دهه محرم بخش ششم| سخنرانی مکتوب حجت الاسلام مسعود عالی
پایگاه اطلاع رسانی هیات رزمندگان اسلام حسب روال سال های گذشته با تولید منبر های مکتوب از سخنرانان برجسته کشور علاوه بر نشر محتوای غنی برای علاقه مندان و همراهان همیشگی سایت هیات، محتوای متناسب و قابل ارائه ویژه سخنرانی و خطبا را تهیه دیده است.
در این مجموعه سخنان حجت الاسلام والمسلمین مسعود عالی به صورت مکتوب و مدون در دسترس قرار گرفته است، در ادامه بخش ششم این مجموعه سخنرانی با عنوان دهه محرم در اختیار شما همراهان همیشگی سایت هیات قرار گرفته است.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین بارئ الخلائق اجمعین و الصلاة و السلام علی سیدالانبیاء و خاتم النبیین حبینا و حبیب اله العالمین ابی القاسم المصطفی محمد صلی الله علیه و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین و اللعن الدائم علی اعدائهم اجمعین
اسلام دین محبت و رفاقت
عرض شد که دین اسلام در عین حال که خیلی جاها توصیه کرده به گذشت و مدارا، دین دین سلم و آشتی و صلح است دین صمیمیت است، دین محبت است، دین رفاقت است. به خدا قسم دین ما دین رحمت و قشنگترین دین هست در صمیمیت و رفاقت بین مؤمنین و حتی انسانهای دیگری که مؤمن نیستند ولی حقوقی دارند، حیوانات حقوق دارند، گیاهان حقوق دارند چه برسد به انسانهای دیگری که حتی مسلمان نیستند. امیرالمؤمنین در نامه به مالک اشتر می گوید که مردم دو دسته هستند اما اخ لک فی الدین؛ یا برادر دینی ات هستند، آنها مثل تو مسلمان هستند و اما نظیر لک فی الخلق؛ یا اینکه شبیه تو هستند در خلقت. بالاخره انسان هستند، این دین با اینکه دین گذشت و رحمت و صمیمیت و رفاقت است
برخورد قاطع در دین اسلام
اما یک جاهایی همین دین می گوید توصیه کرده باید قاطع برخورد کنی و اهل گذشت نباشی، باید محکم باشی، یک ذره نباید عقب نشینی کنی، باید غیرت داشته باشی. آن جاهایی که نسبت به حدود الهی و نسبت به دین خدا، نسبت به حقوق مردم هست نباید کوتاه بیایی و گذشت داشته باشی.
معیار گذشت و کوتاه آمدن در اسلام
گذشت در مسائل شخصی است. در مسائل شخصی اگر کسی به تو ظلم کرد اینجا بالاخره آن طرف اشتباه کرده، یک غلطی کرده اینجا کوتاه می آید کما اینکه سیره ی اهل بیت را خود شما بزرگواران می دانید و مقداری هم دیشب اشاره شد که اهل بیت همینطور بودند و هر کجا ظلم شخصی به آنها می شد، کوتاه می آمدند و گذشت می کردند.
امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبه ی 73 نهج البلاغه، امیرالمؤمنین که حضرت زهرایش را به شهادت رسانده بودند و این همه ظلم به او کرده بودند جمله اش را ببینید، می فرماید و الله لاسلمن ما سلمت امور المسلمین و لم یکن جور الا علی خاصة؛ به خدا قسم من چیزی نمی گویم، من کوتاه می آیم، تا وقتی که ظلم فقط بر من هست، استخوان در گلو و خار در چشم من چیزی نمی گویم تا وقتی امور مسلمین دارد میگذرد و فقط به من ظلم می شود. ببینید حضرت دارد این تعبیر را می کند که جایی که ظلم فقط به من است ولی امور مردم می گذرد آنجا من کوتاه می آیم. این سیره معصومین است در مسائل خانوادگی هم همین جور بود.
