، در نوشتار بحث جداست و تخصصی جداگانه میطلبد تا کار لقمه زیبایی شود از رزق آسمانی شهدا که برای جوانها کلوا من طیبات شود و انجام دهند عملوابالصالحات.
سبک و سیاق و قلم خانم عرفانیان لطافت و ظرافت خاصی دارد
– سبک و سیاق و قلم خانم عرفانیان لطافت و ظرافت خاصی دارد که به ظرافتها و دقتهایی که من در روایتگری دارم خیلی نزدیک است. البته ایشان خیلی زحمت کشید و تلاش کرد قلمش را به روایتگری من هم نزدیک کند، طوری که هرکس کتاب را بخواند انگار پای روایتگری ما نشسته است. برای همین هم نگارش کتاب سه سال طول کشید اما نتیجه کار هم من را راضی کرد، هم ایشان را هم مخاطبان و حضرت آقا را.
هرکس کتاب را خوانده میگوید «خواندم، خندیدم و گریه کردم»
– مساله گرانی کاغذ و کتاب خیلی خرید را سخت کرده اما هرکس کتاب را خوانده میگوید «خواندم، خندیدم و گریه کردم» و همینطور میگویند کتاب را خواندم و تمام کردم، این نکتهای است که حضرت آقا در تقریظشان هم اشاره کردهاند. خوشحالم خاطرات من و لطافت قلم خانم عرفانیان در نوشتن لحظات عادی زندگی شهدا اتفاق موفقی شده و بازخوردهای خوبی دارد، «مربعهای قرمز» شیشه عطری است که درش باز میشود و عطر شهدا از آن بیرون میزند و میپیچد.
اصل قصه را شهدا رقم زدند
– اصل قصه را شهدا رقم زدند، آن کسانی که خط را شکستند شهیدان بودند، آنها کار را پیش بردند و اتفاق مهم را آنها رقم زدند … . ما زیر سایه آنها بودیم و همه نگاهمان باید به آنها باشد. آنها خورشیدند، نورشان بر ما تابیده و شدهایم سایهشان. ما کنار آنها بودهایم، همراهشان دویدهایم اما درکشان نکردیم، همسفری و همراهی نکردیم …. حالا هم این کارها را میکنیم تا بهعنوان شاگردان تنبل جنگ و شهادت از آنها یک امضا بگیریم و با تبصره قبول شویم.
حیف است برای همه چیز وقت بگذاریم، برای شهدا نه
– امیدوارم کتاب بر نسل جوان تاثیر بگذارد، بخوانند و ببینند وقتی از شهدا حرف میزنیم از جوانهای همین کشور و کوچه پسکوچههایش حرف میزنیم، از امام معصوم حرف نمیزنیم، اینها آدمهای عادی بودهاند. وقتی از قاسم سلیمانی میگوییم از یک پاسدار سبزه آفتابخورده کرمانی حرف میزنیم که برای خدا قیام و جهاد کرد. خواهشم این است که کتابها و سیره شهدا را بخوانیم. شهدا از جنس مجاهدان راه خدا هستند. حیف است وقت بگذاریم برای همه چیز و برای شهدا نه. آنها زندهاند و آمدهاند از ما دست بگیرند.
تقریظ رهبرانقلاب بر کتاب
بسمهتعالی-بسیار شیرین و جذاب نوشته شده است. ردپای چانهگرمیهای آقای حاجحسین یکتا در آن آشکار است. ظرافتهای برخاسته از ذوق و قریحه لطیف که در سراسر کتاب گسترده است، میتواند از نویسنده خوش قلم و چیرهدست کتاب باشد و میتواند هم دُرافشانیهای راوی باشد. نقطه برجسته کتاب، یاد شهیدان و یاد حال و حضور ملکوتی آنان پیش از شهادت است که حقاً بسیار خوب تصویر شده است. ارادت راوی به مرحوم آقای حاجمیرزا علی احمدیمیانجی هم برای من جالب بود. آن مرحوم را حدود60 سال به علم و تقوا و ورع میشناختم و به من لطف داشت. این کتاب ظاهراً چند روز پیش رونمایی شده است. برای من چندی پیش از این فرستاده بود و تماماً مطالعه شد.
منبع:مشرق
بازدیدها: 0