توصیه اسلام در مسائل خانوادگی
توصیه ی دین در مسائل خانوادگی این است که گذشت داشته باش. من تقاضا می کنم این جمله را خیلی بیشتر دقت کنید. حتی اگر جایی حق با تو هست ولی نسبت به همسرت، نسبت به مادرت، نسبت به مادرت اگر می بینی دارد مشاجره ای درست می شود، دعوایی درست می شود، اگر می بینید صمیمیت در خانه دارد به هم می خورد تو کوتاه بیا، حتی اگر حق با تو هست. تو که بالاتر از امیرالمؤمنین که نیستی؟ امیرالمؤمنین حق مطلق بود به خاطر یک مصلحت بزرگتر کوتاه آمد. این جمله ای که گاهی مواقع می گویند حق گرفتنی است، انسان باید همیشه حق را باید بگیرد، نخیر، اینطور نیست! یک جاهایی حق گذشتنی است، انسان باید بگذرد. و یکی از آن جاها در خانه و خانواده است. آنجا قرار نیست هر کسی یقه ی دیگری را بگیرد و بگوید حق من را بده. من باید حقم را بگیرم.
زندگی باید اخلاقی باشد نه حقوقی
بگذارید من مثال بزنم که اگر در خانه هر کسی بخواهد حقش را بگیرد و زندگی یک زندگی حقوقی باشد ببینید چقدر خشک و تلخ می شود. اگر مثلا زن و شوهر خانم به آقا بگوید من حقم را می خواهم و تو هم فقط به حقت قانع باش، حق تو بر من زن این است که در مسائل زناشویی تمکین داشته باشم، اگر بخواهم از خانه بیرون بروم از تو اجازه بگیرم! حق این است اما دیگر بر من این وظیفه نیست و حق تو نیست که من ظرف بشورم، لباس بشورم، غذا درست کنم، بچه را نگه دارم! خودت شب بلند شو و بچه را نگه دار، چرا من نگه دارم؟ چرا من از خوابم بزنم؟ می دانید از وظایف زن و از حقوق مرد بر زن این نیست که باید بچه را نگه داشته باشد، باید خانه را تمیز کند، لباس را بشورد، ظرف بشورد. این وظیفه ی واجب زن نیست. خب اگر زن این را بگوید، از آن طرف مرد هم بگوید باشد، اگر قرار شد فقط هر کس به حقش باشد، حقی که تو بر گردن من مرد داری این است که من خرجی تو را بدهم، یعنی مسکن، پوشاک، غذا و خرجی تو را بدهم اما دیگر اینکه بیرون برویم و تفریح و گردش و زیارت و این طرف و آن طرف رفتن نداریم، در خانه بمان تا بپوسی! آن وقت شما ببینید چه زندگی ای می شود!! زندگی حقوقی یعنی این، یعنی هر کس فقط حق خودش را بخواهد. اما در خانه و خانواده زندگی اخلاقی است، نه حقوقی. خیلی فراتر از حقوقی است. بله دو شریک در بازار حقوقی است یعنی هر کس حق خودش را می گیرد. می گوید حساب حساب است کاکا برادر، ما با هم رفیق هستیم اما هر کس حق خودش. اما در خانه که اینطور نیست. در خانه زن می گوید با اینکه وظیفه ی من و حق تو نیست اما من ظرف می شورم، غذا درست می کنم، کارهای خانه را انجام می دهم، بچه را هم نگه می دارم. مرد هم می گوید با اینکه وظیفه ی من نیست اما من مخلصت هستم، آنجایی که شما نیاز هست تفریحی گردشی زیارتی بروید، من حتما در خدمت شما هستم. زندگی اخلاقی است.
اخلاق در زندگی شیخ مرتضی زاهد
خدا رحمت کند مرحوم آشیخ مرتضی زاهد را، حدود شصت سال پیش در همین تهران خودمان زندگی می کرد، پیرمردهای تهران الان کسانی هستند که از ایشان خاطرات دارند. آقای آشیخ مرتضی زاهد یک مرتبه شب دیرتر رفته بود خانه، از کوچه نگاه کرد دید اتاقها خاموش است، یعنی فهمید که خانواده خوابیده اند. زمستان هم بود، سرد هم بود، دیگر در نزد. با خودش گفت خب خانواده خوابیده اند، حقشان هست، من الان بیدارشان کنم که چی، من دیر آمده ام، خودم باید جورش را بکشم، چرا دیگری را به زحمت بیندازم؟! تصمیم گرفت در همان کوچه پشت در تا صبح بماند. همانجا عبا را به خودش پیچید و یک گوشه ای کنار در، بیرون خانه نشست. یک مقدار که نشست، خانمش امام زمان علیه السلام را به خواب دید که بلند شو، آشیخ مرتضی آمده دم در، برو در را باز کن. خانمش حضرت را که دید بلند شد، اما ایشان توقعی نداشت، ایشان مراعات همسر را کرد. مراعات خانواده را می کرد. آدمهایی که اخلاقی هستند خانواده و زندگیشان خیلی قشنگ و بابرکت است. فقط هم بحث زن و شوهر نیست ها، پدر و مادر هم همینطور. الان بعضی از رفقا هستند اینجا که جوان هستند و مجرد، همسر ندارند ولی پدر و مادر و رعایت آنها، این که هست که! اگر یک جایی با پدر یا مادرت… همین امروز یکی دوتا سؤآل برای من آمد به صورت پیامکی که حاج آقا! گاهی پدر من با من سر یک چیزی لجبازی می کند، من چه کار کنم، چه رفتاری با او داشته باشم؟ پدرم هست ولی مدام به من فشار می آورد و زور می گوید.
عاق والدین و عاق فرزندان
البته من این را در پرانتز عرض کنم که پدر عزیز، مادر عزیز! مراقب باشید اگر به بچه ات ظلم کنی، اگر شخصیت او را بکوبی ممکن است او روی حساب بچه بودن، در خودش بریزد و چیزی نگوید اما عاق فرزندان می شوی. همانطور که اگر فرزندان به پدر و مادر ظلم کنند عاق والدین می شوند، پدر و مادر هم ممکن است عاق فرزندان شوند. ما بیشتر عاق والدین شنیده ایم؛ اما در روایات مکرر دارم که اگر پدر و مادر هم به بچه ها ظلم کنند، عاق فرزندان می شوند. نسبت به فرزندان اگر دلشان را بشکنند عاق آنها می شوند. سؤال کرده بود که من پدرم اینطور است چه رفتاری با او بکنم؟ گفتم عزیز من اگرچه پدر تو اینطور هست اما تو حق نداری با او تند برخورد کنی، اگرچه حق با تو هست و حرف درست را تو می زنی، اما کوتاه بیا! تو سکوت کن! قرار نیست با داد و بیداد بر پدرت بخواهی حرفت را حاکم کنی و اگر هم قبول نکرد چون زور و بازو داری مثلا خدا نکرده جسارتی به پدرت بکنی. باید کوتاه بیایی! در خانه با پدر و مادر حتی اگر حق با تو هست گذشت داشته باش، کوتاه بیا
توصیه ی آیت الله بهاء الدینی در مورد دعای والدین
خدا رحمت کند مرحوم آیت الله بهاء الدینی رضوان خدا بر ایشان را. ایشان می فرمودند من هر کس را دیدم به جایی رسیده بود دعای پدر و مادر پشت سرش بود و هر کس را دیدم در زندگیش زمین خورد دعای پدر و مادر پشت سرش نبود. کاری بکن که پدر و مادر از ته دل دعایت کند. بهشت برای تو تضمین شده است. عاقبت به خیری برای تو تضمین شده است. از پیغمبر اکرم سؤال کردند در مورد حق پدر و مادر، فرمود هما جنتک و نارک؛ بهشت و جهنم تو پدر و مادر تو هستند یعنی با آنها می توانی بهشت به دست بیاوری و خدانکرده اگر به آنها جسارت کنی، جهنم گیرت می آید، هما جنتک و نارک. خیلی آدم باید مراقب باشد. در هر حال در عین حال که دین به ما توصیه کرده است در مسائل شخصی گذشت کنید، در مسائل خانوادگی گذشت کنید پیغمبر اکرم به قدری در خانه گذشت می کرد که گاهی اوقات بعضی از همسرانش جسارت می کردند و به پیغمبر داد می زدند!! مگر پیغمبر اشتباه دارد که کسی بخواهد سر او داد بزند؟! اما بعضی از همسرانش بودند که به خاطر این نرمی و ملایمت و لبخند پیغمبر که همیشه گذشت داشت، جسارت می کردند. پیغمبر چیزی نمی گفتند و می گذشتند. اما در عین حال همین اهل بیتی که معدن رحمت بودند و در مسائل شخصی و خانوادگی آنطور بودند، جایی که پای دین و احکام خدا و حدود خدا و پای حقوق مردم به میان می آمد ذره ای گذشت نداشتند و از حق مردم یک ذره گذشت نداشتند.
رعایت حقوق الله در سفر یمن
یمن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) امیرالمؤمنین علیه السلام را با جمعی به یمن فرستادند که اموالی را از آنجا جمعآوری کنند. ظاهراً سال آخر عمر پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هم بوده است. وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام با آن جمع از مسلمانان به یمن میرود و اموال را جمع میکنند، سریع برمیگردند که به حج پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برسند. نزدیکیهای مکه که رسیدند، امیرالمؤمنین علیه السلام جلوتر آمد که بتواند خدمت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برسد. وقتی حضرت رسید، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «علی جان! خوب است برگردی و با بقیه بیایی.» حضرت برگشت و دید کسانی که با ایشان به یمن رفته بودند، لباسهایی را که از مردم یمن گرفته بودند و متعلق به بیتالمال بود و باید به دست پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) میرساندند تا ایشان تقسیم کنند، پوشیدهاند. امیرالمؤمنین علیه السلام تند شد و فرمود: «چرا این کار را کردید؟» جواب دادند: «میخواستیم تر و تمیز و نو بر عهد و عیال و خانوادههایمان وارد شویم.» حضرت فرمود: «تا وقتی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تقسیم نکرده و سهم شما را نداده است، حق ندارید دست به بیتالمال بزنید. آنها را برگردانید» و لباسها را از تنشان در آورد. این کار حضرت خیلی به آنها برخورد و دلخور شدند و موقعی که بر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شدند گله کردند و گفتند: «یا رسولالله! علی خیلی خشن است. حالا ما لباسی را به تن کردیم. چیزی نشده است.» پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «اِرفَعوا أَلْسِنَتِکُمْ عَن شِکایَه علی» زبانتان را از شکایت از علی به کام بگیرید. «وَ اِنَّه خَشِنٌ فی ذاتِ الله» اگر علی خشن و قاطع است، در راه خداست. علی همان علی است که اشک یتیم او را به زانو در میآورد. این علی خشن است؟ این علی همان علی است که وقتی یتیم میبیند زانوهایش میلرزد. امیرالمؤمنین علیه السلام در دو جا نقطه ضعف داشت و زانوهایش میلرزید.
حضرت زهرا در خطبه ای که برای زنان مهاجرین و انصار خواندند فرمودند می دانید برای چه حق علی را غصب کردند؟ علی چه عیبی داشت؟ و ما الذی نقموا من ابی الحسن؟ چه عیبی از ابوالحسن گرفتند که حقش را غصب کردند؟ بعد خود حضرت چند جمله دارد و در جمله ای می فرماید و تنمره فی ذات الله در راه خدا مثل شیر بود. در راه خدا هیچ کوتاه نمی آمد. از این جهت می گفتند علی خشن است، خشن به این معنا که کوتاه نمی آمد، اهل معامله نبود. در حقوق مردم، در حدود الهی حتی اگر قوم و خویش و نزدیکانش بودند. قنبر خادم امیرالمؤمنین بود، ما وقتی قنبر به ذهنمان می آید فکر می کنیم آدم ضعیفی بوده است که فقط چایی پیش حضرت می آورده است! قنبر از اولیای خدا بوده است، از اولیای الهی بوده است. کما اینکه فضه که خادمه ی حضرت زهرا بوده از اولیاء صاحب کرامات بود. قنبر یک جا حد می خواست جاری کند، تازیانه بزند، یک بنده خدایی که مستحق حد بود، سه تا تازیانه اضافه زد. امیرالمؤمنین علیه السلام ناظر بود یا به ایشان رسید چون در روایت نیامده که حضرت آنجا ایستاده بود. حضرت به قنبر گفت سه تا اضافه زدی، بخواب باید سه تا را بخوری، باید قصاص شوی!! آقا قنبره!! رفیق شما، از اولیای خداست. حضرت کوتاه نمی آید.
مراقبت از بیت المال
دختر امیرالمؤمنین – در روایت گفته نشده کدام دختر؛ حضرت زینب یا ام کلثوم یا یکی دیگر از دختران حضرت از غیر حضرت زهرا – از بیت المال، از خزانه داری که بیت المال را محافظت می کرد، یک گردنبند برای روز عیدی بود، امانت گرفت، و گرو هم گذاشت به اندازه قیمت گردنبند. امیرالمؤمنین علیه السلام وقتی متوجه شد، آن خزانه دار را توبیخ کرد! گفت برای چه گردنبند را به دخترم دادی؟! گفت آقا اولا دختر شما است، ثانیا گرویی گذاشت. امیرالمؤمنین فرمود اولا دختر من بودن ملاک نیست، ثانیا اگر گرویی نگذاشته بود اول زنی از بنی هاشم بود که دستش قطع می شد!!
دختر امیرالمؤمنین این را فهمید. بعدا آمد گفت بابا! من دخترت هستم، برای جشنی بود برداشتم، گرویی هم گذاشتم! امیرالمؤمنین فرمود آیا همه ی مردم می توانند این کار را بکنند؟ یا تو چون دختر من بودی این کار را کردی؟!
در هر حال نسبت به دین و احکام و حدود دینی و نسبت به ناموس خدا یک مؤمن محکم و قاطع است. اینجا دیگر جای گذشت نیست
ظلم به امام حسن علیه السلام
یکی از ظلمهایی که به امام مجتبی علیه السلام می کنند، این است که می گویند امام مجتبی علیه السلام همیشه نرم بود، نرمش داشت، لبخند می زد، صلح کل بود!! کی این را گفته است؟! امام مجتبی در جای خودش خیلی هم بر دشمن اخم داشت. دیشب عرض کردم یک مؤمن باید یک جاهایی خشم مقدس داشته باشد. نباید دلسوزی کند. آنجا باید محکم باشد. خود خدایی که ارحم الراحمین است اول دعای افتتاح می خوانید ایقنت انک انت ارحم الراحمین فی موضع العفو و الرحمة؛ و اشد المعاقبین فی موضع النکال و النقمه؛ خدایی که مهربانی و ارحم الراحمینی اش بی نهایت است همین خدا جایی که باید عذاب بکند، و سخت بگیرد یک ذره گذشت ندارد. امام مجتبی علیه السلام هم یکی از جفاهای در حقشان این است که همیشه در صلح بود. در همین سالهای اخیر بود که بعضی از سیاست بازهای کشور ما برای اینکه آن مذاکره ی ذلیلانه را پیش ببرند هم از امام حسین مایه گذاشتند که با عمر سعد مذاکره کرد، که رهبر بزرگوارمان در دهانشان زدند که امام حسین کی مذاکره کرد، امام حسین عمر سعد را نهیب زد. کی مذاکره به معنای امروزی که یکی بده و یکی بگیر کردند؟! کی مذاکره کردند. گاهی اوقات از پیغمبر مایه می گذارند که پیغمبر با مشرکین عهد می بست، حتی اگر مشرکین عهدشان را بشکنند باز هم عهد می بست. حرفی بود که زده شد! از یک آیه ی قرآن هم یک استفاده ی نادرستی شد. هیچ موقع در تاریخ نیست که پیغمبر با یک قومی عهد بسته باشد و آنها نقض عهد کرده باشند و باز پیغمبر با آنها برود و عهد ببندد و از یک سوراخ دو بار گزیده شود. هم از امام مجتبی علیه السلام مایه گذاشتند که امام مجتبی صلح کرد و تن داده به مذاکره با معاویه. خب امام مجتبی علیه السلام به تعبیر رهبر بزرگوارمان آن صلحش نه این بود که لبخند بزند به دشمن و کارهای دشمن را تأیید بکند مثل بعضی از شماها که تا بناگوش نیشتان پیش دشمن باز شد. نه اینطور بود! امام مجتبی لبخند به دشمن نزد، به تعبیر رهبر بزرگوارمان صلح او نرمش قهرمانانه بود. مثل عقب نشینی در جنگ. خیلی از شما در جنگ بوده اید، در جنگ عقب نشینی یکی از تاکتیکهای جنگ است، عقب نشینی فرار نیست. فرار از جنگ که گناه کبیره باشد نیست. عقب نشینی یک تاکتیک است که آنجایی که اگر شما بخواهید به دشمن بزنید تلفات می دهید، آنجا عقب نشینی کن تا یک جای دیگر به خط بزنی. نیرویت را حفظ کن تا در جای دیگر به خط بزنی. امام مجتبی علیه السلام آنجایی که دید اگر با این نیروهای سست بخواهد بجنگد، که شاید کت بسته خود امام مجتبی را تحویل معاویه بدهند، اگر بخواهد با اینها بجنگد تمام اینهایی که یارانش هستند از بین می روند، از این جهت عقب نشینی کرد تا آن یاران مخلص را حفظ کند و یک جای دیگر اهل بیت به خط بزنند که امام حسین این کار را کرد. امام مجتبی با عقب نشینی حفظ نیرو کرد و امام حسین علیه السلام به خط زد. برای همین هم هست خدا رحمت کند شیخ رازی آل یاسین را یک کتابی دارد به نام صلح الحسن که رهبر بزرگوارمان ترجمه کرده است، یک جمله ی طلایی در این کتاب دارد خیلی قشنگ است. می گوید عاشورای امام حسین قبل از اینکه حسینی باشد، حسنی است! امام حسن نیروهایی را حفظ کرد با آن عقب نشینی قهرمانانه و نرمش قهرمانانه که یک جای دیگر اهل بیت به خط بزنند و آن هم امام حسین بود.
وجود مقدس امام حسن علیه السلام از مظلومیتش همین جفاهایی که بعضی اوقات بعضی از به ظاهر دوستان در حق او می کنند. و اینطور ایشان را صلح کل جلوه می دهند که نعوذ بالله انگار یک صلح ملتمسانه و نعوذ بالله ذلیلانه ای کرد در حالی که عزت در آن بود.
روضه
وصال شیرازی یکی از مرثیه گویان امام حسین است که شعرهای زیادی دارد. ایشان یک مرتبه خواب حضرت زهرا سلام الله علیها را دید و به حضرت زهرا سلام کرد. حضرت زهرا خیلی تحویلش نگرفت! گفت خانم من مرثیه گوی حسین شما هستم، شما یک مقدار سنگین با من برخورد کردید؟! حضرت زهرا سلام الله علیها فرمود مگر حسن فرزند من نیست. چرا برای او شعر نمی گویی، چرا برای او نگفتی؟ وصال گفت چه شعری برای امام مجتبی بگویم؟ حضرت زهرا یک مصرع را برایش گفت. گفت بگو:
از تاب رفت و طشت به بر خواند و ناله کرد
وصال از خواب بلند شد دید شعر جوشش دارد.
از تاب رفت و طشت به بر خواند و ناله کرد
آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد
خونی که خورد در همه عمر از گلو بریخت
خود را تهی ز خون چند ساله کرد
آن خونی که از گلوی امام مجتبی آمد خون دلی بود که چند سال خورد.
اینقدر مظلوم بود. اولین مظلومیتش این بود که شاید هفت هشت سالش بود دستش توی دست مادرش بود، در کوچه مادرش رو زدند. شاید امام مجتبی علیه السلام دیگر از آن به بعد هر موقع برای حضرت زهرا گریه می کرد گریه اش یک سوز دیگری داشت. چون آن صحنه را فقط امام مجتبی دید که مادرش خورد زمین. حضرت زهرا با آن مهربانیش گفت حسن جان! به کسی نگو، به خصوص به بابات نگو، او برای خودش غم دارد، دیگر دلش را نسوزان. این در دل امام مجتبی علیه السلام بود. مظلومیت آقا را ببینید. همسر امام حسین علیه السلام رباب، یک سال بعد از امام حسین بیشتر نتوانست تاب بیاورد. می رفت می نشست خیره خیره نگاه می کرد، آفتاب روی او می آمد، می گفتند خانم! بلند شو در سایه بنشین. می گفت خودم حسینم را دیدم در آفتاب افتاده بود، مگر اینکه آفتاب خودش از ایشان رد می شد. اما امام مجتبی در خانه اش همسرش دشمنش و قاتلش شد. قبر امام مجتبی را در بقیع ببینید به چه صورتی هست، قبر سیدالشهداء را ببینید. میلاد امام مجتبی در نیمه ماه رمضان هست که کمتر جشن گرفته می شود. شهادت امام مجتبی در 28 صفر هست که تحت الشعاع شهادت پیامبر است. بچه های امام مجتبی در کربلا را ببینید، مظلومتیشان را. قاسم بن الحسن و عبدالله بن الحسن. یکی چهارده ساله یکی ده یازده ساله. عبدالله یازده سالش بود. الان یک پسر بچه یازده ساله بلند شود قد و قواره اش را ببینید چقدر است. این طفل معصوم از دور مثل اینکه می دید شمشیرها و نیزه ها بالا می رود، گفت عمه جان! آنجا چه خبر است؟ گفت عمه جان عمویت را می زنند! با اینکه حضرت زینب دستش را گرفته بود، دستش را کشید و دوید. امام حسین هم برایش عمو بود هم پدر. یعنی یک سالش بود که پدرش امام مجتبی شهید شد، امام حسین او را بزرگ کرد. حضرت زینب دوید تا نزدیکهای مقتل که آمد، امام حسین علیه السلام اشاره کرد خواهر! شما برگرد. حضرت زینب برگشت. این طفل معصوم خودش را انداخت در آغوش امام حسین. یک نانجیبی آمد، همان موقعی که گودال قتلگاه را محاصر کرده بودند، شمشیری حواله کرد، این خواست به امام حسین بزند، این طفل دستش را سپر امام حسین کرد. این دست نازک به پوست آویزان شد، افتاد در دامن امام حسین علیه السلام. اباعبدالله گفت عموجان! صبر کن. تنها شهیدی در کربلا که خونش با خون امام حسین قاطی شد، عبدالله بن الحسن بود. یعنی جایی شهید شد که امام حسین هم آنجا بود. من یک چیزی عرض کنم، خیلی سنگین است، می دانم. در بعضی از مقاتل و از بزرگانی که محقق بودند این را دیدم گفته اند که عبدالله بن الحسن را در دامن امام حسین سر بریدند. وقتی در دامن امام حسین بود، بعد از اینکه تیر هرمله آمد و او را دوخت به امام حسین، این قوم نانجیب آمد نزدیک شدند، نیزه به حضرت می زدند، همان جا عبدالله را کنار امام حسین علیه السلام سر بریدند.
خدایا به آبروی سیدالشهداء، به آبروی امام مجتبی و بچه هایش دست ما از دامانشان در دنیا و آخرت کوتاه مفرما
بازدیدها: 0